سایت خریدکفش

  • درهنگام خریدکفش به مواردزیردقت کنید

    درهنگام خریدکفش به مواردزیردقت کنید



  • Joey Mantia At SF Inline Marathon

    Joey Mantia At SF Inline Marathon

    Joey Mantia hawking for the line at the 2006 Worlds. Notice the Italian's hand on Joey's hips.. Yes inline speed skating is agressive! They also failed to mention that lower back muscles become more fatigued when trying the TT position for the first time. What I find interesting is the gluteus maximus part. I come from speedskating and most speedskaters have big butts. I’ve found that most of the speedskater friends that I have that have either cross-trained or converted altogether to cycling tend to be power cyclists as opposed to spinners a la Lance Armstrong. We also tend to ride lower for longer than most other cyclists thanks to our strong lower backs. I had only been riding for a couple of months and most of the riders around me could not understand how someone who had such little milage could stay as low for as long as I did. I wasn’t necessarily in a TT position, but I was definitely proportionately(I’m only 5’5″) lower than everyone else in the pack. This study now lends credibility to the fact why speedskaters that cross over to cycling like being lower when pedaling. Being in that lower position fits the way our muscles have already been trained to work; which is why I think speedskaters tend to make excellent cyclists. We already have the endurance, strength, and drive; all we need is the miles. Anyone have similar experiences?من این مطلب رو از این ویسایت گرفتم  www.patincolombia.comوبراتون ترجمه ش کردم یکم بد ترجمه کردم ولی به لهجه ی خودشون نوشته _ به بزرگی خودتون ببخشیدجوی Mantia هاوکینگ برای خط در سال 2006 جهان است. مقررات دست ایتالیایی در لگن جوی است.. مقررات دست ایتالیایی در لگن جوی است.. بله اسکیت سرعت خطی است مهاجم! بله اسکیت سرعت خطی است تهاجمی! آنها همچنین موفق به ذکر است که عضلات کمر تر مانده است که سعی در موقعیت TT برای اولین بار. آنها همچنین موفق به ذکر است که پشت عضلات پایین تر مانده است که سعی در موقعیت TT برای اولین بار. آنچه به نظرم جالب بخش سرین maximus است. آنچه به نظرم جالب بخش سرین maximus است. من از speedskating می آیند و بیشتر speedskaters اند ته بزرگ است. من از speedskating می آیند و بیشتر speedskaters اند ته بزرگ است. من متوجه شد که بسیاری از دوستان speedskater که من آن را که آموزش دیده یا صلیب روی هم رفته و یا تبدیل به دوچرخه سواری تمایل به قدرت به عنوان دوچرخه سواران به spinners لا لنس آرمسترانگ مخالف است. من متوجه شد که بسیاری از دوستان speedskater که من آن را که آموزش دیده یا صلیب روی هم رفته و یا تبدیل به دوچرخه سواری تمایل به قدرت به عنوان دوچرخه سواران به spinners لا لنس آرمسترانگ مخالف است. ما همچنین تمایل به سمت پایین برای بیش از اکثر دوچرخه سواران با تشکر قوی دیگر را به ما پشت پایین تر است. ما همچنین تمایل به سمت پایین برای بیش از اکثر دوچرخه سواران با تشکر قوی دیگر را به ما پشت پایین تر است. من مجبور بودم فقط سوار شده است برای چند ماه و بیشتر از سواران در اطراف من نمی توانستم بفهمم چگونه کسی که تا به حال چنین milage کمی تا ماندن به میزان کم تا زمانی که من انجام داد. من مجبور بودم فقط سوار شده است برای ...

  • شلوار مخمل خردلی

    یادمه سالهای اولیه دبستان بودم٬ خیلی مشتاق به خریدکفش وکت شلوارنو. خدارحمت کنه مادرم رو که خیلی به فکر رخت ولباس عیدما بود. یادمه ما رو می برد به خیابان باب همایون که برامون کفش ولباس بخره. همیشه به فروشنده می گفت: - آقا ! بی زحمت یه نمره بزرگتر بدید تا سال بعدش هم بپوشه! من جرات نمی کردم به مادرم بگم که اینجور لباس به تن من گریه می کنه! به همین دلیل همیشه به  اجبار کفش ولباسمو می پوشیدم و هیچی نمی گفتم. اما آستین های کتم رو بالا می زدم وجلوی کفشام یه تیکه کهنه وپنبه میذاشتم تا ازپام درنیاد. بالاخره هرطوربود عید رو سرمی کردیم و جالب اینه که کفش ولباسها هیچوقت هم تاسال بعد نمی موند! واین قضیه به علت بی پولی برای سال بعد هم تکرار می شد. یه سال ازخلیل جهود که یک دوره گرد لباس فروش بود٬ مادرم یه پارچه شلواری مخمل راه کبریتی درشت به رنگ خردلی خرید. خیلی ذوق کردم. یادمه پارچه شلواری رو با آقام بردیم پیش عباس آقا خیاط که هنوزهم درقید حیاته وآدم خوبی هم هستش. عباس اقا گفت برو یه هفته دیگه بیا شلوارو ببر. من که خیلی عجله داشتم٬ بعداز دو سه روز هر روز می رفتم دم خیاطی عباس آقا وازشلوارم خبرمی گرفتم. دیگه عباس آقا واقعا ازدست من عصبانی شده بود وگفت: - بچه جان! چراهرروز میایی در دکون من؟! مگه خیاطی خم رنگرزیه که یهو برای تو شلواربدوزم. اصلا بیا پارچه ات رو ببر٬ من دیگه ذله شدم ازدست تو! من به عباس گفتم: - باشه عباس آقا٬ بخدا دیگه نمیام . هرموقع آماده شد به آقام بگو تا بیام شلوارم رو ببرم! عباس آقا خیالش ازپیگیریهای من راحت شدوگفت: - باشه! هروقت آماده شد به مشدی اکبر٬ آقات میگم. دیگه ازاون روز هرروز ازآقام سراغ شلوارمخملی رو می گرفتم. اما ازاونجایی که آقای خدابیامرزم خیلی آروم  وصبوربود هیچوقت از جستجوگریهای من عصبانی نشد. اما من به همین اکتفا نمی کردم. بعدازظهرها یواشکی می رفتم دم دکان عباس آقا وپارچه خودمو  لای پارچه های دیگه می دیدم. بالاخره زمان موعود فرارسید و عباس آقا با چندبار خلف وعده٬ روز عید و درست نیم ساعت مونده به تحویل سال٬ شلوارمنو پیچید توی یک کاغذ بادبادک و به من داد. من نمی دونم چه جوری خودمو به خونه رسوندم که شلوارمو بپوشمو بیام توی کوچه و به بچه های دیگه نشون بدم!. بالاخره به خونه رسیدم و اونو ازلای کاغذ بادبادک بازکردم و پوشیدم..... مثل اینکه عباس آقا خیاط برای اینکه وقت نکرده بود وبرای اینکه ازدست من راحت بشه٬ خوش انصاف بالای شلوارمن رو بجای جای کمربند٬ کش زیرشلواری انداخته بود!. انگاری تمام دنیا روسرمن خراب شد. برای من خیلی مهم نبود٬ اما مادرم منو باچشم گریون فرستاد دم مغازه عباس آقا که من شلوارو پس ...