تاریخچه خیاطی در تهران قدیم - تاریخچه خیاطی در ایران

دماوند پا به پای لاله زار
از همان روزها که لا له زار بورس خیاطان چیره دست بود، در حوالی دماوند و فیروزکوه جماعتی آماده می شدند تا صاحبان امروز این عرصه باشند

در کنار موسیوگارالی روسی، عده ای دیگر از خیاطان به تهران آمدند. واسیلی گورگادز که مردی روسی بود و معروف به واسف و سالوار یدیس که یونانی بود و آمبارسون که ارمنی تبار بود
آفتاب، نیم سوخته هر روز از آسمان بالا می آید و به آرامی خودش را روی دریاچه تار پهن می کند. روستایی کوچک با خانه هایی پلکانی در دل کوه، هر بار با این طلوع بیدار می شوند و کار و تلاش را آغاز می کنند. اینجا مومج است؛ روستایی که چند محله را در دل خود دارد. دهنار، هویر، یهر، کهنک و .

اصلا قرار نیست صدای چرخ های خیاطی از دل این روستا با طلوع آفتاب شنیده شود، بلکه هراز گاهی عده ای از مردان روستا در حالیکه چرخ های دستی خیاطی را به دوش گرفته اند، از روستا به قصد سرزمین های شمالی حرکت می کنند. می گویند آنسوی این کوه ها کار فراوان است. می گویند، پشت کوه های بلند البرز، همیشه کار هست و مردان این روستا هم ، مرد کارند. می روند تا رزقی بیابند و روزی.
شاید سرمای استخوان سوز این طبیعت آلپی باعث شد نخستین مرد این روستا نخ و سوزن به دست گیرد و بالاپوش سر هم کند، به قامت جماعت. اما بی تردید این ذوق و قریحه و استعداد بود که توانست از ماحصل تلاش آن روزهای آغازین، طرح چهره امروز خیاط های پایتخت را رقم بزند.

شاید این ادعا چندان دور از واقع نباشد اگر بدانیم که عمده خیاط های پایتخت اهل فیروز کوه و دماوند هستند. آنها در روزهای دور و دراز در حالیکه چرخ های خیاطی بر گرده داشتند به شهرهای مختلف مسافرت می کردند و احیانا در یک جشن عروس ی، ماه ها کار می کردند و حاصل زحمتشان که برنج بود و اجناس دیگر کمتر به خیاطان پول می دادند و عمده معامله با آنها با اجناس صورت می گرفترا به روستایشان می آوردند.

مومج تنها یکی از آن روستاها بود که در دماوند قرار گرفته بود. از سویی مردمان روستایی دیگر در اطراف فیروزکوه به نامه تهنه نیز به این کار روی آوردند. آنها شاید نسل اندر نسل این کار را به ارث برده اند و اکنون در پایتخت سیطره یافته اند. دماوند و فیروزکوه مردانی را تربیت کرده که پس از سالها پیمودن پله های ترقی، اکنون در نگاهمان جلوه گری یافته اند.
می گویند همیشه آب در چاله جای می گیرد. در همین نزدیکی تهران که امروزه پایتخت ایران نامیده اندش جایی در بلندی دریاچه ای قرار دارد در ارتفاع 2 هزار و 500 متری از سطح دریا. وقتی در این مکان آب این همه بالا می ایستد، پس آدم ها هم می توانند بیاموزند که چگونه پله های ترقی را بپیمایند.


شاید آن روز که مردانی در مجاورت دو دریاچه تار و هویر می زیستند، از این شگفتی درس ها آموختند و اکنون توانسته اند، به پس پشت بنگرند که چه راه پر سنگلاخی را هموار کرده اند.
به راستی طبیعت غریب این منطقه و کنار هم نشستن جنگل، مرتع و کوه و سرمای سوزان به مردم قلمرواش سرسختی و پشتکار را آموخته است. این پازل رنگین و اسرار آمیز وقتی جذاب تر می شود که بدانیم قافله دوزندگان و چیره دست ترین خیاطان از این نقطه آهنگ حرکت را نواخته است.

آن سوی سکه چه خبر است؟
روی شانه یک قبای سرداری دیده می شود و شلوار دهان گشاد هم به پا دارد، با کلاهی نمدی بر سر. این روزگاریست که هنوز نه خبری از تهران بود و نه حال و هوای پایتخت، به این ده کوچک داده شده بود. بعد از آنکه قاجاریه حکومت را به دست گرفت به تدریج جهان ناشناخته غرب به ناگاه چهره نمایاند و شد محور تمام مدها و الگوها. اعیان و اشراف زادگان پس از هر بار سفر به اروپا، با انبوهی از لباس های عجیب و غریب به ایران باز می گشتند. به تدریج که سفرهای اروپایی بیشتر شد و مردم بسیاری به بلاد فرنگ سفر می کردند، لباس های دوخت فرنگ زیادتر شد. اما بدیهی است که این تعداد از لباس های اروپایی نمی توانست تمام مردم ایران را در برگیرد. در زمان رضاخان بود که خیاطان اروپایی پا به ایران گذاشتند و در تهران مسکن گزیدند، شروع کردند به دوخت لباس به شیوه جدید.

یکی از قدیمی ترین خیاطان تهران مردی بود که بعد از انقلاب اکتبرروسیه به ایران گریخت و در ابتدا در خراسان و سپس در تهران مشغول به کار شد. موسیو گارالی روسی در سال 1310 به تهران آمد و در اوایل خیابان لاله زار در ساختمانی به نام عزیزی اولین مغازه خیاطی را دایر کرد. او تا سال ها در تهران به خیاطی پرداخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد.

در کنار مسیوگارالی روسی، عده ای دیگر از خیاطان به تهران آمدند. واسیلی گورگادز که مردی روسی بود و معروف به واسف و سالوار یدیس که یونانی بود و آمبارسون که ارمنی تبار بود. شاید اجتماع این عده از خیاطان در دهه 1310 درخیابان لاله زار کافی بود تا عده ای از جوانان به این کسوت در آیند و از آنان رموز کار را بیاموزند. به تدریج عده ای از جوانان نزد اولین نسل از دوزندگان لباس به سبک اروپایی که خود اغلب اروپایی تبار بودند مشغول به کار شدند. عده ای از این جوانان که بعدها به عنوان استادان چیره دستی درآمدند عبارت بودند از: علی اصغر بابایی، علی اکبر پیغمبری، غلامرضا اربعی یزدی، علی اصغر سعادت، عزیز الله شایسته، قاسم خالقی، هاشم اسدی و متوسلانی و نراقی. این عده بعدها از استادان چیره دست خیاطی در تهران شدند.
ردپای عبور ناپیدا
از همان روزهایی که در خیابان لاله زار اکثر تابلوهایی که به چشم می آمد متعلق به خیاطان بود. در جایی در اطراف تهران میان کوه های البرز و در اطراف شهرهای دماوند و فیروزکوه، مردمی همواره به کار خیاطی مشغول بودند. آنان اگرچه روزهای گرم پایتخت را ندیده بودند، اما به آرامی و با اطمینان در گوشه های نا پیدای این مرز و بوم، سوزن در دست برای مردم مناطق مختلف لباس می دوختند و با چرخ های خیاطی نه چندان تازه شان، لباس می دوختند و هنرمندانه کار می کردند. از میان همین مردان که شهر به شهر سفر می کردند و در مناطق مختلف به خیاطی می پرداختند و خیاطان دوره گرد بودند، به تدریج کودکان ونوجوانانی سر برآوردند که دیگر نه به روش بزرگترهایشان، دوره گردی می کردند و نه شهرهای گوناگون را می پیمودند، بلکه آنها وقتی که اولین درس های کار را آموختند به تهران سفر کردند و آمدند به لاله زار و در حجره ها و مغازه های همیشه پر از مشتری آن شروع کردند به کار.

شاید آن روزها که آنان به همراه بزرگترهایشان، شهر به شهر می رفتند با مقراضی در دست، نمی توانستند روزگاری را تصور کنند که در خیابان لاله زار که شاید بهشت آن روزگار دوزندگان بود، در کنار استاد کاری بایستند و چشم به اهرم چرخ های ماشین سنگین بدوزند که بالا و پایین می رود و لباسی را می دوزد.
حالا می شود خطوط پیدا و ناپیدای این حرکت را جست وجو کرد. می شود نزدیک تر شد و جای پای روزهای دور را روشن تر دید. این کنجکاوی با چند نام همراه می شود. از مومج می شنویم و سرمای استخوان سوز زمستانش، راهی که باید به شهری مثل تهران می رسید.
خیلی ها از آن حوالی راه افتادند و کوه و دشت و دمن را گذاشتند و راهی شهرهای دیگر شدند ورفتند تا سرد و گرم روزگار را علاوه بر طبیعت آزمایش کنند.

روستای مومج در شرق دریاچه تار به آفتاب خیره است. مردم سالهای سال اینجا را به صرف داشتن باغ های زیبا رها نکرده اند، چشم اندازهایی که ذهنشان را وسعت می بخشد و آرامش به جایش هدیه می دهد. مومجی ها که حالا بسیاری از میزهای برش خیاطی پایتخت را دارند، نکته ای آویخته گوششان کرده اند و آن پنداشتن خیاطی به صرف هنر است. آنها شغلی را که نسل به نسل و سینه به سینه، به یکدیگر منتقل کرده اند، در وهله نخست، هنر می دانند و سپس صنعت. شاید یکی از رموز موفقیتشان همین باشد. در کار خود دقیق و ماهرند. با این حال دوست ندارند از علم روز دنیا فاصله پیدا کنند. طاقه های پارچه را روی میز برش پهن می کنند. روی پارچه ها خط می کشند و طرح جلیقه ای خوش برش را تعیین می کنند. به هر حال خیاط هنرمند با قیچی برش برقی در دست کنار میز ایستاده و آماده است. می توان گفت حساس ترین و استادانه ترین بخش خیاطی کار برش است. آخرین مرحله از ارتقای شغلی خیاط ها برشکاری است. استاد قیچی را روشن می کند و پارچه های خوابیده روی هم را لای آن می گذارد.
صدای قیچی فضای کارگاه را پر می کند. وردست، گوشه پارچه ها را سفت نگه می دارد و نگاه تیزش را از دست استاد نمی گیرد. به زودی او باید برودآن سوی میز. تا وقتی طرح برش را نیز ماهرانه بیاموزد و دست به کار شود. این اتفاق به یادگیری، خلاقیت و پشتکار وی بستگی دارد. هرچه تندتر و بیشتر بکوشد، زودتر لقب استاد برشکار را یدک می کشد. آن وقت دیگر به هنرمند بودن خود ایمان می آورد.


چند قدم تا امروز
لاله زار بود و مغازه های کوچک و بزرگ خیاطی در سال های 20. درست در همین زمان بود که اتحادیه شکل گرفت. انبوهی از مغازه های خیاطی از خیابان سعدی تا اطراف خیابان فردوسی و اجتماع آنها در خیابان لاله زار، مردم بسیاری را به آنجا می کشاند. درست در همین زمان بود که نراقی در خیاط خانه پارس شروع به کار کرد. خیاط پارس تا مدت ها خوش دوزترین خیاط تهران بود. شاید در همان روزها بود که شخصی به نام اربعی یزدی و هاشم اسدی مغازه ای دایر کردند به نام فارس. آنها پا به پای نراقی به ابداع و گسترش خیاطی پرداختند. همزمان با این اتفاقات و پس از تشکیل اتحادیه، شخصی به نام عباس روستا کلاس های آموزشی را در اتحادیه دایر کرد. وی با ارایه مباحث جدید و اطلاع از دانش روز، هرچه بیشتر به پیشرفت این شغل کمک کرد. در همین خیابان لاله زار و در مغازه های خیاطی آن که به 1020 نفر می رسید، به تدریج شاگردان جوان بسیاری آموخته می شدند. اگرچه آنها در ازدحام استادکاران بنامی که اعتبار بسیار یافته بودند، چندان به چشم نمی آمدند، اما همین جوانان بودند که در سال های بعد توانستند غلبه قومیت را به این عرصه تحمیل کنند. هم اکنون، پایتخت در دستان همین مردانی است که روزگاری از فیروزکوه و دماوند به همراه دیگر مردان به شهرهای دیگر مسافرت می کردند و به عنوان خیاط دوره گرد به فعالیت مشغول بودند و بعدها به لاله زار رفته و زیرنظر نراقی و اربعی یزدی که مهمترین خیاطان لاله زار بودند، خبره شده اند، مردانی که هنوز هم تصویر مبهمی از دریاچه تار را در ذهن دارند. آنها از مومج و تهنه، دو روستای فیروزکوه و دماوند که به قصد کار پا در راه سفر می گذاشتند، الان در خیابان های تهران،عمده خیاطی ها را در اختیار دارند. دیگر روزگار آنگونه نیست که لاله زار مرکز شهر باشد و ازدحام خیاطی در آن چشم هر صاحب ذوقی را برباید. الان در این تهران اگرنه همه ولی بیشتر خیاطان از این دو روستا هستند. حسن وزیری، اهل تهران است و از خیاطان قدیمی؛ کسی که در جمع خیاطان برایمان از تاریخچه خیاطی گفت و از لاله زار. او به واسطه علاقه اش به این شغل روی آورد. او از خیاطان مشهدی و رشتی و تبریزی، به عنوان چیره دست ترین خیاطان یاد می کند. او می داند که خیاطان امروز پایتخت، دماوندی و فیروزکوهی اند.


مسیرهای بدون تعریف مد لباس
علی حاجی؛ هیات مدیره صنف خیاطان تهران - انسان های نخستین بعد از رفع نیاز اولیه که همانا خوردن و آشامیدن بوده به سراغ پوشش هم به عنوان اجابت ذات انسانی و هم به عنوان م حافظ بدن در برابر سرما و حشرات و موانع طبیعی رفتند که در ابتدا از پوست حیوانات و سپس با استفاده از تکنیک های نخ ریسی از پشم و پنبه، پوشش را در مسیر تکامل قرار دادند. آنچه که امروزه ما به عنوان لباس و پوشاک از آن استفاده می کنیم حاصل تنوع و تداخل فرهنگ است که به اقتضای رشد ارتباطات جوامع در بخش های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شکل گرفت. رشد تکاملی طراحی پوشاک که برگرفته از هویت های ملی، مذهبی جوامع مختلف بوده عملا محصولی را در سطح جهان ارایه می دهد که نمی توان هویت خاصی را بر آن نام نهاد.

تزریق اینگونه مد یا طرح ها درکشورهای مختلف و جذب آن به عنوان پوشش، زنگ خطری است برای فرهنگ و ملیت کشوری که دارای هویت است. خلاء طراحی پوشاک توسط طراحان و نبود جایگاه سازمانی و نهادی در این بخش به عنوان مرجع حفظ ارزش های ملی و تاریخی و مذهبی، عملا جوانان کشور را با توجه به نفوذ رسانه ها به سمت الگوهای وارداتی می کشاند. در واقع با هرز رفتن ذوق و سلیقه تولیدکنندگان پوشاک کشور و تقلید کورکورانه از الگوهایی که پایه تاریخی و علمی ندارند به جرات می توان گفت هیچ مسیر تعریف شده ای برای مد لباس در ایران نداریم، لزوم جذب طراحان پوشاک و صاحبان ذوق و سلیقه در این بخش و هدایت، آنها به سمت جایگاهی سازمانی که قالب اجرایی داشته باشد می تواند اولین گام در جهت نهادینه کردن مد در ایران باشد. در واقع در چنین جایگاهی می توان خواسته های به روز و تنوع طلب روح جوان را با کارشناسی سمت و سو داد. لباس و پوشاک سنتی مناطق مختلف کشورمان از زیبایی ویژه ای برخوردار است که اگر این تنوع سنتی و ملی با کار کارشناسی و فنی و به عنوان مد به جامه تزریق شود موفق تر خواهیم بود.

از دماوند و مازندران تا چین
می گویند اولین کسی که از فیروزکوه به لاله زار آمد و اعتباری بدست آورد، شخصی بود به نام گودرزی. او باعث شد تا عده بیشماری از فیروزکوه و دماوند به این کار روی آورند. اما تنها این عده نیستند که دارای خانواده قومی اند. بلکه مازندرانی ها هم در این شغل از جمعیت قابل توجهی برخوردارند. پیچکا یکی از آنهاست. اسفندیاری نیز مازندرانی است. او تعداد تقریبی کسانی که از دماوند و فیروزکوه به تهران آمده و در کار خیاطی هستند را 10 هزار نفر می داند. او هنوز هم کسانی را سراغ دارد که در اروپا زندگی می کنند، اما برای تهیه لباس نزد همین خیاطان ایرانی می آیند و از لباس های دوخت استادکاران ایرانی می پوشند. همه معتقدند که لباس های چینی که بسیار هم وارد می شود باعث افول خیاطان می شود. همه این خیاطان روزگاری شخصی دوز بوده اند. در میان آنها هستند کسانی که برای افراد بانفوذ از اشخاص اول کشور گرفته تا رده های پایین تر لباس می دوخته اند.

شکی نیست که آنها صاحب ذوق هستند. شکی نیست که روزگاری شهرت لباس های دوخت لاله زار حتی در اروپا هم پیچیده بود. حالا هم که عمده جمعیت این صنف را دماوندی ها و مازندرانی ها در اختیار دارند همان ذوق و سلیقه شاید هم بهتر وجود داشته باشد. اما حضور عجولانه پوشاک چینی همه چیز را به هم ریخته است. آنها امروز اگرچه معتقدند که بهترین خیاطان را در اختیار دارند، اما نمی دانند در برابر سری دوزی چینی ها که هم قیمت هایشان نازل است وهم سهل الوصول، چه کنند. آنها کسانی هستند که هنوز هم در حافظ ه لاله زار جای دارند.
منبع : همشهری آنلاین


رنگین کمان آتشین
این پدیده جوی که به «قوس افقی» یا «رنگین کمان آتشین» معروف است زمانی دیده می شود که خورشید در بالای آسمان (مثلاً ۵۸ درجه بالاتر از خط افق) قرار دارد.در این هنگام نور خورشید از میان ابرهای شفاف و بلند ارتفاع سیروس عبور می کند. وقتی این نور به کریستال های شش گوش ابر سیروس وارد می شود و از آن عبور می کند درست مثل آن است که از یک منشور عبور کرده است و طیف نوری زیبایی را ایجاد می نماید. این رنگین کمان جلوه ای شگفت انگیز دارد و گاهی تا یک ساعت طول می کشد.

 


رعدوبرق اسرارآمیز
رعد و برق اسرارآمیز کاتاتومبو که با گویش محلی آ ن را «رلامپاگو دل کاتاتومبو» می نامند یک پدیده منحصر به فرد در دنیاست. در این منطقه ۱۴۰ تا ۱۶۰ شب سال و هر شب به مدت ۱۰ ساعت و هر ساعت به تعداد حداقل ۲۸۰ بار رعد و برق می زند. این رعد و برق ها بر فراز مرداب روی می دهند و بزرگ ترین ژنراتور دنیا با بیشترین فرکانس محسوب می شوند ولی موجب یک میلیون و صد و هفتاد و شش هزار قطعی برق تا شعاع ۴۰۰ کیلومتری منطقه می شوند. این رعد و برق ها از دیرباز یکی از علائم سودمند برای جهت یابی کشتی ها بوده اند. برخورد بادهایی که از سوی رشته کوه «آند» به این منطقه می رسند سبب پیدایش توفان های نسبتاً همیشگی می شوند و رعد و برق ها حاصل تخلیه الکتریکی گازهای یونیزه شده بویژه «متان» که در نتیجه تجزیه مواد آلی موجود در مرداب به وجود می آید هستند. این گازها که از هوا سبک تر هستند بالامی روند و با ابرها برخورد می کنند و سبب پیدایش رعد و برق و شدت یافتن توفان می شوند. برخی محیط شناسان ونزوئلادرصدد هستند این منطقه را تحت حمایت یونسکو قرار دهند زیرا این پدیده ویژه بزرگ ترین منبع از نوع خود برای بازسازی لایه ازن سیاره زمین است.


خورشید سیاه
در فصل بهار در کشور دانمارک، حدود نیم ساعت قبل از غروب خورشید، بیش از یک میلیون «سار» اروپایی از گوشه و کنار دور هم جمع می شوند تا یکی از باورنکردنی ترین و ناب ترین مناظر طبیعت را به ما نشان دهند. این پدیده در کشور دانمارک به نام «خورشید سیاه» معروف است و هر کسی می تواند آن را از ماه مارس تا اواسط آوریل برفراز مرداب های غرب دانمارک ببیند. این سارها از جنوب به دانمارک می آیند تا یک روز در مرغزارهای این مرداب ها غذا پیدا کنند و شب در میان نیزار بخوابند.


بزرگ ترین موج های دنیا
دو بار در سال بین ماههای فوریه و مارس آبهای اقیانوس اطلس با آب رود آمازون در برزیل درهم می آمیزد و بزرگ ترین موج اقیانوس ها را به وجود می آورد. این پدیده که «پوروروکا» نام دارد به دلیل مد اقیانوس است. این اتفاق باعث می شود که موج های بزرگی ایجاد شود که ارتفاع آنها گاهی به ۱۲ فوت
می رسد و عمر بعضی موج ها به ندرت نیم ساعت به طول می انجامد. مردم این منطقه می گویند هر وقت موج پوروروکا می آید از نیم ساعت قبل از رسیدن صدای مهیب آن به گوش می رسد. این موج آنقدر قدرتمند است که می تواند هر چیزی را بر سر راه خود ویران کند. موج «پوروروکا» برای موج سواران اهمیت خاصی دارد. از سال ۱۹۹۹ تاکنون هر ساله مسابقه قهرمانی موج سواری در شهر «سائودومینیگو» انجام می شود. رکورد موج سواری بر پوروروکا از آن یک موج سوار برزیلی به نام «پیکوروتا سالازار» است که در سال ۲۰۰۳ در طول ۱۲‎/۵کیلومتر مدت ۳۷ دقیقه بر روی آب پوروروکا ماند.

 

بزهای درختی
تنها در مراکش می توان بزها را روی درخت پیدا کرد. این بزها به این دلیل از درخت بالامی روند که میوه درخت خاصی به نام «آرگان» را خیلی دوست دارند. آرگان نوعی درخت شبیه به درخت زیتون با میوه ای شبیه به زیتون است. کشاورزان پشت سر بزها به راه می افتند و از درختی به درخت دیگر می روند. اشتباه نکنید آنها این کار را به این دلیل انجام نمی دهند که از بالارفتن بزها حیرت زده می شوند، بلکه میوه آرگان دارای هسته ای است که بزها نمی توانند آن را هضم کنند به همین دلیل آن را از دهان بیرون می اندازند و یا از بدن خود دفع می کنند. سپس کشاورزان این هسته ها را جمع می کنند و با آسیاب کردن روغن آن را می گیرند. این روغن در آشپزی و صنایع آرایشی استفاده فراوان دارد.


باران سرخ
در فاصله ۲۵ جولای تا ۲۳ سپتامبر
سال ۲۰۰۱ چندین نوبت باران عجیب در ایالت کرالاواقع در جنوب کشور هند بارید. این باران ها از این جهت عجیب خوانده می شوند که رنگ قطرات آن سرخ بود و وقتی بر روی لباس ها می چکید مثل آن بود که خون باریده است. در این مدت باران های سبز، زرد و سیاه هم گزارش شده است. اوایل گفته می شد رنگین شدن قطرات باران به خاطر انفجار یک شهاب سنگ در آن منطقه است ولی بعدها و پس از تحقیقات سازمان های دولتی هند، اعلام شد که این رنگ ها به دلیل هاگ های هوایی و جلبک های دریایی فراوان موجود در آن منطقه است. درسال ۲۰۰۶ توجه جهان ناگهان به این موضوع جلب شد و دو دانشمند به نام های «گادفری لوییس» و «سانتوش کومار» اعلام کردند باران سرخ منشا زمینی دارد و به دلیل مقادیر بالای کربن و نیتروژن به این رنگ درآمده است.


تاریخچه خیاطی در ایران , مغازه خیاطی در تهران