سفرنامه گوا

  • سفرنامه گوا

    Hi, Merry ChristmasWhere are you from? ...Oh, Iraaaan !?...Welcome to state of sand and sun. گوا...، طبیعت سر سبز، سواحل زیبا، زیبایان ساحل نشین، بوی خوب روغن نارگیل، موج سواری،آفتاب سوزان، خوراک دریایی، صدای آرامش بخش امواج آرام، غروب گرگ و میش،طلوع رقص نور، زندگی شبانه تا خود سپیده دم...گوا: آنجا که قدغن مفهومی ندارد! و یک تعطیلات واقعی... Breaking News: افشاگری های خواندنی راجو هندوستانی در باب قدغن ها و داستان های دیگر !! Travelog (شناسه وب نوشت) در فرهنگ واژگان به معنی ارائه کنفرانس یا سخنرانی تصویری پیرامون... (ادامه)



  • سفرنامه هند - از تصمیم تا بمبئی (قسمت اول)

    با استقرار تو یک هتل متوسط که اینترنتی پیداش کرده بودیم و صرف ناهار، با عجله اومدیم واسه شروع عملیات اکتشاف!!!  و پرسه زدن تو خیابونای اطراف هتل... پیاده رفتیم لب ساحل که از سطح آب ۲-۳ متر بلندتره. یک مسیر ساحلی با حاشیه ای از  ساختمونهای شیک ۳-۴ طبقه و درختان زیبای انجیر معابد و ماه می ( May tree ). خیابون سنگفرش بود و نم بارون زده. حس من ترکیبی بود از شگفتی، تحسین و لذت از محیط. یک اقلیم متفاوت با یک عالم گیاه متفاوت و زیبا.  گلهای آپارتمانی ما حاشیه پیاده روها کاشته شده بودن!!! همه درشت و سرحال. نه مثل گلهای من افسرده. انگار گلها هم غم غربت دارن. اینجا سرزمینشون بود. سرزمین حاره. با چند دقیقه پیاده روی رسیدیم به GATE OF INDIA. بنایی که به یادبود ورود ملکه انگلستان ساخته شد و ۴۰ سال بعد استعمار پیر از اینجا رفت. با این حال بنا کماکان سمبل بمبئی شده و بهش افتخار میکنن. کبوتر پرروها و عکاسای آویزون و گداها ما رو محاصره کردن!!! اون روز رو تماما به گشت و گذار تو محله کولابا و بخصوص خرید از دستفروشاش که انواع بدلیجات عالی و دست ساز رو به کمترین قیمت عرضه میکنند گذروندیم. رستورانهای معمولی هند برای ایرانی های وسواسی جای خوبی نیست. اینجا بود که یک فروشگاه مک دانلد با همبرگرای عالی و از قضا ارزون تو این محله ما رو از گرسنگی نجات داد! روز دوم: دروازه هند! صبح به GATE OF INDIA رفتیم. هوا ابری و دریا طوفانی بود.  یک سری لنج ما رو از اونجا میبردن به جزیره الفانتا Elaphantaکه بر عکس اسمش اصلا فیلی نداشت. با یک ساعت قایق سواری به جزیره رسیدیم. قایق دارای یک راهنما بود که از دولت بابت راهنمایی توریست ها حقوق میگرفت. جزیره کاملا جنگلی و سرسبز بود با یک ریل که ظاهرا ساعتی یک بار قطاری از اسکله به دهکده داخل جزیره میرفت. اما این مسیر کلا ۲۰ دقیقه پیاده طول میکشید. به محض پیاده شدن از قایق لیدری که از سکنه جزیره بود به استقبال اومد و واسه همراهی تا معبد با ۲۰۰ روپیه اجرت موافقت کرد.  از دهکده یک ردیف پله که شاید جمعا بیشتر از ۱۰۰۰تا بود ما رو به تمپل بالای تپه میبرد. در دو حاشیه مسیر بساط دستفروشا پهن بود که انواع مجسمه های خدایان و کیف و نقاشیهای روی پارچه و بلال شیرین عرضه میکردند. از تمپل و مسیر و دورنمای بالای تپه تصاویر بسیار زیبایی دارم که هر کدوم به زیبایی یک کارت پستالن. بعد از ظهر خسته و کوفته به بمبئی برگشتیم. پاورقی: توصیه میکنم تو کوله پشتیتون حتما انواع کنسرو همراه داشته باشین. کنسرو تو اینجور مکانها که رستوران خوبی وجود نداره به دادمون رسید.

  • سفرنامه هند- قسمت سوم: اورنگ آباد

    سفرنامه هند- قسمت سوم: اورنگ آباد

    ... ظهر وقتی از قلعه دولت آباد برگشتیم به هتل از این شاکی بودیم که چرا تو هندیم اما یه دونه فیل هم ندیدیم. رسپشن، آدرس یک باغ رو داد که بریم فیل ببینیم، حدس بزنین باغه چی بوده؟ باغ وحش!!! نابغه نفهمید که ما فیل آزاد میخوایم نه اسیر! وقتی رسیدیم سردرش و فهمیدیم که اینجا باغ وحشه دیدیم کار از کار گذشته دیگه. تصمیم گرفتیم توفیق اجباری بریم باغ وحش. اما جالبه که باغ وحش یک شهر کوچولو مثل اونجا از باغ وحش تهران مجهزتر و زیباتر و پر حیوون تر بود!!! عصر: حرکت با اتوبوس (چون وسیله نقلیه دیگه ای واسه این سفر وجود نداشت) از اورنگ اباد به مقصد گوآ. یک اتوبوس شب رو که مسافت ۱۲ ساعته رو به ناچار باهاش طی کردیم.

  • سفر به مرز کمونیسم و کاپیتالیسم (سفرنامه اوکراین) - بخش دوم

        فرصت مسافرت در معیت عیال فراهم نبود؛ آزمون بورد تخصصی ارتودونسی داشتند. آن هم در کورس پیشتازی برای به چنگ آوردن رتبه این آزمون ! رویکرد ایشان به عضویت در هیئت علمی دانشگاه بود و از آن بیشتر ور دل بنده در تهران ماندن. از هنگام ساخت فیلم « دختر لر »، طهران شهر قشنگ فرنگی ست که هر آن که بیش از سه چهار پنج سال روزگار در آن بگذراند، دیگر نمی تواند به زادگاه برگردد. تا برسد به من که از همان روزگار کودکی در بن بست مریم کامرانیه جنوبی، شیفته و دلخسته تهران شدم و از همان روزگار دستیاری عزمم را جزم کردم تا بتوانم به پشتوانه شناخته شدن در بالا و پایین و چپ و راست تهران، در تهران بمانم و به اسپهان باز نگردم. نه فقط عضویت هیئت علمی دانشگاه های دولتی، که کسب رتبه بورد تخصصی برای روانپزشک بدون رویکرد به اختلالات سایکوتیک ( روانپریشانه ) بسیار دشوار است؛ تا چه رسد که به جای از بر کردن متون و مقالات، کوشش در کار بالینی و برگزاری دوره های آموزشی داشته باشد !! من مانده بودم و تنهایی ژرف و سترگی که در پی رخدادهای خونین ناگوار تابستان ۱۳۸۸ این مرز پر گزند، آشفته و درمانده و فسرده و فرسوده شده بودم. همسرم دست کم بیشترین ساعات شبانه روز را ( درست همچون آزمون بورد تخصصی سال ۱۳۸۶ خودم ) در کتابخانه بیمارستان مدرس سعادت آباد می گذراند و همانند من در راه رفت و برگشت به مطب و کلینیک ها و کلاس ها، شاهد و ناظر رخدادهای دلخراش و جنگ و ستیز خیابانی نبود. خرد و داغان هر روز به مطب می رفتم و روح و روان های له و لورده تر از خودم را درمان می کردم؛ تمرکزم کاهش یافته بود و حال و نوایی برای روان درمانی نمی داشتم. افسردگی واکنشی بر افسردگی فلسفی و اگزیستانسیالیستی افزون شده بود. همه ی ایده آل های ملی و اجتماعی سی و سه ساله ام دود شده و به هوا رفته بود؛ واقعیت طعم گه خودش را به من خاورمیانه ای جهان سومی به تمامی نشان داده بود !!! تا پیش از سفر به اوکراین در شهریور سال فراموش ناشدنی ۱۳۸۸، در همه دوران مجردی ام، فقط دو سفر مجردی داشتم: سفر سه روزه با داریوش نیکبخت به پاسارگاد و تخت جمشید در پارس ( شیراز ) و سفر سه روزه با همان خبیث به کلاردشت. خاک بر سرمان با این مجردی کردن مان !!!! هر بار به اسپهان ( اصفهان ) می روم، به پیاده روهای خیابان ها و کوچه ها که می نگرم، در دل زار می زنم که چرا دوران دانشجویی ام را در تهران نگذراندم و سی و یک سال تمام عمر در شهر سنت مدار و محافظه کار اصفهان بر باد دادم؟!؟ هر چند باید اذعان و اعتراف کنم که هژده سال نخست آن بد نگذشت و سازنده بود؛ و سه عشق آتشین رخ داده در سیزده سال بعدی آن - به شیرین، مرجان و همسرم - برایم سازنده، جان ...

  • اسباب میکشیم!

    سلام.داریم خونه رو عوض میکنیم. جای بزرگتری گرفتیم. کم کم تو دو هفته جابجا میشیم. خوبی خونه های مبله اینه که آدم وسایل کمتری واسه جابجایی داره.  روی هم یک وانت هم نمیشه. به هرحال مامان اینا برای سه هفته اینجان و تو خونه جدید فضای بیشتری واسه مهمون داری داریم. قالیچه و سرویس ظرفم هم تو راهه!!! خوشحالم. تو کتاب راهنمای مسایل زندگی گفته: چهار فعل طلایی را به خاطر داشته باشید: گوش دادن، کنار آمدن، بازسازی کردن، قدردانی کردن. نوشته هامو بردم پیش استادم. بلانکا خانوم از کارم راضی بود و با لبخند رضایت بهم گفت: خوشحال هستم! (آخیش خستگیم در رفت)هوای اینجا تا دو روز پیش بیشتر بهاری بود تا پاییزی. اما کم کم خنکتر شد و امروز دیگه بارون شدید گرفت... من اما مثل بچگی هنوز از رعد و برق میترسم!

  • سفرنامه اندونزی (بالی 1)

    سفرنامه اندونزی (بالی 1)

    حوالی نیمه شب و فرودی آرام در فرودگاه دنپاسار... میهمان یک زوج هندو مذهب بودیم با دو فرزند: تدی ۹ ساله و رندی ۵ ساله که اتاق خوابشان را به رسم مهمان نوازی در اختیار ما نهادند. پیشاپیش از ساری (میزبان مان) برای پرواز دیر وقتمان عذر خواهی کرده بودیم و پاسخ شنیدیم که مشکلی نیست و منتظرمان می مانند و تذکر دادند برای رسیدن به شهر فقط از تاکسی های Blue Bird استفاده کنیم. این شرکت در تاکسیرانی اندونزی بسیار خوشنام است و از تاکسی متر برای محاسبه قیمت استفاده می کند. وقتی رسیدیم، زن و شوهر خواب آلود، نشستند و برای ۳ روز اقامت در بالی یک برنامه فوق العاده ریختند. قاطعانه می گویم به لطف ساری درک من از بسیاری گردشگران که ۲ هفته در این جزیره می مانند، بیشتر است. ابتدا یک لیست از علایقمان نوشتند و یک خروار سوال در مورد جاذبه های بالی پرسیدند تا فقط جاهایی که حس خوبی بهمان می دهد را بدون اتلاف وقت ببینیم. سوال بعدی در مورد گواهینامه بین المللی بود که هیچ کدام نداشتیم. گفتند بهترین راه برای گشتن بالی داشتن وسیله نقلیه شخصی است و پرسیدند اهل موتورسواری هستیم یا خیر. با پاسخ منفی ما به این نتیجه رسیدند که برایمان ماشین و راننده کرایه کنند. با شنیدن حرفهایشان کمی گیج شدیم. ماشین با راننده؟ یک درصد هم به ذهنمان خطور نمی کرد هزینه پایینی داشته باشد. پرسیدیم و دانستیم ۷۲ ساعت کرایه ماشین و ۲۴ ساعت در اختیار داشتن راننده (۸ ساعت در روز) چیزی حدود ۷۵۰۰۰ تومان در می آمد. فوق العاده بود و این مزیت را داشت که دیگر نگران پیدا کردن آدرس یا برنامه ریزی زمانی نباشیم چون ساری تمام جزئیات برنامه روزانه را با راننده هماهنگ می کرد. چنین شد که فردا صبح راس ساعت ۸ راننده و ماشین دم در منتظرمان بودند. به دفتر خاطراتم رجوع کردم تا ببینم بعد از اولین گشت در بالی چه احساسی داشته ام؛ چنین نگاشته ام: به جرات می گویم امروز قشنگ ترین روز سفر بود... برای رسیدن به اولین مقصد، از کوتا حدود ۴۵ کیلومتر راندیم تا به معبد افسانه ای بالی برسیم. Tanah Lot یک معبد مقدس نزدیک ساحل با تعداد بسیار زیادی توریست و بازار صنایع دستی که مجسمه های متنوع و سمبولیک بالی را می فروشند. با اینکه حدود ۹۰ درصد جمعیت اندونزی مسلمانند، بیش از ۸۰ درصد اهالی بالی، هندو مذهب هستند. به دلیل تفاوت های بسیار، مردم اندونزی بالی را بیشتر یک ناحیه مستقل می دانند تا قسمتی از اندونزی. بالی به جزیره خدایان معروف است. کم کم چشمانتان به دیدن مجسمه های فراوان خداهای این سرزمین عادت می کند. دور نمای معبد تانا لات؛ باید به آب زد تا به ورودی معبد رسید. به عنوان اولین مقصد انتخاب خوبی نبود؛ ...