تعبیر خواب بهشت زهرا

  • خواب فاطمه زهرا(س)

    خواب فاطمه زهرا(س)

    فاطمه (س) پس از حج الوداع خواب دید قرآنی را در دست گرفته و می خواند. یک دفعه قرآن از دستش افتاد و گم شد؛ از خواب بیدار شد؛ وحشت کرد. خوابش را برای پدر گفت. پیامبر خواب را برای فاطمه تعبیر کرد."نور چشمم! من آن قرآنم که دست تو بود. به همین زودی از چشم ها ناپدید می شوم."منبع:  رياحين الشريعه : ج 1، ص 239



  • 5 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س

    5 ماجرای باور نکردنی از غسالخانه بهشت زهرا(س

    هيچگاه روزي كه براي مصاحبه با قديمترين زن غسال پاي در غسالخانه زنان بهشت زهرا گذاشتم را فراموش نمي كنم. هميشه از پشت شيشه  كار غسال ها كه مرده ها رابراي خانه آخرت آماده مي كردند را تماشا مي كردم اما اين بار ماجرا فرق مي كرد و من در بين آنها و در حالي كه مرده ها روي برانكاردهاي چرخ دار در يك صف طولاني براي شستشه شدن قرار گرفته بودند ايستاده بودم. نمي دانم هوا سرد بود و يا من مي لرزيدم اما هيچگاه بوي كافور و صداي صلوات و ضجه هايي كه از پشت شيشه قطور مي شنيدم را  فراموش نمي كنم. سالها از آن روزها مي گذرد تا اين كه امروز در خبرگزاري مهر مطلب جالبي ديدم. خاطراتي از چند مرده شور كه خواندش خالي از لطف نيست.   دهان پر از "کرم" پیرزن، مرده ای که بوی گلاب می داد، جنازه‌ای که سر و صدا می کرد، مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه و وقتی که شهدا دخترم را شفا دادند پنج خاطره باورنکردنی از غسالهای بهشت زهرای (س) تهران است. بهشت زهرا (س) نام بزرگ‌ترین گورستان در استان تهران است. فعالیت این گورستان رسماً در سال ۱۳۴۹ خورشیدی آغاز شد و نخستین درگذشته به نام محمدتقی خیال در تاریخ 3 مرداد ماه 49 در قطعه ۱ ردیف ۱، شماره ۱ به خاک سپرده شد. گورستان بزرگ پایتخت که 40 سال از عمرش می گذرد روزانه 130 میت را در خود جای می دهد. در این میان قبرکن ها، غسال ها، مداح ها، نیروهای خدماتی و حتی نگهبانان سرباز هم با هر یک فراخور مسئولیت خود با اموات سرو کار دارند ولی غسالها بیشتر از همه سرو کارشان با میت ها است و شاید نشستن پای خاطرات آنها خالی از لطف نباشد. البته باید بالای این گزارش و خاطرات نوشت +15 !  دهان پر از "کرم" پیرزن یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند. یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و ...

  • چند داستان واقعی از بهشت زهرا

    بهشت زهرا (س) نام بزرگ‌ترین گورستان در استان تهران است. فعالیت این گورستان رسماً در سال ۱۳۴۹ خورشیدی آغاز شد و نخستین درگذشته به نام محمدتقی خیال در تاریخ ۳ مرداد ماه ۴۹ در قطعه ۱ ردیف ۱، شماره ۱ به خاک سپرده شد. گورستان بزرگ پایتخت که ۴۰ سال از عمرش می گذرد روزانه ۱۳۰ میت را در خود جای می دهد. در این میان قبرکن ها، غسال ها، مداح ها، نیروهای خدماتی و حتی نگهبانان سرباز هم با هر یک فراخور مسئولیت خود با اموات سرو کار دارند ولی غسالها بیشتر از همه سرو کارشان با میت ها است و شاید نشستن پای خاطرات آنها خالی از لطف نباشد. البته باید بالای این گزارش و خاطرات نوشت +۱۵ !دهان پر از “کرم” پیرزنیکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.مرده ای که بوی گلاب می دادیک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد. آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق‌تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد…مرده توی خواب روی سنگ غسالخانهمریم آثاری نسب در بیان خاطراتش می گوید: ساعت کاری تموم شد، مثل همیشه آماده رفتن به منزل شدیم ...

  • شعر وحدیث فاطمیه

    مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟ چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟ هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا . . .  

  • اولین مدفون بهشت زهرا(س) چه نام داشت؟

    انعکاس :بهشت زهرا تهران در سال ۱۳۴۹ افتتاح شد و تا به امروز میزبان بسیاری از درگذشتان شهر تهران و شهرهای اطراف بوده است.   به‌ گزارش انعکاس، حتما تا به حال برای یک‌بار هم شده سری به بهشت‌زهرا زده‌اید. قبرستانی به بزرگی یک شهر که در سال ۱۳۴۹ در شهر تهران افتتاح شد. شاید این تنها آرامگاهی در جهان باشد که هم نو‌ع شخصیت در آن دفن شده‌اند. از امام خمینی که رهبری جامعه اسلامی را برعهده داشت. تا رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، نخست وزیر، وزرا، نمایندگان مجلس، شهردار، سردار و سرتیپ، بازاری، دکتر، معلم، کارگر و… اما شاید برای شما جالب باشد که بدانید چه کسی برای اولین بار در این آرامگاه بزرگ دفن شده باشد و مراسم خاکسپاریش تبدیل به تاریخ شهر تهران و بهشت زهرا شده باشد. در سال ۱۳۴۹ «محمد تقی خیال»که به خانواده ای ارتشی و متنفذ متعلق بود، در قطعه یک، ردیف یک، شماره یک بهشت زهرا آرام گرفت و تنها آرامستان متمرکز پایتخت با دفن محمدتقی خیال رسما مورد بهره برداری قرار گرفت و باعث شد خیال به تاریخ بپیوندد.

  • مرده توی خواب روی سنگ غسالخانه

    مریم آثاری نسب در بیان خاطراتش می گوید: ساعت کاری تموم شد، مثل همیشه آماده رفتن به منزل شدیم و باز مثل روزهای دیگر توی راه بازگشت به جسدهایی که در آن روز دیده بودم فکر می کردم. اون شب چون خیلی خسته بودم زود به خواب رفتم و خواب عجیبی دیدم. خانمی را که برای شستشو به غسالخانه آورده بودند، زنده بود و دست و پایش را با زنجیر بسته بودند و روی سنگ گذاشتنش و شروع به شستن کردند، فقط انگار جای سیلی و ضربه روی صورتش بود، در خواب خیلی منقلب شدم. گریه کردم و برایم خیلی عجیب بود. صبح در حالی که درگیر تعبیر این خواب در ذهنم بودم به بهشت زهرا(س) آمدم و برای کار روزانه آماده شدم. در ابتدا قبل از شروع کار برای همکارانم ماجرای خوابم را تعریف کردم. حتی اینکه آن خانم چه لباسی پوشیده بود و یا روی کدام سنگ او را می شستند. آن روز تا غروب جنازه ها را شستیم و همه چیز عادی بود. زمان استراحت شد و رفتیم برای آماده شدن و رفتن. در حال پوشیدن لباسهامون بودیم که عده ای از همکارانم رو صدا زدن که جنازه ای برای شستن آورده اند. چند لحظه ای از رفتن آنها نگذاشته بود که دیدم با تعجب و سراسیمه آمدند که آثاری، آثاری بیا همون رو که می گفتی آوردند! خشکم زد. با صدای لرزان گفتم: چه می گویید؟ چی شده؟ من، من گفتم؟ آهسته آهسته با ترس عجیب رفتم داخل غسالخانه! باور کردنی نبود، نه تنها من بلکه آن روز 14 یا 15 نفر بودیم. همه این صحنه را دیدند. روی پاهام نمی توانستم بایستم. خانمی سیلی خورده! چه می بینم! چند لحظه بعد به خودم آمدم. رفتم از اقوامش ماجرا رو بپرسم، یکی از بستگانش گفت: چند سال پیش بر اثر فشارهای روحی زیاد این بنده خدا مجنون میشه و در حالت شدید روحی قرار می گیرد.. آن را با زنجیر به تخت تیمارستان می بستند. این اواخر هم حال بدی داشت، تا اینکه خودش رو از پشت بام تیمارستان به پایین می اندازد و فوت می کند... ماجرای خیلی عجیب بود. ارتباط این بنده خدا با خواب من! گیج بودم. خودم آن را شستم و بدنش رو با برگهای قرآن پوشاندم و به نوعی تطهیرش کردم و خدا رو قسم دادم به قرآنش، که ببخشدش و بیامرزدش.

  • عجایب اموات در بهشت زهرا

    دهان پر از "کرم" پیرزنیکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.مرده ای که بوی گلاب می دادیک بار پیرمردی را آوردند که اصلا به مرده شبیه نبود، چهره روشن و بسیار تمیز و معطری داشت. وقتی پتو را کنار زدم بوی گلاب می داد. آنقدر تمیز و معطر بود که من از مسئول غسالخانه تقاضا کردم خودم شخصا این پیرمرد را بشورم و غسل بدهم، همه بوی گلاب را موقع شستشو و وقتی که آب روی تن این پیرمرد می ریختم حس می کردند. وقتی که کار غسل و کفن تمام شد بی اختیار در نماز و تشییع این پیرمرد شرکت کردم، بیرون برای تشییع و خاکسپاری اش صحرای محشری به پا بود. از بین ناله های فرزندانش شنیدم که گویا این پیرمرد هر روزش را با قرائت زیارت عاشورا شروع می کرد. از بستگانش دقیق‌تر پرسیدم، گویی این پیرمرد به این موضوع شهره بود، آدمی که هر روزش با زیارت عاشورا شروع می شد...جنازه‌ای که سر و صدا می کردعبدالحسین رضایی یکی از نیروهای بهشت زهرا می گوید: سال ها راننده آمبولانس بودم. یک روز رفته بودم سطح شهر که جنازه ای را به بهشت زهرا(س) منتقل کنم. خیلی برای تشییع معطلم کردند و ما را این طرف و آن طرف بردند. چندین بار جنازه را از توی ماشین درآوردند و تشییع کردند و دوباره گذاشتن توی ماشین. نزدیک ظهر بود که رضایت دادند جنازه را به بهشت زهرا(س) منتقل کنیم.در مسیر اتوبان صالح آباد داشتم رانندگی می کردم. حواسم به جلو بود که یکباره شنیدم از کابین عقب با مشت محکم می کوبند به شیشه پشت سرم. خودم نفهمیدم چطور و با ترس و عدم تعادل توقف کردم. وقتی ماشین ایستاد شنیدم یکی فریاد می زنه باز کن! باز کن! اول تصمیم گرفتم فرار کنم ولی بعد از چند ثانیه خودم را جمع و جور ...

  • خواب دیدن فرعون وکنترل ولادت ها

    خواب دیدن فرعون و كنترل ولادتها نام مبارك حضرت موسی ـ علیه السلام ـ 136 بار در 34 سوره قرآن آمده است، از این رو می‎توان گفت؛ قرآن عنایت و توجّه ویژه‎ای به زندگی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ داشته است. او ازپیامبران اولواالعزم، دارای شریعت وكتاب مستقل (به نام تورات) و دعوت جهانی بود. او از نسل حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ است و با شش واسطه به آن حضرت می‎رسد، به این ترتیب: «موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث بن لیوی (لاوی) بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم»[1] و 500سال بعد از ابراهیم خلیل ـ علیه السلام ـ ظهور كرد و 240 سال عمر نمود.[2] مادر موسی ـ علیه السلام ـ ‎«یوكابد» نام داشت، موسی ـ علیه السلام ـ و مادراش هر دو از نژاد بنی‎اسرائیل بودند، و جد‎‎‎ّشان اسرائیل، یعنی حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ بود، نظر به این كه حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ هفده سال آخر عمر در مصر می‎زیست، فرزندان و نوادگان او به نام خاندان بزرگ بنی‎اسرائیل، از مصر برخاستند و در دنیا منتشر شدند. شاهان بنی‎اسرائیل در مصر را با لقب فراعنه (جمع فرعون) می‎خواندند، بزرگترین و دیكتاتورترین فرعون‎های مصر، سه نفر بودند به نامهای:  1. اپوفس؛ فرعون معاصر حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ  2. رامسیس دوم؛ كه حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در عصر سلطنت او متولّد شد 3. منفتاح پسر رامسیس دوّم؛ كه موسی و هارون ـ علیه السلام ـ از طرف خدا مأمور شدند تا نزد او روند و او را به سوی خدای یكتا دعوت كنند. این فرعون همان است كه با لشكرش در دریای نیل غرق شده و به هلاكت رسیدند. داستان زندگی پرفراز و نشیب موسی ـ علیه السلام ـ را می‎توان در پنج دوره زیر خلاصه كرد: 1. عصر ولادت و كودكی و پرورش او در دامان فرعون. 2. دوران هجرت او از مصر به مَدْین و زندگی او در محضر حضرت شعیب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در آن سرزمین (بیش از ده سال) 3. دوران پیامبری و بازگشت او به مصر و مبارزه او با فرعون و فرعونیان. 4. دوران غرق و هلاكت فرعون و فرعونیان و نجات بی‎اسرائیل و حوادث ورود موسی ـ علیه السلام ـ همراه بنی‎اسرائیل به بیت‏المقدّس. 5. عصر درگیری‎های موسی ـ علیه السلام ـ با بنی‎اسرائیل. نكته قابل توجّه اینكه از آیات متعدد از جمله آیه 39 عنكبوت و 24 مؤمن فهمیده می‎شود كه حضرت موسی ـ علیه السلام ـ از سوی خدا، از آغاز برای مبارزه با سه شخص فرستاده شد كه عبارتند از: فرعون (سمبل طغیان و سركشی و حاكمیت ظلم) و هامان (سمبل و مظهر شیطنت و طرحهای شیطانی) و قارون (مظهر سرمایه‎داری استثماری، و ثروت اندوزی ناسالم). این سه تن آشكارا با موسی ـ علیه السلام ـ مخالفت و دشمنی نموده و آن حضرت را به عنوان ساحر و دروغگو متّهم نمودند، و هر ...