تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت سوم

12.00
  تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت سوم     «انشأ الخلق انشاءً؛ و ابتدأه ابتداءً بلارویّةٍ؛ أجالها؛ و لاتجربةٍ أستفادها؛ و لاحرکةٍ أحدثها؛ولا همامة نفس اضطرب فیها؛ احال الاشیاءَ لاوقاتها؛ و لَامَ بین مختلفاتها؛ و غرّز غرائزها، و الزمها اشباحها؛و احال الاشیاء لاوقاتها؛ ولَأَمَ بین مختلفاتها؛ و غرّز غرائزها، و الزمها اشباحها؛عالما بها قبل ابتدائها محیطا بحدودها و انتهائها؛ عارفا بقرئنها و احنائها» ترجمه خلقت را آغاز کرد، و موجودات را بیافرید؛ بدون نیاز به فکر و اندیشه ای؛ یا استفاده از تجربه ای، بی آن که حرکتی ایجاد کند، ویا تصمیمی مضطرب در او راه داشته باشد، برا پدید آمدن موجودات گوناگون راه هماهنگ کرد، و در هر کدام غریزه خاص خودش را قرار داد و غرایز را همرا آنان گردانید؛خدا پیش از آن که موجودات را بیافریند از تمام جزئیّات و جوانب آنها آگاهی داشت و حدود و پایان آنها را می دانست، و از اسرار درون و برون پدیده ها آشنا بود، ترکیب «انشأ»فعل ضمیر هو فاعل «الخلق» مفعول به«انشاءً»مفعول مطلق جمله استنافیّه«و»عاطفه«ابتدأه ابتداءً»فعل و فاعل و مفعول به و مفعول مطلق عطف برجمله انشأ«ب»جار«لا»نفی جنس «رویّة»مجرور متعلق به فعل مقدر  خبرلا ؛«أجالها»مضاف و مضاف الیه اسم لا  و لا با اسم و خبرش  صفت برای ابتدأ«و» عاطفه«لا»ذایده برای تأکد«تجربة»عطف بر رویّة«استفادها» فعل و فاعل و مفعول به صفت تجربة«و»عاطفه «لا»ذایده«حرکة» عطف برتجربة«احدثها»فعل و فاعل و مفعول به صفت حرکة«و»عاطفه «لا»ذایده«همه نفس» مضاف و مضاف الیه عطف برحرکة«اضظرب فیها»فعل و فاعل وجار ومجرور متعلق اضطرب جمله اضطرب صفت همه نفس«احال الاشیاءَ» فعل و فاعل و مفغول به خبر مبتدای محزوف هو«لاوقاتها»جار و مجرور ومضاف و مضاف الیه متعلق احال«و»عاطفه«لَأمَ»فعل و ضمیر هو مستتر فاعل«بین مختلفاتها» مضاف و مضاف الیه مفعول فیه لأم وعطف برجمله احال الاشیأ لاوقاتها«و» عاطفه «غرّز»فعل و فاعل «غرائزها»مضاف و مضاف الیه مفعول به غرز«و»عاطفه«ألزمها»فعل و فاعل و مفعول به«اشباحها»مضاف و مضاف الیه مفعول به دوم  برای الزمها؛                   «عالما»حال از فاعل الزمها«بها» جار ومجرور متعلق عالما«قبل ابتدائها» مضاف و مضاف الیه متعلق عالما؛«محیطا»حال دوم برای فاعل الزمها«بحدودها»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق محیطا«و»عاطفه«انتهائها»مضاف و مضاف الیه عطف بر بحدودها«عارفا»حال سؤم از فاعل الزمها«بقرائنها»جار ومجرور و مضاف ومضاف الیه متعلق برای عارفا«احنائها»مضاف ومضاف الیه عطف بر بقرائنها توضیح اشیأ را از عدم و نیستی در وقتی خود بوجود وهستی آنتقال داد؛ زیرا لباس هستی به آنها پوشانید، هر وقتی که مصلحت بود؛ میان گوناگون بودن؛آنها را موافقت و سازگاری داد؛ و طبائع آن اشیأ را ثابت و جاگیر کرد؛ هر غریزه و طبیعی را در موضع متعید خود قرار داد؛ وآن طبائع را لازمهء آن گردانید؛ بطور یکه ممکن نیست جدای مابین آنها و مانند شجاعت که لازمه مرد شجاع و دلیر باشد؛ وسخاوت که غریزه مرد جواد و کریم است؛ خلاصه مخلوقات را بیافرید؛ در حالتی که توانا بود به آنها پیش از آفرید نش احاطه داشته بحدود و اطراف و انتهأ آنها و آشنا بود به چیزهای پیوسته اند با آن اشیأ و بنواحی و گوشه های آنها(بکلّیات و جزئیات همه مخلقات دانا بود؛              «ثم انشأ سبحانه فتق الاجواء، و شقّ الارجاء ،و سکائک الهواء، فاجری فیها ماءً متلاطما تیّارُه متراکما زخارُه حمله علی متن الریح العاصفة و الزعزع القاصفة فامر ها بردّه و سلّطها علی شدّه و قرنها الی حدّه، الهواءُ من تحتها فتقٌ و الماءُ من فوقها دفیقٌ» سپس خدای سبحان طبقات فضأ را شکافت و اطراف آن را باز کرد، و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید، و در آن آبی روان ساخت؛ آبی که امواج متلاطم آن شکننده بود، که یکی بر دیگری می نشست آب را بر باد طوفانی و شکننده نهاد و باد را باز گرداندن آن فرمان داد و به نگهداری آب مسلط ساخت و حدّ و مرز آن را به خوبی تعیین فرمود فضأ در زیر تند باد و آب بر بالای آن در حرکت بود، ترکیب «ثم» عاطفه«انشأ» فعل ضمیر هو مستتر فاعل «سبحانه»مضاف و مضاف الیه  مفعول مطلق برای فعل مقدر جمله معترضه«و»عاطفه«فتق الاجوأ»مضاف ومضاف الیه مفعول به انشأ«و»عاطفه «شقّ الارجاء»مضاف و مضاف الیه عطف برفتق الاجواء«و»عاطفه«سکائک الهواء»مضاف ومضاف الیه عطف برشقّ الارجأ «فا»عاطفه «اجری» فعل ضمیرهو مستتر فاعل«علیها»جار و مجرور متعقلق اجری«ماءً متلاطما»صفت و موصوف مفعول به اجری جمله عطف برانشأ «تیّاره»مضاف و مضاف الیه مبتدا«متراکما»حال از های ضمیر«زخّاره»مضاف و مضاف الیه خبر تیّاره جمله صفت برای ماءً«حمله»فعل و فاعل و مفعول به  «علی متن الریح العاصفة»جار و مجرور و موصوف و صفت متعلق حمله«و»عاطفه«الزعزع القاصفة» موصوف و صفت عطف بر الریح العاصفة جمله صفت ماءً «فا» عاطفه «امرها»فعل و فاعل و مفعول به«بردّه»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق امرها«و»عاطفه «سلّطها»فعل و فاعل و مفعول به  عطف برامرها«علی شدّه»جار و مجرور مضاف و مضاف الیه متعلق سلّطها «و»عاطفه «قرنها»فعل و فاعل و مفعول به «الی حدّه»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق قرنها«الهواءُ»مبتدا«من تحتها»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق فتیقٌ«فتیق» خبر الهواءجمله استنافیّه «و» عاطفه«الماءُ» مبتدا «من فوقها»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق دفیق«دفیقٌ» خبر الماءُ و جمله عطف بر الهواءُ توضیح سپس از آن که خداوند متعال را شناختی و بطور اجمال بکیفیت ایجاد عوالم بر خورد؛ اکنون در تعقیب آنچه گذشت ببیان دیگری بنحو تفصیل بدان که حق تعالی بقدرت و توانائی خود؛ شکافت جوّهای لایتناهی را و اطراف و گوشه های آنرا باز نموده بالای فضأ هوأ و جای خالی را بیافرید؛ سپس درآن آب که موجهایش متلاطم و پی در پی بود و از بسیاری رویهم می غلطید جاری کرد آن آب را بر پشت باد تندی که قوی و با صدای بلندی بود برنشاند؛ سپس بباد فرمان داد تا آن آب را از هر سو باز گرداند و محکم نگاهش دارد؛ تا از هم پاشیده نشود؛ و باد را تا سر حدّ آب نگاه داشت و در جایگاه آن آب قرار داد؛ هواء در زیر آن باد باز گشاده و از بالایش آب ریخته شده؛و در جنبش بود؛               «ثم انشاء سبحانه ریحا اعقم مهبّها ،و ادام مربَّها؛و اعطف مجراها،و ابعد منشاها؛ فامر بتصفیق الماء الزخار، وإثارة موج البحار، فمخضته مخض السقاء و عصف به عصفها بالفضاء تردّ اوّله الی آخره و سازجته الی مائره، حتی عبّ عبابه، ورمی بالزبد رکامه، فرعه فی هواءٍ منفتق و جو منفهق، فسوّی منه سبع سماوات»      سپس خدای سبحان طوفانی برانگیخت که آب را متلاطم ساخت و امواج آب را پی در پی در هم کوبید، طوفان به شدّت وزید و از نقطه ای دو باره آغاز شد سپس امر کرد تا امواج دریاها را به هر سو روان کند، و بر هم کوبد و با همان شدّت که در فضا وزیدن داشت بر امواج آب حمله ور گردد، از اوّل آن بر می دشت و به آخرش می ریخت ،و آب های ساکن را به امواج سر کش بر گرداند، تا آن جا که آب ها روی هم قرار گرفتند و چون قلّه های بلند کوه ها بالا آمدند امواج تُند کف های بر آمده از آب ها را در هوا باز و فضأی گُسترده بالا برد که از آن هفت آسمان را پدید آورد، ترکیب «ثم»عاطفه«انشأ» فعل ضمیر هو مستتر فاعل«سبحانه» مضاف و مضاف الیه مفعول مطلق برای فعل مقدر جمله استنافیه«ریحا» مفعول به انشأ «اعتقم» فعل ضمیر هو مستتر فاعل «مهبّها» مضاف و مضاف الیه حال از فاعل اعتقم «و» عاطفه«أدام»فعل ضمیر هو فاعل «مربّها»مضاف و مضاف الیه مفعول به ادام عطف بر اعتقم «و»عاطفه «اعصف» فعل وضمیرهو مستتر فاعلش«مجراها» مضاف و مضاف الیه مفعول به اعصف «و» عاطفه«ابعد»فعل ضمیرهو مستتر فاعلش «منشأها»مضاف و مضاف الیه مفعول ابعد «فا»عاطفه «أمرها» فعل و فاعل و مفعول به «بتصفیق الماءِ الزخار» جار و مجرور و موصوف و صفت متعلق امرها جمله عطف ابعد «و»عاطفه «إثارة موج البحار»مضاف ومضاف الیه عطف برتصفیق الماء الزخار«فا»عاطفه«مخضته» فعل و فاعل و مفعول به «مخض السّقاء»مضاف و مضاف الیه مفعول مطلق مخضته«و»عاطفه «عصفت» فعل ضمیر هو مستتر فاعلش«به» جار ومجرور متعلق عصفت«عصفها»مضاف ومضاف الیه مفعول مطلق برای عصفت «بالفضأ»جار و مجرور متعلق عصفها«تردّ»فعل ضمیرهی فاعلش«اوّله»مضاف و مضاف الیه مفعول به تردّ«الی آخره» جار و مجرور متعلق تردّ«و»عاطفه«ساجیة الی مائره» عطف براوّله الی آخره«حتی»استنافیّه«عبّ» فعل«عبابه»مضاف و مضاف الیه فاعل عبّ«و»عاطفه «رمی»فعل«بالزبد»جار ومجرورمتعلق رمی«رکامه»مضاف و مضاف الیه فاعل رمی عطف برعبّ«فا»عاطفه«رفعه»فعل وفاعل و مفعول به«فی هواءٍ منفتقٍ»جار و مجرور و موصوف و صفت معلق رفعه«و»عاطفه «جوٍّ منفهق»موصوف و صفت عطف برهواء منفتق«فا» شرطیّه «سوّی»فعل ضمیر هو مستتر فاعلش«منه»جار و مجرور متعلق سوّی«سبع سماوات»مضاف و مضاف اله مفعول به سوّی؛ توضیح  آنگاه خدای سبحان باد دیگری را آفرید و جای وزیدن آنرا عقیم گر دانید آن باد را فقط برای موج آب بیافرید نه برای چیزی دیگری ، و قرار داد آنرا که همیشه ملازم تحریک آب باشد و وزیدن آنرا تُند کرد و سند تکوُّنیش را دوروست گردانید؛ بقسمی که جای وزیدنش شناخته نمی شد پس آنرا بحرکت دادن و برهم زدن آن آب فراوان برانگیختن و بلند کردن موج دریاها فرمانداد تا هر گوشه ای از آن آبرا که خود دریایی است موج آور؛سپس آن باد هم آن آب را مانند مشک جُنبانید و بهم زد؛ و با آن تُند وزید مانند وزیدنش در جای خالی و وسیع؛ چنان بر آن آب وزید که اوّل آنرا به آخرش باز می گردانید و ساکنش را بمتحرک آن گردانید تا آنکه انبوهی از آب بالا آمد و آن قسمتی که متراکم و بر روی جمع شده بود کف کرده پس خداوند آن کف ها را درجای خالی و وسیع و فضاء کشاده بالابرد هفت آسمان را بدون اعوجاج و کجی از آن کفها پدید آورد؛                 «جعل سفلاهنّ موجاً مکفوفا؛ و علیاهنّ سقفاً محفوظا و سمکا مرفوعا بغیر عمد یدعمها و لادسار ینظمها ثم زیّنها بزینة الکواکب و ضیاء الثواقب و اجری فیها سراجاً مستطیرا و قمرمنیرا فی فلکٍ دائر وسقفٍ سائرٍ و رقم مائرٍ» آسمان پایین را چون موج مهار شده و آسمان های بال را مانند سقفی استوار و بلند قرار داد، بی آن که نیاز مند به ستونی باشد یا میخ هایی که آنها را استوار کند، آنگاه فضای آسمان پایین را به وسیله نور ستارگان درخشنده زینت بخشید و درآن چراغی روشنایی بخش(خورشید)و ماهی درخشان درمدار فلکی گردان و بر قرار و سقفی متحرّک و صفحه ای بی قرار، به جریان اندخت، ترکیب «جعل»فعل ضمیر هو مستتر فاعلش«سفلاهنّ»مضاف و مضاف الیه مفعول اوّل جعل«موجا مکفوفا»موصوف و صفت مفعول دوم جعل«و»عاطفه«عُلیاهنّ سقفا محفوظا»عطف بردو مفعول جعل مثل آنها ترکیب می گردد،«و» عاطفه«سمکا مرفوعا»عطف بر سقفا محفوظا«بغیرعمدٍ»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق مرفوعا«یدعمها»فعل و فاعل و مفعول به صفت عمد«و»عاطفه«لا» ذایده«دسارٍ»موصوف«ینظمها»فعل و فاعل و مفعول به صفت دسارٍ عطف برعمد یدعمها«ثم»عاطفه«زیّنها»فعل و فاعل و مفعول به«بزینة الکواکب»جار و مجرور ومضاف و مضاف الیه متعلق زیّنها«و»عاطفه «ضیاءالثواقب»مضاف و مضاف الیه عطف برزینة الکواکب«و»عاطفه «اجری» فعل ضمیر هو مستترفاعل«فیها»جار و مجرور متعلق اجری«سراجا مستطیرا»موصوف و صفت مفعول به اجری«و»عاطفه«قمرامنیرا»عطف برسراجا منیرا«فی فلک دائر»جار و مجرور و موصوف و صفت متعلق منیرا«و»عاطفه «سقف سائر»موصوف و صفت عطف برفلک دائر«و»عاطفه«رقمٍ مائرٍ»موصوف و صفت عطف برسقف سائر؛ توضیح زیرا آن آسمانها موجی را قرار داد تا از سیلان و ریزش ممنوع باشد؛ و بالای آنها سقفی محفوظ است و بلند؛ و آن آسمانها را برپا نمود، بدون ستونهایی که نگاه دارد؛ و بی میخ و رسمانی که آنها را منظم داشته باشد، آنگاه آن آسمانها را بزینت ستاره ها روشنی نور افگنها آرایش داد و در آنها چراغی نور افشانی خورشید و ماه درخشانرا بجریان انداخت در حالتیکه؛ هریک از آن ستاره ها و خورشید و ماه ، در فلکی است دور زننده و سقفی سیر کننده و لوحی متحرک، از جملات امیر المؤمنین(ع) در این خطبة روشن می شود که ماده بنیادین خلقت آب است و چنانکه اشاره کریم ماده همین آب معمولی در طبیعت که تعاعل یافته دو عنصر اکسیژن و هیدروژن است نمی باشد بلکه شاید گارهم دخالت داشته است؛ و در این مبحث چند مسأله بایستی مورد دقت قرار بگیرد؛ 1- معنای آب در آیه ای که می گوید:جعلنا المأ کل شیءٍ حیّیٍ؛ الانبیأ آیه30 ما هر چیزی زنده را آب آفریدیم؛ همین ماده معمولی است که آساسی ترین ماده حیات است حتی بعض از صاحب نظران علوم زیست شناسی معتقیدند که نود و هشت درصد حیات آب است دو درصد عناصر دیگری بنا بر این ماده بنیادین خلقت شامل حیات نمی شود مگر با یک معنای عمومی که بگوئیم خود عناصر تشکیل دهنده آب یکی از صور آن مادهء بنیادین است؛ 2- گروهی: معتقدند که تورات بوده است که برای نخستین بار ماده بنیادین خلقت را آب معرفی کرده است؛ ولی جملات تورات در این باره صریح نیست جملات چنین است؛ خدا در آغاز آسمانها و زمین را آفرید و زمین خراب و خالی بود و روی آب متراکم ظلمتی بود و روحی خداوندی در روی آب ها در حرکت بود؛ تورات: اصحاح اوّل؛                                                                                                    از این جملات بهیچ وجه نمی توان فهمید که آب اصل مواد زمین و آسمانها بوده است بلکه ظاهر جملات این است که آفرنیش آسمانها و زمین و آب متراکم باهم بوده است 3- اگر بگوئیم چگونگی محیط طبیعی و اصول و قوانین اجتماعی حاکم تا چه اندازه می تواند در افکار اندیشمندان مؤثر باشد مسئله است که در مبحث آینده مطرح می گردد؛ و از قول خداوند که فرمود: آسمان را باقدرت خود آفرید؛ بعد فرمود: انّا زیّنا السماء الدنیأ بزینة الکواکب)الصفات آیه 6 ما آسمان پائین را با زینت ستارگان آراستیم ؛ نتیجه می گیریم که هنوز دانش بشری از قلمرو کهکشان ها تجاوز ننموده است تا روشن شود که وضع ماورای ستارگان چیست؟ که بدون ستونی که آنها را بر پا کرده است و بدون میخ وطنابی که آنهارا به هم پیوندد؛ و خداوند که آسمانها و زمین را از پاشیده شدن و گسیختن نگهدارد، و نگهداری آسمانها و زمین بطور مستقیم تحت مشیّت الهی است، از طرف دیگر موضوع جازبیت با تفکر علمی«نیوتن» وارد معارف بشری شده است  و او هم آن اندازه روشن نیست بعض از مطلّعین ابراز کرده اند که«نیوتن» در آواخر زندگیش در اینکه یگانه عامل نگهداری کرّات در وضع معین نیروی جازبه می باشد تر دید داشته است بهرحال با نظر به وابستگی مستمر وجود همه اجزا و قوانین طبیعت به خدا جازبیّت هم یکی از عوامل طبیعی بود محکوم به حکم خداوند جهان است ، «ثم فتق مابین السموات العُلی فملأهنّ اطواراً من ملائکته، منهم سجود لایرکعون،ورکوعٌ لا ینتصبون؛ وصافّون لایتزایلون؛ و مسبّحون لایسأمون، لایغشاهم نوم الععیون و لاسهوُ العقول؛ ولافترة الابدان؛ ولاغفلة النسیان؛» سپس آسمانهای بالا را از هم گُشود و از فرشگان گوناگون پُرنمود؛ گروهی از فرشتگان همواره در سجده اند و رکوع ندارند؛ وگروهی در رکوعند و یارای ایستادن ندارند؛ و گروهی درصف هایی ایستاده اند که پراکنده نمی شوند؛ و گروهی همواره تسبیح گویند؛ و خسته نمی شوند؛ و هیچ خواب به چشمشان راه نمی یابند؛ م عقل های آنان دچار اشتباه نمی گردد، وبدن ها آنان دچار ُسستی و آنان دچار بی خبری برخاسته از فراموشی نمی شوند، «ثم»عاطفه«فتق»فعل ضمیر هو مستتر فاعلش«ما»موصوله«بین السّماوات العُلا»مضاف ومضاف الیه وموصوف و صفت متعلق فعل مقدر صله ما وما با صله اش  مفعول به فتق «فا»عاطفه«ملأهنّ» فعل و فاعل و مفعول به اوّل«اطواراً»مفعول دوم ملأهن«من ملائکته»جار و مجرور و مضاف و مضاف الیه متعلق اطوارا و جمله ملأهن عطف برجمله فتق «منهم» جار ومجرور متعلق فعل مقدر خبر مقدم«سجود»ای ذو سجود مبتدا ی مؤخر«لا»نافیه«یرکعوا»فعل و فاعل منفی ب لا صفت برای سجود«و»عاطفه «رکوع لاینتصبون» عطف برسجود لایرکعون مثل آن ترکیب می گردد؛«و»عاطفه«صافّون»جمع اسم فاعل موصوف«لا»نافیه«یتزایلون»فعل و فاعل منفی ب لا صفت صافون«و»عاطفه«مسبّحون لایسامون» عطف بر صافون لایتزایلون مثل آن عطف می شود،«و»عاطفه «لا»نافیه«یغشاهم» فعل ومفعول به«نومُ العیون»مضاف و مضاف الیه فاعل یغشاهم«و» عاطفه«لا» مشابه بلیس«سهوُ العقول»مضاف و مضاف الیه اسم لا وخبرش محزوف است عطف بر یغشاهم«و»عاطفه«لافترةُ الابدان» عطف بر لاسهوُ العقول مثل آن ترکیب میشود«و» عاطفه«لاغفلةُ النسیان»عطف برلافترةُ الابدان مثل آن ترکیب می گردد؛ توضیح علی(ع) فرمود:آنگاه خداوند میان آسمانهای بلند را باز نمود، و بانواع مختلفه از فرشتگان خود پُر کرد، قسم اوّل: از آنان فرشتگانی هستند که بعض از ایشان در حال سجودند رکوع نمی کنند و قسم دوم برخی در رکوعند بر پانمی یستد و قسم سوم گروهی هستند که درصف ایستاده اند از جای خود بیرون نمی روند  و قسم چهارم و بعضی تسبیح گوینده اند که خسته نمی شوند؛ همه اصناف ملائکه غیر مادّی هستند که آنان را نه خواب در چشمها و نه سهو درعقلها می آید و نه سُستی و نه غفلت و فراموشی فرا می گیرد؛  


مطالب مشابه :


تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت اول

تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه 12.00 تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت اول




نمونه ای از تجزیه و ترکیب خطبه ی 17 نهج البلاغه

نمونه ای از تجزیه و ترکیب خطبه ی 17 نهج البلاغه تجزیه و ترکیب خطبه ی هفدهم نهج




متن کامل نهج البلاغه

تجزیه و ترکیب قرآن کریم متن کامل نهج البلاغه به صورت فایل وردی را از لینک زیر دریافت




تجزیه و ترکیب خطبه ی هفدهم نهج البلاغة

تجزیه و ترکیب خطبه ی هفدهم نهج البلاغة نکات کلیدی درتجزیه وترکیب .




تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت سوم

تجزیه و ترکیب خطبه تجزیه و ترکیب خطبه اول نهج البلاغه قسمت سوم «انشأ الخلق




تجزیه و ترکیب 3

کلام ( 79 ) نهج البلاغه در باره ی تجزیه وترکیب آیه ی 1 از سوره ی




تجزیه و ترکیب 5

کلام ( 79 ) نهج البلاغه در باره ی تجزیه وترکیب آیه ی 1 از سوره ی




تجزیه و ترکیب8

کلام ( 79 ) نهج البلاغه در باره ی تجزیه وترکیب آیه ی 1 از سوره ی




تجزیه و ترکیب شماره ی (16)

کلام ( 79 ) نهج البلاغه در باره ی تجزیه وترکیب آیه ی 1 از سوره ی




تجزیه و ترکیب شماره ( 8)

کلام ( 79 ) نهج البلاغه در باره ی تجزیه وترکیب آیه ی 1 از سوره ی




برچسب :