نامه خداحافظی چه گوارا به فیدل کاسترو

گوارا در اواخر ۱۹۵۳ به گواتمالا رفت. آن زمان حکومت یاکوبو آربنز (منتخب مردم گواتمالا) مورد تهدید سازمان جاسوسی ایالات متحده ی امریکا (سیا) بود. سال بعد نیروهای مزدور سازمان سیا به گواتمالا حمله کردند و حکومت آربنز (یا خاکوبو آربنس) را سرنگون ساختند و به قلع و قمع مبارزان و آزادی خواهان پرداختند. گوارا مجبور به ترک آن کشور شد و به مکزیک رفت. در آن‌جا با فیدل کاسترو آشنا شد و به گروه چریکی وی پیوست که برای سرنگونی دیکتاتوری باتیستا متشکل می‌شد. کوبایی ها به او لقب "چه" (معنی: سلام) دادند. چه در ابتدا پزشک گروه بود. چه در اواخر دسامبر ۱۹۵۸ در نبرد سانتا کلارا (که یکی از مهم‌ترین عملیات جنگی بود) نیروهای چریکی را به طرف اتان لاس ویاس در مرکز کوبا هدایت کرد. پس از پیروزی وی یکی از رهبران مرکزی حکومت انقلابی شد و مسوولیت هایی را در حکومت انقلابی نوپا، مانند ریاست بخش صنعت موسسه ملی اصلاحات ارضی و ریاست بانک ملی و وزارت صنایع را در کنار مسوولیت هایش در مقام افسر نیروهای مسلح پذیرفت.

چه در ۱۹۶۵ کوبا را برای یاری رساندن به انقلابیون و جنبش های ضد امپریالیستی، ترک کرد. در آغاز به کنگو رفت تا به جنبش پاتریس لومومبا کمک کند. سپس برای مدت کوتاهی به کوبا بازگشت و پس از آن به بولیوی رفت و فرماندهی یک واحد چریکی را در مبارزه با حکومت دیکتاتوری نظامی آن کشور به عهده گرفت. چه‌گوارا در ۸ اکتبر ۱۹۶۷ توسط واحدهای ضدشورش ارتش بولیوی -که تحت تعلیم و نظارت امریکا قرار داشتند- دستگیر شد، و روز بعد اعدام شد.

گوارا در ۱۴ مارس ۱۹۶۵ به کوبا بازگشته بود، (وی قبل از بازگشت به کوبا، درباره اقتصاد شوروی در اتحاد شوروی سخنرانی کرده بود.) اما پس از بازگشت، جلساتی سری باعث غیبت او از انظار عمومی شد، تا در نامه ای در ماه آوریل خطاب به فیدل از تمام سمت های خود در کوبا استعفا داد، و کوبا را ترک کرد. البته چه‌گوارا نامه های خداحافظی دیگری نیز خطاب به خانواده، دوستان و پدر و مادرش نیز نوشته بود. که در این نوشته، بخش هایی از نامه ی خداحافظی چه گوارا با فیدل را می‌خوانیم.

من در این لحظه خیلی چیز ها را به یاد می آورم: زمانی که با تو در خانه ی ماریا آنتونیا ملاقات کردم، آن زمان که پیشنهاد دادی که همراهی ات کنم، تمام آن تحت فشار قرار گرفتن های بغرنج در تدارکات. یک روز آمدند و پرسیدند "اگر مـُردید به چه کسی خبر بدهیم"، و از این احتمال که حقیقت داشت، تـکـان خوردیم! بعد ها دانستیـم که این صحیح است، که در یک انقلاب یا پیروز می شوی و یا کشته می شوی! (اگر یک انقلاب حقیقی باشد). بسیاری از رفقا در راه پیروزی بر خاک غلتیدند.

امروز لحن مهیج همه چیز کمتر شده است، چرا که ما پخته تر شده ایم، اما حوادث باز رخ می دهند. من احساس می کنم که بخشی از وظیفه ی خود را نسبت به کوبا و انقلاب کوبا انجام داده ام، و به شما، به تمام رفقا، و تمام مردم ِ شما، که اکنون مردم من نیز هستند، بدرود می گویم.

من از تمام پـُست های خود در رهبری حزب، سمت ام در وزارت، مقام ام در فرماندهی و تابعیت کوبایی ام، استعفا رسمی می دهم. هیچ پیوند حقوقی مرا به کوبا متعهد و ملزم نمی سازد. تنها الزام ماهیتی متفاوت دارد -- که آن پیوند را نمی توان مانند سمت با انفصال شکست.

روزهای با شکوهی را از سر گذرانده ام، احساس غرور می کنم که در روزگار نه چندان خوش بحرانی و اندوهبار کارایب در کنار مردم خودم بوده ام. کمتر رهبری را دیده ام که استعداد تو را در آن روزها را داشته باشد، همچنین مفتخرم که بدون درنگ، از تو پیروی کردم، طریقه فکر، اصول و استقبال از خطر را از تو شناختم.

سایر ملل جهان یاری اندک مرا می طلبند. کاری که من می توانم انجام بدم، و تو به‌خاطر مسوولیت رهبری کوبا آن را رد می‌کنی
[یعنی نمی‌توانی انجام بدهی]. و زمان آن رسیده که ما جدا شویم.

یک‌بار دیگر اعلان می‌کنم که کوبا را رها می‌کنم از هرگونه جواب‌گویی در قبال من، و تنها از آن الگویی گرفته ام. اگر آخرین ساعات زنده‌گی‌ام زیر آسمان، جایی دیگر باشد، به این مردم و به تو فکر خواهم کرد. از تو سپاسگزارم برای درس هایی که دادی، و نمونه ای که نشان دادی
[یعنی کوبا]، و من سعی خواهم کرد که تا انتهای نتیجه اعمال آم وفادار بمانم. من همواره با سیاست خارجی انقلاب‌مان یکی شناخته می‌شدم، و هم‌چنان ادامه خواهم داد، هر کجا که باشم، مسوولیت یک انقلابی کوبایی بودن را احساس خواهم کرد، و رفتاری درخور آن خواهم داشت.

از این که هیچ چیز مادی برای همسرم و فرزندان‌ام نگذاشته‌ام ناراحت نیستم، من به‌خاطر این طریق
[زنده‌گی] خوشحال هستم. من برای آن‌ها درخواست هیچ چیز نمی‌کنم، چرا که دولت آن‌ها را برای تحصیل و یک زنده‌گی بسنده تامین خواهد کرد.

حرف های بسیاری برای گفتن به تو و مردم مان دارم، اما احساس می‌کنم که گفتن اش ضرورتی ندارد. کلمات نمی‌توانند آنچه را که در دل دارم ادا کنند، فکر نمی کنم که سیاه کردن کاغذ فایده ای داشته باشد.

و مرد افتاده بود

یكی آواز داد: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود

دوتن آواز دادند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود

ده ها تن و صدها تن
خروش برآوردند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود

هزاران تن خروش برآوردند: دلاور برخیز !
و مرد هم چنان افتاده بود

تمامی آن سرزمینیان گردآمده
اشك ریزان خروش برآوردند :
دلاور برخیز !

و مرد به پای برخاست
نخستین كـَس را بوسه ای داد
و گام در راه نهاد.

گابریل گارسیا ماركز
بـرگـردان: احـمــد شـامــلـــو

 

 


مطالب مشابه :


نامه خداحافظی گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز نویسنده 73 ساله و چهره تابناک ادبیات آمریکای لاتین و جهان،نامه خداحافظی




نامه خداحافظی من به تمام دوستدارانم-گارسیا مارکز

حکیمانه - نامه خداحافظی من به تمام دوستدارانم-گارسیا مارکز - ادبیات ایران و جهان - حکیمانه




نامه خداحافظی چه گوارا به فیدل کاسترو

حکیمانه - نامه خداحافظی چه گوارا به فیدل کاسترو - ادبیات ایران و جهان - حکیمانه




خداحافظی

شاید نوشتن نامه خداحافظی سخت باشه، سخت تر اینکه بخوای از کسی خداحافظی کنی که یه روز تمام




نامه ی خداحافظی شیطان

بهشت و جهنم - نامه ی خداحافظی شیطان - از اینجا تا بهشت یک قدم است. قدم اول را که بگذارید روی




نامه ی خداحافظی

love - نامه ی خداحافظی - love این هم نامه ای در یک غروب بارانی جمعه چیزی شبیه غروب های دلگیر




نامه خداحافظی گابریل گارسیا

پرنده ی زندگی - نامه خداحافظی گابریل گارسیا - و چقــــــدر دیر می فهمیم زندگی همین روزهاییست




نامه خداحافظی چه گوارا به فیدل کاسترو

که در این نوشته، بخش هایی از نامه ی خداحافظی چه گوارا با فیدل را می‌خوانیم.




نامه خداحافظی مهذبی

بازنشستگان آئينه تمام نماي شاغلين است - نامه خداحافظی مهذبی - موضوعات مربوط به بازنشستگان




نامه خداحافظی علی کریمی از فوتبال

ورزش پاک - نامه خداحافظی علی کریمی از فوتبال - زمان و ساعت پخش زنده و مستقیم فوتبال ، والیبال




برچسب :