من و تو آنلاین

  • قسمت 16 و 17 در حسرت آغوش تو

    آهسته به دیوار شیشه ای نزدیک شدم . بی بی با چشمای مهربونش از اونور به من خیره شده بود . حتما دارم خواب می بینم ! دستم رو بالا آوردم و رو شیشه گذاشتم ..... خواب نیستم !!! سرم رو یه کم کج کردم و با دقت بیشتری به بی بی نگاه کردم . مهران دستش رو روی شونه ام گذاشت و گفت :« از سورپرایزم خوشت اومد ؟! »با بی میلی نگاهم رو از چشمای بی بی جدا کردم و به سمت مهران برگشتم . چشم های مهران از تعجب گرد شد .« داری گریه میکنی ؟! ..... فکر میکردم خوشحال میشی ! »دستم رو روی صورتم کشیدم . خیس بود . نمی دونم کی اشکام سد چشمام رو شکسته بودند !« باورم نمیشه !! .....حتما دارم خواب می بینم ! »دوباره به بی بی نگاه کردم .آغوش بی بی هنوزم بوی عشق میداد . هنوزم گرم بود . هنوزم می تونستم توش دنیا رو فراموش کنم ! همون چیزی بود که بهش نیاز داشتم ! خودم رو تا اونجا که می تونستم تو آغوش بی بی پنهون کردم . شاید بی بی می تونست منو از احساس تنهایی جدا کنه ! دستای بی بی محکم تر دور کمرم حلقه شدند . شونه هام از شدت گریه می لرزید .بی بی بوسه ای رو موهام زد و گفت :« گریه نکن عزیزم ! گریه نکن !! »مهران که کلافه شده بود گفت :« ای وای ....... من همش میگم از فیلم هندی خوشم نمیاد اما کو گوش شنوا ؟! »خودم رو از آغوش بی بی بیرون کشیدم . بی بی با عصبانیت به مهران نگاه کرد و گفت :« باز تو فوضولی کردی ؟! .... »« بی بی خوشگله من دارم میگم بریم خونه اونوقت پانته آ گریه زاریشو شروع کنه ! اصلا انقدر گریه کنه که چشماش بزنه بیرون ! »گفتم :« ایشاا... چشمای تو بزنه بیرون ! »بی بی دست انداخت دور شونه من و به مهران گفت :« چمدونم رو بیار ! »مهران زیر لب گفت :« حمالم شدم ! »بی بی ابروشو بالا انداخت و گفت :« چیزی گفتی ؟! »مهران دسته ی چمدون رو گرفت و گفت :« نه بی بی جون ، من غلط بکنم که چیزی بگم ! »***********کنار بی بی روی مبل لم دادم و گفتم :« مهران شام چی داریم ؟! »مهران همونطور که لپه پاک میکرد گفت :« واسه شما هیچی .... جنابعالی تشریف میبرید خونه خودتون !!! »به بی بی نگاه کردم و گفتم :« نخیر ، من امشب اینجام ! »« اینجا خونه ی منه و بهت اجازه نمیدم که شب اینجا بمونی ! »« چرا ؟! »« امروز حسابی اذیتم کردی ! »« اگه تو رو اذیت نکنم کی رو اذیت کنم ؟! »« برو به اون شوهرت سیخونک بزن ! »بی بی چشماشو بست و گفت :« اعصابم رو خورد کردید .... انقدر ور ور نکنید ! .... مثل سگ و گربه به هم می پرید !!! »مهران سنگ ریزه ای رو از بین لپه ها بیرون کشید و گفت :« بی بی عوض نشدیا ، هنوزم خوب ضد حال میزنی ! »« سرت به کارت باشه ! نمی خوام سنگ تو غذام پیدا بشه ! .... تا دو ساعت دیگه باید شام آماده باشه ! »گفتم :« من امشب اینجا میمونم ! »مهران گفت :« نه !!!!! »بی بی گفت :« خدایا ..... چرا اینا آدم ...



  • تا ابد تو تا ابد من

    تا ابد تو تا ابد من  در زندگی لحظه هایی هستند که ماندگار می شوندلحظه هایی که دلت می خواهد با بهانهبه آن کس که برایت عزیزهستبگویی دوستت دارمدوست داشتنی که نه از سرعشق هست ونه هوسدوست داشتنی که حسی خاص به تو می دهدحسی که نمی خواهی هیچ گاه آنحس وصاحب آن حس راازدست دهیدوست داشتنی که باعث می شودیک نفر رابی دلیل دوست بداریلحظه هایی هستندکه می توانی آن هارابهانه کنیوهرچقدرکه دلت می خواهداز اوتشکرکنیوزیباترین کلمات را تقدیمش کنیدوست داری باکلمات بازی کنیوآن ها رابه گونه ای کنارهم بگذاریتاباحرف هایت دلش را به دست آوریدوست داری بگویی جرقه ی دوستی من وتوجرقه ای بودکه آتشی بی پایان را برافروخته استآتشی که نه باران چشم هاونه باران ابرهاآن را نمی توانند خاموش کننددوست داری بگویی از داشتن اوبه خود می بالیوافتخارمیکنی به خاطرداشتنشدوست داری اورا همان گونه که هستبه همه ی جهان معرفی کنیدوست داری روز به روز موفقیت اوراببینیوباخوشحالی تمام فریادبزنیاودوست من استهمچین لحظه هایی رادوست داریبرای خودت و دوستت ماندگارکنیدلت می خواهددرتقویم زندگیت روز آشناییبادوستت یک اسم زیبا داشته باشدنه تنها یک عدد که با گذر زمان اثرش کم رنگتر می شوددلت می خواهد تقویم همه ی سال ها را داشته باشیوآن روز را اسمش رابگذاریتا ابد تو، تا ابد منتقدیم به دوست خوبم که اولین نظر را در تاریخ89/12/3برای وبلاگم گذاشتدوستی که از داشتن او به خود افتخار میکنمدوستی که هیچگاه و هیچ لحظه مرا فراموش نکرددوستی که دلم می خواهد تا ابد اجازه بدهد دوستش بدارمالبته اگرلیاقت دوستیش رادارم .تقدیم به دوستی که بااولین نظرش به من انگیزه دادبرای ادامه ی راه این دنیای کوچکمدوستی که دنیای کوچک دست نوشته هایش را حذف کرداما فکرش را از ذهن من و یادش رااز قلب من هرگز نمی تواند کسی حذف کنداز خالق دوستی می خواهم اورادرپناه خود نگه داردوازاوخواهشمندم که شادی راهرلحظهبیشتر به دوستم هدیه دهدودرآخر باید بگویم دوست عزیزم این نوشته هاهرچندکه ساده اند امامطمئن باشهرکلمه اش از اعماق قلبم هستکه تقدیم می کنم به توبه تو که امیدوارم همیشه مرا به عنوان دوستت بپذیریودر آخر می گویم می خواهم این روز راروز آشنایمان را درتقویم زندگی بگذارمتا ابد تو، تا ابد منوهرسال با این جمله همه ی خاطراتمان رازنده خواهم کرد باز بابهانه و بی بهانهمی گویم دوستت دارم  

  • دانلود اهنگ زیبای اسکله ی ناز چشات+کد پخش انلاین وب

    دانلود اهنگ زیبای اسکله ی ناز چشات+کد پخش انلاین وب

    دانلود اهنگ بسیار زیبا و احساسی و عاشقانه اسکله ی ناز چشات خوانندگان این آهنگ زیبا کارن مهرسایی و حسین علوی هستند مخصوص دل شکسته ها بدون شک این آهنگ جزء بهترین ترانه هایی است که در سایت قرار می گرد ، پس این آهنگ جنجالی رو از دست ندید متن آهنگ : اسکله ی ناز چشات حریم امن قایقم این ساعت گلایه عقربه ی دقایقم گرمیه دستای تو رو به همه دنیا نمی دم هر وقت که یارم تو بودی بی کسی رو نفهمیدم نفهمیدم چه زود گذشت واسم تو آخرین کسی نفهمیدم چه زود گذشت واسم تو آخرین کسی یهو یه موجی اومدو قایق شمعدونی شکست قایق من باشو نذار که غرق بشم با یه نفس تو خلوت بدون عشق طرز نگاتو می کشم ولی بازم به زیر ماه عکس چشاتو می کشم حرف دل بی صدامه شعر بدون قافیه برای من تو روزگار نبودن تو کافیه آهای تو یار بهترین آهای رفیق آخرم یه روز میام تو رو با خود هر جا که باشی می برم کد پخش انلاین این اهنگ برای وبلاگ نیز به درخواست بازدیدکنندگان عزیز اضافه شد کد زیر را دانلود کرده و در قسمت تنظیمات وبلاگ خود قرار دهید نمونه کد آهنگ:        منتظر نظراتتون همستم   دریافت کد آهنگ

  • قسمت 8 و 9 و 10 در حسرت آغوش تو

    مهران اتاق کنار اتاقم رو اشغال کرد . میدونستم تا موقعی که به ایتالیا برنگرده رنگ آسایشو نمی بینم . مهران یه جورایی نسرین دو بود . مطمئنم تو این چند روز که نسرین رفته مسافرت ، مهران به بهترین نحو جای اونو برام پر میکنه ! وقتی داشتم به مهران کمک میکردم تا لباساشو تو کمد اتاق بچینه سوغاتیم رو بهم داد . سوغاتی مهران برای من یه عروسک سرامیکی خیلی خوشگل و ظریف بود . من هیچ وقت از عروسک خوشم نمی اومد اما این عروسک انقدر خوشگل بود که تقریبا دلم رو آب کرد .خیلی خوشحال شدم ، انقدر که به مهران آویزون شدم و صورتشو کلی بوسیدم . مهران از خنده داشت می ترکید :« ازش خوشت اومده ؟! »« باید دیوونه باشم که ازش خوشم نیاد ! خیلی خوشگله ، دستت درد نکنه! »« قابل تو رو نداره ! »بهش نگاه کردم . کم پیش میومد که مودب باشه ! تو چشماش مهربونی فوران میکرد . نمی دونم چرا یهو دلم خواست گریه کنم . خودم رو تو بغلش انداختم و گفتم : « ممنونم مهران نه به خاطر عروسک ....... به خاطر این که با من خیلی مهربونی »منو به خودش فشرد و گفت : « پانته آ میدونی موقع ابراز احساساتت چقدر بانمک میشی ؟! »سرم را محکم تر به سینه اش فشردم . امنیت آغوشش تمام چیزی بود که تو اون لحظه بهش نیاز داشتم . مهران موهامو نوازش میکرد و گهگاهی می بوسیدشون .« پانته آ یه سوالی ازت میپرسم اگه نخواستی جوابم رو نده ولی اگه خواستی جوابم رو بدی باهام صادق باش !! دروغ تحویلم نده ! »خودم را از آغوشش بیرون کشیدم و به چشماش نگاه کردم . چه سوالی می خواست بپرسه که واسه جوابش انقدر شرط و شروط میذاشت ؟! با شک و تردید گفتم : « باشه بپرس ! »مستقیم تو چشام نگاه کرد و گفت : « تو چت شده ؟! ...... چرا احساس میکنم انقدر ناراحتی که هر لحظه ممکنه بزنی زیر گریه ؟ چی باعث شده که.....»از او فاصله گرفتم . میخواستم بگم اشتباه میکنی اما یادم افتاد که ازم خواسته دروغ نگم . برای همین سرم رو پایین انداختم و ساکت موندم . من بازیگر خوبی نبودم او غمم را دیده بود . مثل شعبده بازی بودم که حقه اش جلوی چشم تماشاگر لو رفته باشه !با نگرانی بهم نزدیک شد و گفت : « نمی خوای جوابم رو بدی ؟ »سر و کله ی اشکای مزاحمم باز داشت پیدا میشد . نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم جلوشون رو بگیرم .با صدای خیلی آرومی گفتم : « نمی خوام بهت دروغ بگم ! » با کلافگی دستی به موهاش کشید و اتاقش رو بالا پایین کرد . آخر سر اومد دستم رو تو دستاش گرفت و گفت : « تو چته؟! » دستم را از دستش بیرون کشیدم و گفتم : « تو خسته نیستی ؟ یکم استراحت کن عصر می خوام ببرمت یه جای خوب . » با عجله عروسکم را از رو زمین برداشتم و به سمت در اتاق به راه افتادم . دستم که به دستگیره در رسید مهران گفت : « پانته آ من بالاخره ...