رمان عشق یعنی بی تو هرگز 18

رسیدیم استخر... لباسامونو عوض کردیم... پرستو داشت غر میزد که گوشیش شارژ نداره و منم داشتم موهامو روغن میزدم که نهال گفت:
-    راستی بچه ها دارم خاله میشم...
با خوشحالی گفتم:
-چیییییییییی؟؟؟واقعا؟؟؟واییییی مبارک باشه.
- ممنونممم
- چه خاله ای بشی تو...

بچه هام دونه دونه بهش تبریک گفتن...

لبه استخر نشستم پامو توش کردمو بعدشم خودمو تو آب رها کردم...

آب تا کمرم بودو خیلی بالا نیومده بود ولی سرم گیج رفت...
درسا گفت:
-    رها شما که خونتون استخر داره... چرا اومدی؟؟؟
-    آب نداره...
-    چرا؟؟
-    چون کسی اهمیت نمیده...
اون ویلا واقعا یه جوره خاصی بود... هیچ کس اهمیت نمیداد که چه جوریه و منم اصلا برام مهم نبود... اون ویلا مرده بود... همه جاش تاریک بود... ولی همون ویلای مرده دیگه خونه من بود.... مکان مورد علاقم...

تو جمع دوستام خیلی حس بدی داشتم... اونا محرم اصرارم بودن ولی نمیدونستن من دیگه با اونا فرق میکنم ... 
سمت عمیق تر رفتم..یکمی شنا کردم... سرمو زیر آب بردم... احساس کردم سرم داره منفجر میشه...از اب بیرون کشیدمش. به نهال نگاه کردم:
-    رها چرا انقدر سفید شدی؟؟؟
چیزی نگفتم آروم سمتش شنا کردم... دستامو گرفت:

-    رها خیلی سردی...
-    ....
-    حالت خوبه؟؟؟

از آب بیرون رفتیم ... کنار استخر نشستم.
به یکی گفت برام اب قند بیاره ... یکمی که ازش خوردم حالم جا اومد... 

درسا:- صبحانه خورده بودی؟؟؟
-    نه...
-    پس بگووووو ...آخه آدم بدون صبحانه میره تو آب ؟؟؟
-    حالا اومدم دیگه...
یه چیزی خوردیمو اومدیم از استخر بیرون...

تو ماشین بودیم جلو، بغل دست نهال نشسته بودم. سرم خیلی درد میکردو چشمام سیاهی میرفت... سرمو تو دستام گرفته بودم که نهال گفت :
-    رها امروز خوب نیستیا...
-    نه خوبم
نزدیک خونه پرستویینا یه بیمارستان کلینیک بود.جلوی اونجا نگه داشت...
پرستو:- بیا بریم دکتر.سرما خوردی یه چیزی واست بنویسه بخوری خوب شی...
-    خوبم
-    چونه نزن پاشو ...
باهم رفتیم تو بیمارستان... رفتیم اورژانس..

دکتر:- سلام بفرمایید.
-سلام
پرستو:- سلام.
-    خب مشکل چیه ؟؟
-    یه چند روزه سر درد شدید دارم... سرم گیج میره چشمام تار میبینه و سیاهی میره... فشارم میوفته...بعضی وقتام حالت تهوع دارم...
-    تو این مدت غذای بیرون خوردین؟؟؟یا لبنیاتی که شک داشه باشین سالم بوده باشه؟؟؟
-    نه...
-    ضعف غذایی نداشتین؟؟؟
-    نه..
-    بیماری خاص مث صرع ندارین؟؟؟
-    نه فقط یه بار یه حمله عصبی شدید بهم دست داد که باعث شد یه ماهی بیناییم خیلی ضعیف بشه و الانم کاملا بهبود پیدا نکرده...
-    متأهلین؟؟
به پرستو نگاه کردم... منظور دکترو خوب فهمیدم ... شوهری که آدم باهاش رابطه نداشته باشه مث مجرد بودن میمونه. پرستوم انتظار داشت بگم نه ... ولی خب به دکتر که نمیشه دروغ گفت ...
-    بله.
-    بسیار خب... براتون آزمایش مینویسم...

به سمت آزمایشگاه حرکت کردیم نوبتم که شد ازمایشو دادمو بهم گفتن اگه جوابو میخوام باید یه کمی صبر کنیم وگرنه بریم بعدا بیایم.
پرستو زنگ زد به نهال که اونام موافقت کردن تا صبر کنیم جواب آزمایشم بیاد ...
نمیدونم چرا ولی دل تو دلم نبود... همش احساس میکردم یه خبر بد میخوان بهم بدن...
-    خانوم ذرین گل؟؟؟خانوم ذرین گل؟؟
-    بله بله؟؟
-    بفرمایید نتیجه آزمایشتونه ...همه چیز نرماله ... جواب آزمایشتون مثبته ... تبریک میگم...
-چی؟؟ینی چی؟؟؟
- جواب ازمایشتون مثبته دیگه... 

صداشو آروم تر کردو گفت 
-    باردارین...
این زنه چی گفت؟؟؟

باردارین...باردارین...باردارین...

صداش تو سرم پیچید.یعنی چی باردارین...؟؟؟من... من همش 18 سالمه..
-    خانوم حالتون خوبه؟؟؟
بدون حرف ازش فاصله گرفتم... دقیقا همون لحظه پرستو که رفته بود دستشویی از راه رسید :
-چی شد؟؟
هیچی نگفتم...تو شوک بودم.
جواب آزمایشو تو دستم دید.
-    جوابشو دادن ؟؟؟خب چی میگه؟؟؟
-    ...
-    رها؟؟؟خوبی؟؟
-    هان؟؟اره خوبم..

حالا باید چی کار کنم؟؟؟همه میفهمن... من اشتباه کردم ... حالا باید بار این اشتباهم رو دوشم بکشم؟؟؟به دوستام چی بگم؟؟؟
وایییییییییی سپهرو چی کار کنم؟؟؟
یعنی چی؟؟؟ من بچه دار میشم؟؟؟من خودم هنوز بچم...
-    رها صدامو میشنوی؟؟
-    بله؟؟
-    میگم من که نمیفهمم این آزمایشا چی میگن .. خودت بگو چی گفتن؟؟

بی اختیار بغلش کردمو زدم زیر گریه.
-    رها چت شد؟؟وااااا .داری نگرانم میکنیااااا.. بگو بینم چی شده؟؟؟
-    ...
-    رها باتوم.
فقط گریه میکردمو لعنت به این بخت شومم میفرستادم.
انقدر گریه کردمو که کشوندم تو ماشین... همه منتظر بودن حرفی بزنم ..

چی میگفتم؟؟؟میگفتم من باردارم؟؟؟ با چه رویی؟؟؟
-    رها خب آدم نگران میشه یه چیزی بگوو دوستم.
-    جواب آزمایش مثبت بود...
نهال با خنده گفت:- رها مث آدم حرف بزن .میدونی اینو کی میگن؟؟؟زنا وقتی حامله باشن میگن... مث آدم بگو چته...

هرهر میخندیدنو من نمیتونستم بگم منظور منم همین بود...
-    بگو چی شده دیگه...
-    گفتم که من... (با مکثی طولانی گفتم) ... حاملم ...
-    چی؟؟؟رهااااا الان وقت کرم ریختنه؟؟؟جدی باش بینم .
-    جدیمممممممممممممممم.
-    یعنی چی؟؟
-    یعنی همین که میشنوی... من باردارم.
پرستو:- گریه نکن عزیزم... مگه تو با سپهر رابطه داشتی؟؟
-    نه...,یعنی اره... شب تولدم...
داشتم از خجالت میمردم... 
درسا:- وایییی پس واسه همین حالت بد بود ...
-    من ... اشتباه کردم...

دیگه هیچ کس هیچی نگفت... انگار اونام موافق بودن که گند زدم...
بی حال درو باز کردم... لباسامو عوض کردم... گوشیم زنگ زد.سپر بود:
-    بله؟؟
-    سلام. زنگ زدم خونه نبودی...
-    آره...
-    کجا بودی؟؟
-    رفته بودم استخر...
-    صدات چرا گرفتس ؟؟گریه کردی؟؟
-    نه
-    حالت بهتر شد؟؟؟دیشب سر درد داشتی؟؟
-    آره بهترم ...
-    باشه زنگ زدم ببینم حالت چطوره .فعلا.
قطع کردم...


دستمو گذاشتم رو شکمم:
داشتم دیوونه میشدم... یعنی این بچه منو سپهر بود؟؟؟یعنی سپهر باباش بود؟؟؟نمیتونستم درک کنم... چه طور ممکنه؟؟؟واییییی سپهر چرا حواستو جمع نکردی؟؟؟خودم اصن چرا حاضر شدم...؟؟؟
من نمیتونم مادر باشم... نمیخوام مادر باشم خداااااااااااااااااااااا...
حالا چه جوری به سپهر بگم؟؟؟

اون روز جزو بدترین روزای عمرم بود... به خدا گفتم نمیخوامشش... اگه بهم بچه بده ازش متنفر میشممممم...

چه قدر ناشکری کردم... چه قدر گریه کردم... 
هرچی گیرم میومد میزدم میشکوندم...

برام خیلی سخت بود که بخوام قبول کنم... دیگه یه مادرم...

 


مطالب مشابه :


درسا جون افتخار من

درسا دردونه من و باباش - درسا جون افتخار من - مروارید درشت خونه ما همیشه بمان با ما




عکس های لو رفته از یه پارتی

قسمت جکوزی و استخر ساختمان پارتی نوشته شده در پنجشنبه چهارم آبان ۱۳۹۱ساعت 10:55 توسط درسا| |




استخر

برای دخترم نگار - استخر - خاطرات دخترم - برای دخترم درسا دردونه من و




××× زیبا ترین استخر های دنیا×××

Tags :زیبا ترین استخر های درسا جووووووووون ˙·٠• ♥ستاره های درخشان




رمان عشق یعنی بی تو هرگز 18

ایستگاه رمـــــــــــــــــــــــان - رمان عشق یعنی بی تو هرگز 18 - انواع رمان های طنز




برچسب :