تریلی ايرانی

  • حرکات نمایشی با تریلی-مسابقه تریلی با هواپیما

    حرکات نمایشی با تریلی-مسابقه تریلی با هواپیما

      نصب موتور جت بر روی کشنده تریلی مسابقه تریلی با هواپیما   دانلود  غیر مستقیم  



  • دختر هشت ساله ایرانی بازیگر هالیوود/عكس

    دختر هشت ساله ایرانی بازیگر هالیوود/عكس www.hashjini.blogfa.com , وبلاگ هشجيني

  • قرار نبود 2

    شیشه عطر کو کو رو برداشتم و از سرتاپایم خالی کردم بوی شیرین و مست کننده اش اتاق را پر کرد. آخرین نگاه را در آینه به خودم انداختم. مانتوی تنگ مارک گوچی که نقش های کمرنگ طلایی داشت پوشیدم بودم با شال مشکی که ریشه های طلایی داشت. شلوارم هم هدیه پدرم از آخرین سفرش به لندن بود چرم مشکی لوله تفنگی با کفش های طلائی پاشنه بلند. کیف طلائی و سوئیچ ماشین را برداشتم از در خارج شدم. بالای پله ها که رسیدم بی خیال نرده ها شدم چون هم شلوارم و هم مانتویم تنگ بود و ممکن بود جر بخورد. از پله ها پایین آمدم و به آشپزخانه سرک کشیدم. عزیز هنوز هم بابت قبول نشدنم دلخور بود و حسابی سرش را گرم آشپزی کرده بود تا یادش برود ولی باز هم در حین کار غر می زد:- حالا انگار فقط بچه من زیادی بود ...رفتم داخل و با شادی گفتم:- عزیز جونم من دارم می رم.عزیز به طرفم برگشت با تحسین نگاهم کرد و گفت:- کجا می ری مادر؟ مهمونی؟- نه عزیز قراره شام با دوستام برم بیرون- نه نه خودت یه زنگ بزن به بابات من حوصله داد و قالشو ندارم می یاد شروع می کنه به غر زدن.- چشمنشستم پشت میز و با گوشیم شماره بابا را که به اسم ددی سیو کرده بودم گرفتم. بعد از چهار بوق صدای با صلابت بابا توی گوشی پیچید:- سلام دخترم- سلام بابایی خوفی؟- خوبم دخترم ... تو خوبی بهتر شدی؟صبح وقتی بعد از گرفتن نتایج با خانه برگشتم پدرم تماس گرفت تا از نتایج آگاه شود. من هم که حسابی دلم پر بود با شنیدن صدای پر مهر پدر گریه ام گرفت و با بغض گفتم که قبول نشدم. پدرم نزدیک بیست دقیقه با من کلنجار می رفت و دلداریم می داد. حالا هم برای همین حالم را می پرسید. گفتم:- آره بابا بهترم شما خوبی؟ خسته نباشی- مرسی خانوم گلم. - بابا ...- جانم؟- باباییییییی ...بابا مردانه خندید و گفت:- چیه دختر خوب؟ باز چی می خوای؟ پولت ته کشیده؟با غیض گفتم:- مگه همه چی پوله؟- اوه چه توپت هم پره!- بابا امشب می خوام با دوستام برم بیرون.بابا جدی شد و گفت:- کجا؟- شبنم به مناسب قبولیش می خواد شام مهمونمون کنه. - شما هر پنج شنبه به یه بهونه ای باید برین شام بیرون؟- آخه بابا شما که سر کاری ... اون آتوسای گور به گوری هم که ...- راجع به خواهر بزرگت درست صحبت کن!- اوه ساری! اون آتوسا خانم قبر تو قبری ...یهو بابا خنده اش گرفت و غش غش خندید. خودم هم خندیدم و گفتم:- برم بابا؟- نگفتی آتوسا چی؟- سرش گرم شوهر شده یادش رفته یه خواهر تنها هم داره.- خیلی خب برو ولی یادت باشه تا قبل از یازده باید خونه باشی.- چشم... و یه چیز دیگه ...- دیگه چیه؟ اینبار حتما پول می خوای ...- نخیر ... ماشین مامانو ...- حرفشم نزن ... چرا همیشه تو ماشین می بری؟ شد یه بار اون دوستات بیان دنبال تو؟- آخه ددی جونم اونا که مثل ما یه ماشین ...

  • ضوابط طراحی رستوران

    ضوابط طراحی رستوران

      ادامه در ادامه مطلب طراحی رستوران ظاهر ساختمان (Exterior Image)   قسمت آشکار و قسمت پنهان   درطراحی موفق یک رستوران ,تا حد زیادی به چگونگی مشاهده (احساس) مشتری, بستگی دارد در محیطهای شلوغ و پرازدحامسردر(Facade):رستوران باید به گونه ای باشد که کاملاً مشخص و مجزا به نظرآید و جلب توجه کند. این مساله به ویژه در مورد رستورانهای حاشیه جاده ها بسیار حایز اهمیت است و باید به گونه ای طراحی شود که اتومبیلی که با سرعت از آن محل عبور میکند تابلوی رستوران (Signage) و سردرآن را مشاهده نمایدو تابلو رستوران یکی از اجزای بسیار پراهمیت درطراحی خارجی رستوران است و عامل مشخص کننده ای در نمای خارجی رستوران به شمار می رود زیرا موجب جلب توجه مشتری شده, در ذهن آنها به عنوان نشانه رستوران باقی می ماند. امروزه طراحان گرافیک, با بهره گیری از رنگ, فرم خاص و نورپردازی, تابلوهایی بسیار تاثیرگذار که پیام آن نیز روشن, واضح و در عین حال بسیار جذاب است, خلق می کنند. سبک حروف روی تابلو نیز باید منعکس کننده نوع رستوران باشد و به مردم نشانه هایی را که بدانند در داخل رستوران با چه روبرو می شوند, ارائه نماید. گذشته از شکل تابلو, خوانا بودن حروف روی آن نیز, امری ضروریست. تابلو ضمن اینکه از اجزای تکمیل کننده طراحی ساختمان است, در عین حال عاملی مستقل است که باید با طراحی معماری هماهنگ باشد. بنابراین وجود تابلویی که خواندنش آسان باشد و نیز جلب توجه نماید ضروری می باشد مشخص بودن سردر رستوران را می توان با رنگی کردن و بنوعی جدا کردن از ساختمان های اطراف طراحی کرد و نمی بایست تابلو را با خط های که خواندن آن به راحتی امکان پذیر نیست نوشت یا تابلورا با رنگهای زمینه و نوشته یک رنگ طراحی و آویزان کرد , طراحی برای سردرساختمان رستوران , خود به تنهایی, موجب تمایز آن رستوران از سایر رستورانهای رقیب است و تصویری به یادماندنی در ذهن میهمانان ایجاد می نماید البته باید به نامی که برای رستوران انتخاب می شود توجه کرد که نام مناسب انتخاب نمایند اغلب مشتریان ممکن است از آشنا یان خود, راجع به رستورانی چیزی بشنود, یا تبلیغ آنرا بخواند, یا قسمت ها و طراحی های بیاد ماندی را به خاطر بسپارند تمامی این اطلاعات موجب می شود که مشتری به رفتن یا نرفتن به آن رستوران برای اولین بار تصمیم بگیرد.با صرف اولین غذا دررستوران, بیشتر مشتریان در مورد بازگشت مجدد به آنجا تصمیم می گیرند. ظاهر رستوران, به شیوه های گوناگونی بر مشتری تاثیر می گذارد. مسلماً مکان دارای نقش تعیین کننده در سبک معماری رستوران است. بدین معنا که طراحی رستوران کنار دریا با رستوران داخل شهریا بین جاده ای یکسان ...

  • آجر هبلکس

    آجر هبلکس بتن سبک یا بتن متخلخل در سال 1924 میلادی توسط یک آرشیتکت سوئدی اختراع گردید و هم اکنون در اروپا بتن سبک با عنوان Ytongو یا Hebelex عرضه می شود . ساخت این محصول با استفاده از تکنولوژی پیشرفته از طریق اختلاط و پخت مواد اولیه ، ماسه سیلیسی ، آهک ، سیمان ، پودر آلومینیوم و آب انجام می گیرد .پايگاه اطلاع رساني انبوه سازان ايران عمده خواص هبلکس وزن مخصوص : هر متر مکعب حدود 600 کیلوگرم ، مقاومت فشاری : 30 تا 35 کیلوگرم بر سانتی متر مربع با امکان افزایش آن بر حسب نیاز مصرف کننده ،کار کردن با هبلکس بسیار آسان است ، به عنوان مثال به راحتی می توان آن را اره نموده یا میخ در آن کوبید و یا جای پریز یا کانال عبور سیم برق و لوله آب را در آن به وجود آورد . علاوه بر این در مقابل آتش بسیارمقاوم است و کلیه شرایط سلامت محیط زیست را دارا می باشد، با توجه به آیین نامه جدید محاسبه ایمنی ساختمان ها در برابر زلزله ، بکارگیری مصالح سبک وزن راه حل مناسب و با صرفه در جهت افزایش ایمنی ساختمان می باشد و بلوک های هبلکس تامین کننده این مزیت فنی است . یک متر مکعب بلوک هبلکس حدود 600 کیلوگرم وزن دارد که برابر 866 عدد آجر به وزن هزارو 750 کیلوگرم می باشد ، به عبارت دیگر یک عدد بلوک 20*25*60 هبلکس مطابق با 46 عدد آجر است ، در حالیکه وزن آن برابر وزن 10 عدد آجر بوده و یک کارگر به راحتی می تواند آن را حمل نماید و سریعا نیز نصب می گردد  در ضمن ملات مصرفی برابر 25درصد ملات مورد نیاز برای اجرای همان دیوار با آجر بوده و به درصد سیمان کمتری نیز در ملات نیاز دارد . به عنوان مثال چنانچه برای اجرای یک دیوار با آجر به صد کیلوگرم سیمان نیاز باشد همان دیوار در صورت استفاده از بلوکهای هبلکس 15 کیلوگرم سیمان مصرف می کند ،همچنین بار گیری و حمل بلوکهای هبلکس که در قالب های 15/3 متر مکعبی بسته بندی می شوند با استفاده از جرثقیل فکی و تریلی کفی به راحتی و اقتصادی تر انجام می گیرد . یک تریلی 9 پالت بزرگ برابر 35/28 متر مکعب را حمل می نماید.   هبلکس = عایق گرما ، سرما ، صدا و مقاوم در برابر زلزله و ... هبلکس = صرفه جویی در آهن یا آرماتور ، زمان اجرا ، ملات مصرفی ، دستمزد و ... هبلکس = چسبندگی قابل توجه با ملات سیمان ،ماسه ، گچ و خاک به موجب گواهی وزارت مسکن و شهر سازی مزایای فنی سبکی وزن ، عایق در برابر حرارت ، عایق دربرابر برودت ، عایق در برابر صدا ، استحکام و پایداری در مقابل زلزله ، آتش سوزی و بسیاری مزایای دیگر از محاسن بلوکهای هبلکس نسبت به سایر مصالح قدیمی نظیر آجرهای معمولی و آجرهای سفال می باشد . مزایای اجرايي با توجه به ابعاد ، سبکی و راحتی نصب بلوکهای هبلکس در همه ضخامت ها ، سرعت اجرای ...

  • رمان عشقه (قسمت اول)

    دفتر سرخ سالها و سالها از گذشته های تلخ من،گذشته...سالهایی که اندیشیدن به تک تک لحظه هایشان جز مرور رنجی شگرف چیزی نیست.کاش می شد بدون گذشته به آینده رسید.کاش می شد از همین لحظه،از همین حال،برای آینده پلی زد....ولی افسوس،افسوس که به قول مادرم اگر دیروز نبود،امروز و فردایی هم نبود.و حالا من به خاطر همین آینده ای که در گذشته ام نفس می کشد،دفتر خاطرات کهنه ام را آورده ام و با بی میلی به آن خیره شده ام .....دفتر مدتهاست روی میز پرپر می زند،اما من هرچه می کنم دستم به گشودن و خواندنش نمی رود......اما مجبورم،باید بخوانمش،آن هم با دقت و تفکری عمیق،بلکه بتوانم تصمیم درستی بگیرم.باید همه خرده پاره های روحم را،با همه ورق پاره های خاطراتم عجین کنم تا با همه قدرت و عقل و اندیشه ام تصمیمی بگیرم که بعدا باز به خودم نگویم که اشتباه کرده ام. پس دفتر را می گشایم و با دستی که می لرزد صفحه اول را باز می کنم و همچنان که چشم به سطر اول دوخته ام از ته دل از خدا می خواهم تا یاریم کند که این بار دیگر در تصمیم گیری اشتباه نکنم. 22 /6 /1366 امروز در حالی که به شدت غمگین و افسرده بودم یک جنجال حسابی توی خانه به راه انداختم نمی توانستم که بپذیرم به خاطر شرایط خاص زندگی مان،باید از بهترین فرصت به دست آمده زندگی ام صرف نظر کنم.با فریاد به پدر گفتم:رحم کن بابا،من که برای شما کارت پستال نفرستاده بودم،فرستاده بودم؟چرا من باید تاوان سرنوشتی را پس بدهم که خودم هیچ دخل و تصرفی در آن نداشته ام؟ببینید به من هیچ ارتباطی ندارد که شما و مادر چرا با هم ازدواج کردید و چطور همه این سالها با این همه سختی و مرارت کنار هم دوام آورده اید و با چه منطقی زندگی کرده ایدکه ما حالا ما اینجایی هستیم که الان هستیم،اما شما حق ندارید زندگی مرا هم به سرنوشت خودتان گره بزنید،خواهش مرا در این بازی دخیل نکنید،در این همه بدبختی و حسرت. می دانستم که حرف هایی که می زنم منطقی و اصولی نیست ولی من با احساسم حرف می زدم و با احساس و شعور یک دختر 18 ساله.دختر با استعدادی که بعداز یک سال درس خواندن حالا پیش رویش فقط هیچ بود.هیچ ِ هیچ...و من در این هیچ ها،کسی را مقصر نمی دانستم مگر خانواده ام. من همه چیز را از دست داده بودم و جای بد این قضیه این بود که در این از دست دادن ها اصلا مقصر نبودم....به هر حال حرف پدر یکی بود چه با گریه من،چه بی گریه من،چه با نطق گیرای من،چه بی نطق گیرای من،هرچه می گفتم پدر سخنرانی خودش را می کرد:"نمی شود" خرج تحصیل در شهرستان بالاست آن هم در شهر بزرگی مثل تهران،من از خیلی از دوستانم پرس وجو کرده ام،همگی متفق القول بر این عقیده ند که کمک هزینه تحصیلی،حتی ...

  • لطایف الحکایات

    رشتی   يک ضرب المثل رشتي هست که ميگه رسيدي خونه بزن تو گوش زنت تو نميدوني براي چي زدي ولي اون ميدونه براي چي خورده   ترک یه روز یه گوریل از باغ وحش فرار می کنه . یه مرده زنگ می زنه می گه گوریل نزدیک خونه من بالای درخته. یه ترکه رو با یه سگ برای گرفتن گوریل می فرستن. ترکه در خونه یارو رو می زنه می گه آقا بیا اینجا این تفنگ بجیر من می رم بالای درخت با غوریل درگیر می شم غوریل میندازم پایین سگ حیوون وظیفه شناسیه میاد از تخمای غوریله می گیره می بره باغ وحش . یارو می گه پس تفنگ چیه ؟ ترکه میگه : آماااااا . اومدیم غوریل منو انداخت پایین تو باید سریع   از ترکه میپرسن: پارسال روز زن چه کادویی به زنت دادی؟میگه: بردمش کیش. میگن: ای ول بابا، دمت گرم، خوب حالا امسال چیکارمیکنی؟ میگه: میرم میارمش ترکه رفت حج. اونجا نه نماز می خوند، نه طواف می کرد… ازش پرسیدن چرا؟ گفت: به ما گفتن همه چیز با کاروانه به ترکه میگن: اگه حالت تهوع, بهت دست بده چکار میکنی؟ میگه: منم بهش دست میدم    ترکه میره پیش دکتر و می گه: آقای دکتر به دادم برس! از صبح تا حالا کمرم راست نمی شه! دکتر با تعجب به سر تا پای غضنفر نگاه می کنه و می گه: علتش معلوم است! دکمه یقه پیراهنت را به دکمه شلوارت وصل کردی ترکه بچش بعد از عید فطر به دنیا میاد اسمشو میزاره پسفطرت ترکه ریش پروفسوری داشته میره پیش رفیقاش و بهشون میگه: هر سوالی دارین امر وز بپرسین فردا میخوام ریش هامو بزنم ترکه و لره شطرنج بازی میکنن آخرش شاه دق میکنه يه ماه بعد عاشورا صدای سينه زني از تو شهر میومد بعد تحقيق معلوم شد عزاداران ترک تو بن بست گیر کردن به ترکه مي گن تا حالا گول خوردي؟ ميگه آدم که گول نمي خوره! گول آدمو مي خوره!     ترکه با ماشين قراضش ميزنه به يه ماکسيماي نو .با هزار زور وزحمت از راننده رضايت ميگيره. تو 4راه بعدي دوباره ميزنه به همون ماکسيما .سرشو از ماشين بيرون مياره ميگه :برو برو منم ترکه بالاي پل هوايي ايستاده بوده ميگه: حالا ما خر، ما نفهم ، ما بي شعور ... اينجا اصلأ آب ردميشه که پل زدن؟     ترکه لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب   ترکه تو جزيره آدمخوارها گير مي افته. ميگه خدايا! حالا چه طور ثابت کنم آدم نيستم؟   از ترکه می پرسن سخت ترین کار چیه؟ میگه نمک تو نمکدون ریختن،میگن واسه چی میگه آخه سوراخ هاش خیلی ریزه!   به ترکه میگن بابات مرده میگه نه بابا اصلا امکان نداره, میگن والله مرده, ترکه میگه تا حالا اصلا سابقه نداشته!   ترکه داشته با يه خره تخته نرد بازي ميکرده بهش ميگن چرا داري با خر ...

  • رمان دالان بهشت (قسمت سی و چهارم)

    نفس بریده وگیج به معنای شعر فکر می کردم که چشمم به نگاه پر از حس و درک دکتر که از بالای عینک به چشم هایم خیره شده بود، افتاد. نگاه عمیقی که انگار راز ناگشوده ام را دریافته بود. نرگس آرام توی گوشم گفت: انواع داستان و رمان فقط در وبلایت نوک تیز خاک بر سرت، آبرویت رفت، همه پته هایت را حافظ ریخت روی آب!!! از ته دل خندیدم و این شد که من هم شدم مرید حافظ و به قول نرگس، فالگیر قهار. تازه داشتم به دنیای جدیدم مانوس می شدم و از تلاطم و سر در گریبانی روحی نجات پیدا می کردم. برخلاف من که همیشه برای یاد گرفتن بی میل بودم و احساس می کردم وقت برای یادگیری همیشه هست، نرگس و آزیتا، انگار دنیا دارد به آخر میرسد، همیشه برای یاد گرفتن چیزهای تازه عجله داشتند و حریص بودند. مثل این بود که از زورآزمایی با مغز و توانایی هایشان لذت می بردند. تمایل و شور و شوق و نشاط آنها روی من هم اثر می گذاشت و مرا به جلو می راند. یک موقع به خودم آمدم که دیدم ازسر در آوردن از کارهای مختلف، احساس لذت می کنم و مزه دانستن و لذت یادگیری و مهارت را می چشیدم، لذت شیرین یاد گرفتن و فهمیدن از روی خواست و رغبت، نه اجبار وکراهت. مثلث دوستی ما به قول نرگس سه تفنگدار بیکار مرا متحول می کرد و زندگی ای دوباره به من می بخشید که دوباره سرنوشت و روزگار سرناسازگاری گذاشت و سومین ضربه تلخ و سخت را بر سرم فرود آورد. آخرین امتحان های سال دوم بود. دیروقت، حدود نیمه شب بود که با صدای فریادهای وحشتزده مادر که علی و امیر را صدا می زد، از جا پریدم و هراسان خودم را به آنها رساندم. مادر پریشان و گریان بر سر و صورتش می زد و آقا جون همان طور که به پشت خوابیده بود به نظر می آمد چهره اش از تنگی نفس کبود شده است و خرخر می کند. امیرسعی داشت آقا جون را از جا بلند کند و در عین حال با صدای بلند، مرتب صدایش میکرد. بی اختیار، امیر را کنار زدم و دهانم را بر دهان آقا جون گذاشتم و با تمام توان در آن دمیدم. صدای خرخری که در حنجره اش پیچید، امیدوارم کرد. بی خبر از اینکه صدای نفس های خودم را می شنوم، باز با تمام قوا در دهانش دمیدم. مادر زار می زدو امیر سعی داشت با فشارهایی که به قفسه سینه آقا جون می آورد کمک کند، ولی بی فایده بود. امیر انگار زودتر از من به وضعیت پی برد و بیهودگی کارمان را فهمید.چون آقا جون را بغل کرد و با کمک علی سوار ماشین کرد. به محض این که به بیمارستان رسیدیم، آقا جون را روی برانکار خواباندند و دکتر اورژانس دستش را کاملا بالا برد و محکم روی قلب آقا جون کوبید، روی قلب مهربان و پر از عطوفت آقا جون. قلبم تیر کشید و درد گرفت. دستگاه های شوک را به سینه وصل کردند و جلوی چشم های وحشتزده ...

  • اطلاعات مالیاتی شخصی و بیزینسی برای کانادا سال 2014 -بخش دوم

    نوشته: اکبر شیخ زاده-تورنتو...این نکته های مفید مالیاتی شخصی و بیزینسی جنبه اطلاع رسانی کلی دارند و راهنمایی یا مشاوره قانونی محسوب نمیشوند چراکه هر کیس و پرونده ای شرایط متفاوت و خاصی دارد. این مطالب را هر هفته درصفحه 29  هفته نامه "شهر ما" در تورنتو منتشر می کنم و برای ساکنان کانادا است اما درین وبلاگ هم میگذارم شاید بدرد دیگران هم بخورد.- معاملات و خرید و فروشهایی که با پول الکترونیکی یعنی bit coins و یا بصورت "جنس با جنس" و پایاپای یعنی bartering و روی اینترنت انجام میشوند هم در کانادا شامل مالیات هستند. بولتن مالیاتی IT490 - Barter transactions  را  در سایت اداره مالیات کانادا یعنی  cra.gc.ca ببینید.- هزینه های پرداختی به دادگاه و وکیل و حسابدار ( LEGAL FEES ) برای شکایت از "صاحبکار سابق یا فعلی" برای دریافت حقوق های پرداخت نشده، و یا برای دریافت مقرری ساپورت  ماهانه همسر یا بچه های زیر ۱۸ ساله (اگر این ساپورت طبق حکم دادگاه و تحت شرایط زمانی ویژه ای باشند) ، و یا شکایت از مشتری یا شریک بیزینسی، و یا برای پیگیری هر نوع مسئله ای که هدفش "کسب دستمزد یا درامد مالیات پذیر taxable income" باشد، را میتوانید در پرونده مالیاتی همان سال تان استفاده کنید تا معافیت مالیاتی بیشتری به شما داده شود. - برای پیگیری قانونی اختلاف بر سر دریافت نکردن دستمزد، با صاحبکار- اگر با هم به توافق دوستانه نرسیده اند، کارگر/کارمندان باید مشکلشان را با دو اداره ایالتی EMPLOYMENT STANDARDS و با بخش ویژه ای در اداره مالیات فدرال بنام SOURCE DEDUCTIONS مطرح و پیگیری مجانی کنند و نیاز به وکیل و پرداخت هزینه نیست. - تمام هزینه هایی که برای پذیرش سرپرستی( ADOPTION) هر بچه زیر ۱۸ ساله پرداخته اید را میتوانید در پرونده مالیاتی تان ، تا حداکثر 11,669$ برای هر بچه زیر ۱۸ ساله، بنویسید و معافیت مالیاتی بگیرید.    -  بیمه عمر ( LIFE INSURANCE ) صاحبان شرکتها و بیزینسهایی که بصورت کورپوریشن (سهامی خاص با مسئولیت محدود) ثبت شده اند هم جزو مخارج سالانه آن بیزینس محسوب شده و قابل استفاده در فرم مالیاتی آن بیزینس هست. - شهریه های کالج و دانشگاه و درسهای متفرقه (از کانادا یا هر کشور دیگر) و همچنین دوره هایی که مجبورید برای دریفت لایسنس یک شغل یا تخصص طی کنید باید هرکدام بیشتر از $100 باشند تا قابل استفاده در فرمهای مالیاتی باشند. اگر این شخص مجرد و کم درامد باشد والدینش میتوانند تا حداکثر 5,000 دلار (فدرال) و تا حدود 6,500 دلار ایالتی ازین شهریه ها به فایل مالیاتی خودشان ترانسفر کنند. اما اگر او متاهل یا common law (شامل همجنس ها هم هست) باشد فقط میتواند به همسرش شهریه یا هر معافیت یا کردیت مالیاتی ترانسفر کند. شهریه ...

  • رمان غیره منتظره

    وقتی همین حرفها را برای نسیم گفتم حسابی شاکی شد و ازم خواست دست از بچه بازیهام بردارم و دیگه هیچ کاری به کار کاوه نداشته باشم.خودم هم کم کم ترسیده بودم . خوب من و کاوه در حد همدیگه نبودیم. اون دنیایی از ثروت و شهرت و محبوبیت داشت و عقل حکم میکرد با چنین آدمی در نیوفتم . اونقدر نسیم نصیحتم کرد که بهش قول دادم دیگه خودمو کنار بکشمدو سه روزی فقط شرکت میرفتم , یعنی یاسر به عمد طوری کار رو سرم ریخته بود و دست و پامو تو شرکت بسته بود که دیگه فرصتی برای رفتن به سایت نداشتم .اما دیگه واقعا دلم میخواست برم سایت دلم برای ساختمون تنگ شده بود واسه همین مستقیما از خونه رفتم سایتچه بسا که اگه میرفتم شرکت بازم یاسر منو دنبال کارهای ادداری میفرستادماشین رو یه جای دور پارک کردم و تصمیم گرفتم واقعا دردسر درست نکنم و سرم فقط به کار خودم باشه نیم ساعت بعد نسیم , و کمی بعدش مهندس نکویی سرو کلشون پیدا شد .خیالم یکم راحت شد و به بررسی کارکرد این چند روز پرداختمداشتم سر به سر نسیم میذاشتم و هی اونو به مهندس نکویی میبستم که یاسر هم اومد یه نگاه متعجب بهم انداخت ولی هیچی نگفت الحمدالله اونروز خبری از کاوه نشد . عجیب اینکه فردا و پس فرداش هم سرو کله اش پیدا نبود .منو باش که فکر میکردم چون چند روزه که سایت نرفتم همین که برم آقا هم آفتابی میشه یه چیزی سیخونکم میکرد که ببینم این یارو کجاست و سرش به چی گرم شده که دست از سر من برداشتهاما چه جوری؟ تو این فکر بودم که نیسان صدام زد - خانم مهندس آقا کامروا کارتون داره- باشه الان میامیه نگاه به سرو وضعم کردم , خنده ام گرفت مثل همیشه خاکی و البته کمی شلخته خوب دست خودم نبود محیط کارم اینجوری بود وگرنه که تو اداره خیلی هم مرتب بودم وارد اتاقک مدیریت شدم - سلام آقای کامروا یه نگاه گذرا بهم انداخت و جوابم و داد انگار که کمی مردد بود - اتفاقی افتاده آقای کامروا ؟- ا ... خانم مهرورز راستش من در مورد اتفاقی که قبل از تصادف براتون افتاده تحقیق کردم , دو تا شاهد پیدا شدن که گفته شما رو رد میکنن و منکر این میشن که شما اصلا از ماشین پیاده شده باشین هم تعجب کرده بودم هم عصبانی - منظ.رتون چیه؟- منظورم اینه که ادعای شما از لحاظ قانونی رد میشه تو دلم همش میگفتم آخه گاو بیشعور این کارت واسه چی بود؟ من که دو بار به ماشینت زده بودم میتونستی شکایت کنی دیگه این بازیها واسه چی بود؟یه نگاه به یاسر انداختم و با حرص گفتم - امر دیگه ای ندارین - من حتی با وکیل شرکت هم مشورت کردم شما باید حد اقل دو تا شاهد برای حرفتون پیدا کنین- متشکرم از پیگیریتون . حالا میتونم برم؟(انگار که از یاسر طلبکارم !!)وقتی سکوتش رو دیدم زیر لب یه "با اجازه ...