شعر در مورد طبیعت

  • چند نکته جالب در مورد طبیعت ایران

     آیا می دانستید که: نام بین المللی دریای خزر دریای کاسپین است یعنی دریای قزوین !.  تعداد گونه های پرندگان ایران به تنهایی با تعداد کل گونه های پرندگان اروپا برابری می کند !. آلودگی نفتی خلیج فارس ۴۷ برابر استاندارد جهانی است !.  در ایران روستاهایی با نام  آلمان-مصر-پاکستان-عمان -پرو-لهستان-چاد و .. داریم !.  آخرین شیر ایرانی -بزرگترین و زیباترین شیر جهان- توسط چمپيون جونز در سال ۱۳۲۶ در دره هاي كرخه نزديك دزفول دیده شد و اکنون فقط در جنگل گیر هندوستان یافت می شود !.  آخرین قلاده ببر مازندران در سال ۱۳۲۲ در منطقه کلاله استان گلستان شکار و برای همیشه منقرض شد !  آخرین جمعیت های یوزپلنگ آسیایی به تعداد حدود ۵۰ قلاده فقط در ایران یافت می شوند و به شدت در معرض انقراضند !. سرو زیبا و چهار هزار ساله ابرکوه یزد یکی از مسن ترین موجودات زنده دنیاست !.  ایران دارای ۳ آتشفشان فعال بزمان - تفتان و دماوند است !.  لهجه گنجشک های شمال ایران با گنجشک های جنوب ایران متفاوت است !. دکتر کردوانی -کویر شناس معروف- معتقد است که گرمترین نقطه کره زمین در ایران واقع است !. بلندترین قله فلات ایران دماوند نیست بلکه قله تیریچ میر با بلندی ۷۶۹۰ متر در افغانستان است !. ردپاي دايناسور در شمال كرمان و فسيل كرگدن و ماموت در كوه هاي سبلان يافت شده است !. جزاير جالبي همچون جزيره شيطان در بلوچستان- جزيره قبر ناخدا در استان خوزستان و جزيره نرگس در استان فارس.. واقعند. رشته کوه زاگرس بسیار جوان بوده و هر ساله بر ارتفاع قلل آن افزوده می شود !. آمل به واسطه طبیعت زیبای خود شهر مورد علاقه خسرو پرویز و پایتخت ایران در دوران این پادشاه بوده است !. در جنوب ایران بزرگترین پستاندار کره زمین (نهنگ بزرگ ۱۲۰۰۰ کیلویی) و در شمال ایران کوچکترین پستاندار کره زمین (حشره خوار کوتوله ۲ گرمی) زندگی می کنند !. جنگل های جنوبی خزر موزه زنده و بسیار کمیابی از گیاهان اعصار قبل از یخبندان کره زمین در دوران چهارم بوده و اکنون به شدت در معرض تهدید هستند !. ریشه های متراکم و شبکه ای درخت حرا در سواحل جنوبی ایران مانند یک مهد کودک محل پرورش نوزادان ماهیهاست !. سنجاب ایرانی - گوزن زرد ایرانی - گور ایرانی - جرد ایرانی - یوزپلنگ آسیایی - پازن و دوپای فیروز از جانوران خاص و ویژه ایران محسوب می شوند. توسعه و رونق تمدن بین النهرین (نخستین تمدن بشری جهان) مدیون مواد معدنی- فلزات گرانبها و الوار جنگل های کردستان و آذربایجان کنونی ایران بوده است !. در گذشته جنگل ها و مراتع ایران توسط استعمارگران روس و انگلیس به صورت پنهانی چپاول می شد و اکنون توسط قدرتمندانی که طبیعت ایران را خوان گسترده ...



  • عناصر طبیعت در شعر فارسی (2)

      شماره ی نوشته: ۲۵ / ۴ سعیده ره پیما  عناصر طبیعت در شعر فارسی (بخش دوم) - قطران تبریزی در شعر فارسی رنگ اقلیمی در تصویرهای مربوط به طبیعت قابل تشخیص نیست. با همه ی فراخی دامنه ی جغرافیایی محیط زیست شاعران و با همه ی اختلافاتی كه از نظر اوضاع طبیعی هر ناحیه ای از نواحی گوناگون، نفوذ شعر فارسی وجود داشته، رنگ عمومی شعرهای طبیعت یكسان است و بهار یا پاییز یا هر پدیده ی دیگر از پدیده های طبیعت، در شعر مسعود سعد و معزی و قطران یكسان است. با این كه محیط زیست ایشان از یكدیگر جداست. مسعود سعد در هند می زیسته و معزی در خراسان و قطران در آذربایجان و به طور طبیعی هر كدام از این نواحی از نظر طبیعت ویژگی های خاصی را داراست وقتی كه به منابع تشبیه د رشعر قطران نظری می افكنیم، فرخی را به یاد می آوریم با آن همه نگارگری از طبیعت و با این تفاوت كه فرخی مبتكر است و قطران در بسیاری مضمون ها مقلد. هر چند كه تصویر ابتكاری و ابداعی هم دارد و ابزارهایی برای نوسازی تشبیه ها به كار گرفته و تشبیه های عقلی و تجریدی او از فرخی بیش تر است و طبیعت را با برخی حالت های نفسانی همانند كرده و تغزل و وصف طبیعت را در آمیخته و گرایش به پیشه های اجتماعی و ابزار و آلات زندگی مردم عادی در شعر او بیش تر به چشم می خورد. هر چند كه رنگ اشرافی در شعر او نیز چندان محدود نیست و بیش از گرایش به زندگی مردم عادی است و این ها همه تفاوت هایی در دید دو شاعر را در وصف طبیعت نشان می دهد. آمیختگی تصویرهای تغزلی و توصیف طبیعت در شعر قطران به چشم می خورد، به طریقی كه او دنیای عشق و عاشقی را به سرزمین گل ها و بوته ها و درختان منتقل می كند و باغ و بستان را با جمال معشوق همسان می بیند: چو چشم جانان نرگس به چشم گشاد / چو روی عاشق خیری به باغ رخ نمود چو رخ دوست برفتاده سر زلف / برگ بنفشه به برگ لاله بر افتاد توصیف شاعرانه ی قطران از طبیعت نیز با یكدیگر مبادله حسن و زر و زیور و نقش و نگار می كنند و چون زینت های ساختگی در دنیای مردم بی پناه و عادی كم تر یافته می شود و یا اصلن نشانی از آن ها نیست و پناهگاه شاعر نیز در دربارهاست. بنابراین توصیف طبیعت هم بیش تر رنگ اشرافی پیدا می كند. از سوی دیگر شعر قطران را پر از تشبیه های خیالی و گاه وهمی می كند. یاقوت و بلور و دینار در هیئتی مركب در بیت ذیل به كار توصیف طبیعت آمده اند و آمیختگی سرخی و سفیدی و زردی را در سیب و ترنج به خوبی نموده ا ند. سیب منقط آمد و نارنج مشك بوی / این جای لاله بستد و ان مسكن سمن آن چون فشانده دانه یاقوت بر بلور / وین چون فشانده شوشه دینار بر سمن (طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی. ۳۸۰ و ۳۸۱) - مولوی اوج غزل عرفانی در ...

  • شعر مولوی در مورد طبیعت

    هیچ چیزی ثابت و برجای نیست                    جمله در تغییر وسیر وسرمدی است ذره ها پیوسته شد با ذره ها                          تا پدید آمد همه ارض و سماء تا که ما آن جمله را بشناختیم                    بهر هر یک اسم و معنی ساختیم بار دیگر این ذرات آشنا                               غرق می گـــــردند در گـــردابها ذره ها از یکدگر بگسسته شــد                باز بر شکل دگر پیوســته شد ذره ها بینم که از تر کیبشــان                   صد هــزاران آفتــاب آمد عیـان صد هــزاران نظــم و آئین جـدا               علت صــوری این خــورشیدها باز این خــورشــیدها آئین هـا               پـو گرفته سـوی گــرداب فـنـا ای زمین پست بــی قـدر و بها               با تمام بـرها و بـــحر هــا آنچـه داری در طـریق کهکشـان              از ثواب یا که از سیارگان

  • سهراب ,شکار,طبیعت,شعر!

    سهراب ,شکار,طبیعت,شعر!

    متنی را که در زير ميخوانيد قسمتی از خاطرات پريدخت سپهری است که در مورد زندگی سهراب سپهری نوشته است و بيشتر در مورد زندگی روزمره سهراب و خاندان سپهريست نه اثار ان بزرگوار که بنده قسمتی ازان را که در مورد شکار سهراب در دوران جوانی است را در زیر اورده ام :<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> عموها وسهراب روز پیش از شکار تفنگها را با دقت تمیز و اماده میکردند و فردای ان روز قبل از برامدن افتاب از در جنوبی باغ خارج میشدند. انها حوالی عصر برمیگشتند. ما بچه ها با چشمهایی کنجکاو کیفهای شکارشان را میپاییدیم که گاه پر از کبوتر و قمری  بود. فراموش نمیکنم عصر روزی را که سهراب تفنگش را برداشت و برای شکار رفت وپس از ساعتی بازگشت . او شانزده کبوتر و قمری همراه داشت و با اینکار بزرگترهارا به تعجب وتحسین وا داشت!!! سهراب با اقایی به نام ماجدی دوست بود که اغلب به شکار بز کوهی میرفت . وی یک بار از سهراب خواست تا در شبی مهتابی با او همراه شود و در کومه بنشيند. قبلا ابشخور حيوان از روی رد پای او شناسايی وجريان هوا نيز به دليل حس شامه قوی شکار سنجيده شده بود. قاسم برادر دوستش که دونده ورزيده ای نيز به شمار ميرفت به انها پيوست. وجود دونده در چنين شکاری ضروری است زيرا حيوان پس از اصابت تير به سرعت ميدود ودور ميشود وسر انجام هنگامی که توانش را از دست ميدهد ميافتد و دونده بايد بتواند تعقيبش کند و به او برسد .((نگارنده: میشه گفت که دیگه همچین شکاری با اعمال شاقه  اتفاق نیمی افته!)) در شب مورد بحث که سهراب هم با انها بود موفق به صيد نشدند. اما اقای ماجدی هرگاه شکاری ميکرد سهمی نيز برای سهراب مي فرستاد ..     همچنين در مورد شکار هوبره که پرنده ای زيبا و خوش گوشت است.((نگارنده :متاسفانه در پيش عوام وبعضی از شکارچی ها ارزش شکار را باکيفييت گوشت ان ميسنجند!!!)) و هيکلی به اندازه بوقلمون دارد سهراب ميگفت : ((برای شکار هوبره بايد بدون توقف و دايره وار اهسته گرد محلی که نشسته است گام برداشت و به تدريج دايره را تنگ تر کرد. ايستادن باعث ترس ودر نهايت پرواز پرنده ميشود. راه رفتن دايره وار را انقدر بايد ادامه داد تا شکار در تير رس قرار گيرد وبتوان اورا با تير زد)).   اين متن که نوشته پريدخت سپهری است نشان دهنده اين است که سهراب در خانه ومحيطی بزرگ شده است که بی شک شعرهايش از طبيعت مردی ارثی در خاندان او سر چشمه ميگيرد . ((من صدای پر بلدرچين را مي شناسم رنگهای شکم هوبره را اثر پای بز کوهی را خوب ميدانم ريواس کجا ميرويد....))  خود سهراب سپهری در جایی از خاطرات خود میگوید: خانه ما همسايه صحرا بود. تمام روياهايم به بيابان راه داشت. پدر و عموهايم شكارچي بودند. ...

  • جملاتی از دانشمندان در مورد طبیعت

    «آن‌جاکه طبیعت توقف می‌کند، هنر آغاز می‌شود.» ویل دورانت«آن‌که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می‌شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.» ولتر«آیا حضور مستمر این – به ظاهر – غم غربت روستا در شعر یک شاعر، نشانه طبیعی بودن و حقیقی بودن حضور او - در مقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاران دیگر، حتا از معاریف - در عرصه ادبیات مدرن ایران نیست؟» منوچهر آتشی«احساس و خیال را، آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگل‌ها، روشنی قله‌ها و زندگانی، یک طبیعت ساده به من داده است.» نیما یوشیج«اشخاص شجاع و باجرأت بیش از همه‌کس میتوانند جوانمردی و فتوت داشته، بلکه اصولأ طبیعت آنها اینطور سرشته شده است.» ساموئل اسمایلز«این‌ها که گفتید به‌خوی ما نمی‌خواند. ما آزاد زندگی کرده‌ایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب رانده‌ایم، در دشتش که اطراق کرده‌ایم، زیر آسمانش که چادر زده‌ایم. نمی‌شود ما را در خانه زندانی کرد.» سیمین دانشور، سووشون«این قانون طبیعت است که ما را به یاری رساندن به یکدیگر فرا می‌خواند.» ژان دو لافونتن«برای تحقق آرزوی تو، خواه امیر باشی خواه گدا، در برابر طبیعت فرق نمی‌کند و برای همه یک بها معین شده‌است و آن فداکاری و از خودگذشتگی است.» ماردن«برای داشتن فناوری‌ای پیروز، واقعیت باید بر روابط عمومی تقدّم یابد. چرا که طبیعت را نمی‌توان فریب داد.» ریچارد فاینمن، گزارش کمیسیون راجرز دربارهٔ حادثهٔ فضاپیمای چلنجر. پیوست E«بسیاری فرآیندهای فکری و فلسفی و هنری، مثل فرآیندهای سیاسی، در کشور ما، عمدتا ژورنالیستی و وارداتی است؛ نه مخلوق و محصول حرکت طبیعی و رشد جامعه و تحول فردی در رابطه با تحول جمعی.» منوچهر آتشی«به قدری من شیفته نثرنویسی سادهٔ قدما هستم که از مرگ می‌ترسم. برای اینکه از خواندن آنها محروم می‌شوم. زیرا زیباترین چیزهاست که در طبیعت، من مفتون آن هستم.» نیما یوشیج«به وسیله عادت، طبیعت دومی به وجود می‌آید.» سیسرو«به هرطرف که اراده متمایل گردد، طبیعت نیز بدان سمت میگردد.» ساموئل اسمایلز«چیزی که بیشتر مرا به این شیوه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و طبیعت خاص هرچیز است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد.» نیما یوشیج«حیوانات و کودکان آیینه طبیعت‌اند.» اپیکور«خواست طبیعت اینست که کودکان پیش از رسیدن به سن بلوغ، کودک باشند.» ژان ژاک روسو«خوشبختی کالایی است که طبیعت، آن را به قیمت بسیار گران به ما می‌فروشد.» ولتر«در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب ...

  • طبیعت عنصرتصویرساز در اشعار سهراب سپهری

    طبیعت عنصرتصویرساز در اشعار سهراب سپهری     ستاد راهنما : دکتر  فاطمه مدرسی                              استاد مشاور : دکتر شهبازمحسنی       استاد داور : خانم منیره ایازی                                           نام دانشجو : صونا ارشادی     تاریخ دفاع :26/12/89                                                 نمره : 75/17            چكيده : استفاده از طبيعت  در اشعار شاعران ديگر جدا از سهراب سپهري، ديدگاهي است وارد شده در حوزه علوم انساني كه حوزه ادبيات را تحت تأثير خويش قرار داده و از اركان واسباب زيبايي شعر قلمداد مي گردد. در اين پژوهش بر آن هستيم كه نمود طبيعت را بعنوان عنصر تصوير ساز در اشعار سهراب سپهري مورد بررسي قرار دهيم. بدين منظور ابتدا به مبحث طبيعت گرايي سهراب و پيشينه آن به جهت روشنگري وجوه موضوع و ارايه­ي نظريات گوناگون در رابطه با طبيعت گرايي و وجوه  مشترك آن با شعر خواهيم پرداخت و در پايان با بررسي اين موضوع كه طبيعت به عنوان عنصري كه به  تصوير سازي در اشعار سپهري نمود پيدا كرده، مي رسيم و موضوع را از ديگران متمايز ميكنيم. پر كاربردترين عنصر سازنده­ي صور خيال در اشعار سپهري استفاده از تشبيه و استعاره با عناصر طبيعت بوده است،كه سپهري توانسته با نيروي عاطفي و زبان آتشين خود تركيبات زيبا و بديعي را ايجاد كند. شايان ذكر است نقاش بودن سهراب علت تأثيرگذاري مستقيم و كارآمد در تصوير سازي عناصر در اشعار وي بوده است.   واژه هاي كليدي: طبيعت، سهراب سپهري، عناصر طبيعت، تصويرسازي

  • طبیعت در شعر کودکانه کُرمانجی

    گلی شادکام – قوچان فرهنگ فولکلور هر ملتی بازتاب دهنده اندیشه ها، احساسات، تجربه ها و نوع نگاه آنها به زندگی و طبیعت است. با مطالعه گفته ها و سروده هایی که به دست مردمان عادی خلق شده می توان به فلسفه زندگی یک قوم دست یافت و رابطه آنها را با طبیعت و زندگی را کشف کرد. در میان مردمان خراسان، کردها به دلیل سبک زندگی خاص خود که بر اساس کوچ نشینی و دامداری بناشده، همواره رابطه ای نزدیک و تنگاتنگ با طبیعت داشته اند و به همین دلیل اشعار فولکلور این مردم پر است از اشارات و ارتباط با طبیعت. در میان سروده های عامیانه کردی بخش با ارزشی به ترانه های کودکانه اختصاص دارد که قرن هاست سینه به سینه به صورت شفاهی نقل شده است. این ترانه ها از هنگام تولد کودک توسط مادر و اطرافیان خوانده می شود و در مراحل بعدی رشد هنگام بازی، کار، گردش و تفریح و جمع آوری گل ها و گیاهان سودمند در کوه و دشت توسط کودکان به صورت تکی یا دسته جمعی خوانده می شود. در این نوشته کوتاه به بررسی سروده هایی که در مورد گیاهان سروده شده می پردازیم: در این سروده ها که بیشتر هنگام چیدن گیاهان سودمند و یا روبرو شدن با آنها خوانده می شود، رابطه انسان با گیاهان و رستنی ها بر اساس احترام، اعتماد و نیاز متقابل بنا شده است. در این سروده ها گیاه موجودی با احساس و دارای شعور فرض می شود که قادر به درک سخنان انسان است و می تواند واکنش مناسب نشان دهد. به عنوان مثال در یکی از این ترانه ها که هنگام چیدن گیاه کنگر (کَرنَگ در کُرمانجی) در بهار خوانده می شود، کودک با ایمان به این موضوع که اگر گیاه با احترام و تحسین فراخوانده شود و هدف از چیدن بیان گردد، گیاه خود را به او نشان می دهد، می خواند: (زیلِ زَر، وَر کَو دَر، اَز خورینِم، تَه بِوینِم) Zîle zerê, Ver kev derê, Ez xurînim, Te biwînim  زیله زه‌رێ، ڤه‌ر که‌ڤ ده‌رێ، ئه‌ز خورینم، ته‌ بوینم (ای ساقه ظریف زرین، خودت را نشان بده، من گرسنه هستم، تو را ببینم). در این سروده، گیاه نورس کنگر (کَرنَگ) با عنوان ساقه زرین خوانده می شود و هدف از چیدن گیاه نیاز به ان ابراز می شود. در سروده ای دیگر نه تنها گیاه خوانده شده مورد تحسین قرار می گیرد که وعده کمک متقابل هم داده می شود: (پیری پیری! هَمِندَه، سَر خانی تَه بلندَه، کُوارکَه کِ وَه مِن دَه، سَری لاوی تَه کُر دَکَم، تِم سا تَه را هَویر دَکَم) Pîrî Pîrî! Heminde Ser xanî te bilinde Kuvarkekê wi min de Serê lawî te kur dekem Têm sa te ra hevîr dekem    پیری پیری! هه‌منده‌ سه‌ر خانی ته‌ بلنده‌ کوڤارکه‌کێ و من ده‌ سه‌رێ لاوی ته‌ کور ده‌که‌م تێم سا ته‌ را هه‌ڤیر ده‌که‌م (ای گیاه سپید که سقف خانه ات بلند است، یک قارچ به من بده، من هم سر پسرت را ...

  • رابطه انسان و طبیعت در شعر رابرت فراست

    در شعر فراست، انسان در رويارويي با طبيعت با چند گزينه روبروست. او مي تواند طبيعت را چون ويرانگري قهار در نظر بگيرد و تسليم آن باشد. او مي تواند با طبيعت به ستيز برخيزد، تسخيرش كند، یا به همراه آن نابود شود. به علاوه مي تواند از طبيعت محافظت كند و محترمش بشمارد.فراست را می توان ستایشگر طبیعت نامید. به علاوه، در شعر او انسان با طبیعت پنجه در می افکند. غالباً بین انسان و طبیعت مبارزه ای متعادل وجود دارد. انسان دیواری بنا می کند و طبیعت آن را فرو می ریزد؛ انسان جنگل را به قصد زراعت، هموار می کند، اما علف های هرز آن را فرا می گیرند؛ انسان شهری بنا می کند، اما وجود یک کوهستان در کنارش از گسترش آن جلوگیری می کند. کسی در انتظار رشد و باروری درخت هلوست، اما سرمای سخت زمستان درخت را می خشکاند و از بین می برد. برف همه جا را سپید پوش می کند، اما انسان آتش بر می افروزد. درواقع در بسیاری از موارد، تقابل و تعامل انسان و طبیعت به گونه ای است که آن دو، نیمه‌های یک پدیدۀ واحد به نظر می رسند. شعر «درختی پشت پنجرۀ من»  به این تعامل و مجاورت اشاره دارد:             درخت پشت پنجرۀ من، درخت پنجره وقتی شب می آید، پنجره بسته می شود؛ اما هرگز مگذار که بین تو و من پرده ای کشیده شود.   ذهن مبهم رؤیازدۀ برآمده از زمین چیزی افشان در کنار باد هیچ یک از کلمات نرم و رسایت چنین گویا نبود   اما ای درخت، من تو را مقهور و در تلاطم دیده ام، و اگر تو هم مرا در خواب دیده باشی، هنگام دیده ای که مقهور و از خویش بی خویش بوده ام و از دست رفته سراپا.   روزی که سرنوشت سرهای ما را در کنار هم نهاد، تخیل خود را با خویش داشت، سر تو به هوای بیرون وابسته بود، سر من به هوای درون.             (اشعار، 59-158)   ذهن انسان می تواند بازتاب خود را در آیینۀ طبیعت بجوید. درواقع در اینجا تخیل شاعر و درخت در هم آمیخته و یکی شده اند. درخت یک «ذهن مبهم رؤیازدۀ برآمده از زمین» است که هوای «بیرون» (در برابر هوای «درون») آن را تکان می دهد. انسان بازتاب طبیعت است و طبیعت، بازتاب انسان. البته فراست شاعری رمانتیک نیست، اما «درختی پشت پنجرۀ من» را می توان شعری با مشخصه ای رمانتیک دانست که در آن، به گفتۀ کادن، «رابطۀ ’حالات‘  انسان با ’ حالات‘ طبیعت » کاملاً مشهود است.[1]     در شعر فراست ما با انسانی روبروییم که با طبیعت در کشمکش است؛ گاهی همتای طبیعت است و گاهی نیز، اگرچه مغلوب، جلوه ای قهرمانی دارد. آخرین شعر او در آخرین جلد از آثار منتشره‌اش بر مبارزه بین انسان و طبیعت تأکید دارد:   در زمستان در جنگلی به تنهایی از بین درختان عبور می کنم. افرایی را برای خود نشان می کنم و افرا را بر ...