شعری درباره ی صداقت

  • شعری درباره ی روز معلم

    شعری درباره ی روز معلم

    معلم ساربان علم و عشق است معلم میزبان مهر و عشق است معلم ساربان معرفت ها خریدار دل بیدار عشق است معلم شاهکار مهربانی جلودار و همی سردار عشق است معلم شمع سوزان در محبت بسی او از خریداران عشق است صداقت در مرامش موج دارد دلش همواره اسکادران عشق است معلم ریسمان عالمین است طنین روحبخش ماه عشق است معلم چون ژدر بی خواب و بی تاب از این بابت که او مصداق عشق است شب و روزش همه در فکر تعلیم سر و سرش درونش درد عشق است معلم را نباید برد از یاد مقام او مقام اهل عشق است



  • معرفی کتاب های معروف

    معرفی کتاب های معروف

    خسرو و شیرین لیلی و مجنون لیلی و مجنون نام مجموعه شعری از نظامی گنجوی شاعر پرآوازه ایرانی است. این مجموعه سومین مثنوی از مجموعه مثنوی‌هایی است که به خمسه نظامی معروف هستند. بیشتر محققان اعتقاد دارند که بن‌مایه‌های پراکنده این داستان برگرفته از اشعار و افسانه‌های فولکلور در زبان عربی است که توسط نظامی ایرانی‌سازی شده است. کراچکوفسکی برای شخصیت مجنون، هویت واقعی قائل است و او را یکی از اهالی عربستان در اواخر سده اول هجری می‌داند. ولی طه حسین تردید جدی به واقعی بودن شخصیت مجنون وارد می‌کند. یان ریپکا افسانه لیلی و مجنون را به تمدن بابل باستان منسوب می‌داند. اگرچه نام لیلی و مجنون پیش از نظامی گنجوی نیز در اشعار و ادبیات فارسی به چشم می‌خورد، ولی نظامی برای نخستین بار، آن را به شکل منظومه‌ای واحد به زبان فارسی در ۴۷۰۰ بیت به درخواست پادشاه شروان به نظم کشید. نظامی خود از بابت این سفارش ناراضی و بی‌میل بوده‌است و کار را در چهار ماه به پایان برده‌است.

  • شعر درباره بابای مدرسه

    شعر درباره بابای مدرسه

                 یک سال پیش آه                                              وقتی که می شکفت                                                                              گلهای مدرسه               چشم انتظار بود                                                از پشت پنجره                                                                               بابای مدرسه                 بابای مدرسه                                                یعنی :دعای خیر                                                                        یعنی :نماز صبح                   یعنی کسی که ماند                                                 در خانه دلش                                                                       غم های مدرسه                    مردی که بار ها                                                 توی کلاس ما                                                                           جارو کشید ورفت                     از اشکهای او                                                  باغ شکوفه بود                                                                        هر جای مدرسه        

  • شعری دروصف روز(مدتی هست که نقادجماعت طردند...)

     مدتی هست که نقادجماعت طردند درعوض جمله ثناگوهمگی خرسندند   فرمول دشمن مابودن ویا برله ما زده آتش به دروخانه وکاشانه ما   رویش مدعیان،تفرقه آورده کنون ریزش نخبه جماعت شده تفریح نگون   آنکه بافرمول حال است ملاک سنجش می کندموعظه،خودگشته جداازارزش   کس نگوید که چنین رویش فرصت طلبان حاصلش فقروفلاکت شده یا سودوزیان   کس ندارد غم اسلام وغم عزوطن همه پندارتوهم شده، معیارسخن   چشمها بسته وبرجمله دهان حکم سخن عقلها رفته وبرموج پریدن شده فن   هرکه گویدکه چرا عقل نداردجایی دسته خودسر وخودجوش کندغوغایی   واعظ محترمی دادبه افروغ زند آن یکی نامه به سردارعلایی بدهد   کس نگوید که همین منتقدان دلسوزند یاکه ازفهم سخن راه درستی گویند   راه درمان پلشتی شده انکارخطا به مسکن گرویدن شده اسباب رها   درداین جمله تناقض به که بایدگفتن ازغم جهل وهیاهوبه  کجادررفتن   فاتحی پنبه به گوشت بکن ازناچاری یامگوحرف حقی یا که توهم می نالی   لینک این شعر درسایت بازتاب

  • قطعه شعری درجواب سرلشگرفیروزآبادی عزیز!

    اخیرا" سرلشگرفیروزآبادی درمورد سوء استفاده از سهام عدالت ویارانه هاهشداردادند که بنده به صورت منظوم به واکنش دیرهنگام این بزرگوارانتقادنمودم،باشد که نظامیان به رمز فرمایش امام راحل درمورد عدم دخالت نظامیان درامورسیاسی بیشترواقف شوند تا بعدخسران برامت اسلامی تازه متوجه زرنگی سیاسیون نشوند. دیروزچنان مردم،مبهوت تظاهرشد کزظلم هوسبازان، دربند ظواهرشد هم کوچک وهم پیران ازحیله برآشفته درسنگر ارزشها فریاد کبائر شد برزوروزر وزیورآراسته شددیوان زین خبط عمل چشمان، مدهوش جواهرشد حالا که زاخلاق وازرسم جوانمردی خالی شده سنگرها، تدبیرضمائرشد ازمصلحت اندیشی ،برظلم مدارا شد تا جمله دغل کاران برتخت مظاهرشد سرلشگر خوب ما حالا متوجه شد افسوس زسستیها،پاتک به ذخائرشد یاران خمینی را ازخونه برون کردند با دادبصیرتها فریاد صغائرشد حالا که حقیتقت را نتوان به خفا بردن برفاتحی هم اینک ،تکلیف درآخرشد برجمله نظامیها تکلیف مهم وحدت ازحزب وسیاستها امت چوجزایر شد

  • شعری از سیمین بهبهانی

    شب ...   شب چون هوای بوسه و آغوش می کنی  دزدانه جام یاد مرا نوش می کنی  عریان ز راه می رسم و پیکر مرا  پنهان به بوسه های گنه جوش می کنی  شرمنده پیش سایه ی پروانه می شوم  زان شمع شب فروز که خاموش می کنی  ای مست بوسه ی دو لبم، در کنار من  بهتر ز بوسه هست و فراموش می کنی  مشکن مرا چو جام که بی من شب فراق  چون کوزه دست خویش در آغوش می کنی  سیمین! تو ساقی ی ِ سخنی وز شراب شعر  یک جرعه در پیاله ی هر گوش می کنی. پ.ن : سیمین بهبهانی یکی از قله های غزل معاصر به حساب میاد . از ویژگی های بارز شعر اون میشه به صداقت و شناخت ظرفیت عروض اشاره کرد .معمولا از سیمین به عنوان بانویی که تونست چند وزن به اوزان عروضی اضافه کنه یاد می کنند و حتی خود سیمین هم قائل به همین نظره . اما من با این موضوع موافق نیستم . به نظر  من هر جمله یا عبارتی که از دهان شما خارج میشه روی یک ریتم افاعیلی قرار داره دوستانی که با عروض آشنایی دارند بهتر حرف من رو متوجه می شن . هنر سیمین شعر سرودن در این اوزان غریبه نه ایجاد یک وزن جدید . شاید اگر کسی بتونه بحری جدید ابداع کنه بشه اون رو یک فرد خارق العاده تصور کرد ولی زدن این حرف درباره ی سیمین کم لطفی به ظرفیت عروضه . پ.ن.ن : هوشنگ ابتهاج غزلی با مطلع : ((امشب به قصه ی دل من گوش می کن  فردا مرا چو قصه فراموش می کنی )) در مجله روشنگر به چاپ رسوند و با ابتکار مدیر صفحه ادبی مجله یک جور طبع آزمایی بین شعرای جوان اون روزگار برای استقبال از این غزل سایه به وجود اومد .بنده شخصا استقبال نادر پور ، فروغ ، شهریار و سیمین رو  از اون غزل دیدم که در این پست استقبال سیمین به نظرتون می رسه . پ.ن.ن.ن :از نکات قابل توجهی که در این غزل به نظرم اومد سخن شاعر در بیت سومه . اونجایی که عاشق هوسباز شاعر به خاطر پنهان کاری شبانش آتش یک عشق موازی رو خاموش می کنه . به عبارت بهتر سیمین از ناکامی پروانه ( که عاشق شمعی است که به دست عاشق سیمین خاموش می شه ) احساس شرمندگی می کنه . عاشق خودخواه به خاطر وصل مجازی خودش با معشوق غایب ، وصل حقیقی پروانه رو از بین می بره و سیمین از این قتل عشق حس خوبی نداره . یکی دیگه از ویژگی های این شعر حس ظریف زنانه است که کاملا محسوس و روشن بیان شده . شاید بار ها از خودمون پرسیدیم در یک رابطه ( از هر نوعش ) طرف مونث چه احساساتی داره چه نگرانی هایی داره و کلا از رابطه چه انتظاراتی داره . سیمین مثل یک نظامی ساده دل تمام اسرار عملیات رو لو داده . نگرانی اصلی شاعر در این غزل توجه بیش از حد عاشق به تن و اندام اونه و بار ها در جریان غزل این نگرانی رو فریاد می زنه . اولین فریاد ، فضای عمومی غزله که از کلمات منفی پر شده . به این کلمات توجه کنید ...

  • دکلمه هایی از شهدا+شعر درباره شهید+متن زیبا در مورد شهید و شهادت (جدید و زیبا)

    دکلمه هایی از شهدا+شعر درباره شهید+متن زیبا در مورد شهید و شهادت (جدید و زیبا)

        عاشق يک لحظه نگاهت   داستان های واقعی وتاثیر گذار    مسائل جنسی(مخصوص متأهل ها)     مخصوص دانلود صلواتی   شهدا ودفاع مقدس شهید سید مرتضی آوینی 1)الهی اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی‌خوانی، ما را بسوز آنچنان که هیچ‌کس را آنگونه نسوخته باشی.2)شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستاره‌ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می‌نوردد و زمین را به نور رب‌الارباب اشراق می‌بخشد. 3)شهادت قلبی است که خون حیات را در شریان‌های سپاه حق می‌دواند و آن را زنده نگه می‌دارد.4)شهادت، جانمایه انقلاب اسلامی است و قوام و حیات نهضت ما در خون شهید است. 5)شهید منتظر مرگ نمی‌ماند، این اوست که مرگ را برمی‌گزیند. شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید، به اختیار خویش می‌میرد و لذت زیستن را نیز هم او می یابد نه آن کس که دغدغه مرگ حتی آنی به خود او وانمی‌گذاردش و خود را به ریسمان پوسیده غفلت می‌آمیزد.  مسائل جنسی(مخصوص متأهل ها)  6)شهادت مزد خوبان است. روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده ستمرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده سترفته اند اما نه! کوله بارشان باقی ستبر زمین نمی ماند ،  شانه های ما مانده ست   آیا وقت آن نرسیده که پیله های مادی را بشکافیم و به سوی او پرواز کنیم ؟ ای شهدا برخیزید گویی این جا همه چیز تمام شده است و انگار نسل جهاد دیده دیروز،به خط پایان رسیده است.اگر سراغمان نیایید و کلامی و حرفی بر زبان نیاورید ما هم کم کم باورمان می شود که همه چیز تمام شده است.باورمان می شود که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست ،باورمان می شود که ما هم دیگر باید مد،پرستیژ،آنگارد محاسن ،تیپ اداری و خلاصه همه چیزمان مثل آدم شود !!! اگر شما حرفی نزنید باورمان خواهد شد که امام جلوی چشمانمان جرعه جرعه جام زهر را نوشید و رفت و همگی گفتیم ،الحمد لله جنگ خانمان سوز تمام شد!!! ای شهدا که جوانمردی فقط در ذائقه ی شما بود،لحظاتی از خلوت بهشت فارغ شوید،زخم ترکش ها را فراموش کنید و از ما دلجویی کنید.بعد از شما لباس خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم مثل آن روز ها بگوییم "التماس دعا" !!! به ما آموختند که چگونه بخوانیم و بنویسیم !!!   ای شهدا،دنیای بی شما و بی امام سخت است ! ای خوش انصاف ها ، اینجا دیگر با خاموشی بلدوزرهای جهادگران ،سنگر و خاکریزی که صداقت و درستی را بنا کند یافت نمی شود.اینجا فانوس ها خاموش است.خیانت به رفیق قاموس و جاویدان و رسیدن به جاه و مقام به بهای خاموشی عزت نفس است . ای شهدا اینجا دیگر از عروج خبری نیست و همه از برای "فنا"دست و پا می زنند . دست ...

  • شعری برای معلمم

    شعری برای معلمم

      فکر   دوست دارم در مورد همه چیز فکر کنم              درباره ی کلبه ی متروک وسط  باغ   درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده                  درباره ی چوپانی که بره اش را وسط کوه ها گم کرده است   درباره ی حسرت پیر زن برای رفتن به امام زاده ی بالای تپه               درباره ی کارگری که دوست دارد  که یک روز مرخصی با حقوق بگیرد   و درباره ی خودم که چقدر بی فکرم.     معلم   معلم ساربان علم و عشق است        معلم میزبان علم و عشق است   معلم سایبان معرفت ها             خریدار دل بیدار عشق است   معلم شاهکار مهربانی             جلودار و همی سردار عشق است   معلم شمع سوزان در محبت          بسی او از خریداران عشق است   صداقت در مرامش موج دارد          دلش همواره اسکادران عشق است   معلم ریسمان عالمین است             طنین روحبخش ماه عشق است   معلم چون پدر بی خواب و بی تاب          از این بابت که او مصداق عشق است   شب و روزش همه در فکر تعلیم             سر وسر درونش درد عشق است.      معلم بود   حروف درس الفبای ما معلم بود          تمام صحبت ما یک صدا  معلم بود   به روی تخته ی چوبی همیشه بی پایان            شروع نام خدابود، تا معلم بود   نگاه روشن دنیای کودکی هایم             به خشم و بوسه ی مادر، یا معلم بود   خدا به وسعت ایمان به شکل هر واژه            و جمله جمله ی ایثار،  با معلم بود   قسم به نام  پیام آوران آگاهی                   تمام درد بشر را دوا معلم بود    شکوه صبر و صلابت چو کوه می بارید            سه تیغ مهر وسنگ بلا معلم بود   به دشتهای پر از غنچه های پر احساس            گلی شکفته به نام وفا ، معلم بود   به هیچ زندگی و پوچ مرگ ، معنا داد             تمام بود و نبود شما معلم بود   به وقت گوش نهادن نشسته شاگردیم               در اوج خستگیش هم به پا معلم بود   هنوز پرسش بی پاسخی که می خواند                   معلم عشق خدا یا خدا معلم بود   تقدیم به معلم بزرگوارم که خیلی دوستش دارم و فقط برای او می نویسم.     متن زیبای انگلیسسی و فارسی  At least 5 people in this world love you so much they would die for youحداقل پنج نفر در اين دنيا هستند که به حدي تو را دوست دارند، که حاضرند برايت بميرند.            :        At least 15 people in this world love you, in some wayحداقل پانزده نفر در اين دنيا هستند که تو را به يک نحوي دوست دارند.The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like youتنها دليلي که باعث مي شود يک نفر از تو متنفر باشد، اينست که مي‌خواهد دقيقاً مثل تو باشد.A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don't like youيک لبخند از طرف تو مي تواند موجب شادي کسي شود؛ حتي کساني که ممکن است ...

  • درباره ی قیصر امین پور

        درباره ی قیصر امین پور مهدی مرادی امین‌پور به ضرورت وزن در شعر معتقد بود و این بهانه‌ای شد تا با او در کنگره شعر جوان ساعتی به بحث بپردازم. شاعر همولایتی‌ام، شعر امروز ایران را به صورت جدی دنبال می‌کرد، اما موافق کنار گذاشتن وزن نبود. اعتراف می‌کنم که جوان بودم و جوانی در ایران گاه با خامی و بی‌تجربگی مترادف گرفته می‌شود. اما امین‌پور با من به گفت‌وگو پرداخت و از اینکه برای شعر وقت بگذارد، پروایی نداشت. صدای جوان را خوب می‌شنید و گوش می‌سپرد به نوآمدگان. پیش رفتیم و دیدم که او چه خوب شعر شاعران جوان‌تر را خوانده و جریان‌ها را دنبال کرده. سنگ نشده بود؛ جریان داشت و مثل بسیاری از شاعران نبود که در مدارج دانشگاهی فسیل می‌شوند و پشت دکترای ادبیات، سنگر می‌گیرند و دیگر رمقی ندارند برای شعر و توانی ندارند برای ادامه. جوینده بود و پرسنده و کاونده. تحولات شعر ایران را با جدیت رصد می‌کرد. می‌دانست که شعر از ذهن‌ها و زبان‌های جوان برون می‌تراود و جاری می‌شود.من، امین پور را شاعر دردمندی می‌دانم که سنت را خوب می‌شناخت و چشمی نیز به نوگرایی داشت، اما وزن را نگه داشته بود. شاید باید بیشتر عمر می‌کرد تا به ضرورت رها کردن وزن برسد. معتقد بود شعر نیمایی هنوز اشباع نشده و ظرفیت سرایش دارد. از این بابت شعر امین‌پور، شعری میانه است که سودای پیشتازی و آوانگاردیسم در سر نمی‌پروراند. نمی‌خواهد مرزها را جابه‌جا کند، بلکه ترجیح می‌دهد از امکان‌های شعر فارسی بهره بگیرد و کمتر خطر می‌کند تا خود راهی نو بگشاید و ظرفیت تازه‌ای ایجاد کند. و مگر نه اینکه حرکت نیما امکان‌های بسیار برای شعر فارسی به ارمغان آورد و مگر نه اینکه امین‌پور نیز از جمله شاعرانی بود که از این امکان سود برد؟بپذیریم که امین‌پور شاعری آوانگارد و پیشرو نبود و این به خودی خود هیچ از ارزش‌های شاعری او کم نخواهد کرد. شعر امین‌پور شعری است که مخاطبان خاص و عام را به دلیل خلوص و صداقت شاعرانه و رعایت هنجارها با خود همراه می‌کند.مخاطبان مصرف کننده شعر یعنی مخاطبان غیرشاعر، شعر او را بسیار می‌پسندند، چرا که شعر امین‌پور چندان با متر و معیار آنان از شعر بیگانه نیست. امین‌پور شاعری پیشنهاددهنده نبود و شاعری آشتی‌دهنده بود. شعر امین‌پور را در ردیف شعر شاعرانی چون شفیعی کدکنی قرار می‌دهم و معتقدم این شاعران، پیوند دهنده بخش‌هایی از مخاطبان حوزه فرهنگ با شعر معاصرند:دردهای من/ جامه نیستند/ تا ز تن در آورم/ «چامه و چکامه» نیستند/ تا به «رشته سخن» در آورم/ نعره نیستند/ تا ز «نای جان» برآورم/ دردهای من نگفتنی است/ دردهای من نهفتنی استدر ...