خیال

 

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد              نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد
  به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت           خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد
 شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست     هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد
   زهی امید که کامی از آن دهان می جست     زهی خیال که دستی در آن کمر می زد
  دریچه ای به تماشای باغ وا می شد             دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد
تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم           که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

"هوشنگ ابتهاج"    ☼    


مطالب مشابه :


خیال

شعر جملات زیبا داستان کوتاه - خیال - شعر جملات زیبا داستان بهار همیشه زیباست وزیبا هم




ساقیا

شعر داستان کوتاه ومطالب جالب همه در asemani 3 موضوعات جملات کوتاه وزیبا




انار

شعر جملات زیبا داستان کوتاه - انار - شعر جملات زیبا داستان بهار همیشه زیباست وزیبا هم




برچسب :