انواع دسرو نوشیدنی

  • رمان طلایه8

    انگار که اردوان به قصد جانم بالا اومده بود که سوئیچ و موبایل و هم چنین کفشاشو هر کدام به سمتی پرتاب کرده بود از این که چه فکری می کرده و چه شده ناگهان لبخندی روی لبهایم نقش بست که دور از چشم اردوان نموند و گفت: -چیه؟!مسخره می کنید؟!مثلا می خواهید بگید که من خیلی شلخته هستم؟ من که لبخندم پر رنگ تر شده بود گفتم: -نه!اصلا چنین جسارتی نکردم فقط با خودم گفتم((خدا عجب در و تخته رو خوب جور کرده))! اردوان که با شیطنت خاصی نگاهم می کرد و گفت: -اره اون هم چه جوری!... از حرص لب پایینم رو جوییدم و بی انکه حرفی بزنم به سمت اشپز خانه ی اردوان رفتم و بساط چای را اماده می کردم .اردوان که انگار قصد نداشت از دور و برم کنار برود اومد روی صندلی اشپز خانه نشست و با حالت دستوری ولی مهربان گفت: -برای شام لطفا زرشک پلو با مرغ ! من که با اخم نگاهش می کردم ,از پشت اشپز خانه ی اردوان همان پستویی که مخفیانه همان شب کذایی بود یک جارو و خاک انداز برداشتم و در حالی که به دستش می دادم گفتم: -لطفا با دقت!بعد هم وسایل خسارت دیده رو تهیه کنید! انگار خنده ترین جک سال را برایش کفته باشم بلند زد زیر خنده و گفت: -این دفعه رو باشه ولی وظایف یه مرد تو خونه این نیست ها!گفته باشم! من هم که دوست داشتم لجش رو در بیاورم گفتم: -بله واقفم ولی اگر دفعه ی بعدی در کار باشه مثل اینکه من در مورد تصمیمم برای اینده همین چند لحظه ی پیش باهاتون حرف زدم. به یک باره خنده روی لب های خوش ترکیبش ماسید و با لحن سردی گفت: -مثل اینکه این هدف ,هدفی که می کنید بیشتر جواب به خواستگارانه تا درس خواندن چون من بهتون گفتم با خیال راحت می تونید همه جا درس بخونید! من هم که از دیدن رنگ ارغوانی اش تا حرف خواستگار وسط می یومد توی دلم قند اب می کردم؛گفتم: -ولی من هم تمام مشکلات و معضلات سر راه شما و خودم رو برشمردم ! در حالی که چای دم کشیده بود با نهایت دقت و سلیقه توی فنجان ها می ریختم روی میز گذاشتم و خودم هم روی صندلی مقابلش نشستم . اردوان متفکرانه با فنجان چای بازی می کرد ولی من حس می کردم یک جور هایی بی قرار است گفت: -تو اگر نگران من هستی به این چیز ها کار نداشته باش و یه مدت به من مهلت بده من خودم همه چیز رو درست می کنم .در ضمن یک خورده هم به فکر ابروی پدرت باش ,من شنیدم پدرت خیلی ادم محترم و سر شناسیه ,فکر نمی کنم راضی باشی با خودت مهر طلاق موجبات موجب ناراحتی و سر افکندگی شون رو فراهم کنی ! اردوان که جمله ی اخر را با کنایه ی خاصی بیان می کرد انگار فکر مرا خوانده بود که به فکر ابروی پدر و مادرم راضی به هر کاری هستم و انگار که سکوت من نشانه ی قدرت او و نقطه ی ضعف من بود کمی لحن کلامش قدرت گرفت و ادامه داد: -در ...



  • انواع پیش غذا

    انواع پیش غذا

  • رمان طلایه ۱۵

    چهار بعد از ظهر بود,از صبح که بیدار شده بودم از خوش حالی انگار روی ایر ها راه می رفتم حال و هوای به خصوصی داشتم .حمام کرده بودم و خیلی با وسواس حاضر شده بودم و بهترین شال و مانتویی را که داشتم به تن کرده بودم .لباس هایی هم که داخل چمدان گذاشته بودم بهترین هایم بودند بعضی از ان ها را فقط خریده بودم و حتی فرصت نشده بود بپوشم . انقدر ذوق زده بودم که قلبم به شدت می زد صبح زود به مامان گفته بودم که چه ساعتی از عصر عازمیم ,ان هم انگار مثل من خوش حال بود البته شاید هم بیشتر ,ولی نه هیچ کس توی دنیا ان لحطه مثل من شاد نبود.اگر بگویم بیست بار در ان یک ساعت اخر جلوی اینه رفتم دروغ نگفتم می دانستم که اردوان از دیدنم تعجب می کند دیشب که اصلا مرتب نبودم دل نمی کند برود حتی وقتی گلاره زنگ زد راستی به گلاره می خواهد بگوید داریم می رویم اصفهان؟امید داشتم خدا به خیر کند ,نکند لحطه ی اخر بگوید نمی ایم .در همین افکار بودم که گوشیم زنگ خورد شماره ی خودش بود.سعی کردم سعی کردم ارامشم را حفط کنم تا صدایم از خوش حالی نلرزد گفتم: -بله! -سلام من پایین منتظرم! -الان می ام . سریع چمدان و ساک بزرگ سوغاتی هایم را داخل اسانسور گذاشتم و پایین رفتم .اردوان که دم در مشغول در اوردن کفش هایش بود تا سرش را بلند کرد یک لحظه مثل کسی که برق بهش وصل کردند مات نگاهم کرد و سپس در حالی که امگار اصلا یادش رفته بود چه می خواهد بگوید با لکنت گفت: -من گرسنمه ,سلام! از بهت و حیرتش خنده ام گرفته بود اما خودم را کنترل کردم و گفتم: -سلام !مگه ناهار نخوردی؟! در حالی که سعی می کرد بیشتر نزدیکم بشود گفت: -خوردم ,نه نخورم می شه گرمش کنی؟تا من یه دوش بگیرم یه خوره برای من هم مثل خودت رخت و لباس برمی داری؟ به چمدان هایم اشاره کرد .من که هنوز باورم نمی شد به همراه او می روم ,غذا رو گذاشتم گرم بشه و خواستم به سمت اتاقش برم تا برایش لباس بردارم که دیدم اردوان هنوز ایستاده و مستقیم مرا نگاه می کند یک دفعه نگاهم در نگاهش گره خورد و مستاصل مانده بودم که چی کار کنم ؟اردوان هم بد تر از من انگار ماتش برده بود و خیال رفتن نداشت ,اهسته گفتم : -تو که هنوز اینجایی! مگه نمی خواستی بری حموم؟ اردوان که به قول شیدا انگار رفته بود تو هپروت ,اهسته گفت: -طلایه!تو چقدر... از بقیه ی حرفش منصرف شد بود که گفت: -چقدر چیز میز,برداشتی؟ من که نگاهم به چمدانم افتاده بود گفتم : -نه ,یکیش سوغاتی یه ,اخه وقت هایی که تو نمی اومدی یه چیز هایی می گرفتم و می گفتم تو براشون فرستادی ,این دفعه رو هم فکر نمی کردم که با هم برویم از قبل خرید کرده بودم . اردوان به چشم هایم خیره شد و گفت: -چه فکر خوبی! سری تکان دادم . گفتم : چه می دونم یه جور ...

  • رمان طلایه 8

    انگار که اردوان به قصد جانم بالا اومده بود که سوئیچ و موبایل و هم چنین کفشاشو هر کدام به سمتی پرتاب کرده بود از این که چه فکری می کرده و چه شده ناگهان لبخندی روی لبهایم نقش بست که دور از چشم اردوان نموند و گفت: -چیه؟!مسخره می کنید؟!مثلا می خواهید بگید که من خیلی شلخته هستم؟ من که لبخندم پر رنگ تر شده بود گفتم: -نه!اصلا چنین جسارتی نکردم فقط با خودم گفتم((خدا عجب در و تخته رو خوب جور کرده))! اردوان که با شیطنت خاصی نگاهم می کرد و گفت: -اره اون هم چه جوری!... از حرص لب پایینم رو جوییدم و بی انکه حرفی بزنم به سمت اشپز خانه ی اردوان رفتم و بساط چای را اماده می کردم .اردوان که انگار قصد نداشت از دور و برم کنار برود اومد روی صندلی اشپز خانه نشست و با حالت دستوری ولی مهربان گفت: -برای شام لطفا زرشک پلو با مرغ ! من که با اخم نگاهش می کردم ,از پشت اشپز خانه ی اردوان همان پستویی که مخفیانه همان شب کذایی بود یک جارو و خاک انداز برداشتم و در حالی که به دستش می دادم گفتم: -لطفا با دقت!بعد هم وسایل خسارت دیده رو تهیه کنید! انگار خنده ترین جک سال را برایش کفته باشم بلند زد زیر خنده و گفت: -این دفعه رو باشه ولی وظایف یه مرد تو خونه این نیست ها!گفته باشم! من هم که دوست داشتم لجش رو در بیاورم گفتم: -بله واقفم ولی اگر دفعه ی بعدی در کار باشه مثل اینکه من در مورد تصمیمم برای اینده همین چند لحظه ی پیش باهاتون حرف زدم. به یک باره خنده روی لب های خوش ترکیبش ماسید و با لحن سردی گفت: -مثل اینکه این هدف ,هدفی که می کنید بیشتر جواب به خواستگارانه تا درس خواندن چون من بهتون گفتم با خیال راحت می تونید همه جا درس بخونید! من هم که از دیدن رنگ ارغوانی اش تا حرف خواستگار وسط می یومد توی دلم قند اب می کردم؛گفتم: -ولی من هم تمام مشکلات و معضلات سر راه شما و خودم رو برشمردم ! در حالی که چای دم کشیده بود با نهایت دقت و سلیقه توی فنجان ها می ریختم روی میز گذاشتم و خودم هم روی صندلی مقابلش نشستم . اردوان متفکرانه با فنجان چای بازی می کرد ولی من حس می کردم یک جور هایی بی قرار است گفت: -تو اگر نگران من هستی به این چیز ها کار نداشته باش و یه مدت به من مهلت بده من خودم همه چیز رو درست می کنم .در ضمن یک خورده هم به فکر ابروی پدرت باش ,من شنیدم پدرت خیلی ادم محترم و سر شناسیه ,فکر نمی کنم راضی باشی با خودت مهر طلاق موجبات موجب ناراحتی و سر افکندگی شون رو فراهم کنی ! اردوان که جمله ی اخر را با کنایه ی خاصی بیان می کرد انگار فکر مرا خوانده بود که به فکر ابروی پدر و مادرم راضی به هر کاری هستم و انگار که سکوت من نشانه ی قدرت او و نقطه ی ضعف من بود کمی لحن کلامش قدرت گرفت و ادامه داد: -در هر ...

  • بسندی ( شیر معطر هندی)

    بسندی ( شیر معطر هندی)

    1 لیتر شیر پرچرب1/4 فنجان شکر1/4 ق چ هل5-7 عدد بادام ورقه شده4 عدد پسته ورقه شده4-5 رشته زعفران برای تزیین شیر را روی حرارت ملایم میگذاریم تا بجوشد و غلیظ شودوحجم آن نصف شود هل و شکر را اضافه میکنیم 5 دقیقه دیگر بجوشد. از روی حرارت بر میدارم با پسته و بادام و زعفران تزیین می کنیم.   دوست عزیزم نوا این دسرو درست کرده اینم عکسش.

  • ژله شیری

    ژله شیری

    مواد لازم:شیر یک و نیم پیمانهپودر ژله آماده 1 بستهشکر در صورت تمایلطرز تهیه :ممکنه بعضی از دوستان با مخلوط کردن ژله و شیر مشکل داشته باشن و شیرشون در بیشتر مواقع ببره. با این روشی که خدمتتون عرض می کنم این اتفاق نخواهد افتاد پس با خیال راحت می تونید از شیر در ترکیبات ژله ای استفاده کنید .نکته : پیمانه ای که استفاده می کنید گنجایش 200 سی سی رو داشته باشه نه بیشتر وگرنه نمی تونید از قالب جدا کنید .مثلا پیمانه پلوپز برای این مورد مناسب هست .ابتدا شیر رو با پودر ژله مخلوط می کنیم.نکته : دمای شیر خیلی مهمه ، از شیری استفاده کنید که یا سرد باشه یا با محیط آشپزخانه همدما باشه.خوب هم می زنیم .سپس روی بخار کتری قرار می دیم .نکته : می تونید از مکروفر هم استفاده کنید .قالب مورد نظر  رو با کمی روغن مایع چرب کنید . با توجه به اینکه این دسرو برای بچه ها در نظر گرفتیم بخاطر همین از قالبی استفاده کردیم که بچه ها بیشتر خوششون بیاد .سپس با قاشق دسر رو داخل قالب می ریزیم.نکته : یادتون نره که قبل از پر کردن قالب با مواد ژله ، حتما قالب رو داخل سینی قرار بدین تا موقع جابجایی مواد نریزه.سپس در یخچال قرار بدین تا دسر ببنده .برای جدا کردن دسر ؛ ابتدا دور دسر رو بوسیله پشت چاقو  از قالب جدا کنید .سپس به آرامی بقیه دسر رو با کمی فشار دادن به پشت قالب جدا کنید .می تونید از پودر ژله های آماده با طعم هاو رنگهای مختلف استفاده کرده و به میز پذیرایی تون جذابیت بیشتری بدین.منبع : http://www.baharsite.com/index.php?option=com_content&view=article&id=903:milk-jelly&catid=113:1-18&Itemid=176