دکتر پاکروش

  • تجربيات و توصيه هاي چند مامان و دكتر پاكروش

    توصیه های متینه جون :من از آبان ماه بعد از انتقال ناموفقم از داروخونه مولتى کمپلت گرفتم و روزى یه دونه خوردم. تا می تونستم هم گرمیجات خوردم ... خرما و عسل و...(تا قبل از انتقال). از روز قبل انتقال هم آب و نشاسته رو شروع کردم کلا پنج روز خوردم. روز قبل انتقال یه فسنجون مشتى درست کردمو خوردیم... جاتون خالى شب هم یه معجون حسابى خوردم و بعدش سیاه دونه آسیاب شده که از عطاریها میتونى تهیه کنى رو به اندازه ى 4تا قاشق پر غذاخورى با عسل اصل مخلوط کردم که زیاد شل باشه نه سفت بعد از زیر نافم تا بالاى .... به همین مقیاس دور تا دورکمرمو دلم و مالیدم بعدش روشو پلاستیک کشیدمو شالم دورم بستمو که پس نده. بعدش رفتم زیر پتو و دوساعت دراز کشیدم. بعد دوساعت هم که رفتم حمام و غسل و آمادگى برا فرداش از روز انتقال هم مولتى کمپلت رو قطع کردم و فقط فولیک اسید میخورم. گرمى اصلا نخوردم. آب و آلو و روغن زیتون رو هر روز خوردم و روغن زیتونم هنوز ادامه داره. هر روز مرباى به میخورم که شنیدم خیلى تأثیر داره. بعدشم فقط توکلم به خدا بود و فقط دست خودش سپردم. همه کاره اون بالاییه. ما هیچکاره ایم ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ توصیه های دکتر پاکروش به نازنینا :‎ ‎دکتر پاکروش هیچ کار خاصی واسه من که نکرد، البته داروهام رو بگم شاید چیز جدیدی توش باشه: اسید فولیک، روزی سه تا متفورمین ، 3 تا استرادیول که گفت بعدا افزایش میده، یه نصفه پردنیزولون 50، ویاگرا شبی یکی واژینال، هپارین روزی یکی، هر چهار روز یه دونه هاش سی جی، البته هنوز شروع نکردما. ‎این دفعه بعد معاینه داشت میرفت از مطب بیرون گفتم دکتر توصیه خاصی ، تغذیه خاصی چیزی بهم توصیه نمیکنین؟ انگار منتظر این سوال بود گفت بیا بشین. ببین هیچ تغذیه یا هیچ کاری باعث نمیشه که احتمال لانه گزینی بیشتر بشه فقط دو تا هورمون هست که از مغز ترشح میشه و این دو تا تنها عامل هستن که باعث میشن رحم جنین رو پس بزنه و فقط و فقط ازامش باعث میشه که جواب + بشه ، فقط و فقط بهش فکر نکنین همه کارهاتون رو که قبلا میکردین بکنین مثل اینکه اتفاقی نیافتاده اونوقت اصلا مغزتون این هورمونها رو ترشح نمیکنه. اما اینکه با یه سری کارها مثلا سعی میکنین اوضاع رو بهتر کنین ناخوداگاه دایم دارین فکر میکنین و همیشه هم که فکر مثبت نمیاد تو ذهنتون پس همین که من انتقالت رو انجام دادم به هیچ کس چیزی نگو تا کسی نخواد هیچ مراقبتی ازت بکنه . خودت هم هر کاری که روتین زندگیت بود انجام بده فقط چیز سنگین بلند نکن، نه به+ شدن و نه به - شدن موضوع هم فک نکن تا روز ازمایش. ++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ توصیه های الناز :‎ اقداماتم در ...



  • دکتر منصور عالمشاه و دکتر دهان زاده

    شاید با خودتون بگید آخه چرا نفرین؟؟؟ مگه دکترا بغیر از خوبی و درمان بیماریها کاری انجام میدن که ما ادمارو ناراحت کنه و شاید بعضیاتون هم درد منید و معنی حرفمو با تمام وجود حس می کنید خیلی سخته باور اینکه الان دیگه مادرم کنارم نیست .واقعا مقصر واقعی در نبود مادر چه کسیه؟؟ حدود ۵ماه پیش به اتفاق مادر واسه درد جزئی که در ناحیه شکمش ایجاد شده بود به اهواز رفتیم بعد از انجام یه سری ازمایشات تصمیم گرفتیم پیش بهترین متخصصایی که اکثر مردم اهواز اسم می بردند بریم دکتر پازیار و دکتر عالمشاه  هردو از متخصصین با تجربه اهواز هستند ابتدا به سراع دکتر پازیار رفتیم که از شانس خوب یا بد فهمیدیم به خارج از کشور رفته و مطبش به مدت یه ماه تعطیل بود تصمیم گرفتیم دومین دکتر نام برده یعنی دکتر عالمشاه که واقع در کیانپارس اهواز است ،برویم خب بعد از نوبت گرفتن بالاخره دکتر را دیدیم و برای مادرم یه سری ازمایشات نوشت که همه رو در طی یک هفته انجام دادیم وقتی ازمایشات رو پیش دکتر بردیم او اظهار کرد که کبد مادرم سالم سالم است و فقط چند عدد کیست که هیچ گونه مشکلی برای بدن ندارند در کبدش وجود دارد و حتی به داروی خاصی برای درمانشان احتیاج نداره ولی اظهار کرد که معده ی مادر من بیش از اندازه بزرگ شده و مشکوک به زخم معده هست پس براش یه اندوسکوپی نوشت... اه الان که یادم میاد اشک تو چشامه مامانم به دکتر گفت که ولی من حالم خوب نیست و درد زیادی دارم ای کاش اون روز دکتر عالمشاه اون حرفارو نمی زد ... خدا لعنتش کنه که رخت سیاه و اون امروز تنم کرده... خلاصه ما هم با خوشحالی اومدیم خونه اندوسکوپی رو پیش یه دکتر دیگه انجام دادیم دکتر دهان زاده متخصص قلب و داخلی اون گفت که مادرم زخم معده داره و یه سری دارو واسش نوشت اما هر روز حال مادرم بدتر از دیروزش میشد دیگه کاملا اشتهای مادرم داشت بسته میشد روز به روز لاغرتر و بی جان تر میشد.... تا اینکه برادرم تصمیم گرفت مادرو ببره اهواز و پیش دکتری که یکی از دوستاش معرفی کرده بود به اسم دکتر مسجدی واقعا دمش گرم خدا پدر مادرش و بیامرزه اون مادر و بستری کرد و ازش دوباره ازمایش گرفت تا اینکه متوجه شدمعده مادر من سالم سالمه و کبدش مشکل داره و بعد از انجام تمام ازمایشات به ما اعلام کرد که مادر مبتلا به سرطان کبد شده و گاما اسکن هم نشون داد که سرطانش داخل تمام استخونای مادرم پخش شده ... اون گفت که دیگه خیلی دیر شده و واسه مادرم شمارش معکوس زد فقط ۳۰روز... نفسم بند اومده بود باور اینکه مامان فقط ۳۰ روز مهمان ماست خیلی سخت و وحشتناک بود داداشم اونو به شیراز و تهران هم برد اما همه فقط یه جواب می دادن متاسفیم حالا شما بگید من ...

  • 115. مامان ماري 1#(بلطف خدا بارداری طبیعی)

    115. مامان ماري 1#(بلطف خدا بارداری طبیعی)

    **دكتر معالج : زمان ivf سیده سهیلا عارفی ، بعد از اون جلیل پاکروش **سن زن :31 **مشكل زن : آندومتریوز خفیف ، که توی لاپراسکوپی متوجه شدن و بسته بودن لوله راست و عدم تحرک کافی لوله ها **مشكل مرد : سالم ** سابقه قبلي درمان : یکبار در سال 90 به صورت طبیعی خارج از رحمی باردار شدم که زود فهمیدم و خدا رو شکر بدون عمل بطرف شد و سال 91 با دکتر طرازی لاپرا کردم و سال 92 اردیبهشت میکرو کردم و انتقال 3جنین تازه داشتم و 3جنین فریز هم برای آبان ماه انتقال دادم که هردو انتقال جوابش منفی شد. **تعداد ني ني توي دل مامان : 1 دونه پسر ناز و خوشگل **داروي هاي مكمل و تقويتي و تغذيه اي كه داشتيد اين سري كه بهت كمك كرد: متفورمین – ال کارنیتین – ولوومن با شروع بارداری هم ( شیاف سیکلوژست – هپارین – لووتروکسین – کلسیم – متفورمین – استرادیول 10 روز اول – اسید فولیک – پردونیزولون ) **توضیحات لازم : وقتی بعد از انتقال جنین های فریزم که منفی شد دکتر عارفی بهم کلی آزمایش و ژنتیک و .. رو داد وقتی جواب آزمایش هامو دید گفت یک مشکلی داره رحمت که نمیتونه به جنین خون برسونه دوباره باید از اول شروع کنیم بریم بیمارستان دیگه – هیسترو سکپی انجام بدیم و یکسری دارو که باید مصرف کنی منم که خیلی داغون بودم و پولی نداشتم دوباره شروع کنم رفتم آزمایشاتمو یک دکتر دیگه هم ببینه و نظر بده منم رفتم پیش دکتر پاکروش اونم یک آزمایش داد و گفت خانوم تخمک هات معیوبه چاقی 100 بار دیگه هم ای وی اف کنی نمیشه برو باید 16 کیلو لاغر بشی منم کلی گریه کردم و اومدم خونه داروهاشو که وولومن تقویتی هست متفورمینم که 3سالی هست میخورم و ال کارنیتین یک جور چربی سوز هست اشتباه نکنم منم مصرف کردم البته یک تست هم بعد از نزدیکی توی مطب گرفت زیاد تعریفی نداشت بعدم هیچی دیگه منم ناامید بودم که خدا خودش به وقتش معجزه اشو برام رو کرد و منم مادر شدم میدونم خیلی سخته ولی توی این راه صبر صبر صبر میخواد و اینکه خدا به هممون بچه میده شاید مثل من معجزه شایدم با میکرو ولی دقیقا تو ماهی که من 1 درصد هم به بچه فکر نمیکردم چون میگفتم نمیشه که شد **زمان تولد ني ني(ها) بسلامتي: دی ماه 93 ** تاریخ اولین روز آخرین پریود: 25 اسفند 92

  • سایه ی یک خاطره

    نمیدونم چند وقته ننوشتم ..شاید منتظر بودم یه حرفی برای گفتن باشه و بیام و بی دلیل   نپرم اینجا ..ولی خب حرفی هم که نباشه باید نوشت تا کمی سبک شد .. .. این روزها کمی تا قسمتی سخت میگذره ..درد دارم ..ولی ترس همراهشه .. ترسی از افتادن و سقط و این حرفا ندارم ..ترسم شاید مربوط به خاطره یی قدیمیه .. که منو  میکشونه به سمت افکاری که نمیذاره آسایش داشته باشم .. قبل از محمد بعد ازفراز و نشیب و نذر و نیاز زیاد با هزار آرزو باردار شدم .. زمانی که جواب آزمایش رو گرفتم فکر میکردم خوشبخت ترین زن دنیام .. فکر میکردم نعمت برام تمام شده و من از خدا  دیگه طلبی ندارم .. همیشه از زمانی که دختر خونه بودم میگفتم : من مادر میشم ؟؟ نه ..امکان نداره .. ولی جواب آزمایش میگفت تو به آرزوت رسیدی ..عروسک بازی بچگی هات جاشو به یه  عروسک واقعی میده ..یه چیزی که از جنس توهه ..مال توهه ..وقتی جواب رو نشون مامان و بابام دادم فقط خنده بود و شادی ..من عروس اول بودم ولی بچه یی نداشتم ..جاری اول پسرش 2سال بود .. همه رو خبر کردم ..از شوقم ..گفتم نتیجه صبرم رو گرفتم .. روزهای اول درد های شدیدی داشتم ..مثل زمانی که محمد رو حمل میکردم ..ترسیده بودم ..نکنه از دستش بدم ؟؟ رفتم سونو ..گفت همه چی اوکیه ..قلبی نیست ..برو یک ماه بعد بیا ..رفتم خونه و منتظر شدم ..لحظه ها رو دونه دونه شمردم ..تا اینکه وقت سونو بعدی شد ..قلب هم بود ..خوشکل و ناز میزد ..تند تند .. من و ساسان مست بودیم ..جلوی دکتر توی مطب همدیگه رو بغل کردیم و زار زار گریه کردیم .. و دکتر پاکروش ما رو بدون تعجبنگاه میکرد ...انگار زن و شوهرهای زیادی تو اتاقش با دیدن این صحنه هیجانی شده بودن ..وقتی به مامان و بابام از صدای قلبش گفتم : مامانم ..بابام ..خیلی خودشون کنترل کردن که گریه نکنن ..4ماهم شد ..بابا ومامانم رفتن دبی ..و دو هفته بعد با یه ساک وسیله بچه اومدنتا پوشک نوزادی ..شیشه های مارک دار خوشکل ..لثه خار ..ظرف دارو .. لباس ..سرهمی .بیشتر آبی ..فکر میکردن پسره .. منم کم کم هر چی میدیم میخریدم ..ماه 5تمام بودم ..دکتر سونو سه بعدی برای جنسیت نوشت ..خودم خواستم ..رفتم سونو ..دکتر تا نگاه کرد گفت : دختره ..یه دختر خانوم ..نگاه ساسان کردم ..اثری از احساسیندیدم ..دوباره چشمم بستم به مونیتور ..گفت همه چی اوکیه ..یه هویی انگار یزی دید گفت :شما مشکلی نداری ؟؟ گفتم مثلا ؟؟ گفت مثلا احساس دفع آب از کیسه آمنیوتیک ؟؟ گفتم : نه ... قلبم تند تند میزد .. گفت پس باید دوباره چک کنم ..فقط پشت سر هم میگفتم : دکتر ..دکتر ..چیزی هست ؟؟ دکتر کلافه میگشت ..گفت : یک کلیه مشکل داره ..نه ... هر دوتاشه ..یکی پر از کیسته ..و یکی نیمه تشکیل شده ... بخاطر همین مایه دور جنینی خیلی کمه ..و من بخاطر ...

  • ادامه ی دهه هشتاد(به دنبال نی نی گولو)

    سلام دوست جونیای خوبمخوبید.امیدوارم همیشه خوش باشیدهمانطور که گفتم اسفند84 ما اقدام کردیم واسه بچه دارشدن اون موقع هنوز خونه یمامان شوشو زندگی میکردیمماه اول که باردار نشدم میخواستم برم دکتر مامانم وخواهرم بهم اجازه ندادن گفتن 1ماهکه دیگه چیزی نیستگذشت تا4 ماه رفتم درمانگاه پیش یه ماما گفتم چند ماه اقدام کردم واسه بچه اما باردارنشدم 2 تا بسته قرص ال دی بهم داد گفت اینا رو مصرف کن امادت میکنه واسه بارداریبعد از خوردن قرصا 2 ماه بعدشم دیدم باردار نشدم نگران شدماینبار رفتم پیش یه متخصص اما معروف نبود اونم چند بسته قرص کلومیفن بهم داداما بعد از مصرف اونا هم باردار نشدم اون دسته از دوست جونام که مشکل منو دارنکاملا با این داروها اشنایی دارنیه چند ماه گذشت من مرتب پیش این خانم دکتر میرفتم دیدم نتیجه نگرفتم تصمیم گرفتم دکترمو عوض کنمشنیده بودم یه ماما هست همه میگن خیلی دستش خوبه خیلی سرش شلوغ بودرفتم پیش اون اونم مرتب واسه خودم امپول واسه شوشو امپول یکسره سونو میداد .داروهای گرون .چند بار ازمایشنظر این خانم دکتر این بود که من کاملا سالمم وا س پ ر م شوشو خیلی ضعیفهراستی یادم رفت بگم اون باری که پیش خانم دکتر متخصص میرفتمیکی از جاریام حامله شد که عروسیشون بعد از مابودمنم تلاش میکردم تا وقتی اون زایمان نکرده من باردار شم امانششششششششششششششششدکه نشششششششششششششدحالا من پیش خانواده شوشو وانمود میکردم ما بچه نمیخواهیم من از بچه بدممیاد خلاصه حسابی فیلم بازی میکردمخرداد 86 بود جاریم زایمان کرد یادمه من اون روز بگفته دکتر امپولhcg زدمورفتم بیمارستان عیادت جاریچه خاطرات تلخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییکاش میشد این خاطرات از ذهنم پاک بشهگذشت ومن مرتب پیش اون خانم دکتر میرفتم یکسره داروهای تکراریتا شد ماه شهریور خبر به گوشم رسید اون جاریم که باهم  همخونه بودیم حاملستاونم بعد از من عروسی کرده بودمن تا این خبرو شنیدم خوب یادمه 9 صبح بود شروع کردم به گریه اونم زاز زاززنگ زدم به خواهرم همینطور گریه میکردمانی فکر کرد بلایی سر مامان وبابام اومده وقتی موضوع رو براش گفتم دلداریم دادیکم اروم شدم1هفته بعد با خانوادم رفتیم شمال ته دلم غمگین بود در ظاهر خودمو شاد نشون میدادماز شمال که بر گشتیم هوس زیارت کرده بودم بدددددددددجورتصمیم گرفتم هرطوری شده برم زیارتبا مامانم وداداشی 3نفری رفتیم مشهد بعد از اینکه از مشهد برگشتم نوبت دکترم بود رفتم پیش دکتر گفت:چون شما تو اینمدت با دارو باردار نشدی باید از ر  ح  م  ت   عکس رنگی بگیریعکس رنگی گرفته شد با چه مصیبتی من ...

  • سوالات چهار گزینه زیست شناسی فصل دستگاه ایمنی‎

    سوالات چهار گزینه زیست شناسی فصل دستگاه ایمنی‎

    سوالات چهار گزینه زیست شناسی فصل دستگاه ایمنی‎کاری از آقای ایمانعلی پاکروش   نام فایل : سوالات چهار گزینه زیست شناسی فصل دستگاه ایمنی‎حجم : 839 کیلوبایتدانلود : لینک مستقیم ‍| پرشین گیگ  رمز فایل : www.konkur.in منبع : سایت کنکور