رمان بچه مثبت(24)

قسمت بیست و چهارم رمان بچه مثبت

-میای دیگه؟
-وای مائده چه گیری دادی به اومدن من.....
-خوب من دوست ندارم تنهایی خرید برم ...بیا دیگه.
-تنها چیه الان گفتی خان دادشت هم باهات میاد.
-خوب بیاد تو که میدونی متین اصلا سلیقه نداره....
-یعنی فقط شانس اوردی دستم بهت نمیرسه ..
-چیه خوب.. حق نداریم درمورد داداش خودمونم حرف بزنیم .
-هر غلطی دلت میخواد بکن
-آهان این شد ساعت 5 سر خیابون...منتظرتم
با اینکه خودم از خدام بود که برم ولی با اکراه گفتم :
-تا ببینم چی میشه قول نمیدم.....
-خیلی خری
-بی ادب ....
-میای دیگه....
-باشه بابا خفم کردی میام....قربونم بری خدافظ شما..........
گوشی قطع کردم و سریع با کورش تماس گرفتم و گفتم امروز با من و مائده بیاد خرید و هدفم هم از این کار کم کردن شر مائده از سر من و متین بود که بدون سرخر بریم خرید .
خدایی راه حلهایی که من برای مشکلات ارائه میدم انیشتینم به مخش نمیرسید.
پیام جدید آرشام را دوباره نگاه کردم.
"خانمی دیگه نمیتونم اینجا دوام بیارم دلم برات تنگ شده"
پاکش کردم و فقط زیر لب گفتم: کنه.......
تا ساعت 4 فقط سربه سر سوسن گذاشتم به طوری که دست آخر با ملاقه دنبالم افتاد و من هم از خنده غش کردم.

بعد اونم سریع آماده شدمو فلنگ و بستم(فرار کردم).


مثل این چند وقت اخیر شیک و ساده آرایش کردمو تا ساعت 5 خودمو به محل قرار با مائده رسوندم و به کورش هم پیامک زدم که سریعتر خودش رو به ما برسونه.
با دیدن مائده و متین نزدیکشون شدم و بلند سلام کردم.
هردو با لبخند نگام کردند وجوابمو دادند.
-به به ملیسا خانم گفتم با اون همه ناز کردنت واسه من اصلا نمیای.
-خوب از اونجایی که میدونستم نباشم به تو و داداشت اصلا خوش نمیگذشت تصمیم گرفتم اینبار شما را با حضورم مستفیض کنم.
-بله بله لطف کردید که اومدید .
-خواهش....قابل نداشت.
-بچه پررو.......
هنوز جمله اش تموم نشده بود که کورش سلام بلندی داد.
-دیر که نرسیدم.؟
-نه داداشی به موقع رسیدی .
از لفظ داداشی استفاده کردم تا حساسیت متین روی کورش از بین بره.
متین با کورش دست داد و رو به مائده گفتم :
-داداشم که معرف حضور هستند انشالله
-بله ...بله ....خاله و عمو خوب هستند .
-سلام دارند خدمتتون ....
-سلامت باشند .
کورش هم به بهانه اینکه میخواد از مائده حال پدرشو بپرسه جلوتر از ما با مائده همگام شد.
متین رو به من گفت:
-احوال خانم بلا......
-حالا چرا خانم بلا؟
-آخه ما را با حضورتون مستفیض کردین....
-هی ..هعمچین ...
-وقتی اینطوری بامزه میشی دلم میخواد .......دلم میخواد
منتظر ادامه جملش شدم......اما اون ساکت شد.
-دلت چی میخواد؟
-هیچی بی خیال
-ا...متین دوست ندارم نصف نیمه حرف بزنی.
-منم دوست ندارم حرمت بشکنم .
-حرمت شکستن دیگه چه صیغه ایه ؟
ببین ملیسا همونطوری که به خودم اجازه نمیدم تا محرم شدنمون حتی سر انگشتم لمست کنه دوست ندارم با گفتن بعضی چیزا هم حرمت بینمون شکسته بشه.تو مثل یه گلبرگی...ظریف و خواستنی ....دوست ندارم بهت صدمه بزنم.
-این از اون حرفاسها...چقدر سخت میگیری متین...اینطوری.......
-من هیچوقت با نگاه گناه آلود نگات نکردم ....یا حتی برای سرکشی غرایضم لمست نکردم و تا محرمیتمونم نخواهم کرد.ببین ملیسا ارزش تو برام خیلی باست بالاتر از هر چیزی که فکر کنی.مثل یه الماس دست نیافتنی و با ارزش...
-خیلی وقته فهمیدم از س زبونت بر نمیام.....
-اوم....شاگرد شماییم بانو ....شما و بر نیومدن از پس کاری؟...محاله


مطالب مشابه :


دانلود رمان بچه مثبت (*ریما*) برای کامپیوتر و موبایل و اندروید

دانلود رمان بچه مثبت (*ریما*) برای کامپیوتر و موبایل و اندروید دانلود رمان برای موبایل.




رمان بچه مثبت(16)

رمان بچه مثبت(16) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان کردیم فقط برای کورش اما




رمان بچه مثبت(24)

رمان بچه مثبت(24) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان یا حتی برای سرکشی غرایضم




رمان بچه مثبت(35)

رمان بچه مثبت(35) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان باشه جونی برای بلند




رمان بچه مثبت(39)

رمان ♥ - رمان بچه مثبت(39) - رمان,دانلود رمان,رمان مخصوص موبایل,رمان




دانلود رمان برای موبایل و کامپیوتر...

دانلود رمان برای موبایل و بچه ها یه درخواستی ازتون دارم.لطفا رمان بچه مثبت alef




بچه مثبت 13

رمان رمــــان ♥ - بچه مثبت 13 - میخوای رمان بخونی؟ دانلود رمان برای موبایل. رمان




دانلود رمان برای موبایل

دانلود رمان برای موبایل رمان بچه مثبت رمان رمان بچه های شیطون + یه دخی دیوونه




برچسب :