داستان جدید « اندکی صبر «

دم در بزرگ دادگاه که رسید حس بدی همه ی وجودش رو فرا گرفت.

شاید نباید اینقدر تند می رفت.شاید بهتر بود کمی بیشتر صبر می کرد.یاد آخرین روز دعواشون افتاد.اون روزها خیلی کم طاقت شده بود.

به خاطر مریضی فرهاد ،پسرعموش ،خیلی ناراحت بود.فرهاد پسر عموی بزرگش بود که مدتها پیش وقتی در رقابت با کامران سر خواستگاری از نرگس برنده نشد،سفر به خارج رو به موندن تو ایران ترجیح داد و حالا برگشته بود و هیچ کس از برگشتن و مریضی اون خبر نداشت.نرگس تنها کسی بود که در خفا پرستاری فرهاد رو هم می کرد.


3Bv
3Bt



مطالب مشابه :


جملات دوستانه 93

♥♥♥ جملات زیبا و جدید ♥♥♥ - جملات دوستانه 93 - - ♥♥♥ جملات زیبا و جدید جملات زیبای ماه




اس ام اس دوستانه و رفاقتی جدید

♥♥♥ جملات زیبا و جدید ♥♥♥ - اس ام اس دوستانه و رفاقتی جدید - جملات زیبای ماه




جملات زیبای انگلیسی با ترجمه فارسی

جملات زیبای انگلیسی با ترجمه - جملات زیبای انگلیسی با ترجمه فارسی - جملات زیبای انگلیسی با




داستان زیبای آلزایمر مادر

♥♥♥ جملات زیبا و جدید ♥♥♥ - داستان زیبای آلزایمر مادر - جملات دوستانه




اس ام اس احساسی جدید

♥♥♥ جملات زیبا و جدید ♥♥♥ جملات دوستانه جملات زیبای ماه




جملات غمیگن جدید

♥♥♥ جملات زیبا و جدید ♥♥♥ جملات دوستانه جملات زیبای ماه




داستان جدید « اندکی صبر «

♥♥♥ جملات زیبا و جدید جملات دوستانه جملات زیبای ماه




برچسب :