شعر امام زمان

  • شعر امام زمان

    شعر امام زمان

        دلم میخواد ببینمت نگو نمیشه                         میخوام بمونم پیش تو برا همیشه دل شده تنگ کربلا نگو نمیشه                         خودم زدم به دست خود تیشه به ریشه اگه بشه یه بار تو رو آقا ببینم                          تو خیمه ی قشنگ تو پیشت بشینم میخوام یه بار از کف پات بوسه بچینم                        برا چنان بوسه ای اونجا بمیرم ...  التماس دعا اسماعیل رنجدوست 



  • شعر : امام زمان

      مجنون شدم که راهی صحرا کنی مراگاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مراکوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیستقطره شدم که راهی دریا کنی مراپیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشمشاید قرار نیست مداوا کنی مرامن آمدم که این گره ها وا شود همین!اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مراحالا که فکر آخرتم را نمی­کنمحق می­دهم که بنده دنیا کنی مرامن، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌اموقتش نیامده که شکوفا کنی مراآقا برای تو نه ! برای خودم بد استهر هفته در گناه، تماشا کنی مرامن گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شویوقتش شده بیائی و پیدا کنی مرااین بار با نگاه کریمانه‌ات ببینشاید غلام خانه زهرا کنی مرا*علی اکبر لطیفیان*    

  • اشعار زیبا درباره امام زمان ( عج )

    «شعر امام زمان»   اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي اي آنکه در حجابت درياي نور داري من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ برعکس چشمهايم چشمي صبور داري از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟ در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟   *****شعر امام زمان******   «شعر امام زمان»  از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسيخواب بيداري ما را ديده مي آيد کسيبا ترنم با ترانه با سروش سبز آباز گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسيمثل عطر تازه تک جنگل باران زدهدر سلام بادها پيچيده مي آيد کسيکهکشاني از پرستو در پناهش پرفشانآسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسيخواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده انداز شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي   *****شعر امام زمان******    گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کنگفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن گفتم به نام نامیت هر دم بنازمگفتا که از اعمال نیکت سرفرازم گفتم که دیدار تو باشد آرزویمگفتا که در کوی عمل کن جستجویمگفتم بیا جانم پر از شهد صفا کنگفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به مهدی بر من دلخسته رو کنگفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کنگفتم دلم با نور ایمان منجلی کنگفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کنگفتم ز حق دارم تمنای سکینهگفتا بشوی از دل غبار حقد و کینهگفتم رخت را از من واله مگردانگفتا دلی را با ستم از خود مرنجانگفتم به جان مادرت من را دعا کنگفتا که جانت پاک از بهر خدا کنگفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارمگفتا ز قول بی عمل من ننگ دارمگفتم دمی با من ز رافت گفتگو کنگفتا به آب دیده دل را شستشو کنگفتم دلم از بند غم آزاد گردانگفتا که دل با یاد حق آباد گردانگفتم که شام تا دلها را سحر کنگفتا دعا همواره با اشک بصر کنگفتم که از هجران رویت بی قرارمگفتا که روز وصل را در انتظارم   «شعر امام زمان»   مجنون شدم که راهی صحرا کنی مراگاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مراکوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیستقطره شدم که راهی دریا کنی مراپیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشمشاید قرار نیست مداوا کنی مرامن آمدم که این گره ها وا شود همین!اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مراحالا که فکر آخرتم را نمی­کنمحق می­دهم که بنده دنیا کنی مرامن، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌اموقتش نیامده که شکوفا کنی مراآقا برای تو نه ! برای خودم بد استهر هفته در گناه، تماشا کنی مرامن گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شویوقتش شده بیائی و پیدا کنی مرااین بار با نگاه کریمانه‌ات ببینشاید غلام خانه زهرا کنی مرا*علی اکبر لطیفیان*   منبع :http://www.beytoote.com

  • شعر امام زمان (عج)

    شعر امام زمان (عج)

      اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي اي آنکه در حجابت درياي نور داري من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ برعکس چشمهايم چشمي صبور داري از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟ در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟

  • شعر امام زمان (عج)

    تمام راه ظهور تو با گنه بستمدروغ گفته ام آقا كه منتظر هستمكسي به فكر شما نيست راست مي گويمدعا براي تو بازيست راست مي گويم اگرچه شهر براي شما چراغان است براي كشتن تو نيزه هم فراوان است من از سرودن شعر ظهور مي ترسم دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم من از سياهي شب هاي تار مي گويم من از خزان شدن اين بهار مي گويم درون سينه ما عشق يخ زده آقا ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست ب براي آمدن اين جمعه هم م

  • "شعر امام زمان"

    یابن الحسن دو چشم ترت درد میکند این چشمهای شعله ورت درد میکند از شدت غمی که در سینه ی شماست مانند مادرت کمرت درد میکند آقا دوباره روضه ی مادر خودت بخوان آقا اگرچه که جگرت درد میکند؛ ای وای از لگد، در آن خانه وا شد و چند مهره ای از کمرش جابجا شد و دربی که میخ داشت دگر بر نگشت...آه مادر نگاه کرد و پدر نیز با نگاه... یعنی کبوترم ! علی ات را صدا مزن اینقدر پیش چشم علی دست و پا مزن مادر چقدر زیر لگدها کشیده شد هی پشت در صدای شکستن شنیده شد دهلیز خانه ی پدرم گشت قتگاه نوبت به هتک حرمت قنفذ رسید و آه می رفت تا که حادثه ای بد خورَد رقم فریاد زد مادرمان ؛ وای محسنم !!! خون از میان سینه ی او چک...چک...چکید دستی پلید معجر او را ز سر کشید* نامرد، ضربه ی شدیدی حواله کرد مشت مغیره مادرمان را مچاله کرد یابن الحسن...! فدای شما...! غصه کم بخور آقا چقدر بال و پرت درد میکند؟! از فرط روضه های پر از سوز سینه ات مانند مادرت...کمرت...درد میکند...! شاعر : سید نیما نجاری

  • شعر امام زمان علیه السلام

    شعر امام زمان علیه السلام

    یااباصالح المهدیادرکنی  بگذار دلم بی سر و سامـــــــان تو باشد یک عمر فقط دست به دامــــان تو باشد میقات به شوق رخت احــــــــرام ببندد ای روح حرم کعبه مسلمـــــان تو باشد هر شاخۀ گل آیه ای از ســورۀ حسنت دل آینه در آینه حـیران تـــــــــــــو باشد گیسوی تو بر باد دهـد نظم جهـــــان را نظمی هم اگر هست پریشان تو بـاشد مستان همگی از خم میخانه خراب اند میخانه خراب خم چشمان تــــــو باشد التماس دعا

  • شعر در مورد امام زمان

    شعر در مورد امام زمان

      . شعر در مورد امام زمان آه می کشم تو را , با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا , ای کرامت بهار در رهت به انتظار , صف به صف نشسته اند کاروانی از شهید , کاروانی از بهار . . . 

  • «شعر امام زمان»

    اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي اي آنکه در حجابت درياي نور داري من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟ برعکس چشمهايم چشمي صبور داري از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟ در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟