مباحثه، روشی برای تدریس در دانشگاه - جلسه اول تدریس در دانشگاه

مباحثه، روشی برای تدریس در دانشگاه            
 
در این مقاله، تحت عنوان " مباحثه، روشی برای تدریس در دانشگاه" من بخشی از تجربهء خودم را در دروه دکترا در دانشگاه سالس دستمایهء طرح یک مشکل در مورد آموزش عالی خودمان و تدریس در دانشگاه های خودمان قرار دادم. با توجه به این که دورهء لیسانس و فوق لیسانس را در ایران گذرانده بودم و با توجه به این که خودم سال ها تجربهء تدریس در این دانشگاه ها را داشتم، وقتی که با نظام آموزشی در دانشگاه لندن مواجه شدم، اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد...

جلسه اول تدریس در دانشگاه

جلسه اول تدریس در دانشگاه

 این بود که تمام این سیستم بر دو نکته تاکید می کند: اول استقلال دانشجو و اینکه دانشجو باید خودش مستقل از استاد فرایند آموزشی اش را طی کند و (دوم آنکه) استاد بیشتر نقش یک مشاور و تسهیل کننده دارد بخصوص برای دوره های دکترا و فوق لیسانس.
استاد راهنما در اولین جلسه این موضوع را کاملا برای من توضیح داد. او گفت که" شما دانشجویان ایرانی باید بدانید که اینجا مثل ایران نیست و در اینجا مثل ایران استاد برای دانشجو نقش معلم را ندارد. ما در اینجا اصول راه رفتن را به شما می گوییم اما خودتان باید راه بروید. ما در اینجا مقالات شما را می خوانیم اما به شما نمی گوییم که باید بر روی چه مسئله ای کار کنید و یا در روندآن تحقیق شما را کمک کنیم. تحقیق بر عهده خودتان است و ما هیچ تلاشی نمی کنیم که شما کار کنید، چون به مقداری که تلاش کنید، به همان مقدار ما هم پا به پای شما می آئیم. نکته دومی که برای من توضیح داد این بود که اینجا ما برابر هستیم( البته برای دوره دکتری) اینطور نیست که من عقل کل باشم و شما آمده باشید تا از این عقل کل چیزهایی را بیاموزید، مثل این است که ما اینجا یک پروژه عظیم داریم که می خواهیم مشترکا پیش ببریم؛ من اینجا نقش مشاور را دارم و شما نقش اصلی را دارید و من فقط در برخی موارد به شما کمک می کنم. بنابراین در این پروژه که بین من و شما مشترک است ولی در اصل برای شماست اصل شما هستید و فرع من هستم. از نظر علمی هم چون شما می خواهید که متخصص این علم خاص بشوید شما مهم تر و تواناتر هستید و در واقع وقتی این موضوع تمام می شود شما در مورد این موضوع خاص استاد بنده هستید نه اینکه بنده استاد شما باشم. بنابراین در بحث هایی که با هم می کنیم در نظر داشته باشید که شما صاحب نظر هستید و بنده فقط بعنوان مشاور با توجه به تجربیاتی که دارم مطالبی را در خصوص روش کار به شما می گویم و ممکن هم هست که اشتباه کنم بنابراین شما در نظر داشته باشید که اصل خودتان هستید و مجتهد و صاحب نظر این حوزه شما هستید."
برای من هضم این تعریف بسیار دشوار بود که باور کنم که استاد من در این حوزه شاگرد من است. این نکته دومی بود که من و استادم را در یک حوزه برابر قرار می داد و در برخی موارد حتی مرا بالاتر از استادم قرار می داد. در کلاس های این استاد برای دوره های مختلف فوق لیسانس و دکترا شرکت کردم و در آنجا بود که متوجه شدم در انگلستان حتی روش تدریس هم با دانشگاه های ما متفاوت است.
در دوره اولمان استادی داشتیم به نام جان پیل که استاد مطالعات آفریقا شناسی بود و در واقع مسئول دوره های دکترا و فوق لسیانس دانشگاه نیز بود. ما ۱۷ نفر بودیم. این استاد در اولین اقدامی که انجام داد ما را به گروه های دو نفره تقسیم کرد و گفت هر دانشجویی باید یک شریک داشته باشد و از میان شما هر دو نفر که موضوع پایان نامه هایشان تقریبا در یک حوزه قرار می گیرد با یکدیگر بحث کنید و در واقع با هم همکاری کنید. شریک من یک خانم ژاپنی بود که موضوع تحقیقش راجع به انسان شناسی در ژاپن بود و به موضوع انتخابی من نزدیک تر بود . کاری که ما باید انجام می دادیم این بود که به یکدیگر در پیدا کردن منابع کمک می کردیم و باید proposal می نوشتیم و در آن طرح مسئله می کردیم و روش های انجام تحقیق را تشریح می کردیم. منابع مربوط به این تحقیق را می آوردیم و ... بعد می بایست آن را در تعامل و همکاری با یکدیگر می نوشتیم. البته هر یک از ما بر روی پروژه خودمان کار می کردیم و هر یک از ما نیز به تنهایی با استادان راهنمای خود بیرون از کلاس همکاری می کردیم ولی می بایست مطالب را برای همدیگر می خواندیم و همدیگر را از روند کار مطلع می کردیم. در هر ترم برای تکمیل شدن این proposal که در پایان سال باید upgrade می شد یعنی در جلسه ای که مثل جلسه پایان نامه بود تا ما بعنوان یک دانشجوی دکتری پذیرفته شویم استاد راهنما و کمیته تز باید آن تز را تائید می کرد تا پذیرفته شود. در هر ترم از این سه ترم می بایست هر یک از ما یک کنفرانس می دادیم. این کنفرانس را طوری برگزار می کردند که من موضوع شریکم را مطرح می کردم و شریکم هم موضوع مرا ارائه می کرد تا اینکه در واقع نشان بدهیم که چقدر در تعامل با یکدیگر بوده ایم؛ به گونه ای که در خلال کنفرانس او می توانست روند کاری من را ارائه کند. به این ترتیب در واقع میزان همکاری ما را با یکدیگر می سنجیدند. بعد در جلسه باقی دانشجویان نیز نقد و بررسی می کردند و نظرات خود را می گفتند و منابع معرفی می کردند و تجربیات خود را می گفتند و با یکدیگر هم فکری می کردیم. در ترم اول یک مقدار پیش می رفتیم و ترم دوم اندکی بیشتر و ترم سوم که ترم آخر بود کل proposal را تکمیل ارائه می کردیم.
در سایر کلاس ها نیز شرکت می کردم. یکی مردم نگاری خاور میانه و یکی هم دوره دکتری بود. در مورد انسان شناسی سینمای ایران. در آن کلاس ها هم دیدم که این استاد در کلاس های فوق لیسانسش که مربوط به رشته مردم نگاری خاور میانه بود، افراد کلاس را به ۴ گروه ۴ نفره تقسیم کرد و بعد برای هر گروه شرح وظایف و موضوعی تعیین کرد. کلاس فقط کلاس بحث بود و نام هر یک از این گرو ه ها را گروه مباحثه گذاشته بود. این ۴ نفر می بایست با همکاری یک موضوع را می گفتند و در هر ترم بخشی از تحقیق خود را ارائه می دادند. موضوعی که می توانست پایان نامه شان باشد و یا تنها یک مقاله. ولی در این سه ترم تحصیلی، آن چهار نفر با یکدیگر بودند. بیرون کلاس آقای تافر برای هر گروه دو ساعت وقت می گذاشت تا کار هایشان را بخواند و در خصوص منابع به آنان کمک کند و تمامی راهنمایی هایی را که به نظرش مفید می آمدند بگوید.
ما سمینار های دیگری هم داشتیم که آن سمینار ها هم به همین شکل انجام می شد. کلاسی داشتیم به نام مردم نگاری در هزاره سوم. در این کلاس یک گردهمایی اجتماعی برگزار می شد و تمام دانشجویان در مورد مشکلات اجتماعی و فرهنگی خود صحبت می کردند و در مورد کارهایمان هم بحث می کردیم. این کلاس در واقع یک کلاس بحث دسته جمعی بود . این کلاس ها بسیار دوستانه بود. در کلاس از ما پذیرایی می شد و بسیار روابط صمیمانه ای داشتیم و هدف این بود که تعامل دانشجویان با یکدیگر از سطح کلاس فراتر برود؛ چرا که ما همگی دانشجوی دکترا بودیم و قرار بود که همه پایان نامه بنویسیم و تقریبا همگی ما مشکلات مشابهی داشتیم. سمینار دیگری بود که در آن دانشجویان می توانستند با توجه به موضوع پایان نامه خود یک شخص صاحب نظر را از هر کجای دنیا خبر کنند تا در مورد موضوع پایان نامه او صحبت کند و تمامی هزینه های دعوت از آن شخص نیز بر عهده دانشگاه بود. در این سمینار پرسش و پاسخ ایجاد می شد و هدف این بود که دانشجو با استادی به جز استاد خودش نیز ارتباط برقرار کند. و این امر باعث تعامل و دوستی شود و در عین حال دیگران هم از این کنفرانس استفاده کنند. این کلاس ها هم در واقع کلاس مباحثه بودند. چنین شیوهء آموزشی بسیار کارآمد بود، چون پیوندهای دانشجویان با یکدیگر بیشتر می شد و به تجربه های ما در جریان آموزش بسیار بها داده می شد. ما عملا بر طبق فرمول یاد گرفتن حین انجام کار پیش می رفتیم و مهم تر از همه این که جوهر همهء این ها مباحثه و گفتگو بود.
بعد به این نتیجه رسیدم که چرا دانشگاه های ما اینطور نیستند در صورتیکه در گذشته های دور، اساس مدارس و مکاتب ما بر پایه مباحثه بوده است و هنوز هم در حوزه های علمیه بحث طلبگی و .... رواج دارد و هنوز هم در مسجد اعظم قم شاهد طلبه هایی هستیم که در گروه های چند نفری نشسته اند و با یکدیگر در مورد مسائل بحث می کنند. من دربارهء تعجب خودم از اینکه چرا در کشور ما از بحث استفاده نمی شود در وبلاگ خودم نوشتم . این نکته مورد توجه یکی از استادان به نام دکتر محمد عطاران که استاد سرشناس تعلیم و تربیت ، در دانشگاه تربیت معلم است وخودش هم وبلاگ دارد، واقع شد. او مطلبم را خواند و برای من ای میل زد که من کلاس های دکترا و فوق لیسانسم را دارم به همین طریق ارائه می کنم. چند شب پیش که متوجه شد من از خارج آمده ام به من زنگ زد که ما کارهایی که شما گفته اید در کلاس هایمان انجام داده ایم و تعدادی از استادان دیگر نیز همین کار را کرده اند. این برای من بسیار جالب بود و همان باعث شد تا من این مقاله را بنویسم.
برای آنکه بتوانم این بحث را به یک بحث دانشگاهی تبدیل کنم باید تجربهء خودم را با توجه به معیارهای آکادمیک دنیا به یک کار قابل قبول در چارچوب دانشگاهی تبدیل می کردم، تا یک مقالهء رسمی و قابل قبول بدست بیابید. برای این کار اول رفتم سراغ آنکه ببینم آیا در مورد مباحثه مقاله یا کتابی نوشته شده است یا خیر. رفتم دنبال اینکه در مورد این چیزها بحث های تئوریک انجام شده یا نه. بعد که این کار را کردم دیدم دنیایی از کتاب ها و مقالات تحت همین عنوان و در مورد تدریس در دانشگاه نوشته شده ( در واقع من عنوان مقاله ام را از یکی از همین کتابها گرفتم) و بحث های تئوریک بسیاری در مورد آموزش مشارکتی شده بود،بر مبنای دیدگاهی که ویلاتسکی، تئوری پرداز بزرگ آموزش روسی، مطرح کرده بود و بیشتر بر جنبه های اجتماعی دانش تاکید می ورزید و این که علم یک فرایند اجتماعی است ( همان بحثی که پیتر برگر هم در کتاب ساخت اجتماعی واقعیت مطرح کرده بود و خیلی از جامعه شناسان علم نیز مطرح کرده بودند که چون علم امری است که در فرایندهای اجتماعی بوجود می آید بنابراین انتقال آن هم در یک فرایند اجتماعی صورت می گیرد)؛ در نتیجه آموزشی موفق است که بتواند این کار را انجام بدهد؛ یعنی یک فرایند اجتماعی برای تولید علم و اشاعه و کاربست علم بوحود بیاورد. بنابراین شروع کردم به مطالعهء آن موارد. این مقاله همچون سایر مقالاتی که در این سال ها نوشته ام با طرح یک مشکل شروع می شود. مسئله خودم را اینگونه مطرح کردم که تقاضای اجتماعی و رقابت برای ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل در ایران بسیار بالا و سنگین و در عین حال رغبت و اشتیاق وارد شدگان به دانشگاه ها برای یادگیری و تلاش علمی بسیار پائین و اندک است. این تناقض آشکار در ایران ریشه در عوامل اجتماعی،سیاسی و فرهنگی مختلفی دارد از جمله این عوامل ناتوانی نظام آموزش دانشگاهی شامل روش های آموزش، کتب و منابع درسی و استادان محیط فرهنگی دانشگا ه ها،قوانین و نظام اداری و کاستی ها ی نظام مدرسه ای در ایجاد انگیزه و میل و عطش دانشجویان برای یادگیری،خلاقیت و کوشش علمی بیشتر است دانشگا ه ها در ایران قادر به تربیت چیزی که پیر بوردیو انسان شناس و مردم شناس بلند آوازهء فرانسوی آن را انسان آکادمیک می نامد،نیستند.در واقع مسئله این است که همه رقابت می کنند بروند دانشگاه ولی وقتی رفتند همه در این تلاش رقابت می کنند که دانش فرا نگیرند. چرا اینگونه است؟ پاسخ را من در مقدمه داده ام که مجموعهء این سیستم قادر نیست که انسان ها را به انسان های آکادمیک تبدیل کند. این امر ابعاد متعددی دارد. یکی از آنها این است که روشی که ما آموزش می دهیم روشی نیست که از آن انسان آکادمیک بیرون بیاید. برای اینکه بتوانم این بحث را در چارچوب علمی مطرح کنم، توضیح دادم که این مسئله را بیشتر کاویده ام و بعد از آن آمده ام دیدگاه آموزش مشارکتی را بسط دادم که این نوع آموزش به چه معناست، و ابعاد مختلف چیستند و بعد به این موضوع پرداخته ام که برای حل این مشکل چه کار می شود کرد و یک پاسخی دادم و گفتم مباحثه راهی برای حل مشکل است و در نهایت بر اساس بحث های تئوریکی که در مورد مباحثه وجود دارد و بر اساس تجربه ای که داشتم روش مباحثه را شرح دادم و شرایط انجام مباحثه را تا جایی ادامه داده ام که چگونه این روش ها و الگوها را چگونه می توانیم در ایران پیاده کنیم. و پیشنهادهایی با توجه به تجربه ای که از ایران داشتم و به اصطلاح نقد و نظرهایی که در این مورد وجود دارد و نیز محدودیت های مباحثه را شرح دادم. و راه حل هایی ارائه داده ام که چگونه می توانیم در واقع این روش را در اجتماعات علوم اجتماعی و سایر علوم گسترش بدهیم و به این وسیله بحث را به پایان رسانده ام.این هم یک نمونه ای دیگری برای اینکه شما ببینید چگونه می توانید تحقیق خود را ارائه دهید چیزی که مهم است این است که باید مقداری جسارت داشته باشید و آمادگی داشته باشید که تن به کار بدهید بعضی اوقات دانشجویان فکر می کنند که دانش باید از جایی بیاید و برود در مغز آدم و آن هم باید در یک شب یا دوشب چیزی نوشت و آن می شود دانش ولی در واقع اینگونه نیست و آنهایی که می روند و مقاله می نویسند واقعا زحمت می شند و وقت می گذارند اوایل مشکل است و پاسخ به این سوال که مثلا آیا این موضوعی که من برای تحقیق انتخاب کرده ام به جواب می رسد پاسخی ندارد که بتوان در مدت کوتاهی آن را بدست آورد و یا اینکه یک نفر به شما بگوید که آره به جواب می رسد یا نه و این در واقع شما هستید که باید نشان بدهید که موضوع شما یک موضوع تحقیقاتی است.
هزاران ایرانی در این سال ها رفته اند خارج از ایران و تحصیل کرده اند و شاید بتوان گفت که احتمالا من اولین ایرانی هستم که مثلا این زحمت را به خودم داده ام که در مورد تجربه زندگی دانشجویی خودم در خارج از کشور مقاله ای بنویسم . من هم برای این که این کار را بکنم پروسه طولانی را طی کردم چون یکباره که ۴۰ صفحه مطلب به ذهن من نرسیده است و این گونه نبوده که یک چیز کلی را در مغزم و یا جیبم بگذارم. اول این موضوع توجه مرا جلب کرد، که در دانشگاه های لندن در سر کلاس ها بحث می شود و بعد این سوال برایم پیش آمد که چرا ما در کشور خودمان بحث نمی کنیم، دیدم که اینجا چقدر رفتار استاد با دانشجو فرق دارد و اینکه چقدر استاد به استقلال دانشجو اهمیت می دهد در حالی که دانشجوی ایرانی چنین چیزی در ذهنش هم نمی گنجد و دائم سوال می کند که استاد این را چه کار کنم؟ آیا این موضوع برای تحقیق خوب است؟ و ... چون فکر نمی کند که باید خودش دنبال موضوع برود و در مورد منابع تحقیق کند و کتاب بخواند و با دیگران گفتگو کند و با یک موضوع زندگی کند مشهور است که مرحوم ذبیح اله صفا استاد معروف ادبیات فارسی وقتی که هر کسی را می دید همه می دانستند که مرحوم صفا در تمامی برخوردهایش در مورد موضوعی که دارد مقاله می نویسد بحث می کند بنابراین اگر کسی آمادگی این را داشت که وارد بحث با او شود بعد از یک سلام کوتاه بحث را با او آغاز می کرد و برایش مهم نبود که رشته تحصیلی شخص چیست چون با آن موضوع زندگی می کرد. این استاد بزرگ عادت کرده بود که با موضوعات تحقیقی خود زندگی کند و به همین دلیل هم توانست سهم به سزایی در تاریخ ادبیات فارسی ایفا کند. و این شیوه تمامی آدم هایی است که می خواهند محقق و یا دانشجو باشند. حال شما هم اگر می خواهید در مورد یک موضوع خاص تحقیق کنید باید آن را موضوع گفتگوهای روزانه خود قرار دهید، در خوابگاه در بحث هایتان چون از طریق همین گفتگوها به نکات تازه ای می رسید و چیزهای تازه ای به ذهن شما می رسد که باور نکردنی است البته در دنیای امروز وسایل گفتگو کردن بسیار متفاوت شده است که وبلاگ یکی از آنهاست. خودم تمام این ۱۶ مقاله را به خاطر وبلاگ نویسی نوشتم چون عادت داشتم که در مورد مسائلی که به ذهنم می رسید در وبلاگ خود چیزهایی بنویسم و یک عده می آمدند و نظرات خود را در مورد نوشته های من در وبلاگ من می گذاشتند و خواننده های نوشته ام که زیاد می شدند به این نتیجه می رسیدم که عجب موضوع جالبی است. بعضی ها فکر می کردند که من دارم معجزه می کنم که چنین چیزهایی را می نویسم اما از نظر خودم یک موضوع ساده بود منتهی همت می کردم و پس از اینکه می دیدم دیگران استقبال کردند می رفتم و منابع و کتاب ها را می خواندم و دائم به آن مطلبی که نوشته بودم اضافه می کردم و همینطور مطالب را اضافه می کردم و سرانجام آن را تبدیل به یک مقاله قابل چاپ در یک مجله علمی می کردم. وقتی شما از یک رشته که هستید به رشته دیگر می روید خلاقیت شما افزایش می یابد مثلا وقتی من از دنیای فرهنگ و مطالعات فرهنگی رفتم به دنیای تحصیلات عالیه، تکنیک های موجود در این دو رشته را با یکدیگر قاطی می کردم و به نکات جالبی می رسیدم و نکات جدیدی کشف می کردم علم هم همینگونه پیش می رود در واقع مالینفسکی یک فیلسوف و ریاضی دان بود و به مطالعه انسان شناسی علاقمند شد در واقع تمام دانشمندان بزرگ دینا این گونه اند و درست به همین دلیل است، که بحث های بین رشته ای در حال رشد هستند. چون از پیوند زدن دانش ها، مفاهیم و دیدگاه ها به یکدیگر نتیجه جدیدی حاصل می شود. همانگونه که از پیوند فرهنگ ها نتایج جدیدی حاصل می شود، دانش هم جزئی از اجزاء فرهنگ است هر دانشجویی هم که می خواهد در این خصوص تحقیق کند، باید در نظر داشته باشد که تلاش مهم ترین رکن تحقیق است و این که تلاش امری است تدریجی که ناگهانی ظهور نمی یابد. البته شاید باشند مواردی که در آنها افرادی یک شبه و به طور ناگهانی مطلب یا موضوعی را کشف کرده باشند اما تعداد این گونه کشفیات به قدری اندک است که می توان آنها را از حیطه علم به راحتی حذف کرد.علم یک چیز تدریجی الحصول است و محقق باید به طور مستمر با آن زندگی کند و بکوشد آن را اندک اندک توسعه داده تا در نهایت به نتیجه مورد نظرش برسد.نکته مهم در تحقیقات نوشتن است، محقق باید تا حد ممکن از خیال پردازی بپرهیزد و افکار خود را بر روی کاغذ بیاورد و در واقع با صدای مکتوب فکر کند.
تجربه ای را دکتری را خودم را برایتان بگویم که از بین آن ۱۷ نفر دانشجوی دکتری دانشگاه لندن تنها کسی بودم که سر یکسال توانستم proposal خود را طوری بنویسم که مورد تائید کمیته پایان نامه قرار بگیرد و تصویب شد و تقریبا می توانم بگویم که یک سال بعد هم کار پایان نامه هام را تمام کرده بودم اما به یک بیماری برخورد کردم و چون علاقه داشتم که بیشتر بمانم و بیماری هم دست به دست هم داد و من بیشتر از یک سال لندن ماندم اما اینکه چرا توانستم سر یک سال proposal خود را ارائه دهم این بود که من از نوشتن شروع کردم و از همان اول دفترچه یادداشت حرفه ای درست کردم که تمام مطالبی را که به ذهنم می رسید، در این دفترچه نوشتم. هر وقت هر چه به ذهنم می رسید می نوشتم و با هر کس که روبرو می شدم با او در مورد موضوع پایان نامه ام بحث می کردم. ثانیا تمام بحث ها را می نوشتم، حتی هر کتابی را که در این زمینه می خواندم یادداشت برداری میکردم و می نوشتم. من هیچ چیزی را نانوشته نمی گذاشتم و به همین دلیل کارم خیلی سریع پیش می رفت. و همین باعث شد که بعدها مقاله مفصلی در مورد "نوشتن" بنویسم که محصول همین تجربیاتم بود. در واقع نوشتن فقط ثبت کردن نیست بلکه کشف کردن هم هست .
نوشتن فقط یادداشت برداشتن نیست، بلکه تجربه کردن هم هست نوشتن یک نوع سامان دادن به نظام فکری است. به خصوص در مورد علوم انسانی که علومی انتزاعی هستند، نوشتن یک روش است و فقط حاصل بررسی های ما نیست شما وقتی که شروع به نوشتن می کنید در واقع شروع تحقیق شماست،در خلال نوشتن است که ایده های شما نظم پیدا می کنند و در فرایند نوشتن متوجه خلاء های ایده تان می شوید. در فرایند نوشتن است که شاهد تولد یک اندیشه و خلاقیت هستید. مخصوصا اگر نوشته، تایپ هم شده باشد. حروف سربی یک نوع تجسم بخشیدن به ایده هاست. چون ایده های ما بسیار انتزاعی نا محسوس و ناملموس هستند و ما وقتی که این ایده ها را می نویسیم به آنها تجسم بصری می دهیم و آنها را به تصویر می کشیم و وقتی آنها را به تصویر کشیدیم از دیدن آنها لذت می بریم و تشویق می شویم که کار فکر کردن را ادامه دهیم اما اگر این کار را نکنیم چون حافظ ه بشر محدود است بنابراین به زودی تفکرات و ایده های خود را فراموش می کنیم و به همین دلیل بعد از مدتی آن را فراموش می کنیم، در نتیجه نوشتن خودش مناعی برای از دست رفتن امید و انگیزه و رغبت آفرینی است و شما باید کار خود را با نوشتن آغاز کنید و با نوشتن پیش ببرید این بسیار مهم است خصوصا برای دانشجویانیکه که رشته تحصیلی شان مطالعات فرهنگی است.
بنابراین زمانی که به شما گفته می شود در مورد موضوعی تحقیق کنید، معنای آن این است که دفترچه ای پیدا کنید مخصوص آن موضوع و خودکاری مخصوص آن موضوع و از همان جا شروع کنید به نوشتن و پیاده کردن آن موضوع اگر چیزی را نمی دانید بنویسید من درباره این موضوع چیزی نمی دانم این خودش یک نوع دانش است. نوشتن اینکه این موضوع برای من جالب است یا نیست، یک دانش است اما بعد ها با جلوتر رفتن مشخص می شود که اینگونه نیست که چیزی نمی دانید چون همه ما در مسائل انسانی به حکم انسان بودن نکاتی را می دانیم اما خیال می کنیم که نمی دانیم بنابراین شروع کنید به نوشتن. من هنگامی که پدیده وبلاگ ایجاد شد موتور ذهن من شد که شروع کنم به تایپ کردن. وبلاگ برای دانشجو معجزه می کند برای شما هم بهتر است که وبلاگ داشته باشید و بعد نوشتن بارها و بارها نوشته خود را بخوانید. چون مرحله بعد از نوشتن مرحله توسعه آن چیزی است که نوشته اید. یعنی بعد از این که متنی را نوشتید شروع به نقد نوشته خود کنید، که این چیزی که من نوشتم چه ایرادهایی دارد. بارها بخوانید شاید باور نکیند اگر به شما بگویم که من بیش از ۱۰۰ بار یک یادداشت خودم را اصلاح می کنم این را مبالغه نمی کنم البته پس ازمدتی نوشتن دست آدم روان تر می شود و راحت تر می نویسد. هیچ نوشته ای مخصوصا یک نوشته دانشگاهی یکباره به یک متن پخته و تحلیلی و منسجم و ... تبدیل نمی شود.این ها چیزی است که به تدریج به دست می آید . مثلا در مورد روش های مختلف مباحثه، اول فقط دو مورد مد نظرم بود بعد که نوشتم و خواندم بعد شد ۷ مورد و در یک فرایند یکساله این مقاله نوشته شد و همینطور است مقالات دیگری که به تدریج چاپ خواهند شد هیچ کدام از این مقالات یک روزه و دو روزه به نتیجه نرسیده اند و در یک پروسه شش ساله و به تدریج نوشته شده اند.یکی از اساتید بنام، می گوید که من برای نوشتن هر کتابم ۴۰ سال وقت صرف کرده ام و من آن زمان متوجه نمی شدم که منظورش از این حرف چیست اما الان متوجه می شوم که واقعا همینطور است و برای این که آدم بتواند کتابی را بنویسد باید ۴۰ سال زحمت بکشد و دائم بنویسد و تصحیح کند و از دل بحث های خودش بحث های دیگری بیرون بیاورد بنابراین شما باید این تجربیات را به کار بگیرید.
● منابع
حداقل ۲۰ عنوان از مقالات و کتاب هایی را که در مورد موضوع انتخابی شما نوشته شده است، شناسایی کنید و بعنوان منبع خود بیاورید و به کار قبلی خود بیافزایید. کار قبلی از نظر عملی و نظری چیست؟ یعنی چه ارزش نظری دارد و چه ارزش عملی دارد و چه مشکلی را می تواند حل کند. از این ۲۰ منبع شروع کنید به مطالعه منابع اصلی بپردازید و شروع کنید به کشف این که در مورد این موضوع چه مطالبی گفته شده است و حداقل در دو صفحه طبقه بندی شده دیدگاه ها و نگرشها تئوریک در مورد این موضوع را بیان کنید. شما در تحقیق خود باید به چند سوال پاسخ بدهید:۱- موضوع تحقیق شما چیست -که عنوان تحقیق شما می شود- ۲- تعریف موضوع بعنوان یک مسئله ۳- اهمیت موضوع ۴- این که چرا این موضوع را انتخاب کردید و در این چرا باید تجربیات خودتان و تجربیات مطالعاتی و عملی خود را مطرح کنید ۵- اینکه چگونه می خواهید این تحقیق را انجام دهید، نه اینکه انشاء کلی بنویسید. این موضوع را حتما بیاورید که آیا این موضوع که شما انتخاب کرده اید آیا واقعا مسئله است و عمومیت دارد یا خیر چرا که بنا به عقیده میلز عمومیت یکی از معیارهای مسائل اجتماعی است ولی فقط عمومیت است ولی در مسائل اجتماعی باید دید که از دیدگاه چه کسی مسئله است از دیدگاه عموم مردم، از دیدگاه کارشناسان و یا نظریه پردازان .... این که چه کسی این موضوع را مسئله می داند نیز خودش یک پرسش خوب است که حتما باید به آن پاسخ داد. به قول جیمز اسپردلی: "فرهنگ آن معنا و شناختی است که فرد یا افراد بر طبق آن یک رفتار را تعبیر و تفسیر می کنند ."
عنوان شد که در پس هر رفتاری یک نظام معنایی و یک آگاهی و ایده وجود دارد و در فرایند تحقیق درصدد کشف آن معنا هستیم و قصد داریم این معنا را به صورت طبقه بندی شده ارائه کنیم توصیف فرهنگی که هدف اتنوگرافی است در واقع توصیف ایده ها و نگرش هایی است که در پس هر رفتاری وجود دارد. در این کتاب گفته شده که هر رفتاری در نظامی از مقولات طبقه بندی می شود و اینکه این رفتار چگونه مقوله بندی می شود، آیا این مقوله یک مقوله بیمارگونه است، زشت است یا خوب است .... چه نوع است. برای افرادی که از بیرون به این مسئله نگاه می کنند و خودشان و یا افراد خانواده شان نیز از خانه فرار نمی کنند، این رفتار- دختران فراری- یک تعریف خاص دارد، اما برای کسانی که از خانه فرار می کنند حتما مسئله به گونه دیگری است. به عبارت دیگر کسانی که از بیرون به این مسئله نگاه می کنند آن را پدیده ای زشت می دانند اما آیا در آن ساختار اجتماعی هم که این رفتار انجام می گیرد این امر آیا عملا بد است. چون آنچه که بیان می کنند با آنچه که عمل می کنند ممکن است متفاوت باشد چون ممکن است خود شما یک چیزهایی را عنوان کنید که ایده واقعی شما نباشد اما بنا به دلایل خاص و منافع خاصی آن ایده را ابراز می کنید پس کار واقعی ما آن چیزهایی است که در اعمال ما بروز پیدا می کند و یک انسان شناس باید از روی این اعمال به مطالعه ساختارها بپردازد یا به تعبیر بوردیو منش، حاصل موقعیت فرد و ساختار اجتماعی است. دختری که فرار می کند و دائما هم این کار را انجام می دهد، یک مجموعه عادات و منشی را پیدا می کند این منش و عادات را می توان فرهنگ نامید.فرهنگی که در یک ساختار ویژه شکل می گیرد و خانواده، محله، کلاس، مدرسه و در مجموع جامعه، یکی از اجزاء آن هستند. در واقع وقتی می گوئید "فرهنگ دختران فراری" قصد دارید، موقعیت اجتماعی خاصی را روشن کنید و می خواهید بدانید که درون آن ساختارها چه اتفاقاتی می افتد و چگونه این دختر فرار کرده و ... و باید تفسیر و منظور خودتان را از این مفهوم بیان کنید و این که دختر فراری کیست و فرهنگ به چه چیزی گفته می شود و در مرحله بعد به سراغ این بروید که چرا می خواهید این تحقیق را انجام دهید و اهمیت آن در کجاست و در مرحله بعد بگوئید که چگونه می خواهید این تحقیق را انجام دهید؟ این که مثلا چه گفتگوهایی می خواهید داشته باشید؟ آیا می خواهید با این افراد زندگی کنید؟ یا .... به هر حال روشی را که برای تحقیق خود در نظر دارید بگوئید. چگونه می خواهید به آنها دسترسی داشته باشید و بتوانید با آنها گفتگوهای عمیق داشته باشید.برخی معتقدند که جامعه در این خصوص مقصر است. برخی نیز معتقدند که دختران در این باره مقصران اصلی هستند، بعضی ها می گویند دولت مقصر است و برخی دیگر خانواده ها را مقصر می دانند و برخی نیز می گویند که مجموعه همه این عوامل باعث بروز پدیده دختران فراری می شود اما باید مشخص کنید که شما می خواهید چه کار کنید و این که چگونه می خواهید این کار را انجام دهید.

● مسئله یابی

در رفتار روزمره هر چیزی برای شما باید یک مسئله باشد چون شما بعنوان یک انسان شناس باید عینک خاصی بر چشم داشته باشید و با توجه به آن عینک ریز بین پدیده ها را ببینید و تفسیر کنید. حتی شما می توانید در مورد این که چرا میزهای کلاس درس را اینگونه می چینند بسیار بحث کنید. کما اینکه کتاب های زیادی نیز در این خصوص نوشته شده است و گفته شده که دلیل این نوع چیدمان این است که در نظام های دموکراتیک میز را اینگونه می چینند، چون می خواهند به راحتی با یکدیگر بحث کنند. در نظام های غیر دموکراتیک یک عقل کل هست که او سخنرانی می کند و دیگران فقط گوش می کنند و آن کسی که برای اولین بار به این موضوع فکر کرد، در واقع این موضوع را کشف کرد.
یک انسان شناس، چند سال پیش به موضوع پوشیدن کت و شلوار پرداخت و در مقاله خود عنوان کرد که اروپایی ها فکر می کنند که کت و شلوار بسیار اروپایی است و آیا اینگونه است و جالب اینجاست که مشخص شد خیر این لباس یک لباس ایرانی- ترکی است و مفصل در مورد آن صحبت کرد و مشخص کرد که کت و شلوار یک لباس ترکی بوده است. اما امروزه همه، حتی خود ترک ها فکر می کنند که این یک لباس غربی است اما یک عمر وقت گذاشت برای این کار. خیلی مهم است که امور بدیهی را زیر سوال ببریم و اولا امور بدیهی را ببینید و بعد در مورد آن سوال مطرح کنید.
به یاد داشته باشید که منابع مورد استفاده خود را بر اساس یک الگوی کتابشناسی بنویسید. تنظیم کتابشناسی روش خاص خود را دارد. در علم فرم مهم تر از محتوا است. مقاله ای علمی است که فرم اش درست باشد، خصوصا در مطالعات مربوط به علوم انسانی چون به لحاظ کارایی و به لحاظ داشتن کلید واژه ها، ساختار یک مقاله، اینکه مقدمه داشته باشد، طرح مسئله داشته باشد، بحث داشته باشد و داده های میدانی و تحلیل و نظر داشته باشد و رعایت تمامی این موارد بسیار مهم هستند. چون اگر این ها را رعایت کنید خود به خود موارد دیگر را نیز رعایت خواهید کرد. رساله های دکترا را که نگاه کنید همه چیز به فرم بستگی دارد. نقل قول دادن بسیار مهم است. درست است که در کشور ما این موضوع متاسفانه چندان رعایت نمی شود اما در اروپا و آمریکا این موضوع به نام سرقت علمی برخورد می شود به این معنا که شما از کسی نقل قول کرده اید اما کوتیشن های آن را برداشته اید و به نحوی آن را نشان داده اید که انگار نوشته خودتان است، از جرایم نابخشودنی است. در دانشکاه های خارج از کشور اگر حتی بعداز گذشت ۲۰ سال بفهمند که در یک رساله دکتری دو تا نقل قول بزرگ از کسی یا کسانی اورده شده و نام انها در پایان نامه نیامده است آن رساله را باطل اعلام می کنند. برای من هم بسیار مهم است و اگر از مقاله ای یا نوشته ای استفاده می کنید حتما باید آن را بیاورید و همچنین میزان منابع شما برای من مهم است چون نشان می دهد که شما تا چه اندازه بر روی موضوع تحقیق کار کرده اید. و این که منابع نباید کاذب باشد. چون این کار یک نوع حقه بازی است، بنابراین باید تمام این مسائل را رعایت کنید. صفحه آرایی برای من بسیار مهم است متن نهایی را باید تایپ شده ارائه بدهید. دانش آن چیزی است که مکتوب می شود و همه دلایل را باید شرح بدهید. هم از لحاظ نظری شرح بدهید وهم اهمیت عملی تحقیق خود را مشخص کنید و اینکه تحقیق شما چه مشکلاتی را می تواند حل کند و همچنین می توانید اهمیت شخصی موضوع را هم بگوئید و دیگر اینکه تجربه شما در این حوزه چیست. و باید منابع خود را بگوئید و اگر منبعی وجود نداشت، باید بگوئید که به کجاها مراجعه کرده اید و چرا منبعی در ابن خصوص موجود نبوده و اینگونه با این بحث اثبات می کنید که منابعی در این موضوع وجود ندارد. در انتخاب موضوع و عنوان دقت کنید وموضوع باید معرف دقیق محتوی تحقیق باشد موضوع باید قابلیت تبدیل به یک موضوع دانشگاهی را داشته باشد. از مطرح کردن موضوعات کلان بپرهیزید، چون نمی توان در مورد آنها تحقیق کرد و در مورد عنوان تحقیق خود دقیق فکر کنید.

● اهمیت تکنیک نگارش

طبقه بندی متن بسیار مهم است. و از نوشتن مطالب به صورت انشاء وار بپرهیزید چون این روشی است که در دوره دبستان به شما آموخته اند در آن دوران هنوز قدرت طبقه بندی مطالب را نداشته اید اما در حال حاضر بعنوان دانشجوی فوق لیسانس باید قادر به طبقه بندی درست مطالب باشید. طبقه بندی کردن یک تکنیک حیاتی در نوشتن است. تکنیک خوب گوش کردن و توجه کردن بسیار مهم است .
توجه عمیق یکی از شرایط مباحثه است که در اینجا چند شرط را گفته ام که یکی صمیمیت و گرم خویی، مشارکت و توجه عمیق و توضع و ژرف اندیشی و استقلال و تصدیق کردن و ارزش گذاشتن است . توجه عمیق را اینگونه شرح داده ام: رابرت بلاو در کتاب " جامعه خوب" می نویسد دموکراسی یعنی توجه کردن، اما توجه کردن کار ساده و کوچکی نیست و همانطور که بلاو می گوید این امر مستلزم به کار گیری تمام قوای فکری، احساسی و اخلاقی فرد است. دموکراسی یعنی توجه کردن؛ چون وقتی توجه می کنیم، یعنی طرف مقابل را قبول داریم و او را به رسمیت می شناسیم. اما اگر برایمان شخص اهمیت نداشته باشد به او توجه نمی کنیم و هر آنچه خودمان بخواهیم می نویسیم و .... بنابراین توجه کنید و یادداشت کنید و با دیگران در مورد آنچه در کلاس گفته شد بحث کنید.
یکی دیگر از تکنیک های عنوان موضوع تعریف عنوان است. علوم انسانی و جامعه شناسی ارزش این را دارد که مناسبات اجتماعی را از دیدگاه خرد نشان دهد و بخشی از برخوردی که ما نشان می دهیم این است که می خواهیم سلطه خود را به دیگران اعمال کنیم. باید توصیف ها و تبیین های قوی در تحقیق خود ارائه دهید . هدف علم، تولید داده ها نیست. داده ها زمانی ارزش دارند که در راستای یک تبیین قرار بگیرند دانشمندان بزرگ انسان شناسی به خاطر داده هایشان نیست که معروف شده اند بلکه به خاطر تبیین های خوبی است که ارائه داده اند. به خاطر ایده هایی که ارائه می کنند، مهم هستند.
موضوع تحقیق باید قابل فهم و درک باشد. باید از عنوان تحقیق متغیرهایی که می خواهید بر روی آن کار کنید و نیز سایر مسائل را تقریبا فهمید و یا حدس زد. در تحقیقات انسان شناسانه "من" خودتان را جدی بگیرید و در جابجای مقالات خود بگوئید که عقیده من این است و عقیده من آن است و ..... این جا جامعه شناسی نیست و دنیا پوزیتیویستی نیست که بگوئیم "می گویند.... یا دانشمندان بر این باورند ..... گفته اند...." اینجا شما باید تجربه زیسته خود را بگوئید و از همین جا محقق می شوید. اتنوگرافی عرصه ای است برای مطرح کردن خودتان و دانش و تجربه تان و رساندن صدای خودتان به گوش دیگران. بنابراین سبک نوشتاری شما متفاوت از نوشته های جامعه شناسانه است که در آن " من" جایی ندارد.میراث جامعه ما یک جامعه شناسی پوزیتیویستی قرن ۱۹ است. باید موضوعی را انتخاب کنید که قابلیت تحقیق میدانی بر روی آن وجود داشته باشد.

● اهمیت سبک شخصی در اتنوگرافی

مقاله در واقع ماکت کوچک شده ای از یک پژوهش است. همه بخش های آن را در مقیاس کوچک تر داراست و فرض هم بر آن است که کسی که آن مقاله را نوشته، پژوهش گسترده ای در این زمینه انجام داده است بنابراین شما می بینید که از مقاله با طرح مسئله آغاز می شود و بعد چارچوب نظری و ادبیاتی را که در آن زمینه وجود دارد را شرح می دهد و بعد مختصر روش شناسی کار خود را شرح می دهد و بعد در متن اصلی تحقیق و داده های میدانی را ارائه می کند و داده ها را تحلیل می کند و در نهایت یک نتیجه گیری می کند و جمع بندی می کند. فصل نامه علوم اجتماعی ایران و تمام فصل نامه ها و مجلات مربوط به علوم اجتماعی که در ایران چاپ می شود، به دلیل حاکم بودن دیدگاه پوزیتیویستی، غیر اتنوگرافیک هستند. چرا که در رشته اتنوگرافی همواره می گوئیم که من این گونه می اندیشم و من این فکر را دارم و محقق درباره تجربه خودش حرف می زند. در صورتی که شما در فصل نامه علوم اجتماعی و در تمام مجلات مربوط به علوم اجتماعی در ایران نمی بینید که محقق و یا نویسنده مقاله گفته باشد، به اعتقاد من اینگونه است؛ برای اینکه فرض بر این است که علوم اجتماعی نیز مثل فیزیک و شیمی و .. علم هستند به همین دلیل نگفتم از لحاظ ساختار جمله بندی به فصل نامه علوم اجتماعی رجوع کنید.
در مجلات انسان شناسی نیز همین حالت حکمفرما ست و نمی توانند توجه و استناد بیش از حد به تجربه شخصی را قبول کنند. در ایران تصور از علم بسیار متفاوت با آن چیزی است که در سایر کشور ها وجود دارد. در ایران هنوز تصور از علم همان تصوری است که در سال های ۱۹۰۰ یا ۱۹۲۰ در اروپا رایج بود است و باید کلیشه های تثبیت شده آنها را رعایت کرد تا قبول کنند که مقاله شما را چاپ کنند؛ به همین دلیل شما باید حتما این ها رعایت کنید. البته این کلیشه ها یک حسن دارند و برای افرادی که خلاقیت ندارند و زبان نوشتاری خوبی ندارند و کسانی که توانایی خوب فکر کردن را ندارند، این قالب می تواند بسیار کمک رسان باشد و یکی از دلایلی که در کشور ما این قالب جا افتاده این است که برای افراد متوسط و پائین، خیلی عالی است چون کلیشه ای است. من خودم مقاله ای برای مجله جامعه شناسی ایران ارائه کردم که این مقاله را چاپ نکرد چرا که به عقیده آنها این مقاله خیلی خوب بود، اما این را ما باید علمی- ترویجی ارزیابی کنیم و نه علمی- پژوهشی( البته این مقاله در حال حاضر در مجله علوم اجتماعی دانشگاه علوم تربیتی تهران زیر چاپ است)
اتفاقا در همان مقاله هم همین بحثی را که الان مطرح می کنم ، مورد اشاره قرار داده ام. کتابی هست تحت عنوان "مکدونالدیزه شدن و جامعه" که در سال ۱۹۸۲ چاپ شد و جنجال به پا کرد. همان نویسنده در سال ۲۰۰۲ کتاب دیگری نوشت بعنوان "تئوری های مکدونالدیزه شدن" که فصل دوم این کتاب در مورد مکدونالدیزه شدن بحث های اجتماعی . او کار مجله انتروپولوژی را یکی از معتبرترین مجلات انسان شناسی آمریکا ست، نقد و بررسی می کند و می گوید که الگوی آن که در سال های ۱۹۵۰ شکل گرفته این به همه دنیا تسری پیدا کرده. (همه مجلاتی که در ایران چاپ می شوند نیز بر اساس عملکرد مجله AMERICAN SOCIAL REVIEW تنظیم می شوند و این ساختاری که می بینید بر اساس همان ساختار است) و نقدی می کند مبنی بر این که چون این مجله بعنوان نقد مطلق شناخته شد بنابراین باعث شده است که خلاقیت ها در جهان از بین برود چون هر کس که می خواست خود را بعنوان جامعه شناس در دنیا مطرح کند، به ناگزیر باید از چارچوبی که در این مجله موجود بود برای نوشتن مطالب علمی خودش پیروی می کرد. این مشابه همان بحثی بود که وی در مورد مکدونالدیزه شدن هم می کرد یعنی استاندارد شدن غذاها و تئوری اش را از این جا گرفته بود که یکی از بنیادهای عقلانی شدن همگن شدن است و اکثریت انسان ها مثلا توافق می کنند که یک غذای خوب این ویژگی را دارد و یا یک مقاله یا نوشته خوب این ویژگی را دارد؛ همانطور که در خیلی چیزهای دیگر نیز این استاندارد شدن را داریم، مثلا در صنعت. بعد توضیح می دهد که این استاندارد شدن نوشتن مقاله در علوم اجتماعی درست مثل مکدونالدیزه شدن غذاست. مردم همانظور که مک دونالد آمریکایی را می خورند همانطور هم نظریه های اجتماعی آمریکایی را می بلعند و قبول می کنند و بعد این که در مورد این نظریه ها فقط محتوی مقاله ها نیست بلکه فرم مقاله ها نیز همه آمریکایی شده و استاندارد مجله AMERICAN SOCIAL REVIEW شده است و اشاره می کند که در آلمان و فرانسه جنبشی علیه این روند شکل گرفته که معتقد است اروپایی باید خودش استقلال فکری داشته باشد و بتواند خودش فکر کند و خلاقیت در نوشتن مقالات خود به خرج دهد همچنین هر قوم دیگری در دنیا از آسیایی گرفته تا آفریقایی خودش باید با توجه به نیاز های خودش فرم و محتوی مقالاتش را ارائه دهد چرا که Contribution هر فرهنگی از دل تجربه تاریخی خودش بیرون می پاید و ارائه می شود . البته شاید پیروی از شیوهء استاندارد سبک برای کسانیمناسب باشد که نه آمار می دانند و بیشتر از یک حدی را بلد نیستند. اگر چه خودشان شاید فکر کنند که این بهترین و خلاقانه ترین روش نوشتن مقاله است. البته همانطور که در جامعه در مورد نو آوری مقاومت وجود دارد در جامعه علمی هم این مقاومت وجود دارد ولی این مقاومت هم مبانی دارد که یکی از مبانی آن سنت و کلیشه است و مبنای دیگر آن هم ترس از این است که مبادا هر چیز مبتذل و غیر علمی بعنوان نوآوری تلقی شود، یعنی مکانیسمی برای جلوگیری از نابودی نظم و جانشین شدن یک ضد علم به جای علم. بنابراین من اصلا حرفی ندارم اگر شما بتوانید یک سبک مخصوص به خود داشته باشید و من خودم از این موضوع استقبال می کنم .  
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها


,