مدل مانتو کتون

  • دامن پلیسه اسکاتلندی

    دامن پلیسه اسکاتلندی

    دامن پلیسه اسکاتلندی،مانتو آلمانی استردار مناسب مجالس و مهمانی،پیراهن مجلسی ماکسی مدل 93،کلاه آفتاب گیر زنانه دو لایه،تونیک مشکی یقه پولک دوزی شده،دامن ویسکوز (حریر)،مانتو کتون مناسب بارداری،تاپ ساتن پشت گردنی دکلته،تاپ دکلته منجوق دوزی شده،مانتو مجلسی اکلیلی،شلوارک دخترانه خیلی شیک خارجی،شلوار طلایی ترک مدل 2014،لباس خواب پلنگی ترک مدل 93،بلوز یقه اسکی ترک مدل 2014،مانتو سفید چین دار،  



  • مدل لباس مجلسی ترکیه ای (1)

                 

  • نمایندگی برندهای لباس در تبریز

    نمایندگی برندهای  لباس  در تبریز

    گزارشی از  ۲۳ نمایندگی  پوشاک با برند بین الملل در تبریز   بعد از انقلاب بعد از وقفه ای طولانی در  سال‌های اخر دهه ۷۰ بود که نشانه هایی از  برندهای خارجی با قیمت‌های سرسام‌آور در بازار ایران پیدا شد.مارک‌ها و لباس‌های روز با آخرین مدل، هیجانی وصف‌ناپذیر در میان متقاضیان ایجاد کرده بود به گونه‌ای که برخی‌ها هم که وضعیت مالی مناسبی نداشتند برای خرید لباس‌های با مارک اصل به هر دری می‌زدند و حاضر بودند به خاطر پوشیدن آنها، از دیگران قرض هم بگیرند. هیجان‌های اولیه حضور برندهای خارجی در بازار پوشاک ایران، سود سرشاری را نصیب آنها کرد به گونه‌ای که اکثر آنها به فکر زیاد کردن تعداد شعب خود افتادند در تبریز نیز برخی برند های مطرح جهانی شعبی برای فروش محصولات خود ایجاد کرده اند ولی بیشترین نمایندگیهای تبریز مربوط به نمایندگی پوشاک ترکیه است و اکثر مارکهای ترکیه در تبریز نمایندگی فروش دارند در زیر به گزارشی تصویری از چندین نمایندگی برند خارجی در تبریز می‌پردازیم   ۱-بنتون BENETTON این برند ایتالیایی در سال ۱۹۶۵ توسط اعضای خانواده بنتون تاسیس شد. درحال‌حاضر این شرکت در بیش از ۱۲۰ کشور نزدیک ۷ هزار مرکز فروش احداث کرده است. وزارت امور خارجه دولت اصلاحات به منظور ارتقا روابط بین ایتالیا و ایران، برند بنتون را در سال‌های ابتدایی این دولت برای ادامه فعالیت به ایران دعوت کرد. نتیجه این حضور برای بنتون بسیار پر بار بود شعبه بنتون در تبریز از حدود ۲ سال قبل فعال است   ۲-آدیداس ADIDAS   آدیداس یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های تولید کننده وسائل ورزشی در دنیا است که چندین شرکت برند دیگر همچون ریبوک، تیلور مید و مکس فلی را در زیر مجموعه خود قرار داده است. این شرکت آلمانی دومین تولید کننده لباس‌های ورزشی در جهان است که در آمد آن در سال ۲۰۱۰ بیش از ۱۰ میلیارد یورو بود . این برند مطرح جهانی دارای دو شعبه در تبریز میباشد که شعبه اول آن دو سال قبل  شروع بکار نمود و شعبه دوم آن در مرحله چیدمان ویترین و مغازه هست و تا چند روز آتی افتتاح میشود. محصولات آدیداس  در طبقه اول فروشگاه شماره یک  ومحصولات Reebok در طبقه دوم فروشگاه به نمایش گذاشته شده اند.     ۳-پوما PUMA   پوما یکی از برندهای مطرح در زمینه کفش و پوشاک ورزشی محسوب می‌شود. این شرکت آلمانی توسط آدولف داسلر – بنیانگذار آدیداس و بردارش به ثبت رسید. از همان ابتدا این شرکت کفشهای ورزشی راحت و سبک و نه چندان گران نسبت به کفشهای دیگر مانند آدیداس را ارایه کرد که اتفاقا طرفداران زیادی را پیدا کرد. درحال‌حاضر این برند مشهور ورزشی در ۸۰ کشور دنیا نمایندگی رسمی دارد و در ...

  • استفاده از انرژی جاذبه زمین

    استفاده از انرژی جاذبه زمین

    تولید برق رایگان از جاذبه ی زمینقابل ذکره که منبع مستندی که کارکرد یا عدم کارکرد این دستگاه ها رو بیان کنه وجود نداره یا من از اون بی اطلاعم-با سرچ در اینترنت می تونید مطالب و فیلم هعای بیشتری رو پیدا کنید.برای دیدن تمام تصاویر و ماشین های ساخته شده به آدرس های که در زیر ارائه شده مراجعه کنید.-----------------------------------------موزه دستگاه های بی استفاده ای که برای استفاده از انرژی جاذبه زمین ساخته شدهhttp://www.lhup.edu/~dsimanek/museum/unwork.htm-----------------------------------------چند فیلم از آپاراتبرق رایگانhttp://www.aparat.com/v/wDBMihttp://www.aparat.com/v/4EUuyhttp://www.aparat.com/v/Pxlw7http://www.aparat.com/v/A4r0Fhttp://www.aparat.com/v/CEbMp----------------------------------------برق رایگان -تکنولوژی کتونhttps://sites.google.com/site/alipouratom2/alipour-free-energy-generator

  • رمان شروع عشق بادعوا13

    یسنا وایسا کجاداری میری  ....بعدازاین حرفش دستموگرفت انگارجریان برقوبهم متصل کردن شوکه شدم میخواست منو دنبال خودش بکشونه بایاداوری اتفاقات امروز باخشونت دستموازدستش کشیدم بیرون باصدای تقریبابلندی گفتمم...باچه حقی به من دست زدی هان؟...من هیج جاباتونمیام ومیخوام برم اجازه توهم اصلاواسم مهم نیست..نمیدونم دلیل این هم پرخاش چیه چرااینطوری برخورد میکنم..فقط مواقعی که وقت عادت ماهانه ام بود روکسی حساس میشدم بهانه میگرفتم کلاسگ میشدم اماالان وقت عادت ماهانه نبود حتی بهش وقتشم نزدیک نبوداما من الان همون حالتوداشتم ازش....باصدای عصبیش به خودم اومدم...ببین سرکاره خانم من نمیدونم چی شده وچرامیخوای بری واسمم مهم نیست بدونم اگرم اومدم دنبالت واسه اینه فکرنکنی هرکاردوست داشتی میتونی انجام بدی...شماتعهددادید که اینجاکارکنید...هه تعهد حالاوقتش بود..نه شماگوش کنید..من تعهدی ندارم چیزی روامضائ نکردم باچشمای گردشده وحالتی گنگ بهم نگاه میکرد ادامه دادم نمیدونم اقای رستمی بهتون گفته یانه ..من تایکماه اول اینجاازمایش مشغول به کاربودم بخاطردانشگاه ودرسام نمیتونستم قراردادپابت داشته باشم واسه همین ازاقای رستمی خواهش کردم که استخدامم کنن واگرخواستم ازاینجابرم سریع یک نفروجایگزین میکنم....ایشونم چون ازکارمن راضی بودن پذیرفتن حالاشماحق نداریدبه من بگیدچیکارکنم یانکنم...من یه کی ازدوستاموبجای خودم میفرستمدوست داشتیداستخدامش کنید نخواستیدم خودتون یکی روانتخاب کنید...بعدسریع عقب گردکردم که برم که اونم تیزترازمن اومدجلوم ایستادوگفت این امکان نداره..عمواینقدربیخیال نیست..میتونید ازبقیه بپرسیدیاپروندمومطالعه کنید جناب رستمی..یکباردیگه هم اینطوری جلو راه من سبزشید به جرم مزاحمت ازتونشکایت  میکنم ضربم کاری بود چون چیزی نگفتوفقط نگام کردمنم درکمال خونسردی درحالی که ازدرون میسوختمودوست داشتم زودکاری کنم که خنک شه...بهشت پشت کردمورفتم حتی برنگشتم ببینم رفته یامونده اونم دیگه دنبالم نیومد...الان یک هفته ازاون روز میگذره ..اتفاق خاصی نیفتاده جزاینکه روزعقدیلداوکیامشخص شده میگم کیاچون تواین مدت خیلی باهاش صمیمی شدم مثل داداشم دوسش دارم هروقتم میریم بیرون هم رویلداهم رومن غیرت داره همیشه هم میگه تومثل ابجی کوچیکه ای یلدامثل ملکه قلبم منم میخندمومیگم توهم مقل داداش بزرگه ای اما مش رجب سبزی فروش پادشاه قلبم ....تواین مدت چندبارخانواده کیااومدن اینجا ....واسه انجام کارای عقدمهریلداهم شد 5000سکه ..ویه ویلا توشمالوخونه توغرب تهرانوووووو2000تا شاخه گل رزکه اینومن خواستم که به مهرش اضافه کنند..اوناهم باکمال میل قبول ...

  • رمان شروع عشق با دعوا 8

    یسنا وایسا کجاداری میری  ....بعدازاین حرفش دستموگرفت انگارجریان برقوبهم متصل کردن شوکه شدم میخواست منو دنبال خودش بکشونه بایاداوری اتفاقات امروز باخشونت دستموازدستش کشیدم بیرون باصدای تقریبابلندی گفتمم...باچه حقی به من دست زدی هان؟...من هیج جاباتونمیام ومیخوام برم اجازه توهم اصلاواسم مهم نیست..نمیدونم دلیل این هم پرخاش چیه چرااینطوری برخورد میکنم..فقط مواقعی که وقت عادت ماهانه ام بود روکسی حساس میشدم بهانه میگرفتم کلاسگ میشدم اماالان وقت عادت ماهانه نبود حتی بهش وقتشم نزدیک نبوداما من الان همون حالتوداشتم ازش....باصدای عصبیش به خودم اومدم...ببین سرکاره خانم من نمیدونم چی شده وچرامیخوای بری واسمم مهم نیست بدونم اگرم اومدم دنبالت واسه اینه فکرنکنی هرکاردوست داشتی میتونی انجام بدی...شماتعهددادید که اینجاکارکنید...هه تعهد حالاوقتش بود..نه شماگوش کنید..من تعهدی ندارم چیزی روامضائ نکردم باچشمای گردشده وحالتی گنگ بهم نگاه میکرد ادامه دادم نمیدونم اقای رستمی بهتون گفته یانه ..من تایکماه اول اینجاازمایش مشغول به کاربودم بخاطردانشگاه ودرسام نمیتونستم قراردادپابت داشته باشم واسه همین ازاقای رستمی خواهش کردم که استخدامم کنن واگرخواستم ازاینجابرم سریع یک نفروجایگزین میکنم....ایشونم چون ازکارمن راضی بودن پذیرفتن حالاشماحق نداریدبه من بگیدچیکارکنم یانکنم...من یه کی ازدوستاموبجای خودم میفرستمدوست داشتیداستخدامش کنید نخواستیدم خودتون یکی روانتخاب کنید...بعدسریع عقب گردکردم که برم که اونم تیزترازمن اومدجلوم ایستادوگفت این امکان نداره..عمواینقدربیخیال نیست..میتونید ازبقیه بپرسیدیاپروندمومطالعه کنید جناب رستمی..یکباردیگه هم اینطوری جلو راه من سبزشید به جرم مزاحمت ازتونشکایت  میکنم ضربم کاری بود چون چیزی نگفتوفقط نگام کردمنم درکمال خونسردی درحالی که ازدرون میسوختمودوست داشتم زودکاری کنم که خنک شه...بهشت پشت کردمورفتم حتی برنگشتم ببینم رفته یامونده اونم دیگه دنبالم نیومد...الان یک هفته ازاون روز میگذره ..اتفاق خاصی نیفتاده جزاینکه روزعقدیلداوکیامشخص شده میگم کیاچون تواین مدت خیلی باهاش صمیمی شدم مثل داداشم دوسش دارم هروقتم میریم بیرون هم رویلداهم رومن غیرت داره همیشه هم میگه تومثل ابجی کوچیکه ای یلدامثل ملکه قلبم منم میخندمومیگم توهم مقل داداش بزرگه ای اما مش رجب سبزی فروش پادشاه قلبم ....تواین مدت چندبارخانواده کیااومدن اینجا ....واسه انجام کارای عقدمهریلداهم شد 5000سکه ..ویه ویلا توشمالوخونه توغرب تهرانوووووو2000تا شاخه گل رزکه اینومن خواستم که به مهرش اضافه کنند..اوناهم ...

  • رمان شروع عشق بادعوا(13)

    یسنا وایسا کجاداری میری  ....بعدازاین حرفش دستموگرفت انگارجریان برقوبهم متصل کردن شوکه شدم میخواست منو دنبال خودش بکشونه بایاداوری اتفاقات امروز باخشونت دستموازدستش کشیدم بیرون باصدای تقریبابلندی گفتمم...باچه حقی به من دست زدی هان؟...من هیج جاباتونمیام ومیخوام برم اجازه توهم اصلاواسم مهم نیست..نمیدونم دلیل این هم پرخاش چیه چرااینطوری برخورد میکنم..فقط مواقعی که وقت عادت ماهانه ام بود روکسی حساس میشدم بهانه میگرفتم کلاسگ میشدم اماالان وقت عادت ماهانه نبود حتی بهش وقتشم نزدیک نبوداما من الان همون حالتوداشتم ازش....باصدای عصبیش به خودم اومدم...ببین سرکاره خانم من نمیدونم چی شده وچرامیخوای بری واسمم مهم نیست بدونم اگرم اومدم دنبالت واسه اینه فکرنکنی هرکاردوست داشتی میتونی انجام بدی...شماتعهددادید که اینجاکارکنید...هه تعهد حالاوقتش بود..نه شماگوش کنید..من تعهدی ندارم چیزی روامضائ نکردم باچشمای گردشده وحالتی گنگ بهم نگاه میکرد ادامه دادم نمیدونم اقای رستمی بهتون گفته یانه ..من تایکماه اول اینجاازمایش مشغول به کاربودم بخاطردانشگاه ودرسام نمیتونستم قراردادپابت داشته باشم واسه همین ازاقای رستمی خواهش کردم که استخدامم کنن واگرخواستم ازاینجابرم سریع یک نفروجایگزین میکنم....ایشونم چون ازکارمن راضی بودن پذیرفتن حالاشماحق نداریدبه من بگیدچیکارکنم یانکنم...من یه کی ازدوستاموبجای خودم میفرستمدوست داشتیداستخدامش کنید نخواستیدم خودتون یکی روانتخاب کنید...بعدسریع عقب گردکردم که برم که اونم تیزترازمن اومدجلوم ایستادوگفت این امکان نداره..عمواینقدربیخیال نیست..میتونید ازبقیه بپرسیدیاپروندمومطالعه کنید جناب رستمی..یکباردیگه هم اینطوری جلو راه من سبزشید به جرم مزاحمت ازتونشکایت  میکنم ضربم کاری بود چون چیزی نگفتوفقط نگام کردمنم درکمال خونسردی درحالی که ازدرون میسوختمودوست داشتم زودکاری کنم که خنک شه...بهشت پشت کردمورفتم حتی برنگشتم ببینم رفته یامونده اونم دیگه دنبالم نیومد...الان یک هفته ازاون روز میگذره ..اتفاق خاصی نیفتاده جزاینکه روزعقدیلداوکیامشخص شده میگم کیاچون تواین مدت خیلی باهاش صمیمی شدم مثل داداشم دوسش دارم هروقتم میریم بیرون هم رویلداهم رومن غیرت داره همیشه هم میگه تومثل ابجی کوچیکه ای یلدامثل ملکه قلبم منم میخندمومیگم توهم مقل داداش بزرگه ای اما مش رجب سبزی فروش پادشاه قلبم ....تواین مدت چندبارخانواده کیااومدن اینجا ....واسه انجام کارای عقدمهریلداهم شد 5000سکه ..ویه ویلا توشمالوخونه توغرب تهرانوووووو2000تا شاخه گل رزکه اینومن خواستم که به مهرش اضافه کنند..اوناهم باکمال میل قبول ...

  • قسمت نهم المپیاد عشق

    با ناباوری بهم نگه کردو گفت: چی؟من: شر درست نکن یادت رفته اینجا از همه ی استانا هستن؟امیر دستا ی مشت شده اشو اندخت! چشما و صورتش قرمز شده بود و عضلات صورتشم حسابی منقبض شده بود! روشو برگردوند و با قدمهای بلند یک قدم رفت جلو که راستین گفت: پسر خاله زیاد تلاش نکن ! ایندفعه راحتت نمیزارم که بخوای به جاهای خوش برسی!یعنی چی یعنی این پسره راستین پسر خاله ی امیره؟ خانوادگی میان برای المپیاد ایول بابا خانواده! ولی چرا راحتش نمیذاره مگه امیر می خواد چیکار کنه ؟یهو با احساس اینکه یکی دستمو محکم گرفت از توی فکر اومدم بیرون و امیرو دیدم که با عصبانیت داره نگام می کنه ، و راستینم یه پوزخند مضحک گوشه لبشه!من: چیه؟امیر از لای دندونای کلید شده اش گفت: بجمب بریم!و دستمو محکم گرفتو دنبال خودش کشید!ای خدا اومدیم المپیاد بدیما نیومدیم تفریح که اینقدر مصیبت سرمون خالی می کنی!خواستم دستمو از دستش بکشم و محکم دستمو کشیدم اما هیچ اتفاقی نیوفتاد ، گفتم: ولم کن دیوونه دستمو ول کن ! آخه به دستم چیکار داری؟امیر وایسادو با عصبانیت دستمو ول کرد و با چهره ی عصبانیتر  مستقیم نگام کردکه گفتم: دقیقا میشه نسبتتو با من بگی که اینطور راحت دست منو گرفتی ؟امیر: فک کن یه نفر که ازت مواظبت می کنه!من: یه نفر چه دلیلی داره که باید ازمن مواظبت کنه ؟ بی دلیل ؟ حتما بابام بادیگارد استخدام کرده فرستاده دنبالم یه وقت اذیت نشم ! ویه پوزخند به امیر زدم !ای جون حرصش دراومد! عصبانیتش چند برابر شد و گفت :آدم همش نباید تحصیل کنه ! یه ذره هم بره ادبو تشکرو اینجور چیزاهم یاد بگیره خوبه! خواست بره که گفتم:بلدم ولی قوه تشخیصم میگه که شخص روبه روم کاری نکرده که لایق تشکر باشه!اوففف !اینم تعادل نداره ها !امیر: ببینم تو وافعا نمی فهمی یا خودتو به نفهمی زد یا .....یا ......یامن: یا چی ؟امیر انگار چیز سختی قراره بگه گفت: یا.......از  راستین خوشت اومده ؟ آخرشو طوری گفت که ناراحت میزد البته خیلی دقت نیاز بود که این ناراحتیو تشخیص بدی!بلند زدم زیر خنده ؛ دلمو گرفته بودمو جلوی چشمای متعجب امیر پارسا روی زمین نشسته بودمو می خندیدم! دیوونه ! چه فکرایی برا خودش می کنه!امیر که روبه روم وایساده بود با نشستن من روی زمین حالا بالا سرم توی شک خندیدن من بود؛ یهو نشست روی زمینو گفت: ایرسا چت شد یهو؟با این حرفش بیشتر خندیدم و بریده بریده گفتم: آخه ....پسره ی .....خل ِ ...دیوننه ....من اگه از اون خوشم میومد با تو میوم.....دم؟آخرش نفسم اومد سرجاش و تونستم چند کلمه اشو پشت سرهم بگم!امیر که دیگه صد برابر تعجب کرده بود گفت: چی؟جدی شدمو گفتم: هیچی فقط بدون من معیارهای خاص خودمو دارم که ظاهرا  این پسر خاله ی ...