برشین فال

  • سولمازبرنده رقص "تی وی پرشیا" در بدو ورود به ایران دستگیر و به زندان منتقل شد

      سولمازبرنده رقص "تی وی پرشیا" در بدو ورود به ایران دستگیر و به زندان منتقل شد       سولماز نفر اول مسابقات رقص شبکه ماهواره ای "تی وی پرشیا" در بدو ورود به ایران به زندان اوین منتقل شد       طی خبری که منتشرشده رقصنده ای بنام سلماز که درتلویزیونی درالمان شرکت نموده و در مسابقه رقص هم برنامه اجرا کرده است. هفته پیش هنگام ورود به ایران درفرودگاه دستگیروبازداشت شده است این رقصنده به نام سولماز بوده که ظاهرا در مسابقه رقص یکی از شبکه های ماهواره ای اول شده و بعد از برگشتن به ایران بازداشت و چند روزی هم در زندان اوین مهمان زندانیان سیاسی بوده و بعد با قرار کفالت آزاد شده  و البته توی اون چند روز سخاوتمندانه هنرش رو توی بند زنان واسه بقیه عرضه کرده بوده.                 اینجا هم میتونید کلیپ رقص های منجر به اول شدن سولماز در مسابقات و دستگیر شدن بعدش رو ببینید   رقص های نیمه نهایی سولماز       رقص سولماز در فینال مسابقات  



  • ماوزر 98 ( برنو )

    ماوزر 98 ( برنو )

    هفتم بهمن ماه 1309 (27 ژانويه 1930) درپي يك بررسي طولاني، شاه وقت كه فرمانده كل نيروهاي مسلح بود موافقت كرد كه «ماوزر Mauser» ساخت آلمان پس از يك دوره آزمايش چندساله، تفنگ رسمي ارتش ايران شود. اين آزمايش روي ماوزرهاي «وي. زد 24 ـ VZ » يعني ماوزر ساخت سال 1924 صورت گرفت و ستاد ارتش در سال 1934 (1313) به آن نمره قبولي داد. از آن پس ماوزر كه توليد انبوه آن از سال 1898 (110 سال پيش) در «اوبرنادورف» آلمان آغاز شده بود و در طول جنگ جهاني اول به عنوان دقيقترين و خوشدست ترين تفنگ سبك بكار رفته بود جاي تفنگهاي روسي (ناگانت = نوغان) و انگليسي و ... را در ارتش ايران گرفت. اين تفنگ توسط دو برادر آلماني به نام هاي «پتر پل» و «ويلهلم» ماوزر Mauser Brothers براي ارتش آلمان ساخته شده بود. كارخانه ماوزر بعدا شعبه خود را در شهر «برنو» واقع در ايالت موراوياي چك اسلواكي داير كرد و دولت ايران كه مشتري كمپاني «اشكودا» بود ترجيح داد كه تفنگهاي ماوزر ساخت شهر برنو Brno را خريداري كند و از آن پس در ايران نام «برنو» بر تفنگهاي ماوزر گذارده شد كه پنج تير و تك تير بودند. از دهه 1940، ايران خود دست به ساختن برنو زد و آن را در كارخانه هاي تسليحات (معروف به مسلسل سازي واقع در نزديكي دوشان تپه) و در دو نوع ساخت: برنو كوتاه و برنو معمولي. ميان دو جنگ اول و دوم جهاني بيش از يك ميليون ماوزر در آلمان و شهر برنو ساخته شد كه علاوه بر 11 لشكر پياده در ورماخت، ارتشهاي ژاپن و روماني هم به آن مجهز شده بودند. از اواخر دهه 1950 (سال 1957) به تدريج تفنگهاي نيمه خودكار آمريكايي «ام ـ 1» M - 1 جاي برنو را در ارتش ايران گرفت. تفنگ «ام ـ1» كاليبر 30 در سال 1938 توسط مهندسي به نام «جان گارند John Garand» ساخته شده بود و ارتش آمريكا از آنها در جنگ جهاني دوم و جنگ كره استفاده كرده بود. ارتش آمريكا تا دهه 1960 به تدريج تفنگها «ام ـ 14» و بعدا «ام ـ 16» را در واحدهاي خود جانشين «ام ـ 1» كرده بود. از دهه 1970 ارتش ايران به وارد كردن تفنگHeckler&Koch G_3 هكلر و كخ (ژ ـ 3) و بعدا كالاشنيكوف Kalashnikov دست زد و .... اينك از برنو به علت زيبايي به عنوان تفنگ تشريفاتي استفاده مي شود. پس از خيانت شهريور 1320 (آگوست 1941) و مرخص شدن سربازان پادگانها، بسياري از برنوهاي ارتش به دست افراد ايل ها و عشاير و نيز راهزنان افتاد كه سالها باعث ناامني كشور بود.  در جنگ جهاني اول ، عمده سربازان امپراطوري آلمان به سلاح MUSER 98 مسلح بودند. طول و وزن زياد MUSER 98 باعث شد تا مهندسان كارخانه MUSER در سال 1934 ، لوله اين سلاح را كمي كوتاه تر كنند. قابل ذكر است كه بجز كوتاه كردن لوله ، هيچ تغيير يا بهينه سازي ديگري بر روي اين سلاح اعمال نشد.  مدل كوتاه شده MUSER 98 ، با نام MUSER 98K عرضه و به ...

  • چگونه یک رمز عبور را هک کنیم؟

    - احتمالاً از یک رمزعبور مشترک برای اکانت‌های زیادی استفاده می‌کنید! این‌طور نیست؟- برخی از سایت‌ها مانند سایت بانکی‌تان یا VPN اتصال به اداره‌تان معمولاً از امنیت قابل قبولی برخوردارند. پس معمولاً یک هکر خبره اصلاً وقت خود را برای آن تلف نمی‌کند.- به هر حال سایت‌های دیگری مانند فروم ها، سایت‌های ارسال کارت تبریک و سیستم‌های خرید آنلاین وجود دارند، که شما همیشه به آن‌ها مراجعه می‌کنید از امنیت پایین‌تری برخوردارند، بنابراین من به عنوان یک هکر آن‌ها را برای شروع انتخاب می‌کنم.- الآن وقت آن است که برنامه‌های ساخت واژه‌ها به عنوان کلمه عبور را آزاد کنم. این برنامه‌ها در مدت زمان بسیار کوتاهی ۱۰ تا ۱۰۰ هزار نام کاربری و رمز عبور مختلف را با استفاده از دستور عملی که من در اختیار‌شان قرار داده‌ام، می‌سازند.- چیزی که من تا اینجا به دست آورده‌ام تعداد زیادی نام کاربری و رمزعبور طبق الگوی ۱۰گانه بالا است که می‌توانم روی سایت‌های هدف امتحان کنم. دست نگه دارید! ... من از کجا بدانم که حساب شما در کدام بانک است و نام کاربری تان چیست؟ یا این‌که سایت‌هایی را که مرتبا با رمزعبور بازدید می‌کنید، چه هستند؟ تمام این سایت‌ها، کوکی‌هایی را روی حافظه مرورگر‌تان بر جای می‌گذارند که رمز‌نگاری نیستند و اطلاعات لازم را در اختیار من قرار می‌دهند. فقط لازم است به این شیرینی‌های (کوکی) خوشمزه دست پیدا کنم! - سؤال مهمی که در اینجا مطرح می‌شود این است که برای طی این پروسه چقدر زمان لازم دارد؟زمان انجام این کار به سه عامل مهم بستگی دارد: اول به طول رمزعبور و ترکیبی بودن آن، دوم سرعت کامپیوتر هکر و در آخر سرعت خط اینترنت هکر.جدول زیر زمان‌های تخمین زده شده برای این کار را بر اساس نحوه انتخاب رمزعبور نشان می‌دهد. در این تخمین‌ها سایر امکانات یکسان هستند. به تفاوت زمان کشف یک پسورد هشت کاراکتری که فقط با حروف کوچک به وجود آمده با پسورد دیگری با همان تعداد کاراکتر ولی با استفاده از حروف کوچک و بزرگ و نشانه‌ها دقت کنید. تغییر یکی از حروف به حرف بزرگ و استفاده از علامت ستاره زمان را از 2,4 روز به‌ 2,1 قرن افزایش می‌دهد!البته زمان‌های فوق بر‌اساس کارکرد کامپیوترهای معمولی محاسبه شده است و اگر به عنوان مثال از کامپیوترهای گوگل برای این کار استفاده شود، کشف رمز هزار برابر سریع‌تر انجام خواهد شد.تا همین جا هم کاملاً واضح است که اولین اقدام مهم شما برای حفظ امنیت‌تان، استفاده از رمزعبور مناسب و خودداری از انتخاب رمزهای عبور ضعیف است.نگه‌داری رمزهای عبور طولانی و متعدد در ذهن، آزار‌دهنده و گاهی اوقات غیر ممکن ...

  • نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای

    نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای

    نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای - آموزش ابتدایی" name="description" /> فال قالب وبلاگقالب وبلاگاس ام اس عاشقانه آموزش ابتدایی هورامان - نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای  آموزش ابتدایی هورامان آموزش ابتدایی صفحه نخست     پروفایل مدیر وبلاگ     پست الکترونیک    آرشیو مطالب     عناوین مطالب      قالب بلاگفا      قالب وبلاگدرباره وبلاگ http://amozeshsa.blogfa.com آدرس و بلاگ جهت ارتباط دوستان و مهمانان [email protected] آدرس ایمیل جهت ارتباط ( پیشنهاد و انتقاد دوستان و بازدید کنندگان ) آخرین مطالب نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ایواقعیات شگفت‌انگیز در مورد قرآن 5سوالی که والدین در مورد نقاشی کودکشان می پرسند .تاثیر ذکر الله ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ روش تبدیل واحد های اعشاری به همدیگر حل اتفاقی مسئله ریاضی بخوانیم و عمل کنیم.سه صافی در ارتباط با گفتارعجایب ایران آرشيو وبلاگ آبان ۱۳۹۳بهمن ۱۳۹۲دی ۱۳۹۲آذر ۱۳۹۲آبان ۱۳۹۲مهر ۱۳۹۲شهریور ۱۳۹۲مرداد ۱۳۹۲خرداد ۱۳۹۲فروردین ۱۳۹۲اسفند ۱۳۹۱بهمن ۱۳۹۱آذر ۱۳۹۱آبان ۱۳۹۱مهر ۱۳۹۱مرداد ۱۳۹۱تیر ۱۳۹۱خرداد ۱۳۹۱اردیبهشت ۱۳۹۱فروردین ۱۳۹۱اسفند ۱۳۹۰بهمن ۱۳۹۰دی ۱۳۹۰آذر ۱۳۹۰آبان ۱۳۹۰ نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ :: 18:38 ::  نويسنده : صاحب بهرامی نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ای  نسخه گربه و موش زبان هورامی(اورامی):الماس خان کندوله‌ایداستان گربه و موش، جدیدترین سری به دست آمده از مجموعه داستان‌های موش و گربه ایرانی است که تا امروز 15 داستان از آن‌ها به دست آمده است.به واقع گربه و موش اثری از الماس‌خان کندوله‌ای (شاعر و سردار سپاه نادر شاه افشار)، در 213 بیت و در دو بخش سروده شده است. این منظومه به زبان هورامی است که به اعتقاد دیوید نیل مکنزی، زبان‌شناس برجسته آلمانی زبان هورامی، زبان کاملاً متفاوت و مستقل از زبان کردی و فارسی است. مقاله حاضر می‌کوشد به بررسی زندگانی سیاسی شاعر، اعتقادات و آثار وی و به ویژه داستان گربه و موش که جدیدترین اثر به دست آمده از این شاعر برجسته هورامی زبان است، بپردازد.زندگانی سیاسی الماس‌خان از کندوله شاعران برجسته هورامی و فارسی گوی برخاسته اند که از آن جمله الماس‌خان کندوله ای شاعر بزرگ اورامی زبان است که اهالی، اصل او را از روستای پلنگان (روستایی از شهرستان کامیاران) می‌دانند.2 وی در سال 1118هـ.ق در روستای کندوله از توابع کرمانشاه چشم به جهان گشود.3 او اهل کندوله بیلوار بود ...

  • مان همسایه مغرور من 7

    -ببخشید خانم-بفرمایید-می تونم ازتون یه سوالی بکنم؟-بله بفرمایید-ببخشید کنجکاوی می کنم...امممم....شما تازه اومدید تو این اموزشگاه؟-من؟نه..من چند سالی هست که میام...-واقعا؟پس چرا من شما رو ندیدم؟-حتما قسمت نبوده..-بله که نشده بنده شما رو زیارت کنم...بیشعووووور مگه من امام زاده ام...که بیای زیارت..-ببخشید حرفاتون تموم شد؟پسره که معلوم اصلا انتظار همچین حرفی رو نداشت چند ثانیه با بهت و بدون حرف زل زد تو چشمام...به خودش اومد و خودشو جمع و جور کرد-اه..نه..یعنی اره تموم شد-پس با اجازه..اومدم که از اموزشگاه خارج بشم که یادم اومد از پناهی باید یه چیزی رو بپرسم پس دوباره برگشتم و نزدیک اتاقی که داخلش بود شدمبعد از مکث کوتاهی در زدم که در از داخل باز شد..نگاهشون سمت من بود ولی اهمیتی واسم نداشت..پس بی تفاوت نگاهم رو دور تا دور اتاق چرخوندم ولی پناهی نبود!-ببخشید..اقای پناهی؟-بله؟یه تای ابرومو بالا انداختم..کوشش؟-کجایین؟-اینجام..!خنده ام گرفته بود از جوابش...اخه ازگل..مگه من تورو می بینم که داری می گی من اینجام؟-پس چرا من شما رو نمی بینماز پشت در ظاهر شد که خودمو عقب کشیدم-چیه؟بی ادب بی تربیت...جلوی دوستات به من بی احترامی می کنی؟منم جلو دوستات زردت می کنم-اگه کارت نداشتم اصلا نمی اومدم که قیاااااافتو ببینم...حالا هم بیا بیرونو بدون هیچ حرفی از اتاق دور شدم...خندم گرفته بود در حد المپیک...برای اینکه خنده ام معلوم نشه لبمو گاز گرفتمتا حالا نشده بود که باهاش اینطوری حرف بزنم...وقتی یاد چشماش که شبیه باباغوری شده بود می افتم خندم بیشتر میشد..خودمو به زور کنترل کردم..-بهت یاد ندادن که چطور باید با بزرگترت صحبت کنی؟-چرا..ولی گفتن با هر کس به اندازه ی لیاقتش صحبت کن..اخ اخ اخ اخ قیافشوووووو خدایا فقط کاری کن که از خنده پخش نشم-راستی به شما چی؟به شما یاد ندادن که چطور باید با کوچیکتر از خودتون جلو دوستاتون صحبت کنین-ببین اگ....نزاشتم حتی حرفشو ادامه بده و همچین زدم تو برجکش...-ببینین برای من سخته که جمعه و شنبه برای تمرین بیام..چون پشت سر همه...و اینکه شما وقتتونو جوری تنظیم می کنین که سه شنبه ها ساعت 8 برای تمرین من بیام...شمام بهتره برین به کارتون برشین...با اجازهخیلی ریلکس از اوموزشگاه خارج شدم..تا خارج شدم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم و زدم زیر خنده..وایییییییی...اخی...دلم خنک شد..تا باشه از این موقعیت ها..تا خود خونه رو پیاده رفتم..با اینکه هوا تاریک بود ولی انقدر سرخوش بودم که واسم مهم نبودهدفون ام رو زدم تو گوشم و تا ته زیادش کردم...تا تیکه ها و چرت و پرت های پسرا رو نشنوم تا حال خوشمو خراب کنه..در خونه رو با کلید باز کردم ...

  • رمان همسایه مغرور من (3)

      من که تازه دهنم باز شده بود با عصبانیتی که صورتمو مطمئنا لبو شده بود داد زدم:-اقای پناهی برید کنار من می خوام با دوستم برم....-نچ نچ نچ در ماشین و بست.تا اومدم از ماشین بیام پایین در سمت خودشو باز کرد و سریع قفل مرکزی و زدبا دادی که سرش کشیدم خودم کپ کردم دیگه چه برسه به اون...-بهت می گم در و باز کنبا سرعت برگشت طرفم و براق شد تو صورتم که خودمو چسبوندم به در ولی بازم جلوتر اومد...چشماش شده بود کاسه خون-دیگه داری زر زر می کنی بچه..حالا هم دهنت و ببند..ت. با خودت چی فکر کردی هان؟که اومدم چشمای پسره و سرمه کشیدم تا حال کنم اره؟-ن....-ببند گفتم.فکر کردی حالا چون پسره هیچ غلطی نمی تونه بکنه؟در صورتی که کاملا تو اشتباه بودی..هیچ وقت پسرا در برابر دخترا کم نمی یارن..اینو تو گوشای کرت فرو کن خوب؟جمله ی اخرشو اربده کشید که تکون محسوسی خوردم ولی نمی تونستم بی احترامی هاشو بی جواب بزارم منم صدامو انداختم پس کلم ولی می دونستم که اصلا عواقب خوبی نخواهد داشت-نمی خوام فرو کنم..اره فکر کردم که هیچ غلطی نمی تونی بکنی و الان هم می گم که هیچ غلطی ن. می. تو. نی .ب .ک. نیتا اومدم بقیه جملم و بگم هجوم اورم سمتم و یقه ی مانتومو گرفت و به سمت خودش کشید..فاصلمون به زور 3 سانت میشد-می خوای ببینی چه غلطی می تونم بکنم؟به خاک سیاه میشونمت ... کاری میکنم که به پام بی یوفتی فهمیدی؟مال تو فقط روی صورت بود که بالاخره خوب میشه ولی......لباشو چسبوند به گوشم و اروم و زمزمه وار گفت:-کاری که من با تو خواهم کرد هیچ وقت خوب بشو نیست.اینو یادت باشه.در ضمن خیلی مراقب خودت باش چون با دم شیر بازی کردیمث سگ ترسیده بودم ولی چشمامو گستاخ کردم و با تخسی گفتم:-هر غلطی که دلت می خواد انجام بده..سرش و کمی عقب اورد تا ببینتمچشماشو ریز کرد و زل زد توی چشمام...بعد حالت چشماش کمی عوض شد ولی بعد از چند ثانیه برگشت به حالت قبلش..لبخندی زد و گفت:-پس منتظر عواقبش هم باش..اومممم راستی چه عطر خوشبویی زدی مارکش چیه؟یه تای ابروشو بالا انداخت-حرفاتونو زدید حالا هم قفل و بزنید من برماخمش غلیظ شد و بعد قفل زدمنم مثل یه اهو که بخواد از دست شکارچیش فرار کنه در و باز کردم ولی سریع دستم و گرفت.هر چی تلاش کردم تا دستم و بیرون بکشم نشدبعد با نهایت ارامش گفت:-تمریناتو انجام بده خوب؟دهنم وا موند-من دیگه باید برم تو هم به کارت برس.فعلا.....دستمو...... دستمو با سرانگشتاش لمس کرد و بعد ولش کرد...ماشین و روشن کرد...کمی خم شو و در سمت شاگرد که باز بود و بست...منم که دهنم سه متر باز مونده بود و معلوم نبود با خودم چند چندم.....تا به خودم اومدم دیدم گازش و گرفت و رفت...سرمو گرفتم بالا و همزمان دستامو هم به صورت دعا بالا اوردم...زمزمه ...