شعر در مورد تلاش

  • شعر خدابین

    سنه يك هزار و سيصد و هشتاد قرعه فال دل، به من افتاد صبح يك روز سرد پاييزي بخت يارم شد از سحر خيزي دم صبح است و آسمان آبي باد، هر شاخه را دهد تابي رنگ برگ درخت عنابي لب طلايي و مو زرد و سرخابي عاشقاني به رقص، در تفريح همه در ذكر حق كنند تسبيح رقص برگ درخت ها زيباست رقص مرگ خزان چه با معناست آبي آسمان نظاره گر است هر چه شد پخته رنگ زر است نقش فرش زمين تماشايي است پاي كوبي برگ رويايي است من سوماره روان به هر سويي تا به سري برم مگر بويي نم نمك مي روم به سمت ارم پي كار دلم نه نان و درم ديدم از دور مرد رفتگري كه نظافت كند به هر گذري مي كند زلف برگ ها شانه برگ ها گرد او چو پروانه كار او بس ظريف و روح افزاست عشقبازي كه كار او زيباست مي زند يك تلنگري در خون شده ام از تعهدش ممنون كيست، ارباب تو؟ بگو نامش با چه جهدي كني تو اكرامش حسن ديدار تو بود توفيق دوست دارم تو را كنم تشويق پرده افكند، از رخش مهتاب از خجالت شدم به نزدش آب بغض من در گلو ترك برداشت   پل زد از حق به باغ دل گل كاشت سرو آزاده اي است اين دختر چيست مردانگي از اين برتر پدرش پير و سخت بيمار است كار جاي پدر مگر عار است بين او با خدا دلي پل هست    بر خدا كار او توكل هست       سروده بالا از اباذر خدابين، عضو شوراي شهر كرج است 



  • حدیث در مورد کار و تلاش

    حدیث در مورد کار و تلاش

                  در حديثي از پيامبر اكرم (ص) كه در جلد 69 بحارالأنوار موجود است، «عمل» و «سخت‌كوشي»، دو ركن از اركان ده‌گانه ايمان معرفي شده‌اند و اين موضوع، اهميت هرچه بيشتر كار و تلاش را نمايان مي‌سازد. 1 ـ رسول الله: الايمان في عَشرةٍ: المعرفة والطاعة واعلم والعمل والورع والاجتهاد والصّبر واليقين والرضا والتسليم، فايّها فقد صاحبه بطل نظامه.(بحارالانوار ج 28، ص 175)پيامبر اكرم (ص): ايمان در ده چيز اسـت: شناخت، فرمانبري از خدا، علم، عمل، پاكدامني، سخت‌كوشي، شكيبايي، يقين، خشنودي و تسليم در برابر خدا. هر يك از اين ده ركن كم شود، رشته ايمان از هم پاشيده مي‌شود. 2 ـ عنهم عليه‌السلام: جدّوا واجتهدوا، وإن لم تعلموا فلا تعصوا، فإنّ من يبني ولا يهدم يرتفع بناؤه وإن كان يسيراً، وأنّ من يبني ويهدم يوشك أن لا يرتفع بناؤه.(بحارالانوار ج 8، ص 286)امامان معصوم (ع): تلاش و كوشش كنيد و اگر عمل نمي‌كنيد، گناه هم نكنيد؛ زيرا كسي كه بنايي مي‌سازد و ويرانش نمي‌كند، ساختمانش برافراشته مي‌شود، هر چند كوچك باشد. امّا كسي كه مي سازد و سپس ويران مي‌كند، بنايش برافراشته نمي‌شود. 3 ـ الإمام علي (ع):‌ العمل العمل، ثم النهاية النهاية، والاستقامة الاستقامة، ثم الصبر الصبر، والورع، إن لكم نهاية فانتهوا الي نهايتكم.(نهج‌البلاغه: خطبه 176)‌امام علي (ع): كار كنيد و آن را به پايانش رسانيد و در آن پايداري كنيد؛‌ آن گاه شكيبايي ورزيد و پارسا باشيد. همانا شما را پاياني است؛ پس، خود را به آن پايان (بهشت) رسانيد. 4 ـ الإمام علي (ع): مَن أبطا به عمله، لم يسرع به نسبه (حسبه).(نهج‌البلاغه: حكمت 23)امام علي (ع): هركس كارش او را كُند برد، نسبش (حسبش)‌ او را شتابان نبرد. 5 ـ الإمام علي (ع):‌ المداومة المداومة! فإن‌الله لم يجعل لعمل المومنين غاية الا الموت.(مستدرك الوسائل: 177/130/1)امام علي (ع): در كار پيگير باشيد، زيرا خداوند براي كار مؤمنان پاياني جز مرگ قرار نداده است.

  • شعر در مورد قرآن

    نسیم کوی جـــانــــــــــان است قرآن                   شمیم عطر رحمان است قرآنبود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت                  چو خورشید فروزان است قرآنبه گلزارش ، خـــــزان راهــــی نـــدارد                  بهاران در بهاران است قرآنصفای بوســـتـان آســــــــــمانـی است                شکوه باغ رضوان است قرآنرهـــــــــاند آدمــــــی را ،از جهـــــــــالت               فروغ علم و ایمان است قرآنطـــــــراوت بخــــش روح مؤمنیــن است                به جسم عارفان ، جان است قرآنبه صدق و راستـــــی همتـــــــــــا ندارد                رفیق نیک پیمان است قرآننهان در سیــــــنه او ، سٌر عشـق است               کلید گنج عرفان است قرآنبود معــــجز ، رســـول هاشــــــــــمی را                که در شأنش ثناخوان است قرآنطبـــــیب درد های بـــــــی دوا اوســـــت               به جان خسته درمان است قرآنتسـلی بخش دلــــــهای غمین است                 چراغ شام حرمان است قرآنخلــــــــل کـــــــی ره برد بر ساحت او ؟                بنائی سخت بنیان است قرآندر آن سامان که سامان نیست کس را                 پناه هر مسلمان است قرآن منبع دریافت این شعر : در قلمرو قرآن

  • جملات زیبا در مورد موفقیت

    - هيچ چيز بيهوده تر از با جديت و تلاش انجام دادن کاري نيست که اصلاً نبايد انجام شود! - هميشه به خاطر داشته باشيد که تصميم خودتان براي موفق شدن از هر چيز ديگر مهمتر است. - سعي نکنيد فقط انساني موفق باشيد، سعي کنيد انساني با ارزش باشيد. - موفقيت کليد خوشبختي نيست. خوشبختي کليد موفقيت است. اگر از کاري که انجام مي دهيد خرسند و راضي باشيد، حتماً موفق خواهيد شد. - اگر بيشتر به طبيعت و خوبيهاي بي حد و حصر جهان نظاره کنيد، اگر تلاش کنيد تا به افق هاي وسيعتري از انديشه و عمل دست يابيد، اگر از درون احساس آرامش کنيد، روزي توام با موفقيت را سپري کرده ايد. - رمز موفقيت در دنبال کردن هدف بدون مکث و درنگ است. ولي موفقيت چيست؟ من موفقيت را در تشويق تماشاچيان نمي بينم، موفقيت در رضايت خود از کاري است که انجام داده ام. - رمز موفقيت در استواري در قصد و نيت است. - کسي به موفقيت دست مي يابد که خوب زندگي کند، زياد بخندد و زياد دوست بدارد. کسي که احترام افراد عاقل و فرزانه را جلب کرده باشد و کودکان خردسال را دوست بدارد. کسي که دنيا را بهتر از آنچه يافت، ترک کند، چه با بزرگ کردن يک فرزند صالح، چه سرودن شعري زيبا، و چه با نجات دادن يک انسان. کسي که مورد تحسين منتقدان باشد و خيانت دوستان را تحمل کند. کسي که هميشه زيبايي هاي دنيا را ستايش کند. کسي که بهترين خصوصيات افراد را ببيند و بهترين ها را تقديم آنها کند. کسي که زندگيش يک الهام باشد و خاطره اش يک نيايش. - انسان موفق کسي است که قادر است با آجرهايي که ديگران به سويش پرتاب ميکنند، پايه و بنيادي محکم و استوار براي خود بسازد. - آنچه از زندگي نصيبتان مي شود بستگي به اين دارد که: با کودکان مهربان، با سالخوردگان دلسوز، با گرسنگان و با ضعيفان و قدرتمندان بامدارا باشيد. چون ممکن است خودتان هم روزي يکي از اينها باشيد. - شکست ما بايد پايه و بنيادي مستحکم براي پيروزي هاي آينده باشد. - دوست دارم کارهاي بزرگ و منحصر به فرد انجام دهم، اما وظيفه ام انجام کارهاي کوچک و پيش پا افتاده است طوري که گويي کارهايي بزرگ و منحصر به فردند. دنيا نه فقط با اقدامات بزرگ و قدرتمندانه قهرمانان، بلکه با کارهاي کوچک اما صادقانه کارگران پيشرفت مي کند. - بزرگترين تحسيني که تابه حال شنيده ام وقتي بود که کسي از من پرسيد به چه فکر مي کنم، و سپس با علاقه به پاسخ من گوش داد. - اگر فکر مي کنيد مي توانيد، حتماً مي توانيد. و اگر فکر ميکنيد که نمي توانيد، حق با شماست. - نمي توانم فرمولي براي موفقيت به شما بدهم، اما مي توانم فرمول شکست را در اختيارتان قرار دهم و آن اين است: براي خوشنود کردن ديگران تلاش کنيد. - به من يک کارمند ساده اما ...

  • چند خطی در باب شعر

      موسیقی، یکی از عناصر مهم درشعر است و تاثیرات فراوانی بر آن می گذارد؛ از جمله:   ·           به شعر، نظم می دهد؛ ·           حالات مختلف در مخاطب ایجاد می کند ( نشاط، شادی، اندوه، و...)؛ ·           میزان تاثیر شعر بر مخاطب را دوچندان می کند؛ ·           و...   موسیقی در شعر چند شاخه ی مهم دارد؛ از جمله: وزن، قافیه و ردیف، و... در این بخش می خواهیم با هم بحث قافیه و ردیف را مرور کنیم. پیش از آغاز بحث، خوب است این بیت ها را بطور دقیق بخوانید و به این سوال پاسخ دهید که در پایان هر بیت: -     کدام « کلمات » بطور کامل و عینا تکرار شده اند؛ -     « حروف »  کدام  کلمات با هم مشترکند؛ با پاسخ به این سوالات می توانید به جایگاه قافیه و ردیف و ارزش موسیقایی آن پی ببرید.   اما، شعر انتخابی امروز از کتاب « یک عالم پروانه » است ( چاپ 1373) اثر شاعر خوب و صمیمی کودک و نوجوان، آقای افشین علا: خنده ی بابا   بابا دارد می خندد                 دنیا دارد می خندد حتما خیلی خوشحال است،       زیرا دارد می خندد یک گل روی قالیچه              با ما دارد می خندد هرچیزی که غمگین بود،        حالا دارد می خندد   ردیف چیست؟ کلماتی که در پایان بیت، عینا تکرار می شود. پس می توانیم بگوییم: کلماتی که در پایان مصراع 1 و مصراع های 2 و 4 و 6 و 8  در این شعرآمده و کاملا تکرار شده، ردیف این شعر است. راهی ساده برای یافتن ردیف در شعر: از چپ به راست، کلمات پایانی شعر را بررسی می کنیم: «می خندد» و « دارد» در همه ی بیت ها عینا و پشت سرهم تکرار شده اند؛ پس ردیف شعر به شمار می روند البته به شرطی که پیش از آن ها « قافیه » آمده باشد. قافیه چیست؟ کلماتی که در پایان بیت می آید و بعضی از حروف پایانی آن ها با هم اشتراک دارد؛ این اشتراک باعث ایجاد موسیقی در شعر می شود. می بینید که بخش پایانی کلمات «بابا»، «دنیا»، «حالا» و « زیرا»، یعنی: " ا " با هم مشترک است؛ به همین دلیل این کلمات، قافیه ی این شعر به شمار می روند. با همین روش بسیار ساده می توانید قافیه هم بسازید؛ شاید شما هم مثل خیلی از بچه های دیگر، تمرین قافیه سازی کرده اید، بی این که از آن باخبر باشید! می پرسید چطور؟ بله عرض می کنم. بچه ها گاهی برای تفریح با هم سوال جواب هایی دارند، که درحقیقت تمرین قافیه سازی است! مثلا: بگو: تشت! -     تشت -     بشین برو رشت!  بگو: چیز! -     چیز -      بشین روی میز! و ... می بینید که در این بازی به اشتراک پایانی کلمات توجه شده است. شب شد و ... شب شد و مهتاب در آمد باز گریه ز طفلی بر آمد باز   حال، دگربار بها ر آمده غنچه ای از شاخه به بار آمده   کودکی از عرش خدا آمده شاه عرب، شیر خدا آمده   تابشی از نور ...

  • شعر در مورد بسیج

    ..........بسيج...........    نونهال باطراوت پرگهر باشد بسيج ميوه اش شيرين درخت پر ثمر باشد بسيج بوي عطر گل زبستان صفا و معرفت غنچه هاي لاله از ايثارها دارد بسيج نور ايمان و فضيلت در دلش تابان شده زهد و تقوا و صداقت خوي خوش دارد بسيج حافظ قرآن و دين و پاسداري از وطن پرچم اسلام را بردوش خود دارد بسيج قلب او سرشار از حب علي مرتضي (ع ) است حب زهراي بتول (س ) مصطفي (ص ) دارد بسيج عاشق ثار حسين (ع ) و راه اصحاب حسين (ع ) چون لباس جان نثاري را به تن دارد بسيج بر صعود قله بام شهادت آرزوست تشنه وصل حسين بن علي (ع ) باشد بسيج در جهاد است او دلاور مرد بي نام و نشان تربيت در مكتب روح خدا دارد بسيج در تمام صحنه رزم و دفاع از دشمنان قدرت و مردانگي بي انتها دارد بسيج در فداكاري جهان را مات خود بنموده است سينه اش فرهنگ عاشورا زبر دارد بسيج او مطيع رهبر و بر خط رهبر استوار شمع پرنور ولايت دست خود دارد بسيج هر زمان دشمن نگاه چپ به خاك ما كند با صلابت پوزه اش بر خاك مي مالد بسيج در بر مكر منافق تيز هوش است با شجاعت كيد شيطان بر ملا سازد بسيج روزها هوشيار در سركوبي خائن بود نيمه شب با حق تعالي راز دل گويد بسيج در بر مستضعفان و تنگدستان جهان قلب پر مهر و صفا دست سخا دارد بسيج بهر كسب علم و دانش روز و شب او در تلاش اعتلاي دين اسلام و وطن خواهد بسيج كار و رفتارش همه بهر رضاي كردگار نصرت و فتح و ظفر را از خدا خواهد بسيج وعده حق نصرت و نصر بسيجي حتمي است بذر ايثار و شهادت در جهان كارد بسيج شير خواران نوجوانان پير مردان كهن اين شهيدان اسوه اند و نام و ره باشد بسيج بارالها اين بسيج مردمي را تا ظهور صاحبش همچنان خورشيد تابان در جهان تابد بسيج

  • پایان شعر

    پایان شعر

    در این بخش هدف من ارائه ی تعریفی ست از امری متداول در شعر؛ امری که تاکنون ناشناخته مانده است: پایان شعر. [در این مبحث، آگامبن به طرح مساله ی پایان شعر به مثابه ی امری صوری و مکان نگارانه می پردازد و تئوری خود با نام پایان شعر را از همین رویکرد فرمالیستی وام گرفته و آنرا می فلسفد، پایان شعر دقیقا مکانی ست که شعر در آن به پایان می رسد. م] بدین منظور، کار خود را بدون وارد شدن به جزئیات با یک دعوی شروع می کنم که به مثابه ی امری بدیهی به ذهنم خطور می کند. بدین معنا که شعر تنها در امتداد (tension) و تفاوت(difference)  ( و بنابراین در نوعی تداخل (interference) مجازی) مابین صدا و معنا، درمیان دو حوزه ی (sphere) نشانه ای و معنایی- سکنی می گزیند. در اینجا تلاش من بر این است تا از برخی سویه های فنی، تعریفی را که والری از شعر ارائه می دهد بسط دهم. [در نظرگاه پل والری شاعر فرانسوی (۱۸۷۱-۱۹۴۵) شعر عبارتست از زیباترین نوع تکنیک خلاقانه، او در اشعار خود تلاش می کرد تا ایده های انتزاعی را مبدل به اموری انضمامی (concrete) کند و این عمل را از طریق صنایع سمبولیک بسیار بدیع و ایجاد ریتم های ظریف انجام می داد. مترجم] یاکوبسن تعریف والری را در مقالاتش در باب پوئتیک یا به دیگر سخن بوطیقا به شکلی موشکافانه مورد بررسی قرار می دهد: «شعر : درنگی طولانی (prolonged hesitation) میان صدا و معنا». آن زمان که این درنگ و یا تردید تماما از بعد روانشناختی اش جدا شده باشد، چه ماهیتی خواهد گرفت؟وجود تضاد میان تقطیع وزنی (metrical segmentation) و تقطیع معنایی (semantic segmentation) برخی از صاحبنظران از جمله خود من را به بیان نظریه ای واداشته است که مطابق با آن تنها معیار برای تشخیص شعر از نثر، امکان توقیف معانی (the possibility of enjambment) [1] است. به چه منظور توقیف معانی – اگر نگوییم تضاد میان یک حد وزنی و یک حد نحوی – تقابلی ست میان وقفه ای عروضی و وقفه ای از نوع معناشناختی؟ آنگاه « شعر» نامی خواهد بود تخصیص داده شده به گفتمانی که در آن این تضاد تقریبا ممکن است؛ و «نثر» نامی برای گفتمانی که در آن این تضاد قادر به رخ دادن نیست.    [ از لحاظ تئوری نقد ادبی مرسوم، توقیف معانی یا به دیگر سخن «تواتر»، تنها در شعر به واسطه ی گریز از هنجار آن رخ می دهد. در اینجا آگامبن به این مساله اشاره دارد که وقفه و یا همان سنکوپ شعری در حقیقت معنا را ناتمام می گذارد و در مقام امری صوری یعنی قافیه، خود را به پایان می رساند، تضاد میان امتدادی که در آن صدا و معنا با یکدیگر در حال حرکتند در لحظه ی پایان یک بیت قابل افشاست، صدا به بن بست نمی رسد بلکه تمام می شود اما معنا ناتمام مانده و دچار وقفه میگردد،  این رخداد، یعنی تضاد میان صدا و معنا ...

  • روانشناسی شعــــــــــــر و شاعــــــــــری

                      شعر دریایی است که ساحلی در آن یافت نمی شود   میدانیم که شــــــعر روحی است سرکش و وحشی و به سادگی تن به بوته آزمایش نمی دهد ، و دریایی است بیکران و کناره ناپـــذیر که در لوله تنگ آزمایشگاه هم نمی گنجد. و اما در مورد شعر می خواهم بدانیم که دستاوردهای روشنــــگرانه روانشناسی ،پرتوی بر محوده نامحدود شاعر بیفکنیم ، بی آنکه دست و پای خویش ، یا پر و بال شعر را در چار چوب نظریه خاص ببندیم . لازم میدانم به خدمت مخــاطبان  و خواننـــــــــدگان گرامی متن حاضر برسانم ، آنچه تا کنون در این زمینه دیـده ایم ، اگر چــــه تا حدودی تب و تاب جویا و جستجوگــر انسـان را تسکین می دهد ، ولی به نظر می آید که پرده ای از پیش چشم ما بر داشته اند و پرده هایی دیگر بر آن بسته اند . شعــــر و هنر با جنون یا بیماریهای روانی از دیر باز به صورت خرافی و گاه ظاهرا علمی مطرح بوده است ، و اکنون دیگر چـــــــندان مورد توجه شاعــران ، هنـــــــــرمندان و سایر مردمان نیست و به جای آن تـــلاش برای شناخت علـــــــــمی روانشناسی تخیل و ریشه های خلاقیت و جنبه های گوناگون آن ادامه دارد .اگر بخواهم ساده و فشرده بگویم حرف من این است که چــــون فرایند ذهنی تخیل شاعـــــرانه بسیار پیچیده است و در مسیر حرکت خود راه پر پیچ و خــــــــمی را پشت ســر نهاده است ، و تا از ســـرچشمه خویش بدین جا برسد پیچیدگی آن چند صد برابر شده است . پیشنها من این است برای ساده تر شدن راه شناخت به آغـــاز راه و سرچشمه برگردیم تا شـــــاید از این کلاف سر در گم ، سرنخی به دست آوریم چون روش شناخت علــــــمی نیز چنین است که امور به ظاهـر پیچیده را تا حد ممکن ساده کنیم ، و آنگاه به شناخت آن بپردازیم . ... و حال گمان من این است که برای شناخت ساده تر هنر علی الخصوص هنر بسیار زیبـــــــای شــــــعر  می توانیم به دوران کودکی خود برگردیم . در اینجا کودکی به عنــــوان نخـــستین دوره زندگی هر انسانی مورد نظر ما است ، نه دوره زندگی انسان نخستین . البته همیـــن جا لازم بر خود لازم و ضروری میدانم بگویم شعر نوعی بازگشت به کودکی است ، به معنی این نیست که شعر چیزی نیست مگـــر بازگشت به دوران کـــودکی انسانها . به دیگر سخن می کوشم تا از این طریق بعضی از وجوه شـعر را تبیین کنم ، نه همه شعر و حتی این نوشته را ، تنها به عــــــنوان یک رویکرد یا رهیافت به شعر قلمداد می شود ، نه اینکه تنها رویکرد ممکن به شعر همین باشد . . .