متن مجري گري سيزده آبان

  • ویژگی های گوینده

      1ـ سلام كردن سلام كليدي ترين واژه ارتباطي و قشنگ ترين كلمه براي ارتباط انسانها با هم است. گويندگاني كه در كاربرد سلام غفلت مي كنند بدانند كه اصلي ترين بخش ارتباط را از دست داده اند. هركس سلامش براي رفع تكليف است، بداند كه گوينده موفقي نيست. در سلام كردن سحر و اعجاز است. به ويژه اگر لحن ويژه انساني و نوع دوستي را هم به آن تزريق كنيم، سلام زيباتر مي شود. گاهي سلام حتي كدورت چند ساله را حل مي كند. وقتي به كسي كه سال ها از او دور بودي سلام مي كني، همان سلام، ديرينه را پاك و به محبت تبديل مي‌كند. براي اينكه در سلام سحراست و آتش عناد را به محبت تبديل مي كند. شخصي كه جلوي دوربين تلويزيون و پشت ميكروفون راديو مي نشيند و سلام مي كند، بداند كه بعد از نام خدا، سلام اثر بخش ترين واژه ارتباطي است. لفظ سلام عربي است، درود فارسي است و يا در زبانهاي ديگر، هر چه هست براي آغاز ارتباط كلامي و غير كلامي براي آن اصالت قائل شويد. سلام از واژه هاي ممتاز و سرآمد بهشت است. اگر مي خواهيد بدانيد رفع تكليفي كار مي كنيد يا نه، مي خواهيد بدانيد براي كلام و سخنتان اصالت قائل هستيد يا نه، ببينيد به بسم ا... الرحمن الرحيم و سلام كردنتان چقدر توجه داريد؟ سلام هاي چند سال كارتان چه طور است؟ روزمره است؟ رفع تكليفي است؟ گوينده اي كه در راهرو راديو براي ورود به استوديو و در راهرو تلويزيون براي نشستن جلوي دوربين دغدغه دارد كه امروز چگونه سلام كنم و چه واژة نويي را به كار ببرم و فضاي سلامم را چگونه طراحي كنم و تهيه كننده اي كه براي همراهي با صدا و لحن گوينده موسيقي ويژه سلام را انتخاب مي‌كند، اين گوينده موفق است. از همين لحظه تا پايان عمرتان كه خدا عمر صد و بيست سالة با عزت به شما بدهد، يادتان باشد براي هر سلام در هر جا و در هر مرحله از زندگي تان به ويژه در محضر مردم بزرگ كه قرار مي گيريد، از اعماق دل سلام كنيد و برگرفته از نوعي انسان دوستي، مردم دوستي و عشق به مردم باشد اگر عاشق مردم نيستيد از نحوه سلام كردنتان معلوم مي شود و اگر عاشق مردم نيستيد جاي كسي را كه عاشق مردم است غصب كرده ايد و حرام است صندلي را كه روي آن مي نشيند و صحبت مي كنيد. چيزي در سلام هست كه پيامبر اصرار مي كرد خودش زودتر سلام كند. به بچه، به بزرگ، به دشمن و به دوست سلام مي‌كرد. مي دانست كه در سلام سحر ارتباطي است. تجربه كرديد گاهي اوقات كه حرف مي زنيد، حرفهاي شما به جاي اينكه جذب مخاطب كند، مخاطب گريزي مي كند ! و ايجاد تشنج در مخاطب مي كند؟ نمي دانم البته اگر به اين درجه از بصيرت و بينايي پشت دوربين و ميكرفون رسيده باشيد، خوش به سعادت شما. دقايقي مشغول صحبت كردن هستيد اما كلام شما ...



  • کليات برنامه فرهنگي عمره

    کليات برنامه فرهنگي عمره مقدمه:هرساله درحدود يک ميليون نفر از مردم عزيز کشورمان مشتاقانه و به هدف زيارت خانة خدا و حرم نبوي راهي سفر معنوي عمره مي شوند، شمار بالاي عمره گزاران از يک سو و انگيزة معنوي آنان از سوي ديگر، فرصت بسيار مناسب و ظرفيت بسيار بالايي را براي تهذيب و طهارت اخلاقي ـ معنوي و ارتقاء و تعالي الهي فراهم مي‌آورد و زمينه‌اي را براي فرهنگ سازي معنوي در سطح جامعه در اختيار ‌مي‌گذارد. از اين رو با يک برنامه ريزي هدفمند،‌ منسجم و پايدار مي‌توان دريک دوره زماني تقريباً ده ساله، اکثريت قريب به اتفاق جامعه را بر سر يک سفرة گستردة معرفت يابي، طهارت روحي و ارتقاء معنوي گردهم آورد. طبيعتاً در اين چنين برنامه‌اي سهم خانواده‌هاي عمره گزاران و زايران بايد مدّ نظر باشد.الف ـ اهداف1ـ بهره‌گيري از همة ظرفيت عمره درجهت ارتقاء معرفتي، معنوي و رفتاري عمره گزاران2ـ ترويج، نهادينه سازي و فرهنگ سازي ارزشهاي معنوي ـ اسلامي در جامعه با استفاده از دست آوردهاي عمره.ب ـ سياستها و اصول1ـ رعايت انسجام، وحدت هدف و هم افزايي در تعريف برنامه‌ها و فعاليت‌ها.2ـ بهره گيري از انگيزه‌هاي مثبت و خالصانه عمره گزاران و کارگزاران در تعريف و اجراي برنامه‌ها.3ـ تلفيق و تأليف عاطفه (احساس) و برهان (عقل ونقل) در تعريف و ارايه برنامه‌ها.4ـ رعايت حجم محدود و بهينه فعاليت‌ها و عدم استغراق فرصت زايران.5ـ بهره‌گيري از روش‌هاي تأثير گذاري غير مستقيم و کاستن از روش‌هاي مستقيم.6ـ توجه به اثر بخشي فعاليت‌ها و ماندگاري اثرات معنوي ـ تربيتي آن‌ها.7ـ رعايت محوريت روحاني کاروان در اجراي فعاليت‌ها.8ـ پيش بيني وقت فراغت برنامه ريزي شده براي تأمل، تفکر و تدبر زايران.9ـ پيش بيني امکان توسعه و تعميم دست آورد‌هاي معرفتي ـ معنوي به ديگر هموطنان.10ـ رعايت وحدت و انسجام اسلامي و پرهيز از هرگونه رفتار تفرقه افکنانه.ج ـ مقاطع و محورهابرنامة جامع فرهنگي عمره در سه مقطع قبل، حين و بعد از سفر پيش بيني شده و در هر مقطع محورهاي کلي به عنوان جهت‌‌گيري و هدف عملياتي پيش بيني شده است. محورها به شرح زير است: 1ـ قبل از سفر1-1 تصوير گري معنوي: دراين محور سعي مي‌شود با برنامه‌ها و روش‌هاي گوناگون فضاي معنوي مکه و مدينه و امکان مقدسه و مشاهد مشرقه براي زايران تجسم شود بگونه‌اي که اولاً با آن مکانها آشنا شده انس بگيرند و ثانياً شوق و شور سفر افزايش يابد و خود را در آن جا حس کنند.2-1 آموزش: آموزش مناسک و آداب زيارت و سفر و اسرار مناسک براي برگزاري اعمال عمره و زيارت صحيح و کامل و توأم با شناخت و معرفت ضروري است.3-1 اطلاع رساني: با عنايت به شرايط متفاوت ...

  • «سقایی» ماهی سیاه کوچولوی قصه لرستان

    ۱:: رضا در قامت قهرمان جنگ : مرگ چندمين اتفاق بزرگ زندگي رضا سقايي بود. او توانسته بود پيش از مرگ كارهاي ديگري بكند. كارهايي كه يك نقاش قبل از آنكه دست‌هايش را از دست بدهد انجام مي‌دهد. كارهايي كه يك پرنده قبل از قفس انجام مي‌دهد. سقایی دو ویژگی نادیده گرفته تاریخی دارد که سرگذشتش را متفاوت می‌کند. اول اینکه او صدای حماسه دلیرترین مردانی بود که در جنگ رزم کردند. این صدای حماسی و نقشی که از دهه پنجاه به این طرف در تهییج دلیران لرستانی داشت و به عنوان نمونه تفنگ و دالکه و موتورچی ـ سه گانه رزم ـ وداع و مرگ شرافتمندانه ـ ذهن مردان غیور را انباشته بود، بی آنکه تمجیدی از وی صورت پذیرد نادیده انگاشته شد. ویژگی دوم اینست که این حماسه سرایی‌ها به انجامی نوستالوژیک می‌رسد. رضا به عنوان نماد این تریلوژی در بمباران ترکش می‌خورد و صدایش از دست می‌رود. او در هر کجای جهان می‌بود با این دو ویژگی قهرمان ملی تلقی می‌شد و در لرستان و ایران غریب تنهای بیمارستانی خلوت شد. ۲:: رضا در قامت یک هویت تازه بعد از شکست : رضا سقايي هم قبل از خاموشي صدايش كارهايي كرده بود و اين كلمات براي آنست كه به ياد بياوريم كه كار او كارستان بود. كارهايي در ميان مردمي كه تنها اتفاق بزرگ زندگي‌شان مرگ است. آخرين بار كه مادرتان را ديديد از او بپرسيد كه اتفاق جديد چه بوده و او خواهد گفت كه فلاني مرد. در كجاي دنيا مي‌تواني هنرمند خوش آوايي را پيدا كني كه درست تركش بمب به حنجره‌اش خورده باشد؟ رضا قبل از آنكه فرد منحصر به فردي باشد، غم هايش منحصر به فرد بود. تركش گلويش شايد از غم‌هاي جديدش بود. او غم‌هاي انحصاري ديگري نيز داشت. رضا سقايي مردي بود كه در دوره ميرايي ما نفسي به حلقوم لرستان آورد. ما نفس كشيديم. توانستيم چشمانمان را بازكنيم. ما توانستيم ببينيم. توانستيم به ياد آوريم و بعد فهميديم كه نمرده‌ايم. رضا آمد و در زمانه‌اي كه هيچ نداشتيم كه بگوييم هستيم ، زبان كهن ما را بازكرد. ما لال بوديم. اگر صدايي داشتيم ، زمزمه و انعكاسش در درون شهرها و دهات اطرافمان خودمان بود. صدايي كه قرب و عزتي نداشت. ما در خود لوله شده بوديم. ما كه بوديم؟ فوج تمدن رضاخان آمد و قطار و ارتش و اداره و مدرسه آورد. اما مردان خوب ما را به دار كشيد و بقيه را تحقير كرد. ساختار طوايفي بهم خورد و شهرنشين شديم. ايل مرد و كوچ تعطيل شد. ما در خانه‌هاي محقر پاسنگر و وخمي (وقفي) و دردلاكي (درب دلاكان) و در كناره گورستان خضر حبس شديم. فرزندان خوانين سركش، كراوات زدند و فارسي صحبت كردن را آموختند. اما عكس‌العمل مردم مغلوب ما، سكوت بود. ما لال شده بوديم. توان فرياد نداشتيم. اگر به تمدن ...