شعر مردن

شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت

جدید ترین شعر ها و متن های زیبا برای تسلیت مرگ و فوت

شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

زدم فریاد خدایا این چه رسمی است

رفیقان را جدا کردن هنر نیست

رفیقان قلب انسانند خدایا

بدون قلب چگونه می توان زیست ؟

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

ز هجران تو پرپر می زند دل

ز دل تنگی به هر در می زند دل

چو بلبل در فراق رویت ای گل

به دیوار قفس سرمیزند دل

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است

می چیند آن گلی که به عالم نمونه است

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

این  گنج نهان در دل خانه پدرم  بود

هم بال و پرم بود و همی تاج سرم بود

هرجا که زمن نام و نشانی طلبیدند

هم  نام بلندش سند معتبرم بود

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

گوهر از خاک بر آرند و عزیزش دارند

بخت بد بین که فلک گوهر ما برده به خاک

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود

گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود

گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم

من به داغ تو جوان رفته زه دنیا چه کنم

بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان

من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

جوان نازنین در خاک رفتی

از این دنیای غم، غمناک رفتی

زدی آتش به جان دوستداران

چو گل پاک آمدی و پاک رفتی

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

شبی از سوز دل گفتم قلم را

بیا بنویس غم های دلم را

گفتا برو بیمار عاشق

ندارم طاقت این همه غم را

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت

یه لحظه دلم خواست صدایت بکنم

گردش به حریم با صفایت بکنم

آشوب دلم به من چنین فرمان داد

در سجده بیفتم و دعایت بکنم

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

کاش آن شب را نمی آمد سحر

کاش گم در راه پیک بد خبر

ای عجب کان شب سحر اما به ما

تیره روزی آمد و شام دگر

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

امروز را برای بیان احساس به عزیزت غنیمت شمار

شاید فردا احساسی باشد اما عزیزی نباشد

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودک گستاخ و بازیگوش

و او یک ریز و پی در پی دمگرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

امروز اومده بود دیدنم

با یه نگاه مهربون

همون نگاهی که سالها آرزوشو داشتمو ازم دریغ میکرد

گریه کرد و گفت دلش  واسم تنگ شده

وقتی رفت سنگ قبرم از اشکاش خیس شده بود

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

شب است و آسمان را غم گرفته

سکوتم با نگاهش دم گرفته

شب است و کهکشانی در کنارم

ولی از دوریت من بیقرارم

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

امشب این خانه عجب حال و هوایی دارد

گپ زدن با در و دیوار صفایی دارد

همه رفتند از این خانه بجز غم

باز این یار قدیمی چه وفایی دارد

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

من آن شمعم که شبها در شبستان تو می سوزم

به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو می سوزم

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

زندگی کن!

حتی اگر بهترینهایت را از دست دادی

چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر برایت می سازد

««« شعر و متن زیبا برای تسلیت مرگ و فوت »»»

بگو فایز که دشتی تیرو تارِن

بیو مفتون که دلها سوگوارِن

خداوندا بکن یاری، زبس غم پر شرارِن

که ای دل سی سوز شروه هم بی قرارِن





چند شعر پارسی با مضمون مرگ

من نمی خواهم که بعد از مرگ من افغان کنند
دوستان گریان شوند و دیگران نالان کنند
من نمی خواهم که فرزندان و نزدیکان من
ای پدر جان ! ای عمو جان! ای برادر جان کنند
من نمی خواهم پی تشییع من خویشان من
خویش رااز کار وا دارند و سرگردان کنند
من نمی خواهم پی آمرزش من قاریان
با صدای زیر و بم ترتیل الرحمن کنند
من نمی خواهم خدا را گوسفندی بیگناه
بهر اطعام عزادارن من قربان کنند
من نمی خواهم که از اعمال نا هنجار من
ز ایزد منان در این ره بخشش و غفران کنند
آنچه در تحسین من گویند بهتان است و بس
من نمی خواهم مرا آلودۀبهتان کنند
جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست
خود اگر ناپاک تن را طعمۀ نیران کنند
در بیابانی کجا از هر طرف فرسنگهاست
پیکرم را بی کفن بی شستشو پنهان کنند
 




به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد
جنازه‌ام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد 




وضـــع مـــا در گـــردش دنـیا چـــه فرقی می کند
زنـــدگی یا مــرگ، بعــد از ما چه فرقـی می کند
مـــاهـــــیـان روی خـــــاک و مــاهــــیـان روی آب
وقت مـــردن، ســـاحل و دریا چـه فرقی می کند
سهـم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جـای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟




موسیقی عجیبی ست مرگ. 
بلند می شوی
و چنان آرام و نرم می رقصی 
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند




چرا از مرگ می ترسید 
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید 
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید 
مپندارید بوم نا امیدی باز 
به بام خاطر من می کند پرواز 
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است 
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است...
بهشت جاودان آن جاست 
جهان آنجا و جان آنجاست... 
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام 
زمان در خواب بی فرجام 
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند 
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید 
در این دوران که آزادگی نام و نشانی نیست 
در این دوران که هر جا هر که را زر در ترازو 
، زور در بازوست 
جهان را دست این نامردم صدرنگ بسپارید 
که کام از یکدیگر گیرند و خون یکدیگر ریزند 
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید 
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید 
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید 
چرا از مرگ می ترسید!