توصیف زیبایی طبیعت

  • توصیف زیبایی های طبیعت با استفاده از حواس پنج گانه

    به نام خدا انشا درباره ی زیبایی های طبیعت با استفاده از حواس پنج گانه                                            من داشتم از اتاقم به گل ها و درخت هایی که در باغچه مان بودنگاه میکردم.ناگهان بوی خوشی به مشامم خورد.آن بوی گل ارکیده بود،من به حیاط خانه مان رفتم،آن گل را لمس کردم.خیلی لطیف و خوب بود.ناگهان نسیم روح افزایی وزیدن گرفت.و با طراوت نسیم خوش بو گل ها هم می رقصیدند.یاس های سفید از روی دیوار به پنجره ی اتاقم سرک می کشند.از این همه زیبایی سیمای پر طلایی اندیشه ام به پرواز در می آید.طبیعت یعنی نشاط،شادی،سر سبزی،طبیعت یعنی زندگی،هیجان،دوستی و... درختان در هنگام وزیدن باد همه به هم دست می دهند و روی هم بذر افشانی میکنند.گل های زیبای آنها نوید میوه های خوب خداوند است.برگ های سبز آنها مثل سجاده ی نماز است.پاک و شادی بخش.کاش ما انسان ها نیز در نماز مثل ریشه ی درختان محکم و استوار باشیم تا مثل میوه ی درخت از این اخلاص و سجده کردن بهره ببریم و خداوند دوستمان داشته باشد. صدای خش خش برگ درختان به گوش می رسد.آهنگ دلنواز این صدا احساس خوبی در من دارد.این احساس یعنی بوجود آمدن برگ های سبز و تازه.قطره های شبنم روی گل ها،مانند وضو آن ها را پاک کرده.نگاه کردن به این طبیعت زیبا آن قدر دلنشین است که انسان از بیان زیبایی های آن قاصر است و دستانش قادر به لمس کردن همه ی آن نیست یعنی نمیتواند احساسش را باید و شاید بیان کند.خلاصه که طبیعت یعنی آفریده ی خدای زیبایی ها ،یعنی گل،کوه،دشت،دریا،خورشید،ماه و هر آنچه که در این گیتی بزرگ وجود دارد.کاش بتوانیم کمی از این آفرینش را سپاس بگوییم.خدایا تو را به خاطره آفریده های جهان هستی و زیبایی هایش شکرگزاریم                                                                           



  • توصیف طبیعت

    طبـــــــــــــــــــــــــــــــــیعـت   ازسرسبزی و زیبایی کوه و دشت و دمن تا دریا و غروب و خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان من قادر به گفتن آن نیست طبیعت همان گلی است که ما از روی خود خواهی آن را از اصلش جدا می کنیم، تا زیبایی و عمر کوتاهش را کوتاه ترکنیم را کوتاه تر می کنیم. طبیعت همان دریایی است که از زیباییش استفاده می کنیم ،از جزر و مدش زیبایی طبیعت را بیش تر حس می کنیم،اما پس از ترک کردن دیا وساحل هر آنچه که دور ریختنی است را در آن جا رها می کنیم ،با اینکه می دانیم این کار بد و ناپسند است ولی آن را انجام می دهیم و از همه بد تر زمانی است که برای تفریح خود زباله ها را در طبیعت رها م کنیم ، اما نمی دانیم چه آثار بدی برای خودمان دارد صدای طبیعت همچون آهنگ دلنواز روح ما را تازه می کند و به ما زندگی دوباره می بخشد .صدای شرشر آب صدای جیک جیک گنجشگ ها و صدها صدای دیگر که از آن لذت می بریم . ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم ، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم . یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند . خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم .   آمین

  • در توصیف طبیعت

    به نام او که در این نزدیکیست دگر بار شد و همه مستند زین عشق آسمانی چون که به سر رسیدند،چون ناز جاودانی ما که ز عشق تو چون،باده کشان راهیم دل را به عشق دادیم،زین ناز بی امانت زیباست و از دست توصیف دور است این همه شگفتی گیتی،که هر کجا پا نهادیم بر آن،لحظه ای دل نخواست برود بر چشمه سار.همیشه از حرکت مورچگان،سخت به شگفتم که چگونه ره می یابند در این سرای بی پایان و همیشه در این عجبم که هرچندآسمان سخت و گریان شود،باز هم گیاهان و درختان یاران با وفای او هستند. هر آنقدر که بروم،بروم بالا،همه جا و همه جا،همیشه متحیرم زیرا اوست که مرا ساخته و اوست که لطفش همه جا هست و این زیبایی ها هستند که خود  میگویند که ما نداریم زیبایی را که در بهشت برین وجود دارد.خدایا کاری کن تا ما کمی از زیباییت را درک کنیم و درکی ده که بدانیم که کیست و چیست دنیا و زندگی. هرجا که پا نهادم،هرجا که سر گذاریم زیبایی ببینم زین لطف بی امانت در هر شب که لیلی،برجام مشت میزد مجنون بی امان را،کز سر دو دست میزد ما چون شبان بودیم،در صحرا ی عشقت جامی بده که ما هم،زین راه باز مانیم     NOJUM 1375 @ yahoo.com

  • تحقیق درباره بهار و طبیعت تحقیق اینترنتی آماده پرینت (یاهو)

      بهار و طبیعت     بهار جشن طبیعت است، و طبیعت در جشن بهاری خویش آنقدر زیباست که آدمی را مسحور خویش می کند، آن چنان که  از سخن گفتن باز می ماند و حرف هایش، ناگفته، در ژرفای  جانش انباریده می شود. به جای او گنجشگان پرگو سخن می گویند و زبان گنجشگان یعنی: بهار، برگ، نسیم، عطر.  زمین که از نعمت گرمای آفتا ب جهان تاب برخوردارمیگرد د مساعد میسازد وبا فرارسیدن فصل بهار ، طبیعت از لباس سفید خود بیرون می آید و جامة سبز به تن می کند . شکوفه ها به آرامی خود را از میان ساقه های ترد و ظریف درختان بیرون می کشند و جوانه ها نیز از میان خاکهای مرطوب سر برمی آورند . کوهستانها به گلستانی پر از گلهای وحشی رنگارنگ تبدیل می شود و گلهای زرد در میان چمنهای سرسبز دشتها جلوه ای خاص به طبیعت بهار می بخشد . پرندگان که از مناطق گرمسیر باز می آیند سکوت سرد زمستان را می شکنند و ترنم عشق و طراوت سرمیدهند . بهار همانطور که فصل تجدید حیات نامیده می شود ، جان تازه ای نیز به عاشقان طبیعت می بخشد ، تا همراه با طبیعت به تجدید روحیة خود بپردازد .امروزه دوربین عکاسی که اغلب همراه این مسافران طبیعت است بعنوان یکی از وسایل ضروری در ثبت این لحظات پرخاطره اهمیت ویژه ای یافته است و استفادة صحیح و آگاهانه از آن می تواند تصاویر زیبا و بیاد ماندنی بیافریند .طبیعت در فصل بهار از تنوع رنگی بسیاری برخوردار است . آيين ها و رسم هاي مردم فرآيند الزامات و نيازهاي درهم تنيده مادي و معنوي، در پيوند جغرافيايي و شيوه هاي توليد و ساختارهاي اقتصادي دوره اي مختلف اند که برحسب ضرورت پيوسته در حال تغييرند و به مقوله هايي که در ژرفا معنا دارند پاسخ مي دهند. در جمهوري اسلامي ايران تقويم دو گونه است.    نخست بر سال قمري مبتني است و ديگري بر اساس سال شمسي (خورشيدي) قرار دارد. مبدا سال قمري هجرت رسول گرامي اسلام محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و آله) از مكه مكرمه به مدينه منوره ميباشد كه برابر با سال 622 م بوده است. سال «هجري قمري» تا سنه 1344 مبناي تاريخ رسمي كشور ايران بود. در آن سال كه بر حسب تاريخ 1304سال شمسي از هجرت پيامبر عظيم الشأن اسلام ميگذشت، تاريخ شمسي  (خورشيدي) براي امور دولتي انتخاب شد و به موجب قانون رسميت يافت. اصل هفدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اينباره ميگويد: «مبدأ تاريخ رسمي كشور، هجرت پيامبر اسلام (ص) است و تاريخ هجري شمسي و هجري قمري هر دو معتبر است، اما مبناي كار ادارات دولتي هجري شمسي است ... » سال قمري ده روز و شش ساعت و يازده ثانيه كوتاه تر از سال شمسي است. آغاز سال شمسي نخستين روز بهار است كه مطابق با 21 يا 22 مارس از سال مسيحي ميباشد، شش ماه نخستين ...

  • توصیف کویر

      توصیف کویر: از زیبایی ها ، شکوه و سکوت کویر بسیار گفته اند و نوشته اند پس تکرار ین توصیفات بیهوده است و با گفتن مجدد این زیبایی ها نمی توان کسی را که عشق دیدن شکوه کویر را ندارد به وجد آورد؛ فقط باید رفت و دید و لمس کرد. می توانم بگویم که من به شخصه عاشق کویر هستم به خصوص آسمان شب کویر. زیبایی حیرت انگیز ومعجزه ی  زیبایی طبیعت برای ساختن اشکال هندسی مثل شش ضلعی در نمکزارها، منحصر به فرد است و جالب اینجاست که اگر دقت کنید به سختی می توان دو نمکزار شبیه هم پیدا کرد. پیاده روی در کویر واقعا یکی از لذت بخش ترین کارهاست. بعضی ها عقیده دارند که من به دلیل اینکه مکان و طیبعت اطراف محل زندگیم بیش تر خشک و کویری است به آن علاقه دارم اما اینطور نیست من به دفعات زیادی در سراسر ایران دریا و جنگل و انواع دیگری از زیبایی های طبیعت را دیده ام که هرکدام جذابیت و زیبایی خاص خود را دارند، اما کویر هم برای من مانند جنگل لذت بخش و با شکوه است. وقتی در کویر هستید کمی آنسوتر تپه های شن روان با زیبایی خیره کننده و ترکیب رنگهای چشم نواز در تقابل ماسه و آسمان آبی  شما را به سوی خود می خواند؛ شن های روان با کمترین بادی تغییر قیافه می دهند و تمام آثاری که از ردپای مسافران بجا مانده را در خود حل می کنند.انگار که تحمل هیچ ردی از انسان را ندارند. از نظر من قلم قادر به توصیف این طبیعت فوق العاده نیست.تماشای آسمان کویر،در سکوت وهم انگیز آن، یکی دیگر از جاذبه های کویر است و کمتر کسی را می توان یافت که شبی را در زیر آسمان پرستاره کویر ننشسته باشد و از زیبایی ستارگان لذت نبرده باشد و هوس نکرده باشد دست دراز کند و ستاره ای از سفره آسمان بچیند. امیدوارم انسان ها همچون کویر اوج زیبایی و خاص بودن را در سادگی خلاصه کنند. فاطمه امامی گوهری کلاس سوم یک        دبیر: خانم ایرانمنش                                 ا

  • پادشاه فصل ها، پاییز

    نوع ادبی: غنایی سبک: معاصر قالب: نیمایی محتوا: توصیف فضای اجتماعی ایران در قالب توصیف پاییز شاعر: مهدی اخوان ثالث  درآمد شعر باغ من نمونه ای از اشعار اجتماعی و سیاسی دهه ی سی است. شاعر باغ پاییزی را توصیف می کند. او باغ بی برگی را نماد جامعه ی ایرانی گرفته، و سالهای 1335 و اختناق رژیم شاه را نشان می دهد. اخوان با توصیفات زیبا و طبیعی خود پیوندی میان مسائل عصر و طبیعت زده و این دو را در هم می آمیزد. باغ من نمونه ای از ادب معاصر است که ما را با اخوان و مضامین شعری او اشنا می کند. اخوان در سال 1307 در مشهد متولد شد. در سال 1326 اولین مجموعه ی شعریش را با نام «ارغنون» منتشر کرد. از این اوستا، در حیاط کوچک پاییز در زندان و زمستان از اشعار اوست.  شرح مفاهیم درس آسمانش را گرفته ... با سکوت پاک غمناکش آسمان سرزمین ابری است، هوایش گرفته از اختناق و استبداد است. مردم فقیر و محروم سرزمین من ناامید و تنها و غمگین، معصومانه سکوت کرده اند.  شعر در سال 1335، عصر اختناق پهلوی سروده شده است. در این شعر توصیف طبیعی را با وضع جامعه ی سیاسی عصر خو در هم آمیخته است. «ش» در آسمانش، ضمیر متصل، مرجع آن«باغ من». آرایه ها: تشخیص، تشبیه، متناقض نما، مراعات نظیر(آسمان، ابر، نمناک)، ایهام (بی برگی:1- خزان، 2- فقر و محرومیت. برگ یعنی توشه، زاد، معاش) باغ من: همان خانه ی من است، ایران                ابر: همان حاکمیت استبداد است پوستین سرد: تصویری متناقض نما است، چرا که همه از پوستین انتظار گرما دارند. این تصویر بیانگر حاکمیتی است که به جای آن تکیه گاه و پشتیبان مردم باشد و به منافع ملی بیندیشد، سرمایه های ملتش را چپاول می کند و بر او می تازد. ساز او باران، ... زرتار، پودش باد ساز این باغ خزان زده (ایران) باران است و سرود شادی اش هوی هوی باد، عریانی (محرومیت و فقر) لباس این باغ است و پوشش دیگرش بافته ای است که تار آن از شعله های طلایی آفتاب است و پود آن باد مثل همان شولای عریانی. «باد و باران می خوانند و خزان پوشش باغ است، آفتاب هم بر این پیکره ی عریان هنوز می تابد، غمناکی، تصویر نهانی این باغ عظیم انسانی است». شولا: خرقه، لباس                     شولای عریانی: لباس برهنگی، متناقض نما آرایه ها: تشبیه (باران به ساز، باد به سرود، باد به پود)، شعاع آفتاب ( شعله ی زر) به تار. مراعات نظیر: (باد و بارانف تار و پود) متناقض نما، استعاره (شعله ی زر: استعاره از تابش آفتاب) گو بروید یا نروید، ... چشم در راه بهاری نیست در این باغ خواه چیزی بروید یا نروید هیچ تفاوتی ندارد، باغی که باغبان ندارد کسی از آن گذر نمی کند. باغی از آنِ مردمی ناامید، چنین باغی نمی تواند بهار ...

  • عناصر طبیعت در شعر فارسی (2)

      شماره ی نوشته: ۲۵ / ۴ سعیده ره پیما  عناصر طبیعت در شعر فارسی (بخش دوم) - قطران تبریزی در شعر فارسی رنگ اقلیمی در تصویرهای مربوط به طبیعت قابل تشخیص نیست. با همه ی فراخی دامنه ی جغرافیایی محیط زیست شاعران و با همه ی اختلافاتی كه از نظر اوضاع طبیعی هر ناحیه ای از نواحی گوناگون، نفوذ شعر فارسی وجود داشته، رنگ عمومی شعرهای طبیعت یكسان است و بهار یا پاییز یا هر پدیده ی دیگر از پدیده های طبیعت، در شعر مسعود سعد و معزی و قطران یكسان است. با این كه محیط زیست ایشان از یكدیگر جداست. مسعود سعد در هند می زیسته و معزی در خراسان و قطران در آذربایجان و به طور طبیعی هر كدام از این نواحی از نظر طبیعت ویژگی های خاصی را داراست وقتی كه به منابع تشبیه د رشعر قطران نظری می افكنیم، فرخی را به یاد می آوریم با آن همه نگارگری از طبیعت و با این تفاوت كه فرخی مبتكر است و قطران در بسیاری مضمون ها مقلد. هر چند كه تصویر ابتكاری و ابداعی هم دارد و ابزارهایی برای نوسازی تشبیه ها به كار گرفته و تشبیه های عقلی و تجریدی او از فرخی بیش تر است و طبیعت را با برخی حالت های نفسانی همانند كرده و تغزل و وصف طبیعت را در آمیخته و گرایش به پیشه های اجتماعی و ابزار و آلات زندگی مردم عادی در شعر او بیش تر به چشم می خورد. هر چند كه رنگ اشرافی در شعر او نیز چندان محدود نیست و بیش از گرایش به زندگی مردم عادی است و این ها همه تفاوت هایی در دید دو شاعر را در وصف طبیعت نشان می دهد. آمیختگی تصویرهای تغزلی و توصیف طبیعت در شعر قطران به چشم می خورد، به طریقی كه او دنیای عشق و عاشقی را به سرزمین گل ها و بوته ها و درختان منتقل می كند و باغ و بستان را با جمال معشوق همسان می بیند: چو چشم جانان نرگس به چشم گشاد / چو روی عاشق خیری به باغ رخ نمود چو رخ دوست برفتاده سر زلف / برگ بنفشه به برگ لاله بر افتاد توصیف شاعرانه ی قطران از طبیعت نیز با یكدیگر مبادله حسن و زر و زیور و نقش و نگار می كنند و چون زینت های ساختگی در دنیای مردم بی پناه و عادی كم تر یافته می شود و یا اصلن نشانی از آن ها نیست و پناهگاه شاعر نیز در دربارهاست. بنابراین توصیف طبیعت هم بیش تر رنگ اشرافی پیدا می كند. از سوی دیگر شعر قطران را پر از تشبیه های خیالی و گاه وهمی می كند. یاقوت و بلور و دینار در هیئتی مركب در بیت ذیل به كار توصیف طبیعت آمده اند و آمیختگی سرخی و سفیدی و زردی را در سیب و ترنج به خوبی نموده ا ند. سیب منقط آمد و نارنج مشك بوی / این جای لاله بستد و ان مسكن سمن آن چون فشانده دانه یاقوت بر بلور / وین چون فشانده شوشه دینار بر سمن (طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی. ۳۸۰ و ۳۸۱) - مولوی اوج غزل عرفانی در ...