شعر بی وفایی شاملو

  • احمد شاملو

    احمد شاملو در سال 1304 در تهران چشم به جهان گشود، دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی او بسیار نامرتب ودر شهرهای گوناگون انجام گرفت. زیرا پدرش افسر ارتش بود وبه همین جهت خانواده اش ناگزیر همواره از شهری به شهر دیگر نقل مکان می کرد. سرانجام ، دوره دبیرستان را در تهران به پایان رساند.درسال 1323 برای همیشه دست از تحصیل شست وضمن ادامه مبارزه سیاسی،تمام مدت به نوشتن وسرودن پرداخت. زندگی احمد شاملو در کار روزنامه نویسی واداره مجلات ادبی گذشته وتاکنون هیچ شغل دولتی نداشته است. وی زبان فرانسه می داند وترجمه های بسیاری ازشعر گرفته تا داستان و رمان- ازشعر گرفته تا داستان و رمان از وی به چاپ رسیده است. از جمله فعالیتهای دیگر وی، اداره کردن مجله هفتگی«آشنا» ،«کتاب هفته» و هفته نامه«خوشه» بوده است.احمد شاملو سه بار ازدواج کرده است واز همسر اول خود سه پسر و یک دختر دارد. وی هم اکنون با همسر سومش«آیدا» در پیرامون تهران به سر می برد. دفترهای شعر: آهنگهای فراموش شده(تهران- 1326) آهن ها واحساس(تهران-) هوای تازه(نیل-1336) باغ آینه(تهران- 1339) آیدا در آینه، و لحظه ها و همیشه(تهران-1339) آیدا درخت و خنجر و خاطره(مروارید-1344) ققنوس در باران(نیل -1345) برگزیده اشعار(روزن-1347) مرثیه های خاک(امیرکبیر-1348) برگزیده شعرها(بامداد-1349) شکفتن در مه(زمان- 1349) ابراهیم در آتش(زمان-1352) دشنه در دیس(مروارید-1356) ترانه های کوچک غربت(مازیار-1359) کاشفان فروتن شوکران(ابتکار- 1359) -       غزل شعر زمان ما نیست. این حکم اول ماست، و حکم آخر نیز. .... زبان همراه زمان پیش می رود و گسترش می یابد. اما غزل؟نه! در غزل هیچ چیز از کاروان تندتر        نمی رود.ماشین در محدوده غزل راه ندارد ودر آن جا آخرین وسیله نقلیه کجاوه و محمل است! .... اگر شعری را بتوان مصور کرد، برای غزل،تنها دست به دامان مینیاتور می توان شد... متاسفانه دیگر عصر مینیاتور گذشته است! ....شعر، والاترین هنرهاست، شاه هنرهاست. دیده اید تخته هایی را که به ابعاد مختلف بریده در جعبه ای قرار داده اند وبه عنوان نوعی بازیچه که سبب تقویت ذهن و فراست کودک می شوددر بازیچه فروشی ها می فروشند؟اگر دیده باشید، نیز دیده اید که در قوطی این تخته ها دفترچه ای چاپی هم نهاده اند که در آن، نقشه انواع خانه هایی که می توان به وسیله این تخته های بریده رنگین بنا کرد به چاپ رسیده. من هرگاه به این بازیچه می نگرم به یاد«فرمول» هایی می افتم که «گنجینه ادبیات پارسی» را بنا نهاده است:ذره و خورشید، شمع وباد، و آه و آینه. همان تخته های بریده واز پیش آماده ای که قبلاً به عرض رسید، بی کوچکترین محل اعرابی برای خود آن انسان والایی که می نشیند تا لقب«معمار روح ...



  • اس ام اس جدایی و بی وفایی

    روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم تنهایی را دوست دارم جون بی وفا نیستاما حالا مینویسم از تنهایی بیزارم جون تنهایی یادآور لحظات بی تو بودنم است عزیز • اس ام اس جدایی و بی وفایی • بی وفا بودم شکایت میکرد باوفا شدم خیانت میکردمهربان شدم رهایم کرد • اس ام اس جدایی و بی وفایی • اگر یار مرا دیدی به خلوتبگو ای بی وفا ای بی مروتغمم دادی و غم خوارم نکردیسر و کارت به فردای قیامت • اس ام اس جدایی و بی وفایی • به هرکس دل سپردم بی وفا شدچون پابندش شدم از من جدا شدنمیدانم از اول بی وفا بودیا که من نازش را کشیدم بی وفا شد • اس ام اس جدایی و بی وفایی • برای رسیدن به تو آنقدر دویدم کهدیگر برای همراه شدن با تونفسی برایم باقی نماندو من از تو جا ماندمآخه بی وفایییه ذره برام صبر میکردی تا نفسم چاق شود • اس ام اس جدایی و بی وفایی • میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکستآنچنان که تارو پودقلب من از هم گسستمی روم با زخم هایی مانده از یک سال سردآن همه برفی که آمد آشیانم را شکستمی روم اما نگویی بی وفا بود ونمانداز هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است • اس ام اس جدایی و بی وفایی • وفا یعنی این که:بعد از رفتنت نازنینمحتی نگذاشتم کسی بفهمد مرا دور زدیبی وفا • اس ام اس جدایی و بی وفایی • دلم را مبتلایت کرده بودمخودم را خاک پایت کرده بودمندانستم بی وفا هستی وگرنههمان اول رهایت کرده بودم • اس ام اس جدایی و بی وفایی • ای بی وفا رسم وفا رسم وفا از غم نیاموزی چراغم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می زند • اس ام اس جدایی و بی وفایی • یه روزی روزگاری دلمو دادم به یاری امیرافبیرفتو منو تنها گذاشت انگار تو سینه اش دل نداشتیا شایدم یکی رو داشت نه بخدا دوستم نداشتدیدم اونو با اون یکی شونه به شونه دست به دستمیگفتن و می خندیدن صحبت میکردن یه نفستا دید منو از روبرو اون بی وفا چشماشو بست • اس ام اس جدایی و بی وفایی • هی بی وفا؟برگردببین آیینه، عکس تو را قاب کردمرا نشان نمی دهد • اس ام اس جدایی و ...

  • شاملو - فقر

      بوی سیگارٍ شدیدی آمد...با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین استنکند باز دلش...پله هارا دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام!پدرم را دیدم،زیر آوار غرورش مدفونزیر لب زمزمه داشتکه خدا عدل کجاست؟که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست.!!!و چراها و چرا های دگر..دل من هم لرزید مثل زانو ی پدردیدن این صحنه آنچنان دشوار بودکه مرا شاعر کرد...شاملو

  • جملات کوتاه " احمد شاملو"

      اگر خواستی چیزی را پنهان کنیلای یک کتاب بگذاراین ملت کتاب نمیخوانند ...احمد شاملو

  • اس ام اس بی وفایی

    تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند و من رگ غیرتم باد ! عجب نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند . . . ! . . . خـــــــیال کـــــــردی رفـــــــتی و تمـــــــام ؟! بــــــــــریـــــــــــدی و خـــــــــــلاص.. مـــــــن هرگـــــــز کـــــــوتاه نمی آیم.. می بینی ؟ تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرویس است !! . . . “تو” جا زدی “من” جا خوردم “اون” جا گرفت ! . . . هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شده ام ! ترس من از گم شدن نیست .. ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند ! . …   . راهش را هم تقسیم کرد رفتنش به من رسید ، رسیدنش به دیگری . . . . . . فـــــاسد بـــودن فقط به تـــــن فـــــروشی نیست گاهی وقت ها به فـــــروختن خـــــاطرات قدیمی به بهـــــای ورود یکــ تــــازه وارد است . . . برایش نوشتم: “به امید فردای بهتر” دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد ! بعدهـــــــــــا فهمیدم آن روز “الف” فردا را یادم رفته بــــــــــود . .  .  روزی ؛ مــخــاطــبـــ تـــمــام جــمــلاتــتـــ مـــن بـــودم نــمــی دانــی.. چــه درد ســخــتــی اســـتـــ خـــلـــع مــقــام شـــدن.. نــمــی دانــی چــه ســخــتــ تــر اســتـــ دیــدن تــرفــیـــع گــرفــتــن دیــگــری . . . من تو را دوست دارم تو مرا دوست نداری باشد ولی من به “دوست” مشترک مان حسودی ام می شود . . . . . . مـــن از زندگـــ ـے کســـ ـے حذفــــ شــــدم که بــــرا ـے داشتنـــــش و بـــــرا ـے بودنـــش خیلـــ ـے ها رو از از زندگــــ ـیم حذفــــ کــــردم . .  نــــــــــــه هوا سرد نیست سرمای کلامت، دیوانه ام میکند بی رحم ! شوق نگاهم را ندیدی؟ تمامه من به شوق دیدنت، پر میکشید ولی … همان نگاه بی تفاوتتــــــــ برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود . . . تـو مـرا نـادیـده بـگـیـر . . و مـن ، بـدنـم روز بـه روز کـبـود تـر مـی شـود . . از بـس خـودم را مـی زنـم . . بـه نـفـهـمـی . . . چه کسی برای عشق ما شعر اتل متل خواند ! که پایت را به این راحتی از زندگیم ورچیدی ؟ . . . سریع ترین نقاشی بود که دیدم ! در یک چشم به هم زدن روزگارم را سیاه کرد . . . . .  ﻣﻦ ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺖ ! ﮐﻤﯽ ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ ، ﺷﺐ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﺵ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﻫﺮﺷﺒﻢ ﺷﺪ . ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﭼﯿﺰ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ! ﺗﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ! ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯽ ! ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻣﻦ ، ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ . . . . . . یه آدمایی هم هستن اسمشون دوسته . . . خودشون دشمن . .  . . تو سکوت میکنی و فریاد زمانم را نمی ...

  • یار بی وفا

    . به نام خداي آسمان ** هر چه آن دلدار زیبا بی وفایی می کند دل براهش بیشتر خود را فدایی می کند   جان ز هجرش بی قرار و سر به فرمانش مطیع دلبر جانان به من گویی خدایی می کند   شاه خوبان بر دل من رحمتی بنما که او سالها از خرمن حسنت گدایی می کند   خون دل از دیده می ریزد چه سازم دوستان ؟ ظالمی بر ملک دل فرمانروایی می کند   نیست غیر از گریه ی خونین مرا یاری دگر بخت بد بنگر ز من ، آن هم جدایی می کند   دامن از دستم کشید و رشته ی الفت برید هر کجا می بینیدم بی اعتنایی می کند   در میان حلقه ی زنجیریان عشق او جان من دیوانگان را پیشوایی می کند   قلب او همچون چراغی سرد و خاموش و سیاه قلب من خورشید را هم روشنایی می کند   جانمازم شاهدی بر دل شکستن های اوست بغض هایم ادعایم را گواهی می کند ** كورش جوادي دیماه نود خورشیدی

  • رباعیات خیام با صدای شاملو؛ بخش آخر

    رباعیات خیام با صدای شاملو؛ بخش آخر

    روزهای پیش همزمان بود با  سیزدهمین سال‌گرد درگذشت احمد شاملو.بخش آخر دکلمه‌ی اشعار حکیم عمر خیام با صدای شاملو را با آرزوی آرامش و شادی وی در وبلاگ قرار می‌دهم.تنها دوباره اشاره می‌کنم که قطعات آوازی ِ استاد شجریان از این فایلها خارج شده است.همچنین آهنگ این مجموعه ساخته‌ی استاد شهبازیان است.   بخش نخست را در اینجا و بخش دوم را در اینجا بخوانید و بشنوید بخش سوم این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت هر کس سخنی از سر سودا گفتند زان روی که هست، کس نمی‌داند گفت   گردون نگری ز قد فرسوده‌ی ماست جیحون اثری ز اشک پالوده‌ی ماست دوزخ شرری ز رنج بیهوده‌ی ماست فردوس دمی ز بخت آسوده‌ی ماست   از من، رمقی به سعی ساقی مانده است وز صحبت خلق، بی وفایی مانده است از باده ی دوشین قدحی بیش نماند از عمر ندانم که چه باقی مانده است   چون آمدنم به من نبُد روز نخست وین رفتن بی مراد، عزمی ست درست؟ بر خیز و میان ببند ساقی، چُست کاندوه جهان به می، فرو خواهم شست   دوری که در او، آمدن و رفتن ماست او را نه نهایت، نه بدایت پیداست کس می نزند دمی در این معنی راست کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست!   ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یک دم عمر را غنیمت شمریم فردا که از این دیر کهن در گذریم با هفت هزار سالگان، سر به سریم   تا دست بر اتفاق بر هم نزنیم پاییز نشاط، بر سر غم نزنیم خیزیم و دمی زنیم، پیش از دم صبح کین صبح، بسی دمد که ما دم نزنیم   صبح است، دمی با می گلرنگ زنیم وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم دست از عمل دراز خود باز کشیم در زلف دراز و دامن چنگ، زنیم   دوران جهان، بی می و ساقی، هیچ است بی زمزمه ی ساز عراقی، هیچ است هرچند در احوال جهان می نگرم حاصل همه عشرت است و باقی، هیچ است       دکلمه‌ را از اینجا بشنوید و یا مستقیم دانلود کنید