دانشگاه ازاد واحد شهر قدس

  • دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس

    دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرقدس در استان تهران - کیلومتر ۲۰ بزرگراه فتح، شهرقدس (قلعه حسن خان سابق)،میدان قدس انتهای بلوار شهید کلهر واقع شده است این دانشگاه به عنوان بخشی از مجموعه بزرگ واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی کشور در سال ۱۳۸۰با حضور عبدالله جاسبیریاست دانشگاه آزاد اسلامی در ۷ رشته و قریب ۷۰۰نفر دانشجو واقع در میدان قدس شهرقدس فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۸۷مجتمع دانشگاه در زمینی به مساحت ۸ هکتار و با زیر بنای ۲۴۵۰۰ متر مربع فضاهای آموزشی و اداری به بهره برداری رسیده‌است و ساخت چندین پروژه دیگر از جمله سالن ورزشی در دست اقدام می‌باشد. دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس اکنون دارای بیش از ۱۲۰۰۰ دانشجو در ۳۷رشته تحصیلی در مقاطع مختلف کاردانی و کارشناسی و کارشناسی ارشد و همچنین دارای ۱۴۰ عضو هیئت علمی و ۳۵۰ استاد مدعو می‌باشد. ریاست دانشگاه بر عهده دکتر ولد آبادی می‌باشد    



  • از اول تا الآن

    سلام قصد دارم تا یه سری قضایای پشت پرده  و درد دل رو به عرضتون برسونم که دونستنش به شناخت این بلاگ و مقاصدش و خیلی چیزای دیگه ،کمک میکنه. چی شد که شروع شد اوایل که قصد تاسیس این وبلاگ رو داشتم حدوداً یک سال پیش که شروع ترم چهارمم بود، از بی کفایتی (یا شایدم کمکاری) مسئولین دلم به رنج میومد و به چشم میدیدم کم تر چیزی سر جای خودشه و کلی از وقت و انرژیم به همین دلیل از بین میرفت، وقت با ارزشی که اگه ازهر سالمندی بپرسید به دوران طلایی تشبیهش میکنه که واقعاً ارزش هر لحظش بالاتر از طلاست و خدا به آدم انرژی ای داده  که هر کار دور از ذهنی رو شدنی میکنه(تا حدی برای من ملموس شده). انگیزش به خودم میگفتم من که  دانشجوی رشته ی حقوقم ، علمی که یکی از مهمترین و نهایی ترین اهدافش  تحقق عدالته یا کوچکترین عملی که این علم ایجاب میکنه عدم سکوت در برابر زور گوییه یا اصلاً فارق از دانشجوی حقوق بودن انسانیت  بدیهی و بی واسطه اینو حکم میکنه تا از اختیار و قدرت انتخابم  استفاده کنم ، نگذارم بیهوده ازم بهره کشی بشه و تن به هر کاری ندم پس اگه من ساکت میموندم و مثل بقیه یا اکثر همعنوان هام سرم رو مثل کبک تو برف میکردم و میگذاشتم تا هر کاری که دوست داشتند سرم بیارند عملاً خودم رو مسخره میکردم، دوگانگی درون و بیرون داشتم و اون آدمی که از خودم انتظار داشتم نبودم . این چیزایی رو که گفتم ، درسته از بس سر زبونها پر، و در عمل نایابه ، از شنیدشون خسته شدیم ولی دلیل عملی نشدنش خود تک تک ماییم و خواهیم بود، هممون میگیم مرگ خوبه ولی برای همسایه ، همه منتظر یه قهرمانیم تا بیاد همه چیز رو درست کنه که اگه قرار باشه قهرمانی هم بیاد ،اصلی ترین سلاحش خود ماییم . خدا هم همین رو فرموده : ما هیچ قومی رو تغییر نمیدیم  مگر اینکه خود تغییر کنند .همه شنیدیم اما تا حالا فکر کردیم یعنی چی؟ یعنی معجزه ی اجتماعی تعطیل ، اگه خدا هر جای دیگه ای مثل طبیعت و عالم فیزیک دست ِ ملوکانه ی تغییرش رو داخل کنه ، خودش گفته اینجا  یعنی اجتماع فقط تابعی از عمل وعکس العملهای خودتون خواهد بود. هممون هم اگه دست دعا بالا کنیم و روزه بگیریم که خدایا فساد اجتماعی رو از ما دور فرما و جامعه ی ما را بهتر از الآنش گردان ، در اصل  از روی جهل یا خودمون رو مسخره کردیم یا خدا یا هردو رو .دانشگاهم  نوعی اجتماعه و به قول آقای خمینی مبدا همه تحولات. در اصل دانشگاه سکوی پرتاب و آخرین مرحله قبل ورود به اجتماعه هر کسی هر جور شکل گرفت همون جور وارد اجتماع میشه و جامعه هم تشکیل شده از فرد فرد اعضاش.(بخدا خیلی ساده ست خجالت میکشم زیاد توضیح بدم) خلاصه این تفکرات من بود که نمیگذاشت بیکار بشینم اگر چه قبل ...

  • رطب ...منع رطب؟؟؟

    رطب ...منع رطب؟؟؟

    :: اصولا رطب خورده کی منع رطب کند؟؟؟   آخه منی که نصف عمرم رو توی نت تلف کردم چطور ممکنه که نیام نت ؟؟ هان؟؟ منی که عمرم رو کلا با آهنگ گذروندم چطوری می تونم بزارم کنار آهنگ گوش کردنو؟؟ یعنی روز دومی که گوش نمی کردم سرم داشت از درد می ترکید   عین  یه معتاد که مواد بهش نرسه داشتم زجر می کشیدم  ولی هرطور شده بود تحمل کردم ....دو هفته گذشت دیدم نه زندگیم داره نابود می شه ..واسه همین برگشتم البته میزان آهنگ گوش کردن و نت اومدن رو کم کردم  چیه ؟؟ یه روزه که نمی شه ترک کرد ..از قدیم گفتن کم کم ترک کن ...فعلا که برگشتم 

  • موقعیت ویژه....

    موقعیت ویژه....

    :: قبول دارید آدم وقتی نمی نویسه فراموشش میشه؟ خاطره ها رو عرض می کنم  الان مدت مدیدی است که اینجا ثبتشون نکردم بعد الان که اومدم ثبتشون کنم می بینم چیزی خاطرم نیست ! البته اصولا من حافظه کوتاه مدتم فاجعه است یعنی مثلا فک کن الان به من می گی که امشب واست یه چیزیو ایمیل کنم بعد من هفته دیگه که میبینمت یادم می افته که باید واست ایمیل بزنم ! البته خب با توجه به مثال فوق ناگفته پیداست که حافظه بلند مدتم خوبه چون بعد یه هفته قشنگ یادم مونده که هفته پیش ازم چی خواستی .... ولی خب الان هرچی زور می زنم چیزی از مغزم تراوش نمی کنه ...    :: جدیدا به این نتیجه رسیده بودم که من مشکل داخلی دارم!!! یعنی روزمرگی، سرماخورگی ،بی حوصلگی ، بی پولی ، عدم نتیجه گیری تیم ملی و پرسپولیس همش به خاطر مشکلات داخلی باید باشه ! فی الواقع گفتن روحیه سالم در بدن سالم ! پس اگه من در حال حاضر با زندگیم حال نمی کنم پس مشکل باید از اندرونی باشه واسه همین تصمیم به یک چکاب کامل گرفتیم . دیشب از سر کار که برگشتم رفتم درمانگاه پیش دکتره جواب آزمایشا رو نشونش می دم برگشته می گه اهنت خوبه ، کلسترولت خوبه ، اینت خوبه ، اونت خوبه ، اونجاتم خوبه! ... خلاصه که هیچ مشکلی ندارم!!! خلاصه که حالا من موندم که چرا از زندگیم لذت نمی برم اونم با توجه به اینکه دو هفته گذشته چندتا اتفاق مالی خوب برام افتاد ...   لطفا راهای لذت بردن از زندگی رو برام بنویسید شاید از این وضعیت در بیام ...آهان اصلا چیز کنید بشینید تفریح و لذت رو برام تعریف کنید !!!   ::دقت کردید آدما به خصوص ادمای متشخص و جنتلمن در مواقع ویژه و  اضطراری چه حرکات جالب توجهی از خودشون بروز می دن ؟ منظور از جالب توجه رو که ایشالله گرفتید دیگه .. نمونش همین خود بنده ..صد البته از من که جنتلمن تر پیدا نمیشه.... چند هفته پیش از تاکسی پیاده شده بودم ..باید می رفتم اونور خیابون پل عابری هم در کار نبود ماشینا هم با سرعت رد می شدن و هیچ اعتنایی به ما نمی کردن دیدم یه بابایی که پایین تر از منه داره رد میشه ...خب کور از خدا چی می خواست؟ دو چشم بینا دیگه این بابا هم تقریبا می تونست یه همچین چیزی برای من باشه و عملا نقش دیوار حائل رو بازی کنه... اگه ماشینیم بزنه اول اونو می زنه تا برسه به من وقت زیاده!!! هیچی دیگه عین یه جنتلمن سرمو انداختم پایینو هماهنگ باهاش شروع به حرکت کردم ...همچین با ابهت و صلابت در حرکت بودم و این بابا رو می پاییدم یهو دیدم این بابا شروع کرد به دویدین ..ای دل غافل ... بازم که گول خوردیم!  هیچی دیگه منو میگی دیدم الانه که برم زیر ماشین ..جنتلمن منتلمن کیلو چنده همچین با سرعت وسط خیابون شروع به دویدن کردم که نگو!!! ...

  • انتقاد شماره 14

    قصد نداشتم مطلبی تقریر کنم ولی با تمام مشغله ها و وقت کمم دلم نیومد مطلب به این مهمی که بیشترین ستم از لحاظ توجه بهش شده رو بیان نکنم. قبلشم بگم من مطمئنم آقای دکتر ولد آبادی اگه تا حالا  این قضیه رو مدیریت نکردن حتما به خاطر مشغله زیاد اول انتقالشون بوده و یا  اصلاً متوجه موضوع نشدن. و ما هم انتظارمون از ایشون بالاتر از ماسبق هست (که همه شاهد بودن و من خودم بی واسطه شنیدم که گفت: من اگه استاد دانشگاه نمیشدم حتماً بساز بفروش میشدم ) مطلبی که میخوام بهش بپردازم در ظاهر شاید کوچیک باشه ولی در بطن بسی عمیقه. حضور حضرات عارضم که با انتصاب ریاست جدید شاهد تغییراتی در ظواهر دانشگاه بودیم و هستیم من جمله نرده هایی که تو سالن غذاخوری آقایون که هم تغییر شکل داد و هم تقویت شد ، منحرف نشید نمیخوام از کیفیت بد غذا و امکانات و خدمات کمش بگم میخوام یه کم راجع به همین نرده ها تحلیل داشته باشم که خواهید دید چه قضایایی در پشت فلسفه وجودی همین نرده ها نهفتست . علت وجود نرده در سالن غذاخوری : خب مسلمه همتون چه دانشجو  و چه مسئول پاسختون اینه که کسی داخل صف نشه و از هرج و مرج و به هم خوردن صف جلوگیری کنه و در نهایت حقوق افرادی که تو صف وایستادن رعایت بشه. اگه ما دانشجو رو انسان و انسان رو دارای شعور و اختیار تلقی کنیم دیگه چه احتیاجی به نرده های قطور فلزیه که بیشتر در گاوداری ها و برای دام ازش استفاده میکنن ؟ و اگه کسی از اولیه ترین آموزش های اجتماعی برخوردار نیست دلیل بر نداشتن اختیار و شعوره یا اینکه باید یه مرجعی آموزشش بده ؟ و بازم سوال اینجاست که چه کسی مسئول آموزش ماهاست ؟ خب معلومه یه فرد حدوداً ۲۰ ساله دیگه ازش گذشته که از خانواده تربیت پذیری داشته باشه و تنها و آخرین آموزشگاهش قبل از ورود به جامعه همین دانشگاهه . با وجود این نرده ها فردی که از تربیت خانوادگی و اجتماعی کم یا بی بهره بوده مانع  ورودش به وسط صف یا تجاوزش به حقوق دیگران رو همین نرده ها خواهد دید و کاری میکنه که حتی دام در دامداری نمیکنه با این تفاوت که اون حیوان پر فایده از روی جبر نمیتونه این کار رو بکنه ولی اون انسان با عنوان جوینده ی دانش و با وجود اختیار و با لباسای گاه شیک از روی نرده ها میپره جوری که انگار از موانع دو میدانی المپیک پریده پیش خودشم میگه چقدر زرنگما . بعد اگه  کسی به همون بظاهر انسان بگه گاو فکر میکنه بهش فحش داده ولی در صورتی که بر عکس روز قیامت باید دنبال همه گاوا برای حلالیت بگرده بخاطر نسبت دادنشون به اون موجود. اما وقتی که همون فرد مشارٌ الیه هیچ مانعی جز احترام به دیگران و یا ترس از اعتراض دیگران نبینه  و مثل بقیه تو ...

  • دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهریار یعنی چه؟

    دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهریار یعنی چه؟

    دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهریار داخل پرانتز شهر قدس این اسم دانشگاهه منه. یعنی جایی که الان چند ترمه دارم توش درس می خونم .جایی که قراره دو ساله دیگه من رو به عنوان یک مهندس کامپیوتر تحویل جامعه بده درسته که اسمش چندان قشنگ نیست اما هر چی باشه از علی آباد کتول که بهتره!(البته فقط از نظر اسم نه مناظر طبیعی)از اسمش معلومه که چه جور دانشگاهیه ، آزاده ؛ آزاد اما از نوع اسلامی یعنی یه چی مثل ترکیب جمهوری با اسلام یا همون جمهوری اسلامی . عجب نابغه ای هستما ! چه توضیح جامعی دادم . خب معلومه که  دانشگاه ما توی جمهوری اسلامی ایرانه دیگه . معلومه که آزادیاش باید از قوانین اسلام تبعیت کنند (تبعیت با بیعت فرق داره یه وقت قاطی نکنیا)خلاصه خواستم بگم دانشگاه ما آزاده اما نه اونقدر که فکر کنی از نظر آزادی با دانشگاههای دولتی خیلی فرق داره .نه بابا جان سیستم همونه فقط یکم دایره آزادی ها بیشتر میشه توش .کلمه بعدیش واحده ...نه واحد نه یعنی یه شعبه نه یعنی یه باجه نه... همون واحد هستش (هرچی خواستم یه کلمه فارسی بگم  نشد اصلا نمی دونم این کلماتی که نوشتم فارسیه یا عربی  ، به هر حال) حالا این یعنی چی؟ یعنی قوانین کلی دانشگاه از مرکز اصلی گرفته می شه اما نحوه اجرای قوانین و قوانین داخلی به عهده خود واحده ...ترجمه فارسیش این میشه که هر بلایی که دلشون بخواد می تونن سرت بیارن قانون مرکزی میگه که قبل از انتخاب واحد حق گرفتن پول و منوط کردن انتخاب واحد به پرداخت مبلغ رو ندارن اما قانون داخلی اینکار رو انجام می ده ...سیستم مرکزی میگه باید به دانشجویان ممتاز بالای 25% تخفیف داد باید به کلیه دانشجویان تسهیلات داد و ... اما سیستم داخلی چی می گه؟ میگه هر چی دلم بخواد .... اینم از معنی کلمه واحد می رسیم به شهریار .. شهریار یه شهرستانه که در جنوب شرق کرج و جنوب غرب تهران واقع شده (چون من کرجیم اول نسبتش رو با کرج مشخص کردم!) اما دانشگاه ما توی شهر قدسه واسه همینم هست که داخل پرانتز می نویسن شهر قدس البته امت همیشه در صحنه دانشگاه همون دانشگاه شهر قدس یا قلعه حسن خان صداش می کنن درمورد قلعه حسن خان که اسم قدیمیه شهر قدسه چیزی نمیدونم . فقط در این حد می دونم که مثل اینکه قدیما اینجا یه حسن خان زندگی می کرده که یه قلعه هم داشته! ما که قلعش رو ندیدیم اگه تو انتخاب رشته دانشگه اینجا رو انتخاب کردید نترسید ، من فقط اسمش رو توضیح دادم خودش بدک نیست حالا به بقیشم می رسیم .....

  • من بودم و استاد ...

    من بودم و استاد ...

    :: نگاه کردی تو چشمام ولی عشقو ندیدی .....تا فهمیدی می خوامت دوباره دل بریدی آهنگ نشونی از آلبوم یاد چشات از امین رستمی ....از اینجاگوش کنید . خود آهنگ یاد چشات هم عالیه ..کلا آلبومش محشره ..حتما بگیرید آلبومش رو ... تا اینجا که عنوان بهترین البوم سال رو می دم به این البوم ... البوم من هنوز ماهان هم رتبه دوم البوم سال ... باغ وحش جهانی گروه کیوسک هم به همراه البوم یه شاخه نیلوفر محسن به طور مشترک عنوان سوم رو دارن ...  (حال می کنید انتخاب ها رو ؟) :: عرض شود خدمت شما بازدید کننده گرامی که دیروز امتحان میان ترم طراحی الگوریتم داشتم . کلاسش صبح بود و خب مسلما امتحان هم همون اول صبح ... شنبه که سر کار بودم ولی جمعه نشسته بودم خونده بودم ..شبشم یه نظری انداختیم و گرفتیم خسبیدیم ( ببخشید خوابیدیم اصولا من با کلاس تر از اونیم که بخوام بخسبم! ) صبح پاشدم و راه افتادم برم دانشگاه ... سوار یکی از ماشینایی که میرفتن سمت شهریار شدمو و رفتم میدون سپاه شهریار ...رفتم اوندست میدون تا یه ماشین گذری واسه شهر قدس گیر بیارم ... همینجوری وایستاده بودم که یکی از این مسافر کشا نگه داشت ..می رفت شهر قدس .. جلو  پر بود رفتم عقب ..نشستم تو ماشین و درو بستم .. دیدم یکی برگشت گفت سلام ...منو می گی برگشتم دیدم استاد طراحی الگوریتممه...............چه خووووووووووووووووووووب گفتم سلام استاد خوب هستید ... چه خوب شد دیدمتون استاد ..سوالا چه جوریه ؟؟سخت گرفتید یا آسون ؟؟؟ گفت آسون گرفتم ..گفتم چیزه اصلا می خواید من کتاب دربیارم سوالارو واسم علامت بزنید!!!!   استاد حالا جدا آسون گرفتید دیگه؟؟ از این الگوریتمای پیچیده که نخواستید؟؟ مثلا بخواید سورت ادغامی رو  ۶ تا تیکه بکنیم و اینا ..البته استاد من به شخصه بلدم حل کنما ولی زمان زیاد می بره و برگه زیاد می خواد!!! استاد گفت نه اصلا سخت نیست ... گفتم استاد پس من ۲۰ میشم دیگه  اگه سخت نیست ..گفت اگه خونده باشی درستو می تونی ... یکم سکوت کردیم ..دیدم یکم آمار بگیرم بد نیست ..گفتم استاد ارشدتون رو از کجا گرفتید ؟ گفت از فردوسی مشهد ..گفتم واسه دکترا نمی خواید بخونید ؟؟؟ گفت دارم می خونم الان ! گفتم کجا گفت علوم تحقیقات ...گفتم بورس گرفتید؟؟؟ گفت آره ..گفتم آخه می گن خیلی هزینش سنگینه ...گفت آره و ... خلاصه سرتو درد نیارم تو همون چند دقیقه معلوم شد که استاد عملا جزو استادای رسمی دانشگاه آزاد کرجه و بعد گرفتن دکترا هم اونجا باید باشه و دانشگاه ما گذری درس میده و میهمانه  و به قول خودش آسون تر می گیره و حق میزبانی مارو به جا میاره ! به نزدیکیای دانشگاه رسیدیم ...با خودم گفتم ای جان الان کرایه رو حساب می کنمو تا آخر ترم خودمو تو دل استاد جا می ...