رمان ببار بارون

header-object.png  سلام دوستای گلم،خوش اومدید
هر گونه سوال،پیشنهاد،یا درخواستی از من داشتید از طریق ایمیل زیر خوشحال میشم پاسخگو شما عزیزان باشم.
[email protected]

دانلود رمان ببار بارون برای موبایل ، تبلت و کامپیوتر

 apk و کامپیوتر pdf

دانلود نسخه جدید اندروید رمان ببار بارون

دانلود رمان ببار بارون کامل و بدون سانسور

دانلود کتاب الکترونیکی ببار بارون با فرمت apk و pdf

دانلود رمان عاشقانه ببار بارون

دانلود رمان جدید ببار بارون

roman-bebar-baron.jpg

دانلود کتاب رمان ببار بارون مخصوص گوشی موبایل اندروید ، تبلت اندروید و کامپیوتر

نام کتاب : ببار بارون

نویسنده : فرشته 27

ژانر : هیجانی , اجتماعی , عاشقانه

قسمتی از متن رمان ببار بارون :

بدون اینکه حتی پلک بزنم به تصویر خودم تو آینه خیره شدم..
به تصویر دختری که ظاهر ارومش می تونست نشانگر غمی باشه که مدت هاست تو دلش جای گرفته..
چشمای غم زده م رو بستم..نمی خوام شاهد تصویر درون آینه باشم..اون من نیستم..می خوام که نباشم..
اما حقیقت نداره..من همینی ام که آینه بهم نشون میده..یه دختر بی پناه..دختری که تو اغوش غم محو شده و سیاهی بر بخت و اقبالش سایه انداخته..

بغض داشتم..چشمام بارونی بود..بازشون کردم..یک قطره اشک بی اراده به روی گونه م چکید..
حس تنهایی اراده م رو ازم گرفته بود..با اینکه اطرافم پر بود از ادم هایی که به ظاهر بهم نزدیک بودن ولی باز هم احساس تهی بودن می کردم..اینکه تنهام و کسی رو ندارم تا پناهم باشه..

نسترن درست می گفت..تا وقتی اراده ای از خودم نداشته باشم اوضاعم هیچ تغییری نخواهد کرد..هیچ چیز دست من نبود..این روزگار تلخ با بی رحمی ِ هر چه تمام تر زنجیرش رو به ناحق به دست و پام بسته بود..

تقه ای به در خورد..با سر انگشت اشکام و پاک کردم..در باز شد..نسترن لبخند بر لب وارد اتاق شد ولی با دیدن چهره ی درهم و گرفته م خیلی زود لبخند از روی لب هاش محو شد..

– تو که هنوز نشستی..دختر پاشو تا مامان قشقرق به پا نکرده..
– نمی تونم نسترن..به مامان میگی که حوصله ندارم؟..
چرا خودت نمیگی؟..

نگاهش کردم..غم تو چشمام و دید..با مهربونی نگام کرد..به طرفم اومد و کنارم روی صندلی نشست..
— سوگل تا کی می خوای حرفات و تو دلت نگه داری؟..چرا انقدر ارومی؟..
– تو که حال و روزم و می بینی دیگه چرا می پرسی؟..
— بس کن تو رو خدا..پاشو خودت و جمع کن .. توسری خور نباش سوگل..حقت و از همه بگیر..نذار ناراحتت کنن..

از روی صندلی بلند شدم..
– دیگه واسه این حرفا دیر شده..
— ای وای منو ببین اومدم تو رو ببرم خودمم موندم تو اتاق..پاشو تا صداش در نیومده..منتظرما..

با لبخند نگام کرد و آهسته از اتاق بیرون رفت..
باز به آینه خیره شدم..با حرص خاصی یه برگ دستمال کاغذی از روی میز برداشتم و محکم کشیدم به لبام..
به زور مامان آرایش کرده بودم ..
تموم مدت بالا سرم وایساد و تا با چشم خودش ندید دست از سرم برنداشت..
دیگه اثری از ماتیک صورتی رو لبام نمونده بود..کیفم و برداشتم و از اتاق رفتم بیرون..

مامان تو درگاه اشپزخونه وایساده بود و با نگین حرف می زد..چشمش به من افتاد..لباش از حرکت ایستاد و با اخم به طرفم اومد..
— داشتی تو اتاق چکار می کردی؟..حنجره م پاره شد از بس صدات زدم..بیا برو دم در منتظرته..
– مامان حالم خوب نیست..
— واسه من بهونه نیار.. نمی فهمم بیچاره نامزدت دلش و به چیه تو خوش کرده ..واقعا حیف شد پسر به اون محترمی و با شخصیتی ..صد بار به بابات گفتم این دختر ِ وقت شوهر کردنش نیست نکن اینکارو ولی کو گوش شنوا، بازم کار خودش و کرد..پس چرا وایسادی بِر و بِر منو نگاه می کنی بیا برو ..

نگین مثل همیشه برام پشت چشم نازک کرد و از کنارم رد شد..
با بغض تا دم در رفتم ..
مادرم کسی که منو به دنیا اورده بود جوری باهام رفتار می کرد که همیشه احساس می کردم توی این خونه زیادی ام..
نگین خواهر کوچکترم که فقط ۱۴ سالش بود هر وقت به من نگاه می کرد نفرت خاصی تو چشماش موج می زد..
پدرم مرد زحمت کشی بود..کارمند یه شرکت دولتی..
زندگی ساده ای داشتیم..البته اگه بریز و بپاش های بیخودی مامان نبود میشه گفت حقوق کارمندی بابا کفاف یه زندگی متوسط رو می داد..
و خواهرم نسترن..دختری خوش قلب ولی شیطون..۲ سال ازم بزرگتر بود و توی این خونه اون تنها کسی ِ که منو درک می کنه و با حرفاش ارامش بخش روح خسته ی منه..

شبهایی که سر رو شونه های مهربونش می ذاشتم و از این همه ظلمی که در حقم شده بود گریه و شکایت می کردم..
اینکه هیچ کس تو این خونه جز پدرم و نسترن دوستم نداشت..اگه نگین خطایی می کرد به پای من نوشته می شد..اگه مشکلی تو خانواده به وجود می اومد منو مقصر می دونستند..

و حالا با وجود نامزدم..
کسی که قلبا علاقه ای بهش نداشتم ولی به زور هم زنش نشده بودم، خودم خواستم..
فکر می کردم ازدواج کنم و از اینجا برم راحت میشم ولی همه چیز برعکس شد..نامزدم از طبقه ی ثروتمندان بود و با من کوچکترین وجه اشتراکی نداشت..
اون تو یک خانواده ی ازاد رشد کرده بود و من تو خانواده ای که چنین کارهایی رو گناه می دونستند..
افکارمون با هم جور نبود و همین مسبب مشکلات زیادی شده بود..بنیامین اصرار داشت باهاش تو مهمونی ها و مجالس انچنانی شرکت کنم و همپای دیگر مهمانان خودم رو ازاد و رها نشون بدم..و اخر شب به خونه ش برم و یک شب رویایی رو تا صبح باهاش بگذرونم……..
خانواده م از این موضوع با خبر نبودند..

بینمون صیغه ی عقد موقت خونده شد تا توی این ۱ ماهه دوران نامزدی مشکلی پیش نیاد و همین امر سبب شد که تو ذهن بنیامین افکاری روشنفکرانه تداعی بشه..
اینکه هر کار خواست بکنه و مشکلی نداشته باشه..ولی از دید من بزرگترین مشکل همین بود..اینکه بذارم اینکار تا قبل از ازدواج انجام بشه..
عاشقش نیستم ولی قبولش کردم..اونم شده بود جزوی از زندگی من..

و …

===

به دلیل حجم بالای رمان ببار بارون، این رمان را به سه بخش تقسیم کردم

توجه:قسمت سوم رمان توسط نویسنده هنوز نگارش نشده است

پس برای دریافت و دانلود قسمت های بعدی این رمان این صفحه را در روز های آینده دنبال کنید .

فک میکنم بطور حتم بیشترین خواننده های این رمان لاو ، دختران پارسی باشند.اجی های گلم امیدوارم از خواندن این رمان عاشقانه لذت ببرید

دانلود رمان ببار بارون با فرمت apk برای اندروید ( قسمت اول )

download

حجم فایل اندروید ( قسمت اول ) : ۱٫۰۱ MB

دانلود رمان ببار بارون با فرمت pdf برای کامپیوتر ( قسمت اول )

download

حجم فایل پی دی اف ( قسمت اول ) : ۴٫۴۶ MB

تعداد صفحات فایل پی دی اف ( قسمت اول ) : ۵۳۲

دانلود رمان ببار بارون با فرمت apk برای اندروید ( قسمت دوم )

download

حجم فایل اندروید ( قسمت دوم ) : ۹۸۰ KB

دانلود رمان ببار بارون با فرمت pdf برای کامپیوتر ( قسمت دوم )

download

حجم فایل پی دی اف ( قسمت دوم ) : ۴٫۰۴ MB

تعداد صفحات فایل پی دی اف ( قسمت دوم ) : ۴۱۶

---------------------------------------------------------------------
سلام
برای مشاهده قسمت های رمان ببار بارون از قسمت 1 تا 38 بر روی ادامه مطلب همون قسمت رمان کلیک کنید. و پس از خواندن اون بخش رمان دوباره با زدن کلید برگشت به همین وب برگردید و قسمت بعدی رمان را مطالعه کنید.با تشکر از حضورتون   رمان ببار بارون 38 تا هینجا فرشته جون گذاشته بود

باید برم سر وقت بقیه رمان ها

برای مشاهده قسمت 38 رمان ببار بارون بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب     رمان ببار بارون 37

یه اخلاق خوبی که پشه ها دارن تک خوریه...!!

 

شما فک کن اگر مث مورچه ها رفیق باز بودن،یه سوژه که پیدا میکردن

 

هشتصدتا از رفیقاشونو میکشوندن اونجا،چه بلایی سرمون میومد...

برای مشاهده قسمت 37 رمان ببار بارون بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب   رمان ببار بارون 36 ببخشید بچه ها بابت این مدت ک نبودم..

الان همه پست هایی که فرشته خانوم نویسنده ی این رمان گذاشته رو میذارم

برای مشاهده قسمت 36 رمان ببار بارون بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 35 یه روز ی فاطمــه ای داشتیم

خیلیم دوسش میداشتم

ولی الان نیست چند وقته

برای مشاهده قسمت 35 رمان ببار بارون بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 34  برای مشاهده قسمت 34 رمان ببار بارون بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب   رمان ببار بارون 33 وای خدا باورم نمیشه بالاخره فرشته پست گذاشت

البته ایشون اعلام کرده بود که مدتی رو میخواد استراحت کنه

فاطمه خانوم گل برو بخون تا بیشتر از این درد بی پستی نکشیدی

فرداشبم میذاره

ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 32 این پست فقط فقط تقدیم به fatemeh خانوم گل عزیز

خانومی ادامشو بخون تا خدایی نکرده پس نیوفتادی


ادامه مطلب   رمان ببار بارون 31 می گن هیچ عشقی تو دنیا مثل عشق اولی نیس

غلط کرده هر کی این حرفو زده! والا هر چی جلوتر می ری بهترش رو پیدا می کنی!

 

%28s53%29.gif%28s53%29.gif%28s53%29.gif

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 30

همسایمون برای دخترش زانتیای صفر خریده.....!!!
.
.
.
.
.
.
.
فک کنم دیگه وقتشه از تنهایی درش بیارم سایه ام رو سرش باشه!!!!

 

%28s181%29.gif

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 29 ســـــــــــلام بر برو بچ عزیــــــز خوبید؟چ میکنید بدون من؟خوش میگذره؟

بعد یک ماه بلاخره اومدم ولی به جون خودم اصلا تو این یک ماه وقت سر خاروندنم نداشتم شرمنده همتون

هولی پستای بمون کنارم ودیگر رمان ها رو میذاشتم واستون خودتون شاهد بودید

الانم فرشته جان چندتا پست گذاشته میذارم الان براتون 

نظــــــــــــــــــر یادتون نره

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 28 اینم از پست بعدی

نظر یادتون نره

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 27 نظــــــــــــــــــــــــــر یادتــــــــــــــــتون نـــــــــــــــره

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 26 اینم از پست بعد

یادتون باشه نامردی کردید زیاد نظـــر نذاشتید

ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 25

دیروز مهمون داشتیم بعد داداش کوچیکم داشت چایی تعارف میکرد

عمم بهش گفت : الهی پیر شی..

این داداش منم معنی حرفشو نفهمید

گفت : انشاالله خودت بمیری 08.gif 

بعدشم رفت تو اتاقش زد زیر گریه

ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 24 تا همون جایی که نویسنده محترم گذاشته منم گذاشتم..نظـــــــــــــــــر یادتون نره

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 23 اخـــــــــــــــــی چقد دلم واسه سوگل میسوزه بیچاره..

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 22 نظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر یادتون نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 21 یعنی واقعا رمان به این قشنگی که کلی هم طرفدار داره این جا کسی نمیخوندش؟؟من که باور نمیکنم

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 20

دیروز داشتم درس می خوندم که بابام اومد تو اتاق یه چرخی زد دید کولر روشن

نیست ، شوفاژ اتاقمم که خراب بود خدا رو شکر اونم نمی تونست ببنده !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لامپو خاموش کرد رفت.

ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 19 وای خـــــــــــــــــــــــــدا عاشق این پستاشم..گل کاشته خداییش

 ادامه مطلب

  رمان ببار بارون 18 من که این همه پستا رو زود میزارم دلتون میاد بدون نظر بخونید؟؟نه واقعا دلتون میــــــــــــــــــــــــاد؟؟

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 17 بچه ها لطفا نظــــــــــــــــــــــــــر بذارید خوب

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 16

 

بـا ایـن وضـی کـه بـعـضـی پـسـرا پـیـش مـیـرن

 

 

فـک کـنـم مـوقـع عـروسـیـشـون عـروس بـا مـاشـیـن مـیـاد،

 

                            ایـنـارو از آرایـشـگـاه ور مـیـداره مـیـرن تــالار.

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 15

ﺍﮔﺮ ﺩﻳﺪﻳﻦ ﻳﻪ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﻳﻪ ﺟﻤﻊ رسمی ﺩﻭ ﺳﻪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺁﺧﺮ ﺗﻤﺎﺱ

 

ﺗﻠﻔﻨﻴﺶ ﻣﻴﺨﻨﺪﻩ


 

ﻭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻭﺩ ﻗﻄﻊ ﻛﻨﻪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻛﻠﻤﺎﺗﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ :


 

ﻭ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ،ﺷﻤﺎ ﻟﻄﻒ ﺩﺍﺭﻱ،ﻣﻨﻢ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻭ ... ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﻜﻨﻪ


 

ﻓﻜﺮ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺎﻛﻼﺳﻪ!


 

ﺩﺍﺭﻩ ﻓﺤﺶ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ اساسی


 

منتهی


                                                ﻧﻤﻴﺘﻮنه ﺟﺒﺮﺍﻥ کنه

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 14 پسر به دختر اس داد : کجایی عزیزم؟

دختره جواب داد : واااااااای خیلی خسته م دارم میرم بخوابم.. نفسم تو کجایی؟

پسره جواب داد : تو پارک پشت سرتم.. دستشو آروم تر بگیر فرار که نمیکنه!


ادامه مطلب   رمان ببار بارون 13

 

1) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه، اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.


۲) دنبال پول دویدن بی فایده است، چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.


3) عاشق شدن بی فایده است، چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.


۴) ازدواج کردن بی فایده است، چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.


۵) بچه دار شدن بی فایده است، چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.


۶) پیک نیک رفتن بی فایده است، چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.


۷) رفاقت با دیگران بی فایده است، چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.


۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است، چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 12

به مامانم میگم : یادش بخیر بچه بودیم چقدر ما رو کتک زدیا !


شترق خوابوند در گوشم گفت : این دروغا چیه که میگی ؟ من کِی دستم

 روتون بلند شده ؟

هيچي ديگه تا دو ساعت تو شوك بودم :|

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 11 دیوونه این مطلبم خیلی خداییش:                                              سلامتــــــي پسري که تو دادگاه بــــــه رفيقـــــــــش گفت:

داداش رفاقت تاوان داره....منم تاوانشو ميدم زندان که چيزي نيس,ماله مرده

گفت:داداش حواست به عشقم بارو کرد به عشقش گفت:منتظرم باش....

 

ولي وقتي برگشت با بغض گفت:سلام داداش....سلام زن داداش

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 10
ادامه مطلب   رمان ببار بارون 9
ادامه مطلب   رمان ببار بارون 8

 

هروقت دلتنگ شدی ؛
به آســـــمان نگاه کن ...
کسی هست که عاشقانه تو را دوست دارد و منتظر توست ،
اشک های تو را پاک می کند !
ودست هایت را صمیمانه می فشارد ....

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت ... !!!

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 7     ینی واقعادلتون میاد واسه همچین رمان تک و قشنگی نظر نذارید؟؟؟
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﻘﻠﺐ ﻋُﻤﺮﻡ، ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﯾﺎﺿﯽ،
ﺛﻠﺚ ﺍﻭﻝ-2-27-.gif
- ﭘﯿﺲ ﭘﯿﺲ 9 ﮐﺪﻭﻡ ﻋﺪﺩ ﺑﻮﺩ ؟-2-35-.gif
- ﺟﻠﻮﯾﯽ : ﻫﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﮐﻠﻪ ﺵ ﮔﺮﺩﻩ-2-08-.gif
- ﮔِﺮﺩﺍﻟﯿﺶ ﺳﻤﺖ ﭼﭙﻪ ﯾﺎ ﺭﺍﺳﺖ ؟-2-19-.gif
- ﺟﻠﻮﯾﻢ : ﭼﭗ-2-31-.gif
- ﻣﻦ : ﭼﭗ ﮐُﺪﻭﻡ ﻃﺮﻓﻪ؟؟؟-2-19-.gif
- ﺟﻠﻮﯾﯿﻢ -14-.gif
من:-4-.gif-65-.gif
-2-06-.gif

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 6

ﺩﺧﺘــﺮهـ ﻫﯿﮑﻠِﺶ مثلهـ پآﻧﺪآﯼ ﮐﻮﻧﮓﻓﻮ ﮐﺎﺭهـ ،

 ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﭘﺮﻭفآﯾﻠﺶ ﻧﻮشتهـ :

 

 "آنقدر ظریفم کهـ بآ یک نگآهـ سرد می شکنم! " 

 

 ﯾﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻬﺶ بگهـ :

 ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺗﺒـــﺮ ﻧﺎﺩﺭﺷﺎهـ ﺍفشآر کهـ هیچی بآ کمآن دآمول ﻫﻢ

 نمی شکنی !

برو بآ خیآل رآحت بهـ زندگیت برس :|

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 5 آخرین و جدیدترین مدل مو، رنگ ، میکآپ، مش، دیزآین نآخن، گریم و 

آرایش عروس رآ فقط 10 روز دیگر پشت هیئت هآی عزآدآری ببینید!

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 4
از دختره یه جزوه خواستم...

 امروز منو صدا کرده میگه :

چرا رک و راست حرف دلتو نمیزنی؟

(من:08.gif)

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 3

آیا از کمبود شخصیت رنج میبرید؟

آیا انسان بی مزه ای هستید؟
آیا از داشتن لهجه شهر و دیار خود رنج میبرید؟
اصلا نگران نباشید !
شما با خرید یک خودرو 200-300 میلیون تومانی با شخصیت ترین و با مزه ترین فرد روی کره زمین میشوید

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 2

این پیام مال من نیست ولی بخونیدش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست ...... 20 روز دیگه منتظر یک معجزه باش...بفرستیا...

ادامه مطلب   رمان ببار بارون 1   خلاصه: موضوع اصلی رمان در خصوص دختریه به اسم سوگل..دختری مهربون با نگاهی مملو از غم..
سوگل ِ قصه ی ما دلش پر از غصه ست..سراسر زندگیش پر شده از دروغ..دروغ اون هم از جانب ادمایی که یک روزی فکر می کرد دوستش دارند..
ولی حقایق گاها اونطور نیستند که ما می بینیم و هر روز با نگاهی بی تفاوت از کنارشون می گذریم..
بارون تو این رمان نماد پاکی و ارامشه..نماد برکت و نعمت از جانب پروردگار..توی هر قطره از بارون وجود پاک خداوند احساس میشه..بارونی که بر سر گناهکاران می باره تا وجودشون رو از سیاهی پاک کنه..

سوگل هنوز اول راهه ولی تو همین اولین گام طعم خیانت رو می چشه..با چشم هر اونچه که نباید ببینه رو می بینه..شاهد حوادثیه که در عین واقعی بودن تلخ ترین لحظات رو براش رقم می زنند..تلخی هایی رو که می تونه تا مدتها زندگی ساده ش رو تحت شعاع قرار بده..
دختر ِ ساده و بی الایش قصه ی ما کم کم می فهمه که برای ادامه ی زندگی باید محکم بود..می خواد که بمونه و بجنگه..در برابر مشکلات سد بشه و نذاره سیاهی به درون قلب مهربونش نفوذ کنه..
سوگل نمی خواد که از جنس سنگ باشه..می خواد که از جنس نسیم باشه..از جنس گلبرگ..از جنس آرامش..از ج


مطالب مشابه :


دانلود رمان پناه زندگی | samane taromi کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

189 - رمان بی خوابی با جادوی چشمان برچسب‌ها: دانلود رمان پناه زندگی برای گوشی و




دانلود رمان عشق تو پناه من | Tawny girl کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

دانلود رمان عشق تو پناه من این وب برای همه رمان دوستایی هست که یه جورایی به رمان خوندن




رمان ببار بارون

اما حقیقت نداره من همینی ام که آینه بهم نشون میده یه دختر بی پناه دختری که دانلود رمان




برچسب :