شعر راجع به مرگ پدر

  • اشعار راجع به مرگ

    «اگر مرگ داد است بیداد چیست //زداد اینهمه بانگ و فریاد چیست» فردوسی« مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست // آینه ی صافی یقین همرنگ روست» مولوی«آزمودم، مرگ من در زندگی است// چون رهم زین زندگی، پایندگی است» مولوی«از دست عدو ناله? من از سر درد است// اندیشه هر آن‌کس کند از مرگ، نه مرد است// جان‌بازی عشاق، نه چون بازی نرد است// مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است» عارف قزوینی«ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد// یعنی او از اصل این زر بوی برد// مرگ تبدیلی که در نوری روی// نه چنان مرگی که در گوری روی» مولوی«بابط می‌گفت ماهی ای در تـب و تاب// باشد که به جوی رفته باز آید آب؟// بط گفت چومن قدید گشتم تو کباب// دنیا پس مرگ ما چه دریا چه سراب»  پندار رازی«بعد از این لطف تو با ما به چه ماند دانی؟// نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند» انوری«بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می‌ زندگی خواهی»  سنایی«بمیر پیش‌تر از مرگ تا رسی جایی// که مرگ نیز نیاردت گشت پیرامن»  جمالدین عبدالرزاق«بمیرد کسی کو ز مادر بزاد// ز خسرو چو یاد آوری تا قباد// ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم// به ناچار گردن بدو داده‌ایم// نزاید کس الا که مرده شود// به خاک سیه در سپرده شود» فردوسی«به دارو و درمان جهان گشت راست// که بیماری و مرگ، کس را نکاست» فردوسی«به نام نکو گر بمیرم رواست// مرا نام باید که تن مرگ راست» فردوسی«پیامی است از مرگ موی سفید// به بودن چه‌داری تو چندین امید» فردوسی«تنهایی از مرگ ناخوش‌تر است// هرآن‌کس که تنها بود بی‌کس است» فردوسی«جامه? مرگش آسمان دوزد// هرکه اندر زمین ز مادر زاد» ایرج میرزا«چنان زمرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مار گزیده زشکل پیسه رسن»  جمالدین عبدالرزاق«چنین گفـت کز مرگ، خود چاره نیست// مرا بر دل اندیشه زین باره نیست// مرا بیش از این زندگانی تنبود// زمانه نکاهد نخواهد فزود» فردوسی«چو خواهی ستایش پس مرگ تو// خرد باید ای نامور برگ تو» فردوسی«چون زیستن تومرگ تو خواهد بود// نامرده بمیر تا بمانی زنده» عطار نیشابوری«چه خوش گفت آن نهاوندی به طوسی// که مرگ خر بود سگ را عروسی» نظامی«خانه‌ای را که چون تو همسایه است// ده درم سیم بـدعیار ارزد// لکن امیدوار باید بود// که پس از مرگ تو هزار ارزد» سعدی«خصم را گو پیش تیغش جوشن و خفتان مپوش// مرگ را کی چاره هرگز جوشن و خفتان کند» قاآنی شیرازی«خواب را گفته‌ای برادر مرگ// چو بخسبی همی‌زنی درِ مرگ» اوحدی مراغه ای«خوشا آن‌کس که پیش ازمرگ میرد// دل و جان هرچه باشد ترک گیرد» عطار نیشابوری«رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز// که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز// کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی// ز خویش ناوک دلدوز ...



  • شعر درباره مادر - -fereydoun moshiri-madar -sher-irani

    شعرهایی درباره مادر شعر مادر  از فریدون مشیری تاج از فرق فلک برداشتن ، جاودان آن تاج  بر سرداشتن : در بهشت آرزو ره یافتن، هر نفس شهدی به ساغر داشتن، روز در انواع نعمت ها و ناز، شب بتی چون ماه در بر داشتن ، صبح از بام جهان چون آفتاب ، روی گیتی را منور داشتن ، شامگه چون ماه رویا آفرین، ناز بر افلاک اختر داشتن، چون صبا در مزرع سبز فلک، بال در بال کبوتر داشتن، حشمت و جاه سلیمانی یافتن، شوکت و فر سکندر داشتن ، تا ابد در اوج قدرت زیستن، ملک هستی را مسخر داشتن، برتو ارزانی که ما را خوش تر است : لذت یک لحظه "مادر" داشتن ! ****نوشته شده امروز  5 شننبه  3-6-2010از پریسا بصیری برای  مادرش مادر از پریسا بصیری جز تو  ، گر  گیرم  کسی یارم شود کی چو تو بی باک   غمخوارم شود  ما همه جوییم یاری مهربان کی شود یاری  که چون مادر شود هرکه میخواهد بفهمد  عشق تو  هیچ راهی نیست مگر  مادر شود نوشته در5 شننبه  3-6-2010 **2-شعر مادر از ( ایرج میرزا):گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستن من ز هستن اوست تا هستم و هست دارمش دوست شد مکتب عمر و زندگی طی مائیم کنون به ثلث آخر بگذشت زمان و ما ندیدیم یک روز ز روز پیش خوشتر آنگاه که بود در دبستان روز خوش و روزگار دیگر می گفت معلمم که بنویس گویند مرا چو زاد مادر ، پستان به دهن گرفتن آموخت گویند که می نمود هر شب تا وقت سحر نظاره من می خواست که شوکت و بزرگی ، پیدا شود از ستاره من می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من تا خواب به دیده ام نشیند شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت او داشت نهان به سینه خود تنها به جهان دلی که آزردخود راحت خویشتن فدا کرد در راحت من بسی جفا برد یک شب به نوازشم در آغوش تا شهر غریب قصه ها برد یک روز به راه زندگانی دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت در خلوت شام تیره من او بود و فروغ آشیانم می داد ز شیر و شیره جان قوت من و قوت روانم می ریخت سرشک غم ز دیده چون آب بر آتش روانم تا باز کنم حکایت دل یک حرف و دو حرف بر زبانم  الفاظ نهاد و گفتن آموخت در پهنه آسمان هستی او بود یگانه کوکب منلالایی و شور و نغمه هایش ، بودند حکایت شب منآغوش محبتش بنا کرد ، در عالم عشق مکتب من با مهر و نوازش و تبسم ، لبخند نهاد بر لب من ، بر غنچه گل شکفتن آموخت این عکس ظریف روی دیوار، تصویر ...

  • مجموعه ای از اشعار بسیار زیبا از شاعران معروف

    نشنو از نی "نی حصیری بی نواست بشنو از دل "دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه دلبر شود  در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد آرزوی مرگ کردم ‘مرگ هم یادم نکرد  می رسد روزی که بی من روز ها را سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی می رسد روزی که تنها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی  فلک سیاره بخت من اندر خزان گم شد همایونی‘ سهیلی داشتم اندر خزان گم شد کشیدم تیر آهی اندر جگر‘اما نشان گم شد ز اندوه غمت‘ در سینه ام راه فغان گم شد ز بیداد لبت‘ حرف و شکایت از میان گم شد گرگها خوب بدانند، در این ایل غریب گر پدر مرد، تفنگ پدری هست هنوز گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره چوبی پسری هست هنوز آب اگر نیست نترسید، که در قافله مان دل دریایی و چشمان تری هست هنوز  در زدم او گفت جانم کیستی؟ گفتمش تو عاشق من نیستی؟ گفت نه، اما ببینم تا به کی٬ پشت این در منتظر می ایستی  در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر میگیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست نخورده به جای میماند  پروانه به شمع بوسه زد و دود بر افروخت بار دگر بوسه زد بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق فقط سوختن آموخت پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت  آدمک اخر دنیاست بخند آدمک مرگ همینجاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند  یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرکه در خویش شکستیم صدایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم زغفل منو مایی نکنیم یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم  یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد می زد: کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گرنداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست. اول ماه است ونان در سفره نیست ‘ ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت:آقا سفره خالی می خرید؟  من ز بیداد تو هرگز نکنم ناله و درد داد از آنکس که چنین چهره زیبا به تو داد سوختم سوختم از هجر به فریادم رس پیش از آن روز که از خانه ام آید فریاد توبه کردم که دگر دل به کسی نسپارم اگر از حلقه گیسوی تو گردد آزاد غافلی در شب هجران ...

  • متن های زیبا در مورد پدر و مادر

    سرم را نه ظلم می تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مادرم . . . . . . . شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر ، در کنج خانه ی سالمندان . . . . . . . خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد . . . . . . . به سلامتیه مادرایی که با حوصله راه رفتن رو یاده بچه هاشون دادن ، ولی تو پیری بچه هاشون خجالت میکشن ویلچرشونو هل بدن ! . . . . همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن ، کوچک و کوچک تر میشود . . . ولی پدر . . . یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند ، خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست . فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد . . . بیایید قدردان باشیم . . . به سلامتی پدر و مادرها . . . . دست پر مهر مادر تنها دستی است که اگر کوتاه از دنیا هم باشد ، از تمام دستها بلند تر است . . . . . . . پدر و پسر داشتن صحبت میکردن . . . پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو ؟ پسر میگه : من ! پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو ؟؟ ! پسر میگه : بازم من شیرم ! پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو !؟ پسر میگه : بابا تو شیری ! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا . . . به سلامتی هرچی پدره . . . . . . . مادر تنها کسی است که میتوان “ دوستت دارم ”هایش را باور کرد ، حتی اگر نگوید . . . . . . . مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ، دلواپسی مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد ! مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود ! مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . . . . . . اگر ۴ تکه نان خیلی خوشمزه وجود داشته باشد و شما ۵ نفر باشید ، کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید مطمئنا مادر  است .

  • نوشته های زیبا راجع به پدر ومادر

    یادش بخیر وقتی مریض میشدیم و پزشک ازمون میپرسید بیماریت چیه ؟ منتظر مادرمون میشدیم و همیشه جواب دادن رو به اون میسپردیم چرا که میدونستیم مادر همون احساسی رو داره که ما داریم حتی از خودمون بیشتر دردمون رو احساس میکرد !!!..پدر جاندکتر ها نیز مرا جواب کردند ؛ هیچکس علت بی خوابی ام را نفهمید …هیچکس ندانست یاد تو هرشب از سقف اتاقم چکه میکند !..مادر پیر شده و آشپزخانه از تنها شدن نگران است …یقه پیراهن پدر هراسان به آخرین دکمه های بسته شده با دست او خیره شده اند …فرشته مو سفید خانه مان کوله بارش را بسته …امروز برایم خاطره اولین روز مدرسه ام را گفت که وقتی وارد کلاس شدم و او میرفت گریه میکردم …خواستم بگویم آخر مهربان آن روز زجه هایم برای چهار ساعت ندیدنت بود ولی یک عمر ندیدنت را چه کنم ؟؟؟ اما نگفتم …..مجید (بهروز وثوقی) در فیلم سوته دلان :حبیب : چرا نیومدی در دوکون ؟مجید : امروز جمعه س ، تعطیلیه !حبیب : امروز دوشنبه س ، خیلی داریم تا جمعه !!!مجید : نخیییر ، تو اون تقویم که آقام اون سال خودش با دست خودش بهم عیدی داد امروز جمعه س !حبیب : اون تقویم باطله س !!!مجید : واسه من جمعه جمعه آقامه ، شنبه شنبه آقامه ، خواه مرده خواه زنده …..پدرم/مادرممیخواهم با اشکهایم گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران دریغ و آه و در روز تولدت بر مزارت گذارم …پدرم/مادرمدر این روز آهم را بنگر و دریغم را شاهد باش ، هنوز باور ندارم که تو رفته ای ؛ هنوز دست احساس تو را حس میکنم چون تو زنده ای …..بهشت هم خشک سالیست !!!این را دیشب از کف پای مادرم که ترک خورده بود فهمیدم …..مادر مثل مدادیست که هر روز تراشیده شدن و کوچک شدنشو میبینیم و حس میکنیم تا وقتی که تموم بشه و پدر مثل خودکاریست که هرچقدر هم که باهاش بنویسیم تغییری در ظاهرش احساس نمیشه چون از درون خالی میشه ، فقط یه روز باخبر میشیم که دیگه نمینویسه …..اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان پدر و مادر …..موضوع انشا : خوش بختی …به نام خداخوش بختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپد …پایان !!!..مادرها شبیه نخ تسبیح میمانند ، به نسبت دانه ها کمتر خودنمایی میکنند اما اگر نباشند هیچ دانه ای کنار دیگری نمیماند‏ !‏خدایا نخ هیچ تسبیحی پاره نشود …..مادر یعنی آرامشپدر یعنی آسایشخدا هرگز این دوتارو از ما نگیره …..بزرگترین دروغ همه مامان ها :دیگه دوستت ندارم !..داشتم با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : نوشته دوست ، عشق ، محبت و چهار حرفیه … اتفاقا دو حرف اولشم دراومده یعنی ب و الف ! یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا ؛ با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه !!! گفت ...

  • جملات زیبا مخصوص تبریک روز مادر

    ر این پست متون بسیار زیبا برای درج در کارت پستال ، حکایت ، مطلب زیبا برای زیارت قبور مادران سفر کرده ، سخنان حضرت محمد(ص) درباره مادر و مثل های دیگر کشور ها در مورد مادر ، و یک شعر زیبا در مورد مادر برای شما آماده کردیم ، امیدواریم لذت ببرید حکایت سپیده مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد. بهار زندگی مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد. احسان به پدر و مادر یکی از وظایف مهم دینی و اخلاقی ما، احسان به پدر و مادر است. در قرآن کریم، چندین بار احسان به آنان، توصیه شده است. علامه طباطبایی رحمه الله در این باره نگاشته اند: «انیکی به پدر ومادر، پس از یکتاپرستی از واجب ترین واجبات است؛ همان گونه که آزردن پدر و مادر پس از شرک، از بزرگ ترین گناهان است». و در جای دیگری آورده اند: «در چند جای قرآن کریم، خداوند متعال، احسان به والدین را در کنار توحید و نفی شرک آورده است و پس از فرمان به توحید یا نهی از شرک، به احسان نسبت به پدر و مادر فرمان داده است». تأکید قرآن کریم بر احسان به پدر و مادر نشان از عظمت والای مقام آنان، در فرهنگ اسلامی دارد. بزرگ ترین واجب در قران کریم و روایات اسلامی، درباره نیکی کردن به پدر و مادر سفارش بسیار شده است. قرآن در وصف حضرت یحیی علیه السلام می فرماید: «اونسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود، و متکبر و عصیان گر نبود». و از زبان حضرت عیسی علیه السلام حکایت می کند: «مرا نسبت به مادرم نیکوکار گردانید و ...

  • مادر كلمه است كه هر انسان آگاه به آن آشنايي كامل دارد.

      هر انسان از آوان طفوليت الي آخرين ساعت حيات خويش در فكر وانديشه اين گوهر زيبا وگرانبها مي باشد زمانيكه انسان پا به عرصه حيات و زندگي ميگذارد همين مادر است كه طفل خويش را با يك عالم مشكلات زنده گي تربيه وپرورش داده تا باشد مصدر خدمت براي خود وجامعه خويش گردد.  شب زنده داري هاي مادر در آوان طفوليت بخاطر صحت وسلامتي طفلش وباخبري از آن هزاران تكاليف جدي ديگر كه هر لحظه حيات طفل  را به مخاطره مي اندازد يكي از اعمالي به حساب ميرود كه هر انسان دارداي ضمير روشن ولو هر قدر مصدر خدمت براي مادر خويش گردد بازهم ناچيز خواهد بود. و آرزوي هميشه گي مادر باخبري از طفلش است .  مادر مقدس ترين موجود روي زمين به شمار رفته و مادر زيبا ترين وگرانبها ترين هديه الهي است كه براي هركس به ارمغان آورده است. وهر لحظه اطاعت وعبادت اين موجود پاك ومقدس هر انسان روشنفكر لازم مي باشد و هركس اگر خواهان كسب رضاي خداوند متعال(ج) باشد با يد به بهترين صورت اطاعت واحترام مادر را داشته باشد.  تلخ ترين لحظه عمر، لحظه مرگ مادر است و آغوش مادر گرم ترين جاي براي زيستن است. مادر نه بلكه پسر خودرا نه ماه در شكم خود حمل ميكند بلكه بيخوابي هاي مادر كه برطفلش ميكشد اصلاً جبران نميشود. پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد كه اگر من مادر خودرا به آغوش خود گرفته هفتاد دور خانه خدارا طواف كنم باز هم ناچيز خواهد يك شب بيخوابي مادر جبران نميشود، يعني زحمات كه مادر بر اولاد خويش ميكشد جبران ناپذير است.  ومادر تمام زنده گي اش را فداي اولاد خويش ميكند تا يك اولاد هاي خوب وبا تربيه تحويل به جامعه بدهد، زيرا كه چه خوش گفته اند كه:  بهشت زير پاي مادران است                                                      پس بر ما لازم است تا هميشه به اين گوهر زيبا ومقدس احترام داشته و عملي را انجام ندهيم كه باعث رنجش ايشان گردد. پس ما چرا به پدر ومادر خود احترام نكنيم؟ ما چرا تابع امر مادر يا از سخن هاي مادر بي اطاعتي كنيم؟    پس جوانان وخواننده گان محترم اميدوام هميشه مصدر خدمت براي مادر وجامعه خود باشيد واميدوارم كه نظر تان را در اين مورد بيا نماييد پس جوانان عزيز تا بع امر مادر تان باشيد تا بهشت نصيب تان شود.    ويك چيز ديگر را كه ياد آور شوم   جوانان وعزيزان كه به پدر ومادر خود احترام نمي كند ويا تابع امر مادر خود نمي باشد و يا از امر مادر بي اطاعتي ميكند دليلش چيست؟  اميد وارم كه دليلش را بگويد كه چرا بي اطاعتي ميكند. شعر هستي من از دعاي مادر است ديگه گوشه چادرت را رها نمي كنم مادر كجاست كه دعات پشت و پناه من باشه   غير از تو مادر كسي را صدا نمي كنم ديگه......................................... ...

  • مصاحبه ای با "محمود موسوی" یکی از معاشرین "نیمایوشیج" به مناسب سالگرد پدر شعر نو

    مصاحبه ای با "محمود موسوی" یکی از معاشرین "نیمایوشیج"  به مناسب سالگرد پدر شعر نو

      تاریخ:10/09/1386 مصاحبه با آقاي محمود موسوي همكلامي با دكتر محمود موسوي، باستان شناس، شاعر و محقق بهانه اي بود تا بخش ديگري از زندگي نيما و آثارش را مرور كنيم و خاطرات او را از آن دوره روايت كنيم. دكتر موسوي به سال 1318 و در زنجان متولد شد. بعدها به تهران آمد و با مجلات روشنفكري و شاعران بزرگ آن دوره آشنا شد. همكاري با مجلات فردوسي، انديشه و هنر و ... و معرفي تاريخ و باستان شناسي ايران در راديو بخشي از فعاليت هاي او در حوزه ي تاريخ و ادبيات سرزمين ماست و در باره آشنايي اش با نيما يوشيج و ديگر شاعران مطرح كشور حرف ها و خاطرات بسياري دارد. عظيمي: جناب آقاي موسوي! با نيما چگونه آشنا شديد؟ در دهه سي بود كه با محفل روشنفكري و هنرمندان آشنا شدم منجمله با حسن قائميان كه در آن سالها در كافه فردوسي، ميز خاص خودش را داشت، مي آمد و مي نشست. كتابي منتشر كرده بود بنام، يادداشت هاي پراكنده از صادق هدايت. در اين كتاب مقالاتي هم از اين و آن جمع آوري كرده بود منجمله شعري از نيما. بعد منو مسئول توزيع اين كتاب كرد يعني با هم قراردادي بستيم كه من اين كتابها رو ببرم و به افرادي كه در اين كتاب اثري دارند برسونم و در نهايت دستمزدي به من بدهد.  يكي از كساني كه من بايد مي رفتم و اين كتاب رو به ايشون مي رسوندم نيما بود كه آشنايي من با نيما از همين جا شروع شد. من كتاب رو بردم در همون تجريش، كوچه اسدي، كه اون موقع اسمش كوچه فردوسي بود و بعد در زدم. شراگيم درو باز كرد و من خودمو معرفي كردم. منو بردن تو اتاقي و بعد نيما با عبايي كه رودوشش بود، اومد و نشست و من كتابو كه دادم ايشون راجع به هدايت يه شمه اي گفت كه بله ما با ايشون همكار بوديم در مجله موسيقي و شروع كرد بطور افسانه اي يك مطالبي را راجع به هدايت گفتن و بعد ربطش داد به تاريخ تبرستان و تاريخ مازندران. يك ساعتي براي من از اين قضايا گفت كه من اصلاً شيفته اون نوع بيان و اون حرف زدن آرام اين پيرمرد شدم. بعد از آن دو بار هم من، يك بار با اخوان و يك بار هم با اسماعيل شاهرودي، رفتيم خدمت نيما. بعد هم كه در شعر و هنر من نه ادعاي شعري دارم، نه خود را شاعر مي دانم. من به قول اخوان ( مرثيه خوان دل ديوانه ي خويشم). گاهي قلم اندازي چيزي مي نويسم ولي مرگ اين پيرمرد منو آنچنان تحت تاثير قرار داد كه من اون شعري كه در انديشه و هنر چاپ شده، در همون سال 1338، اون شعر رو ساختم و بعد از آن سعي كردم كه بيشتر آثار نيما را بخوانم. هر چه نوشته از ايشان به دستم مي اومد مي خوندم و مي گرفتم و خلاصه يكي از مريدان سرسخت اين بزرگمرد شدم. عظيمي: بجز نيما با كدام يك از شاعران و هنرمندان ارتباط نزديك داشته ايد؟موسوي: در اون دوره از زندگي ...

  • احترام به پدر و مادر

    همه چیز درباره احترام به پدر و مادر  الفبای احترام به پدر و مادر احترام گذاشتن به پدر و مادر فقط به این نیست که پاهامون را جلوی آنها دراز نکنیم، جلوتر از آنها حرکت نکنیم، جلو پاهایشان بلند بشویم، در اتاق و ماشین را براشون باز کنیم و ... همه‌ی اینها کارهای خوبی‌اند ولی اگر طوری باشیم که هر کس ما را دید با لحنی آمیخته به ستایش و احترام بگوید: "این فرزند فلانی است" یا این‌که: "این هرچه دارد از پدر و مادرش دارد". به نظرم این بهترین تعریفی است که مردم می‌توانند از پدر و مادرهامون بکنند و بهترین احترامی است که ما تقدیم آنها کرده‌ایم. کارهایی که ما در ارتباط با پدر و مادرهامون انجام می‌دهیم، ریشه در تربیت ما دارد. ریشه در صفاتی دارد که ما بر اساس آنها بار آمده‌ایم و شکل گرفته‌ایم. حتی اگر محل زندگی و شهر و همسایه‌هامون را عوض کنیم نمی‌توانیم و نباید صفات مثبتی که پایه‌های تربیت خانوادگی ما است از دست بدهیم. آنهایی که با یک تغییر آب و هوایی همه‌چیز را از دست می‌دهند حتی پدرشون را نه تنها با نام کوچک بلکه به صورت نصف و نیمه صدا می‌زنند و این را حمل بر صمیمیت می‌کنند با این کارشون نشان می‌دهند که در رنگ‌پذیری و هم‌رنگ جماعت شدن و حتی از جماعت هم جلو افتادن، رکوردشکن هستند. اگر در احترام گذاشتن ما به پدر و مادرهامون، زمان و مکان یا شرایط اقلیمی و آب و هوایی یا نوع لباسی که می‌پوشیم یا مبلی که روش می‌نشینیم و یا خوراکی‌ای که می‌خوریم و یا دوست و رفیقی که انتخاب کرده‌ایم و یا زبانی که یاد گرفته‌ایم یا داریم یاد می‌گیریم، یا گوشی موبایلی که به دستمان گرفته‌ایم و یا .... تأثیر داشته باشند باید مطمئن باشیم که هنوز در الفبای این درس در جا می‌زنیم. برترين توصيه نسبت به پدر و مادريكى از مهمترين آزمايشهاى الهى، مسئله تضاد خط ايمان و تقوا با پيوندهاى عاطفى و خويشاوندى است. قرآن در اين زمينه تكليف مسلمانان را بروشنى بيان كرده است. در اين بخش، آيات آمده در اين زمينه، بررسى مى‏شود. 1. «و وصينا الانسان بوالديه احساناً» (حقاف 15) و انسان را سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند. اگر چه اين حكم، يك حكم تشريعى است، ولى اين مسئله پيش از آنكه يك لازم تشريعى باشد، به صورت يك قانون تكوينى درنهاد همه انسانها وجود دارد. تعبير به «انسان» در اينجا جلب توجه مى كند؛ زيرا اين قانون مخصوص مومنان نيست، بلكه هر كس شايسته نام انسان است، بايد هميشه به پدر و مادر حق شناس باشد. هر چند با اين اعمال، هرگز نمى‏تواند دين خود را به آنان ادا كند. سپس، براى اين كه تصور نكند كه پيوند عاطفى با پدر و مادر مى‏تواند بر پيوند انسان ...