دانلود رمان روزای بارونی اندروید

  • دانلود رمان روزای بارونی

    دانلود رمان روزای بارونی

    رمز عبور : www.tak-site.ir با تشکر فراوان از هما پور اصفهانی عزیز بابت نوشتن این رمان فوق العاده. بخشی از متن رمان: کف هر دو دستش رو روی کاپوت ماشین گذاشت و نفس نفس زد … فریاد هایی که کشیده بود و قطراه های بارون آتیش درونش رو کمی خاموش کرده بودن … مشتش رو کوبید روی کاپوت … غرورش له شده بود … راه افتاد که سوار ماشین بشه … تصمیم داشت شب رو توی مطبش بخوابه … هنوز در ماشین رو باز نکرده که یه دفعه مغزش جرقه زد … سر جا خشک شد … یاد پسرک گلفروش افتاد … گلای مریم!!! گلای مریم له شده تو ماشین ترسا … ذهنش برگشت به عقب … صدای تانیا توی ذهنش پیچید: - وای آرتان! چه بوی مریمی می یاد تو مطبت! عطرشو اسپری می کنی تو هوا؟!!!  



  • دانلود رمان روزهای بارانی برای کامپیوتر و موبایل و اندروید

    دانلود رمان روزهای بارانی برای کامپیوتر و موبایل و اندروید

     نام کتاب : روزهای بارانی نویسنده : هما پور اصفهانی خلاصه داستان : رمانی مختلط از آرتان و ترسا ، نیما و طرلان ( قرار نبود 2 ) توسکا و آرشاویر ، احسان و طناز ( توسکا 2 ) آراد و ویولت ( جدال پر تمنا 2 ) ... همه شخصیت ها با هم روزای بارونی رو می سازن ... روزای بارونی ... روزایی که برای هر کسی که ذره ای احساس داشته باشه همراه با لذته ... گاهی می تونه برای همون افراد سرشار از درد باشه ... درد نبودن کسی که یه روزی بوده ... یا درد تنهایی و نبودن هیچکس! روزایی که هر کسی توی هر ادبیاتی ازش به عنوان غم استفاده می کنه و تنهایی ... همه می گن ابرا کنار می رن و خورشید یه روز در می یاد ... شاید باید به این رمان هم همینطور نگاه کرد ... روزای بارونی ... بازی سرنوشته ... امتحان پس دادن بنده هاست ... خدا عاشقا رو دوست داره و گاهی تصمیم می گیره ببینه چند مرده حلاجن ... وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه امتحان سخت عبور کنن ... یا اونقدر عاشقن که از این امتحان سر بلند می یان بیرون و می رن مرحله بعد ... یعنی عاشق تر می شن ... و پیش خدا عزیز تر ... یا اینکه ... سقوط می کنن! عشق رو رها می کنن و تنهایی رو انتخاب می کنن ... اون مجازاتیه که خدا براشون در نظر گرفته ... این رمان می خواد به همه عاشقا بگه ، صبور باشین ، طاقت داشته باشین ، به هم فرصت بدین ، با هم باشین! اینجوری از اون امتحان سر بلند بیرون می یاین ... وگرنه سزاتون سقوطه! الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها ... قالب کتاب : PDF و JAR و EPUB (کتاب اندروید و آیفون) پسورد : www.98ia.com    دانلود کتاب برای کامپیوتر دانلود کتاب برای موبایل    دانلود کتاب برای اندروید    

  • روزهــای بارونـــی _ جدید| با فرمتهای | آندروید | آیفون | جاوا | پی دی اف|

     روزهــای بارونـــی _ جدید| با فرمتهای | آندروید | آیفون | جاوا | پی دی اف|

    روزهای بارونی| نویسنده : هما پوراصفهانی | EPUB | PDF | ANDROID | JAVA |

  • روزای بارونـــی _ جدید| با فرمتهای | آندروید | آیفون | جاوا | پی دی اف|

     روزای بارونـــی _ جدید| با فرمتهای | آندروید | آیفون | جاوا | پی دی اف|

    روزهای بارونی|نویسنده : هما پوراصفهانی جـا وا - پر نیـا ن جـا وا - کـتـا بچـه آ نـد ر و یـــــد آیفـــون - تـبـلـت - آندروید - آیپادپی دی اف  Server2 Server3 Server4 Server5 Server6   ----------   ((   روزهـای   بارونــی  ))لینکهای دانلود از چهار سرور مختلف روزهای بارونی| نویسنده : هما پوراصفهانی JAR  ( KB 410   جاوا - پرنیـان |||||    JAR  ( MB 1.26 جاوا - کتابچــه |||||    APK      ( MB 2.14   آندرویــــد|||||   EPUB    ( KB 831 آیـفــــــــون  |||||    EPUB   ( KB 831 آیفون - تبلت - آندروید|||||                 PDF     ( MB 1.89پی دی اف |||||       توضیحات :

  • رمان روزای بارونی

    رمان روزای بارونی

    دانلود رمان روزای بارونی با فرمت های pdf , java , apk , epubhttp://ma1377.blogfa.com/category/108رمان روزای بارونی ازهما پور اصفهانی نام کتاب : روزای بارونی نام نویسنده : هما پور اصفهانی حجم : ۵٫۴۲مگابایت پی دی اف  و ۱٫۰۸مگابایت اندروید و ۱٫۰۵مگابایت جاوا و ۴۴۰کیلو بایت epub خلاصه داستان: رمانی مختلط از آرتان و ترسا ، نیما و طرلان ( قرار نبود ۲ ) توسکا و آرشاویر ، احسان و طناز ( توسکا ۲ ) آراد و ویولت ( جدال پر تمنا ۲ ) … همه شخصیت ها با هم روزای بارونی رو می سازن …باقیش تو ادامه مطلب ادامه مطلب سایر قسمت های این رمان سایر قسمت های این رمانروزای بارونی63 نیما وطناز ادامه مطلب سایر قسمت های این رمانروزای بارونی64احساسی که به تو دارم یه حس فوق العادس  من عاشقه کسی شدم که خیلی صلفو سادسمن اسمه این حال دلو عاشق شدن گزوشتم ادامه مطلب سایر قسمت های این رمان

  • دانلود کتاب کامل رمان روزای بارونی از هماپور اصفهانی نسخه جدید

    برای دانلود رمان روزهای بارونی از هما پور اصفهانی روی لینک زیر کلیک کنید .دانلود با لینک غیرمستقیم به درخواست نویسنده رمان لینک دانلود رو تا زمان ارائه نسخه جدید نمی تونیم بزاریم ...اما نصف رمان نسخه قدیمی رو در لینک زیر قرار میدم براتون ...دانلود نسخه قدیمی -20 کیلوبایت

  • دانلود رمان ایرانی و عاشقانه روزای بارونی با فرمت pdf

    دانلود رمان ایرانی و عاشقانه روزای بارونی با فرمت pdf

    نام کتاب : روزای بارونینویسنده کتاب : هما پور اصفهانیسبک کتاب : عاشقانهزبان کتاب : فارسیقالب کتاب : Pdfحجم کتاب : 1.3 مگابایتخلاصه داستان   رمانی مختلط از آرتان و ترسا ، نیما و طرلان ( قرار نبود 2 ) توسکا و آرشاویر ، احسان و طناز ( توسکا 2 ) آراد و ویولت ( جدال پر تمنا 2 ) … همه شخصیت ها با هم روزای بارونی رو می سازن …با تشکر از سایت www.98ia.com و هما پور اصفهانی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا . دانلود کتاب با فرمت pdf

  • روزای بارونی 9

    کاغذ رو توی دستش چند بار زیر و رو کرد، به نظر بد نمی یومد. روزهای شنبه و دوشنبه و سه شنبه کلاس داشت فقط روزی چهار ساعت. کاغذ رو گذاشت لای کلاسورش و زیر لبی گفت:- کاش آراد هم مثل من باشه.سوار ماشین شد و آفتابگیر رو پایین آورد تا بتونه توی آینه خودشو ببینه. همه چیز خوب بود. نه آرایشش قاطی شده بود نه موهاش به هم ریخته بود. مشغول دید زدن خودش بود که در ماشین باز شد و آراد سوار شد:- خوبی خانومم ، اینقدر خودتو نگاه نکن کم می شی!ویولت زیر لب ایشی گفت و گفت:- گرفتی برنامه تو؟- آره ، تموم شد، از اون هفته کلاس داریم. سوئیچو می دی؟ویولت به خاطر خستگی زودتر از آراد از آموزش خارج شده و اومده بود که سوار ماشین بشه، برای همین هم سوئیچ دستش بود. سوئیچ رو گرفت سمت آراد و گفت:- ببینم ...آراد ماشین رو روشن کرد و گفت:- چیو؟- برنامه تو دیگه .- آهان ، نیست دنبالم، گذاشتم توی فایل تو اتاق. - وا! می خواستم ببینم چه روزایی کلاس داری. با چه ترمایی؟- خوب حفظم عزیزم، روزای شنبه، یکشنبه و چهار شنبه. شنبه با ترم اولیا، یکشنبه با ترم هفت، چهارشنبه هم با ترم پنج. ویولت لباشو جمع کرد و گفت:- نمی خوام! چرا اینقدر با من فرق داری؟آراد چرخید به سمتش و گفت:- باز لباتو اونجوری کردی؟! ویولت لباشو غنچه تر کرد و شکلک در آورد. کیف می کرد وقتایی که با این شیطنت هاش آراد رو اذیت می کرد و صداشو در می آورد. آراد زیر لب لا اله الا اللهی گفت و خندید. بعد انگار چیزی یادش اومده باشه گفت:- تو مگه کی کلاس داری استاد؟ویولت که باز یادش به کلاسای متفاوتشون افتاده بود گفت:- شنبه کلاس دارم با ترم سه ... دوشنبه با ترم اولیا ، سه شنبه هم با ترم پنج ... آراد یه تای ابروشو بالا انداخت و گفت:- حداقل شنبه ها با هم هستیم. - آراد بهت گفته باشم اگه این دخترا برات قر و قمیش بیان چاله میدونی می شما! آراد غش غش خندید و گفت:- بعدش چی کار میکنی؟- ترم اولیا و ترم پنجیا با منم کلاس دارن، همه شونو می ندازم!آراد سرشو به نشونه افسوس تکون داد و گفت:- بیچاره ها خبر ندارن خانوم من چه حسود خانومی تشریف داره! - بله! پس چی فکر کردی؟ فکر کردی ما از اون خونواده هاشیم؟ از همون اول می ری می گی ایشون خانوم بنده هستن! بنده صاحاب دارم. هی هم با حلقت بازی می کنی که همه ملتفت بشن.آراد بی طاقت گفت:- حسود می شی دیوونم می کنی. ویولت با ناز گفت:- دوس می داری؟!! آراد کف دستشو گذاشت روی بوق برای ماشین جلویی بوقی کشدار زد و گفت:- بس کن ویو ، بذار سالم برسیم خونه.ویولت دست از شیطنت برداشت، ضبط رو روشن کرد و گفت:- می یای یه سر بریم پیش آراگل؟ دلم برای وروجکش تنگ شده.آراد که خودش هم خیلی دلش برای نوا تنگ شده بود سری تکون داد و گفت:- آره موافقم، ...

  • روزای بارونی 13

    13توسکا در ماشین رو باز کرد و با دیدن دسته گل بزرگ روی صندلی هیجان زده گفت: - وای آرشاویر! چه خوشگله! مرسی ... آرشاویر سعی کرد لبخند بزنه: - قابل خانوم خوشگلمو نداره ... توسکا لبخندی زد و نشست روی صندلی. گل رو توی دستش فشرد و به فکر فرو رفت. ذهنش حسابی مشغول بود. آرشاویر گفت: - چیزی شده توسکا؟ توسکا لبخند زد و سعی کرد بحث رو بپیچونه، گفت: - نه عزیزم ، یه کم نگران جواب دکترم. آرشاویر که از موضوع ناراحتی خودش غافل شده بود با خونسردی گفت: - برای چی؟ نگرانی نداره! - آخه وقتی دکتر می گه یه آزمایش رو دوباره انجام بدین یعنی هر چی که توش دیده چیز خوبی نبوده. آرشاویر دست توسکا رو گرفت و گفت: - من که اصلا نگران نیستم! مطمئنم همه چی درست و به جاست. - آرشاویر ، من مامانم مشکل رحم داشت. شاید بیماریش ارثی باشه. آرشاویر با اخم دست توسکا رو فشار داد و گفت: - تا حالا کسی بهت گفته به هر چیزی که فکر کنی همون اتفاق برات می افته؟ عزیزم ، من و تو حالا حالاها وقت داریم. فقط یک سال و نیم از ازدواجمون می گذره. توسکا آهی کشید و چیزی نگفت. حقیقت چیز دیگه ای بود. اون لحظه بیشتر از بچه دار شدن یا نشدن، نگران آرشاویر بود. منشی بهش گفته بود که آرشاویر تا دم اتاق تمرین اومده و بعد با یه حال عیجبی اونجا رو ترک کرده. مطمئن بود گپ زدن صمیمانه اونو با پرهام دیده. از آرشاویر تا حدودی مطمئن بود. خیلی وقت بود دیگه ازش عکس العمل های هیستریک ندیده بود. آرتان هم خیالش رو راحت کرده بود. اما بازم نمی خواست آرشاویر رو ناراحت کنه. چه بسا که اگه آرشاویر سالمِ سالم هم بود الان توسکا باید براش توضیح می داد. پس چند لحظه سکوت کرد تا حرفاشو تو ذهنش نظم ببخشه و بعد گفت: - راستی آرشاویر ... - جانم؟ - یه چیزی رو بهت نگفته بودم، جدیداً یه هنرجو به جمع هنرجوهام اضافه شده اسمش پرهامه ... دست راست آرشاویر دور فرمون فشرده شد و دست چپش رو قائم لب شیشه گذاشت و پنجه هاشو توی موهای سیاهش فرو کرد. توسکا در حالی که همه عکس العمل های آرشاویر رو زیر نظر داشت تند تند گفت: - خیلی پسر با استعداد و با اخلاقیه! از وقتی که اومده یه بمب انرژی آورده توی کلاس ... همه بچه ها با جدیت بیشتری کار می کنن. خیلی هم شوخ و بامزه است. جالبی شخصیتش اینه که براش هیچ فرقی نمی کنه نقش طنز بخواد بازی کنه یا احساسی و تراژدی ... همه رو به بهترین نحو اجرا می کنه. منم از همه بیشتر باهاش راحتم. آرشاویر که دیگه نمی تونست سکوت کنه گفت: - همه هنر جوهات تو رو به اسم کوچیک صدا می کنن؟ توسکا انگشتاشو تو هم قفل کرد و گفت: - خب ... آره ... من از همون اول از همه شون خواستم توسکا صدام کنن. آخه تفاوت سنی که با هم نداریم! دوست دارم جو صمیمی بینمون ...