اشعار تصوفی

  • ادبیات ترکمنی در سده های 18 و 19 میلادی

    در ادبیات ترکمنی در این دوره دو جریان کاملا متمایز از یکدیگر شکل میگیرد: یک ادبیات مذهبی و تصوفی و دیگری ادبیات دموکراتیک و مردمی.(1) الف ) ادبیات مذهبی و تصوفی: چنانچه قبلا دیدیم، از سده دوازدهم میلادی تصوف در ادبیات ترکی رخنه کرده و در ترویج و تبلیغ عقاید صوفیه (بویزه یسویه و نقشبندیه) اشعار  و منظومه های حکمت امیز زیادی از طرف خواجه احمد یسوی، سلیمان باقیرغانی، شرف خواجه خوارزمی، وفایی، صوفی الله یار و دیگران آفریده شده بود. این جریان ادبی در سده هژدهم نیز تداوم نموده اما این ادبیات تا نیمه دوم سده هژدهم اشعار آموزش و پرورش و پند و نصیحت را متداول کرده و مردم را از مبارزه علیه زورگویی و استبداد برحذر میداشت. اگرچه جنبه های پندآمیز اشعار تصوفی برای عامه مردم بسیار مفید بود، ولی در این دوره عقایدی مثل : ترک دنیا، نفی لذات جهانی و زندگی منزوی در اشعار شعرایی چون نیازقلی، کریم بردی، مشیری و دیگران تبلیغ شده است. تاثیر ادبیات مذهبی و صوفیانه شعرای قرون وسطی چون: احمدیسوی، سلیمان باقیرغانی، وفایی و صوفی الله یار و دیگران در تمامی عرصه های زندگی مردم ترکمن در آثار بسیاری از شعرای کلاسیک ترکمن مانند دولت محمدآزادی، دوردی شاعر، محمود غایبی، عندلیب و دیگران نیز مشاهده میشود، اما در پهلوی آن ادبیات دموکراتیک و مردمی (دنیوی) به مرتب بیشتری در بین مردم محوبت کسب کرده و به دل آنان نشسته است.  ادبیات دموکراتیک و مردمی:             این جریان ادبی ه دفاع از منافع مردم برخاسته، اعتراض آنان را علیه زورگویی و استبداد بیان کرده و کیفیت زندگی مردم را به روشنی بازتب داده است. معروفترین و بزرگترین موج این جریان ادبی، شاعر سترگ مردم ترکمن مخدومقلی فراغی است. در ادیات این دوره هجو و طنز که عیوب، کمی ها و کاستیهای جامعه را به انتقاد میگرفت و طبقات بالایی جامعه، حکام، فرمانروایان، قضات، خانها، روحانیون حریصو پول پرست را به باد استهزا میگرفتند، جایگاه ویژه و مهمی را اشغال مینماید. موضوع اصلی ادبیات این دوره را سرنوشت انسان در شرایط بیرحمانه ترین ستم قبیلوی و فیودالی تشکیل میدهد. این جریان ادبی شعرای بااستعداد زیادی را بوجود آورده و به کمال رسانده است. ادبیات دموکراتیک و مردمی قرون 18 ـ 19 میلادی زمینه های شکل گیری ادبیات ریالیستی ترکمن را در آغاز قرن بیستم میلادی فراهم آورده است.             ارتباطات و مناسبات اقتصادی، تجارتی و فرهنگی ترکمنها با ایران، آذربایجان، روسیه و هند و ممالک عربی، تثیرات فزاینده ای را بر رشد ادبیات ترکمن برجا گذاشت. در این دوره هترین نمونه های ادبیات ترکمن خلق میگردد و از سوی دیگر در این ...



  • گلچین قصاید ناصر خسرو -مجموعه 3 (نکوهش مکن چرخ نیلوفری را)

      قصیدهٔ شمارهٔ ۶ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید   نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد و خیره‌سری را بری دان از افعال چرخ برین را نشاید ز دانا نکوهش بری را همی تا کند پیشه، عادت همی کن جهان مر جفا را، تو مر صابری را هم امروز از پشت بارت بیفگن میفگن به فردا مر این داوری را چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را به چهره شدن چون پری کی توانی؟ به افعال ماننده شو مر پری را بدیدی به نوروز گشته به صحرا به عیوق ماننده لالهٔ طری را اگر لاله پر نور شد چون ستاره چرا زو نپذرفت صورت گری را؟ تو با هوش و رای از نکو محضران چون همی برنگیری نکو محضری را؟ نگه کن که ماند همی نرگس نو ز بس سیم و زر تاج اسکندری را درخت ترنج از بر و برگ رنگین حکایت کند کلهٔ قیصری را سپیدار مانده‌است بی‌هیچ چیزی ازیرا که بگزید او کم بری را اگر تو از آموختن‌سر بتابی نجوید سر تو همی سروری را بسوزند چوب درختان بی‌بر سزا خود همین است مر بی‌بری را درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را نگر نشمری، ای برادر، گزافه به دانش دبیری و نه شاعری را که این پیشه‌ها است نیکو نهاده مر الفغدن نعمت ایدری را دگرگونه راهی و علمی است دیگر مرالفغدن راحت آن سری را بلی این و آن هر دو نطق است لیکن نماند همی سحر پیغمبری را چو کبگ دری باز مرغ است لیکن خطر نیست با باز کبگ دری را پیمبر بدان داد مر علم حق را که شایسته دیدش مر این مهتری را به هارون ما داد موسی قرآن را نبوده‌است دستی بران سامری را تو را خط قید علوم است و، خاطر چو زنجیر مر مرکب لشکری را تو با قید بی اسپ پیش سواران نباشی سزاوار جز چاکری را ازین گشته‌ای، گر بدانی تو، بنده شه شگنی و میر مازندری را اگر شاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را تو برپائی آنجا که مطرب نشیند سزد گر ببری زیان جری را صفت چند گوئی به شمشاد و لاله رخ چون مه و زلفک عنبری را؟ به علم و به گوهر کنی مدحت آن را که مایه است مر جهل و بد گوهری را به نظم اندر آری دروغی طمع را دروغ است سرمایه مر کافری را پسنده است با زهد عمار و بوذر کند مدح محمود مر عنصری را؟ من آنم که در پایخوگاننریزم مر این قیمتی در لفظ دری را تو را ره نمایم که چنبر کرا کن به سجده مر این قامت عرعری را کسی را برد سجده دانا که یزدان گزیده‌ستش از خلق مر رهبری را کسی را که بسترد آثار عدلش ز روی زمین صورت جائری را امام زمانه که هرگز نرانده است بر شیعتش سامری ساحری را نه ریبی بجز حکمتش مردمی را نه عیبی بجز همتش برتری را چو با عدل در صدر خواهی نشسته نشانده در انگشتری مشتری را بشو زی امامی که خط پدرش است به تعویذ ...

  • برترین اشعار

        من   معترفم   که  کار  من  جمله  خطاست معذورم   از   آنکه   بر   بشر   سهو  رواست ای   منصف   اگر   توان   در   اصلاح  بکوش در عیب نظر   مکن   که بی عیب   خداست   *****   از      کبر     مدار      در     دل        هوسی کز    کبر   به     جایی     نرسیده     کسی چون     زلف     بتان    شکستگی   عادت  کن تا    صید    کنی      هزار    دل    در    نفسی   ***** خاقانی   ای    به    خواب    ناز    من    رویاترین در    بهار   عشق     و   گل    زیباترین دائما    در    سینه ام    پنهان     توئی عشق    تو   از    عشقها    و   الاترین در    مصاف     غنچه    با   لبخند   تو عشق    من   با   تو     شود   شیداترین ناصر علی امامی آل آقا   **** گفتم      صنما    به    زلف      هندو دل     بردی    و  عالمی   گواه   است گفتا     دل     خویشتن    نگه    دار دزد     نگرفته     پادشاه      است   یغمای جندقی   ****   خون میخورد چون تیغ در این دوره هر که او یک رو  و یک  زبان  بود  از  پاک  گوهری مانند شانه هر که  دو روست و  صد  زبان بر  فرق  خویش  جای  دهندش به سروری   ابن یمین   ****  در   کنج  دلم  عشق  کسی  خانه ندارد کس   جای  در  این  خانه  ویرانه   ندارد دل  را  به کف  هر که  دهم باز پس  آرد کس    تاب    نگهداری    دیوانه   ندارد در بزم جهان جز دل حسرتکش ما نیست آن  شمع  که  میسوزد  و    پروانه  ندارد گفتم  مه  من!  از  چه  تو  در  دام  نیفتی گفتا  چه   کنم    دام   شما   دانه   ندارد در   انجمن   عقل   فروشان   ننهم    پای دیوانه     سر      صحبت     فرزانه    ندارد تا   چند   کنی   قصه   ز  اسکندر  و  دارا ده   روزه   عمر   اینهمه   افسانه    ندارد   پژمان بختیاری   **** پریشان کن سر زلف سیاهت، شانه اش با من سیه  زنجیر  گیسو  باز  کن ، دیوانه اش  با من ز سوز عشق لیلی در جهان مجنون شد افسانه تو مجنونم بکن از عشق خود ، افسانه اش با من   استاد شهریار   ****    در    مسلخ   عشق   جز   نکو   را  نکشند روبه   صفتان     زشت   خو    را    نکشند گر    عاشق    صادقی    ز  مردن   مهراس مردار    بود   هر    آن   که    او   را   نکشند   خاقانی   ****    ابروی    تو    قبله     نمازم       باشد یاد   تو    گره     گشای    رازم     باشد از   هر    دو  جهان  بر   فکنم   روی نیاز گر   گوشه   چشمت   به   نیازم    باشد   خواجه عبدالله انصاری ****       

  • گلی از گلزار معرفت

    معاون سرمحقق محمدسرورپاکفر گلی از گلزار معرفت نازم به اندیشه یی که به عالم بالا سیر وسفر دارد وذکر وفکر الله بی نیاز را در سر . شاد اندیشمندی که در راه گسترش و اعتلای کلمته الله قلم میزند وبیانات وارشادات پیامبر توانایش را رقم . فخر و افتخار به شاعران وسرایشگرانی که منحیث مشعل داران راستین و رهروان متین ، طریقت را در پرتو شریعت تدریس و تدوین نموده و باگزینش همچو مسایل در آثار شان ، نگذاشتند چشمۀ زلال و فوران تصوف وعرفان در کشور عزیز مان به خشکی گراید . بلی ! عرفان و تصوف که از لحاظ محتوا بخشی از شعر تعلیمی ، تربیتی یا اجتماعی را تشکیل میدهد، در درازنای تاریخ به حیث یک مدرسۀ بزرگ ، سبب رهنمونی وهدایت شمار زیادی از افراد جامعه گردیده و نگذاشته است که انسان – این اشرف مخلوقات - به بیراهه رفته و از رسالت اصلی اش که همانا پرستش و عبادت خدای یگانه (ج) و خدمت به خلق اوست ، جدا گردد . آری! گذشتن از کوچه وگذر تصوف و عرفان وسر انجام سپری نمودن جاده های پرخم وپیچ آن ، سبب رسیدن به حق است و درک مقوله های : « همه اوست » یا « همه از اوست » و ... پس یک انسان خدا جو ، اگر بخواهد کامل شده وزیادتر به راه حق منهمک گردد ، پیشتر از همه این روایت سید برهان الدین ترمذی را که از قول بهاء ولد (پدر مولانای بلخ) مبنی به تعبیر وتفسیر یکی از فرامین الهی (ج) گفته است ، در نظر داشته باشد : « آنچه از غیر یابی ، از من یابی و آنچه ازمن یابی از غیر نیابی . ای به من پیوسته ! پیوسته تر شو ! » . با همین یاد کرد کوتاه به این نکته میرسیم که میر حیب الله هاشمی نیز یک تن از منظومه سرایان معاصر کشور در زمینۀ تصوف وعرفان است که با سعی فراوان در عقب کاروان پرشکوه و بی بدیل این عرصه روان بوده و تا حد امکان تلاش ورزیده است ، با انجام کاری حضورش را در این راه تثبیت نموده ونامش را در فهرست طویل این گروه قلم زند . میر حبیب الله فرزند میرعبدالله فرزند میر اعظم ، فرزند میر اسد ، فرزند میرفیض الله به سال 1316 خورشیدی در منطقه تنور سازی ، عقب سرای بادام ، کوچه محمد رفیق خان یا کوچه سیدها و یا کوچه مسگرها (این کوچه به همین سه نام یاد میشود) چشم به جهان کشوده و به سن شش یا هفت ساله گی شامل مکتب شده است . او در همان آوان کودکی به خوانش شعر علاقمند بود و بیشتر به اشعار تصوفی و عرفانی به ویژه حمد باری تعالی ، نعت حضرت سرورکائنات ، مناقب چهار یار کبار را میخواند وهم چیزهایی در زمینه مینوشت . به گفتۀ خودش ، وی با خوانش مصراع : « پیرپیران میر میران شاه بغداد است وبس » با صوفی عشقری - شاعر توانای معاصر کشور - آشنا شد و از سو ی وی در زمینۀ سرایش شعر، تشویق و ترغیب گردید وسرانجام دیوان قطوری ...

  • رويكردهاي پنج گانه درخيام شناسي

    بخش دوم 2 . 1 . 2 . رويكردي كه با اثر محمد علي فروغي و قاسم غني آغاز شد: محمد علي فروغي و قاسم غني در سال 1321 كتابي را به نام «رباعيات حكيم خيام نيشابوري» به چاپ رساندند.در اين كتاب كه مقدمه‌ي نسبتاً مفصلي دارد ، 187 رباعي از ميان رباعيات منسوب به خيام، اصيل تشخيص داده شده است.      در اين اثر، نگرش افرادي كه رباعيات خيام را دليل كفر و زندقه‌ي او دانسته‌اند، نقد و بررسي شده و بر دين داري خيام و حيرت او در كار جهان و معماي هستي تأكيد شده است«كساني كه رباعيات خيام را دليل بركفر و زندقه‌ي‌او دانسته اند،غافل بوده‌اند كه اين جستجوي‌حقيقت با دين و ايمان منافي نيست و چه مانعي دارد كه كسي بر حسب ايمان قلبي يا دلايل فلسفي به وجود صانع مدرك يقين داشته باشد و همه‌ي‌تكاليف‌خود را به جا بياورد و بگويد من از كار دنيا سر در‌نياوردم...» (فروغي، 1321 :20) هم چنين در اين رويكرد، سخن كساني كه خيام را شراب خواره مي‌پندارند، نادرست شمرده شده و مي‌ در شعر خيام، مي‌ مجازي به شمار آمده است. (همان ، ص 21)«منزلت والاي فرهنگي واجتماعي خيام دردوران زندگيش امر مسلمي است ولذا افسانه هاواشعاري كه وضعيت رسوا وخوار وخفيفي رابراي شاعر تصوير مينمايد ازجهت نقد داخلي مردود است وبعدها ساخته شده وبه شاعر نسبت داده است.خيام اگرهم شراب خورده يادركاخ سلطنتي ووزارتي بوده يا درخانه وباغ وسرابستان خود از دست مايه ي نازي چنگ نواز ساغر گرفته است،نه در خانه ي خماريا خرابات وكنج خرابات...لذا آنرباعياتي كه چنين الفاظي داردوشاعر را قلندري خراباتي وخراب مي نمايد،منحول است.»(ذكاوتي قراگزلو،1379 :11) اين رويكرد در ميان خيام پژوهان ايراني جايگاه ويژه‌اي پيدا كرد .و خيام پژوهان بنامي چون علي دشتي دركتاب«دمي با خيام»، اسماعيل يكاني دركتاب«عمرخيام نادره‌ي ايام» ،محمد مهدي فولادوند در كتاب «خيام شناسي»،جعفر آقايان چاووشي در كتاب «سيري در افكار علمي و فلسفي حكيم عمر خيام نيشابوري»، عليرضا ذكاوتي قراگزلو در كتاب «عمر خيام نيشابوري حكيم و شاعر» و ...با همين رويكرد معرفي كرده اند.  گفتني است برخي ديگر از پژوهشگران بنام‌ايراني در اين باره كتابي تاليف نكردند و ديدگاه‌هاي‌خود را در مقالاتي به چاپ رسانيدند،از جمله‌ي‌اين افراد مي‌توان به پژوهشگران زير اشاره كرد: عبدالحسين زرين‌كوب در مقاله‌ي«پير نيشابور»(  3-1332) ، غلامحسين يوسفي در مقاه‌ي‌«يك دم ميان دو عدم»(1369)و...         در اين رويكرد خيام منكر زندگي پس از مرگ نيست و وجه غالب شخصيت و انديشه‌ي او را پرسشگري ، شك و حيرت نسبت به دستگاه آفرينش و معماي هستي و خلقت انسان و جهان تشكيل مي‌دهد.      گفتني ...

  • شعر طنزی راجع به مبارزه با بد حجابی

      میگن بــرادرای اهل ایمـــــــــان بــــرای اصـلاح ا مــــــور نسوان ـ نشستنو حســـــابی طرح دادن حـدود منـکراتـــو شــــــرح دادن یه طرح خو بو فوق العــاده جامع قــــابل استـفــــاده در مجـــــــامع برادرا فکــــرای بکــری کــــــــردن که خواهــرا ولنگو بــــــــاز نگـردن بـــــــــرای آرایـش صــــــورت زن کـــــــلّی جریمه در نظــر گـــرفتن جریمه مـــــالیــــات زیبــــــــــاییه یه جور مجــــــازات سر پــــــاییه عزیز من کی گفته خوشگل بشی؟ بـــاعث اختلال و مشکل بشی یه عــــالِمی توی کتــــاب نـوشته دختر اگه قشنگ بـــــاشه زشته بعضــیا در بـــــاره ی خلقت زن چیزای خیلی جــالبی نوشتن میتونم آدرس بدم ، که سرکـار رجو کنی به جلد هفت "اسفار" *۱ اونجا یه چیزایی نوشته "ملا " *۲ نگو بگم ، که روم نمیشه والا تمـــوم دخترایی کــه خـوشگلن بـاعث و بــــانی هــزار مشکلن ایــنه نشونیـــــــا ی دختر خـوب چونه چکش ،دماغ مثل گوشکوب دختره بـــــا سبیل نصــفه نیمه هر جـــــا بـره معـــافه از جریمه کـــــارش اگـه گیرکنه تــــو اداره مــــوی سبیلشو گــــرو میـذاره تمــــــوم چیـزای تکـــان دهنده مــال همین حجـــاب نیـم بنده جریمه هـا میاد تو سامـــانه ها اضـافه می کنن بــه یــــارانه ها صد تــــا بلا از سرمــون رد میشه کلی ام ایجــــــاد در آمـد میشه هـــزار تومن برای هر تــــــار مو میخــوای جریمت نکنن بذار تــو نــــاخن لاک خورده هم فلان قد خودش میشه یه عـــالمه در آمد پوست برونزه میشه سیصد هزار هر چی پس انداز داری وردار بیار جریـــمه ی آستینـــــــای کـوتـاه میشه برابر حقـوق یک مـــــــــاه کـاش یکی قــــانون جدید بیــاره کـه " فکر " کوتـــاه جریمه داره جـــریمه ی عینک بــــالای سر از لاک نـــاخن ام میشه بیشتر دختره کــه دس نگـــرِِِ بـــابــاشه ممکنه پول تو کیف نداشته باشه شمــــاره ی ملی بــــرای ایــنه که دختـــرا بچسبونن به سینه پلیس شمــــاره هـــارو ور میداره بـرای هـــر خلاف یه کـد میذاره خلاصه این که شرح احوالشــــون میره توی نامه ی اعمـالشـــون زنای بد حجــــاب بعد چن مــــــاه میــــــان و می رسن سر بزنگـاه اونــــا کــــــه قـصد ازدواج دارن بــــــاید خلافی بگــــــــیرن بیــارن امـــــــــا فقــــط گــرفتن خلافی برای دفتر خونه نیست کــــــــافی اون کـــــه برای ثبت عقد میــره مــــاینه فنی ام بــــــاید بگـــیره شــکر خدا الان تــــو این مملکت نه اعتیـــــاد وجـود داره نه سرقت شبـــــــا در مـــــــاشینتو وا بذار کیف ...

  • شعر در وصف امام علی

      رجوع به گالری اشعار در وصف امام علی رجوع به صفحه نخست  و یافته های بیشتر    ز ليلايي شنيدم  يا علي گفت به     مجنون چون رسيدم يا علي گفت مگر اين وادي دارالجنون است        كه هر ديوانه ديدم يا علي گفتنسيمي غنچه اي را باز مي كرد         به گوش غنچه كم كم يا علي گفتچمن با ريزش باران رحمت             دعايي كرد و او هم يا علي گفتيقين پروردگار آفرينش                  به موجودات عالم يا علي گفتدلا بايست هر دم يا علي گفت          نه هر دم بل دمادم يا علي گفتبه هر روز و به هر شب يا علي گفت                     به هر پيچ و به هر خم يا علي گفتخمير خاك آدم را سرشتند            چو بر مي خواست آدم يا علي گفتعلي در كعبه بر دوش پيمبر               قدم بنهاد وآن دم يا علي گفتعصا در دست موسي اژدها گشت            كليم آنجا مسلّم يا علي گفتز بطن حوت ، يونس گشت آزاد         ز بس در ظلمت يم يا علي گفتبه فرقش كي اثر مي‌كرد شمشير            شنيدم ابن ملجم يا علي گفتمگر خيبر ز جايش كنده ميشد              يقين آن دم علي هم يا علي گفت  ***************************************** شبی در محفلی ذکر علی بود شنیدم عاقلی فرزانه فرمود: اگر دوزخ به زیر پوست داری نسوزی گر علی را دوست داری اگر مهر علی در سینه ات نیست بسوزی گر هزاران پوست داری ************************************************************ در برج ولا مهر جهانتاب علی است در شهر علوم سرمدی، باب علی است از اول خلقت جهان تا محشر مظلوم ترین شهید محراب، علی است *** آنجا که علی واسطه ی فیض خداست برغیر علی هر که کند تکیه خطاست با مدعیّان کور باطن گوئـیـد آنجا که خدا هست و علی نیست کجاست؟ ************************************************************** رجوع به گالری اشعار در وصف امام علی رجوع به صفحه نخست  و یافته های بیشتر

  • تعریف شعر از دیدگاه دانشمندان غربی و اسلامی

        افلاطون: شعر تعبیر نادرست از واقعیت است. وی میگوید که هنر سه مرتبه از واقعیت دور است یعنی حقایق اشیا و موجودات در عالم مثل وجود دارد که آنرا عالم معقولات گویند، و این جهانیکه ما در آن زندگی میکنیم یعنی عالم محصولات، سایه های حقایق است که در عالم مثل موجود است و هنرمندی که این اشیا را باز گوئی و باز آفرینی میکند در واقع به تقلید از سایه های واقعیت میپردازد.         ارسطو: شعر کلام مخیل است و وزن مجزا از ذات شعر بوده و از آرایه های آن میباشد.         شگسپیر: شعر ترنم زیبائی است که از بدو پیدایش بشریت با هم سوی و هم گامی آنها همرا بوده.         شیلی: آنگاه که جهان جوان بود همه گفتگو ها شاعرانه بود، و در جای دیگر میفرمائید: خصوصیت اصلی شعر مخیل بودن آن است و تخیل از بدو پیدایش بشریت است.         بوعلی سینا بلخی: شعر سخن خیال انگیز است که از اقوال موزون و متساوی ساخته شده باشد.         نظامی عروضی در چهار مقاله خود میگوید: شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهومه کند یعنی بر آن وجه که معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خورد، و نیکو را در خلعت زشت باز نماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند.         خواجه نصیرالدین طوسی: صناعت شعری ملکه ئی باشد که با حصول آن بر ایقاء تخیلات که مبادی انفعالات مخصوص باشد، بروجه مطلوب قادر باشد و اطلاق اسم شعر در عرف قدما به معنی دیگری بوده و در عرف متأخران به معنی دیگری است.       البته هدف از قدما از شعرا دوره قبل از اسلام است که شعر آنها خلاف اساسات دین موبین اسلام بوده و توسط آیه کریمه خداوند (ج) شعر آنها را حرام قرار داده است ( الشعرا یتبعهم الغاوون ) الایه و هدف از متأخران شعرا اسلام میباشد. و اشعار ایشان شعار عرفانی تصوفی مطابق به موازین اسلامی میباشد.         نقیب الله مروت: شعر آئینه است که احساسات و عواطف درونی شاعر را در یک قالب موزون و مقفا انعکاس میدهد.