مدل مو جمع وباز عروس

  • چندین ختم مجرب

    عمل مجرب برای ثروت این ذکر در زیاد شدن ثروت  اثر عجیبی دارد  مرحوم کشمیری فرمود روزی از استادم مرحوم قاضی کیمیا خواستم گفت فردا بیا روز بعد که پیش او رفتم گفت این ذکر  را زیاد بگو  که خود کیمیاست. از حضرت  استاد بهجت نقل شده در آغاز وپایان ذکر ،صلوات بفرستدمثلاًاگر میخواهد110مرتبه بگوید،ابتدا صلوات بفرستد بعد110 بار بگوید ذکر را وباز صلوات بفرستد . ذکر این است اللّهُمَ  اَغنِنِی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِفََضِلکَ عَمَّن سِواک  شرایط مهم تاثیر ختمها عبارتند از :تقوا،حضورقلب،نخوردن حرام انشاء الله بزودی مفصلتر در این باره مطالبی نوشته خواهد شد.  ازهمه بزرگواران عزیز سه خواسته دارم:1-لطفاًبرای فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حتما دعاکنند.-2 لطفاًبرای حوائج این حقیر دعا کنید.3- حتما  نظر دهید .     1-به  تجربه رسیده است که مدت 18 روز،روزی 3 مرتبه سورۀ قل هوالله احد رابخواندبه این روش که:  (الله الصمد ) را هزار بار تکرار کند.بعد از تمام شدن عمل یکبار آیۀ 35 سورۀنور(الله نور السموات...)ویکبار آیۀ آخر سوره فتح (اشداء علی الکفار...)را بخواند بشرط ،طهارت ،روبه قبله،مکان خلوت ،حضور قلب هرکه انجام داده محال بودکه به حاجتش نرسد.   2-هر که دشمنی قوی دارد به نیت مغلوب کردن او 14روز آیه الکرسی رابخواند و بعد از گفتن (یَعلََمُ) دشمن را از  ذهن بگذراندوبعد بگوید (ما بین ایدیهم)و بقیه آیه را تا  آخر فیها خالدون بخواند این عمل را بغیر از  موارد صحیح نباید انجام داد   ( مثلاًدر مورد مسلمانی انجام ندهد)  این ختم  بارها تجربه شده.   3-برای بیشتر کردن محبت  شرعی بین دو نفر (مثل زن وشوهر)آیۀ الکرسی را به عدد اسم آن دو نفر بخوانند  (به حروف ابجد حساب نماید) که تاثیر عجیبی دارد.   4-برای وسعت رزق قبل از طلوع آفتاب  سورۀ قدر را بخواند وقدرت خدا را  مشاهد کند.     5-جهت فتوحات بی نهایت وزیاد شدن ثروت اثری عجیب ونفعی غریب دارد بمدت چهل شب هر شب چهل بار سورۀ لیل را بخواند واین آیۀ را سه مرتبه بخواند (و ما لاحد من نعمه تجزی) ودر زمان انجام این ختم بسیار باید مراقب تقوا باشد و دوری از گناه باشد تا اثر کند.   ۶- هرکه بمدت یکسال قمری هر روز سورۀنباء (عم یتسائلون ...)را بخواند بدون شک در سال دوم زیارت خانۀخدا نصیبش شود هر چند فقیر باشد  



  • رمان مزون لباس عروس 4

    وقتی خواست شروع کنم بی وقفه و با آب و تاب از همه چی گفتم تا بلکه یادش به اون برنامه نیفته ولی همش بی فایده بود. در حالی که اینبار پشت میز نشسته بود در لپ تاب رو باز کرد و گفت: پس کار دیگه ای نموندهتا خودش بفهمه که مونده ،گفتم: گمونم یه دو ساعت دیگه کار داشته باشمقبل از شنیدن دادش چشمامو رو هم فشار دادم ولی خبری نشد. دزدکی نگاش کرد دیدم یه دستش زیر چونه شه با انگشتای اون یکی هم داره رو میز ضربه میزنه. همین که نگامو دید خیلی آروم گفت: میشه بفرمائین چرا این کارتون نصفه س؟حساب و کتابم با مخترع کامپیوتر میموند برا همون سر پل صراط،گردنمو صاف گرفتمو گفتم: بالا یه مشکلی پیش اومد که مجبور بودم خودم راس و ریسش کنمچشماشو مالید و هنوزم آروم گفت: چه مشکلی دقیقا؟- چن تا از کارا آماده نبود ،یکی از خانما هم باید میرفت خونه...تا همینجا هم بس بود که باز مثل کوه آتشفشان در بره و بگه: اون خانم هیچ حقی نداشت قبل از اتمام کارش راهشو بکشه بره خونه،شما حق ندارین به جز کار خودتون سرتون جای دیگه بجنبه. تا ربع ساعت دیگه این برنامه تموم شده ش رو میز من باشهبگم نترسیدم که دروغه ولی این وضع ما یا همیشه ادامه داشت و حضرت آقا راه به راه عربده میکشید سر کارگر بدبخت یا اینکه امشب طبق اینکه آسمون ما همیشه حالت تپنده داشت اعصاب درست حسابی نداره و هی خودشو تخلیه می کنه برای همین ترسم رو قایم کردم و در حالی که اون از سمت دیگه داشت از پشت میز کنار میومد منم از طرف دیگه رفتم سر جام نشستم. بی اینکه به روم بیارم چه خط و نشونی برام کشیده گفتم: ساعت ده بهتون تحویل میدمهنوز ساعت هفت و نیمم نشده بود!!! دولا شده بود تا کیفشو از کنار مبل برداره با شنیدن حرفم فوری راست شد ،چشماشو تنگ کرد و گفت: ده؟؟؟قراره کوه بکنین؟ ازاون ربع ساعت پنج دقیقه ش هم گذشته فقط ده دقیقه فرصت دارینکاغذای جلومو مرتب کردم و گفتم: اینجوری که شوما دولا پهنا حساب کردی میشه فردا صبح!من زودتر از ده نمی تونمکتشو باز انداخت رو مبل و با یه لحن محکم و تهدید گرانه گفت: من اینجا رئیسم و شما هم موظفی به حرفم گوش بدی،بنا بود هر کی ساز خودشو بزنه اینجا الان این نبود.منم خسته بودم و زود آب روغن قاطی میکردم ولی با دیدن چشماش که مثل دو تا دکمه ی تیره و گرد بی حس بود یخ کردم و گفتم: چون من کار با کامپیوتر رو بلد نیستم!پوزخندی زد و گفت: موندم مینو چرا اینهمه اصرار داشت بیای اینجا کار کنی، شمایی که این کار ساده رو بلد نیستی چطور میخوای از پس بقیه ی کارا بر بیای؟داشت گریه م میگرفت ولی میدونستم این سنگ رو به روم تو فاز اشک و این حرفا نیست و فقط خودم کوچیک میشم ،بغضمو قورت دادم و شمرده گفتم: من مثِ شوما تو ناز و نعمت ...

  • رمان عروس 18 ساله (1)

    سالهای قبل از انقلاب بود ...عطر بهار نارنج همه خانه را در بر گرفته بود خورشید وسط اسمان ابی میدرخشید .هوا نسبتا گرم بود وطاقت فرسا تیمسار احمد یان در باغ سر سبز خود مشغول کندن علفهای هرز بود که ناگهان صدای پایی شنید همین که خواست بلند شه ببینه صدا از کجاست دستی روی چشماشو گرفت و صدای کلفتی گفت :(تو هنوز زندهای پیر مرد همقطارای تو صد تا کفن پوسوندن دیگه وقتشه به اونا ملحق شی) حرفهای اخر مرد با لحن طنز الودی بیان شد که باعث شد تیمسار دست از تقلا کردن برداره و با همون لحن بگه هر وقت تو به همقطارت ملحق شدی منم میشم معزی جان .با گفتن این جمله به تیمسار به عقب برگشت و دومرد همدیگررو سخت در اغوش فشردن . تیمسار: اه مرد کجا بودی ؟ 3ماه ما رو بی خبر گذاشتی و رفتی . سرهنگ معزی: نادر جان تو که خوب میدونی ارتش چطوریه مجبور بودم برم بندر لنگه . از اون ماموریتا که خودت بهتر میدونی محرمانه محرمانه تیمسار :اخه پیرمر تو دیگه باید بیای ور دست خودم باغبونی کنی تو رو چه به ماموریت محرمانه ؟سرهنگ:منم واسه همین اومدم . شروع کنیم. هردو زدند زیر خنده وبه سمت ساختمان وسط باغ به راه افتادند.تیمسار : مهران جان هفته پیش پسرتو عروس گلت هفته قبل اومده بودن خونه ما نوه خوشگلتو هم اورده بودن ماشالله اصلا بهش نمیومد 5 سالش باشه .یه بلبل زبونی میکرد که بیاو ببین . کلی هم با نوم فرهاد کل کل کرد .میدونی به چی فکر کردم ؟ سرهنگ : اره مگه میشه ندونم به قولی که به هم داده بودیم تیمسار : اره به قولمون به قولی که 10 سال پیش به هم دادیم به این که اگه دختر وپسر دار شدیم با هم وصلت کنیم اما خدا به هر دوی ما 2 تا پسر داد اما حالا نوه هامون دخترو پسرن و ما میتونیم اون ارزو و قول رو عملی کنیم.1هفته از دید ار او و تیمسار میگذشت . نیمه های شب بود فکر شایعات و پاپوشی که برای پسرش رضا ساخته بودند خواب را از چشمانشربوده بود پشت پنجره ایستاده بود که ناگهان سایه هایی مثل شبه از دیوار خانه ویلایشون بالا امد در اتاقش به شدت باز شد نفس حبس شده اش با دیدن چهره پسرش رضا رها کرد ..رضا به سرعت به سمت پدرش رفت و دست اورا گرفت و به سمت اتاق مخفی پشت کتابخانه برد و با صدایی گرفته و ترسان گفت : میدونم همه چی رو دربارم میدونید پس همین جا بمونید پدر لیلا و یاسمنم رو به شما میسپارم پسر خوبی برات نبودم خواهش میکنم حلالم کن .و بدون مجال حرف زدن به پدرش با چشمای خیس از اشک در را بست . صدای شلیک گلوله افتادن و شکستن وسایل خانه و بعد سکوت ...سرهنگ گیج و بهت زده به در خیره ماند ه بود که صدای ارام گریه عروسش او را به خود اورد برگشت و لیلارا با لباس خوابی سپید و موهای پریشان در حالی که یاسمن در اغوشش بود غمزده ...

  • ایده جالب عشقولانه وجذاب برا متفاوت شدن زندگی

    جملات عاشقانه بنویس و بذار تو جیب پیرهن یا شلوارش که تو محل کارش ببینه اگه بدش نمیاد کادو بگیر با پیک موتوری بفرست محل کار روی یه برگه نقاشی بکش و توش بنویس دوستت دارم قبل از اینکه بره حموم توی یه برگه بنویس: دوستت دارم یا عاشقتم یا........ بعد بزن رو آینه حموم یا بذار تو جعبه ریش تراشش گل بذار لای حوله حمومش یا پیرهنش بعد بگو بره ورداره از عکسامون از دوره نامزدی تا عقد و عروسی و ماه عسل و زندگی مشترک یه کلیپ ساختم و یه سرود عاشقانه گذاشتم روش. روز سالگرد ازدواج بهش هدیه دادم . من یهویی بعضی وقتا به شوشو پیام میدم که چقدر دوستش دارم مثلا مینویسم به اندازه متراژ کل سیمهای برق آویزون تو شهر دوست دارم یا به اندازه تمام تخمه هندونه های دنیا دوست دارم 01 sanie همچنین بوسه زیاد و صورت ودستاشو تندتند پربوس کنی وبگی ممنون ک اینقد زحمت میکشی ......قربونه دستای زحمتکشت بره ماد از ایده های دیگرم می تونم به کشتی گرفتن و مچ انداختن اشاره کنم میتونین اگه شب از سر کار برمیگرده... میزو پر از شمعای کوچیک کنین... چراغا را خاموش کنین ... خودتونم یه لباس خوشگل بپوشین ... وقتی درو باز میکنه وارد یه فضای رمانتیک میشه من خودم یهو وسط فیلم و یا حرف هامون بلند و با هیجان میگمم " راستی..." با تعجب و کنجکاوی میگه "چیه؟ " منم با آرامش و لبخند میگم" تو منو میخواستی . وقتی میاد خونه خودمو لوس می کنم و ازش میخوام بوسم کنه وقتی دراز کشیده ازش میخوام بغلم کنه وقتی علی خوابه ازش میخوام دوتایی بریم ح م و م گاهی هم سه تایی براش یادداشت مینویسم براش غذاهای مورد علاقشو درست می کنمو تزیین می کنم برای ناهار ژله در مدل ها و رنگها مختلف درست می کنم براش میذارم وقت ناهارش میبینه میزنگه تشک می کنه براش بستنی تزیین می کنم میارم بهش میگم اگه امروز بتونی تا شب 01 تا بوسم کنی شب یه چیز خوشمزه برات درست می کنم و به قولمم عمل می کنم براش عکسای دوتایی خودشو پسر ی رو میزنم رو تخته شاسی برای مناسبتا براش کارت هدیه میگیرم و متن ها عشقولانه از طرف خودم و علی میدم برام بزنن ( بهترین و قشنگترین کارت هدیه برای بانک سامان هست محض اطلاع ) شبا با هم میرم فیس بوک و کلی با هم می خندیم سعی می کنم زدنگیمون جو دوستانه داشته باشه و اونم خیلی باهام راحته جاییی با دوستاش میرمیم سعی می کنم مزاحمش نباشم تا بتونه راحت باشه اگه کاری میخواد بکنه سعی می کنم باهاش مخالفت نکنم وقتی صدای درو می شنوم بدو بدو علی رو بغل می کنم یا با هم میریم پشت در می ایستیم یا درو باز می ککنم سر علی رو از در میذارم بیرون یا علی رو میذارم سر راهش خودم میام قایم میشم با علی میفرستمش حموم میرم ازشون تو حموم ...