آخرین حج پیامبر، آخرین حج پیامبر صلی الله علیه وآله - آخرین حج پیامبر چه نام داشت

در این بخش از سایت برگزیده ها مطالبی درمورد آخرین حج پیامبر را برای شما آماده کرده ایم ، امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد. 

به نقل از برگزیده ها: درست ده سال از هجرت رسول گرامی اسلام از مکه به مدینه سپری می شد. در طول این سالیان پیامبر حج به جا نیاوردند. تا آنکه خداوند در آیه ای به رسولش چنین دستور داد: «ای پیامبر! همه مردم را به حج دعوت کن، تا آنها برای به جا آوردن حج پیاده و سواره بر مرکب های لاغر خویش، از دور دست ها به سوی تو آیند...» (حج/27)

آخرین حج پیامبر چه نام داشت

آخرین حج پیامبر چه نام داشت

 حجة الوداع

آخرین پیامبر خدا، مۆذنان را دستور داد تا با آوازهای بلند به مردم اعلام کنند که رسول خدا امسال به حج خواهند رفت. حتی اعراب بادیه نشین هم از این خبر مطلع شدند.  پیامبر برای کسانی که اسلام را پذیرفته بودند نامه ها نوشته و به آنها خبر دادند که امسال پس از ده سال آهنگ حج کرده اند. همه مسلمانان با خبر شدند.

هنوز چهار روز به ماه ذی الحجه مانده بود. پیامبر صلی الله علیه وآله به همراه خیل عظیم مسلمانان از مدینه خارج شدند و به سمت مکه حرکت کردند و ...

روزهای اول ذی الحجه در حال سپری شدن بود. خاک مکه اما برای بوسه زدن به قدم های رسول گرامی اسلام لحظه شماری می کرد.

آری، مکه حق داشت! درد فراق، آرام و قرارش را ربوده بود و اکنون نسیم دیدار، بی قراریش را صد چندان کرده است. سال ها بود در این ایام، هر روز چشم به بیابان می دوخت و در حسرت دیدار حجت خدا آه می کشید. اما آن روز یعنی چهارم ذی الحجه طور دیگری بود.

صدای پای شتران، پیام آور خبری تازه بود. خبر حضور دوست. مکه گریه کنان دست باز کرد و پیامبر را در آغوش گرفت. آن روز یعنی چهارم ذی الحجه، پیامبر قدم به سرزمین وحی گذاشت. فضای آن شهر از عطر خوش پیامبرِ آسمان ی، آکنده شد.

اما مکه می دانست برای آخرین بار حج ولی خدا را به نظاره نشسته است. پس نگاهش را از محمد آخرین فرستاده خدا نمی ربود. و در انتظار فراقی همیشگی از درون می سوخت و آب می شد.

 

کلاس آموزش دین

در این سال بود که پیامبر صلی الله علیه وآله کیفیت به جاى آوردن حج‏اسلامى را به مسلمانان آموخت زیرا مشرکان در سال گذشته (نهم‏هجرى) پیامبر و یارانش را از اجراى مراسم حج بازداشته بودند.

روز بیست و پنجم یا بیست و ششم ذى قعده بود که کاروان عظیم حج که به گفته برخى شماره آنان به صد هزار نفر مى‏رسید، تحت رهبرى پیغمبر اسلام از مدینه بیرون آمده و در ذى الحلیفه (مسجد شجره) لباس احرام پوشیده و تلبیه گفت و مسلمانان نیز به پیروى از آن حضرت جامه احرام پوشیده و لبیک گفتند.

رسول خدا بیش از شصت قربانى همراه خود آورده بود و روز چهارم ذى حجه بود که به مکه وارد شد و طواف و نماز وسعى میان صفا و مروه را انجام داد آن گاه به همراهان خود فرمود :

هر کس قربانى همراه نیاورده تقصیر کند و از احرام خارج شود،ولى کسانى که مانند من قربانى همراه آورده‏اند تا وقتى مراسم قربانى را در منى انجام مى‏دهند به حال احرام بمانند .

آری، مکه حق داشت! درد فراق، آرام و قرارش را ربوده بود و اکنون نسیم دیدار، بی قراریش را صد چندان کرده است. سال ها بود در این ایام، هر روز چشم به بیابان می دوخت و در حسرت دیدار حجت خدا آه می کشید. اما آن روز یعنی چهارم ذی الحجه طور دیگری بود.

در اینجا بود که دوباره اختلاف میان برخى از همراهان آن حضرت پدید آمد و بناى اجتهاد را گذارده تحت عنوان اینکه ما چگونه از احرام بیرون آمده و با زنى نزدیک شویم اما رسول خدا در احرام باشد؟ از انجام این دستور خوددارى کرده و با اینکه قربانى همراه نداشتند از حال احرام خارج نشدند، که از آن جمله به گفته جمعى از مورخین یکى هم عمر بن خطاب بود که وقتى پیغمبر صلی الله علیه وآله او را در حال احرام دید از وى پرسید:

مگر قربانى همراه آورده‏اى که به حال احرام باقى هستى؟

گفت: نه،

فرمود: پس چرا از حال احرام خارج نشدى؟

پاسخ داد: براى من گوارا نیست که شما در احرام باشى و من از احرام بیرون آیم!

رسول خدا به او فرمود:

«انک لم تۆمن بهذا أبدا» [تو هرگز به این حکم (1) ایمان نخواهى آورد!]

تدریجا وقتى مسلمانان از ناراحتى رسول خدا خبردار شدند به دستور آن حضرت عمل کرده و کسانى که قربانى با خود نیاورده بودند از احرام خارج شدند و لباسهاى معمولى خود را به تن کردند. نزدیکان رسول خدا و از آن جمله حضرت فاطمه علیهالسلام دختر آن حضرت نیز که جزء همراهان بود از احرام خارج شد و جامه‏هاى خود را به تن کرد.

 

مسأله ای سرنوشت ساز

 چون ‏پیامبر مناسک حج را به پایان برد، وخطبه‏اى درمیان مسلمانان ایراد کرد که حاوى تعالیم دینى و اخلاقى بود، سپس عزم بازگشت به مدینه‏کرد 

چه بسا برخى از یاران آن‏حضرت که وى را در این سفر مقدّس ‏همراهى مى‏کردند، به آشکار مظاهر نگرانى و اضطراب را هر لحظه در چهره وى مشاهده مى‏نمودند. گویا پیامبر صلی الله علیه وآله مى‏خواست رازى را آشکار کندکه از آن مى‏ترسید، یا در انتظار فرصتى مناسب براى مطرح کردن آن بود.

این حج، آخرین حجى بود که پیامبر به جاى آورد. از این رو آن را "حجةالوداع" نام نهادند. بدیهى است که پیامبر بخواهد در این حج همه ‏چیزهایى را که به مصالح مسلمانان و امور سیاسى و دینى آنان مربوط مى‏شد، بیان کند.

مهم‏ترین مسأله، حکومت اسلامى بود. چون پیامبر صلی الله علیه وآله بدرود حیات‏گوید، اعراب که هنوز اسلام در ژرفاى دل آنها ریشه نداونیده دچارتشتت و اختلاف خواهند شد و دو باره به جنگ و ستیز برخواهندخواست و در نتیجه دین فداى اختلافات خواهد گشت.

وحى به او خبر داده بود که پس از وى حکومت از آن على بن ابى‏طالب‏است. او نخستین کسى بود که به خدا و فرستاده‏ اش ایمان آورد و در راه‏خدا سختیهاى بسیارى تحمل کرد و در قضا و دیگر فضایل انسانى از دیگران پیش‏تر بود. پیامبر صلی الله علیه وآله خود چندین بار، این موضوع را به مسلمانان‏تأکید کرده بود.

پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت به آینده امت اسلامى، بسیار احساس‏نگرانى مى‏کرد. زیرا به خوبى مى‏دید که برخى از مسلمانان اندیشه ‏حکومت بر مسلمانان را در سر مى‏پرورانند. و تنها بدین خاطر اطراف ‏آن‏ حضرت را گرفته‏اند. چون پیامبر صلی الله علیه وآله به محل "کراع عمیم" ازسرزمین‏هاى "عسفان" رسید، این آیه مبارکه نازل شد که:

«فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَى‏ إِلَیْکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ » (هود/12)

شاید برخى از چیزهایى که به تو وحى مى‏شود فروگذارى و سینه‏ات بدان‏تنگ شود.

چون آن حضرت به غدیرخم رسید این آیه فرود آمد:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ‏وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ ».(مائده/67)

 "اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو فرود آمده، تبلیغ کن و اگرچنین نکنى رسالت خود را به انجام نرسانده‏اى و بدان که خداوند تو را از مردم‏نگه مى‏دارد وبراستى خداوند گروه کافران را هدایت نمى‏کند."

این حج، آخرین حجى بود که پیامبر به جاى آورد. از این رو آن را "حجةالوداع" نام نهادند. بدیهى است که پیامبر بخواهد در این حج همه ‏چیزهایى را که به مصالح مسلمانان و امور سیاسى و دینى آنان مربوط مى‏شد، بیان کند. مهم‏ترین مسأله، حکومت اسلامى بود.

با نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه وآله به یارى خداوند در مورد خلافت حضرت ‏على‏علیه السلام اطمینان پیدا کرد و کمر به اجراى آن بست و به مسلمانان دستورداد تا جمع شوند. چون مسلمانان جمع شدند پیامبر براى ایراد سخنرانى‏درمیان آنان برپاى خاست، و پس از خطابه‏اى ارزشمند به مسأله خلافت ‏على بن أبى طالب اشاره کرد و فرمود:

"هرکس که من مولاى اویم على هم ‏مولاى اوست. خداوندا دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمنى کن. محبوب‏دار هرکس که او را محبوب مى‏دارد و خشم بگیر بر کسى که برعلى خشم مى‏گیرد، کسى که او را یارى مى‏دهد، یارى ده و عزیزدار آن‏کس را که به على کمک مى‏کند و خوار دار آن کسى که وى را خوارمى‏دارد، و هرجا که وى بگردد حق را با وى به گردش درآر".

آنگاه به مسلمانان دستور داد با على بیعت کنند و به وى به عنوان ‏صاحب امر (خلیفه) مۆمنان سلام کنند. چون کار بیعت مسلمانان باعلى‏ علیه السلام پایان گرفت، آیه دیگرى نازل شد که اکمال و اتمام دین را به‏همگان اعلام مى‏داشت:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ‏دِیناً »(مائده/3)

 "امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم واسلام را به عنوان آئین براى شما پسندیدم."

 

پی نوشت:

1) اشاره است به بدعتى که عمر بعدها در حج تمتع گذارد و صریحا گفت:

«متعتان کانتا فى عهد رسول الله و انا أحرمهما»[دو متعه بود که در زمان رسول خدا حلال بود و من آن دو را حرام کردم یکى متعه زنان دیگرى متعه حج.]و عجیب است که چون از برخى پیروان او سۆال مى‏شود این چه کارى بود که عمر کرد؟مى‏گویند:او هم مانند پیغمبر مجتهد بود و اجتهاد کرد!

 منابع:

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی.

زندگانی حضرت محمد صلی الله علیه وآله، سید هاشم رسولى محلاتى.

هدایتگران راه نور،  آیة الله سید محمد تقى مدرسى.

 گردآوری: بخش دین واندیشه برگزیده ها 


,