نماهاي ماندگار

  • هنر گچ بری

    هنر گچبري قرون اوليه اسلام : پس از ظهور اسلام نيز از هنر گچبري در بناها استفاده مي شده است ولي به دليل حرمت پيكره سازي ،اين هنر در قالب نقوش برجسته از گل و گياه و نيز انواع طرح هاي اسليمي و بند هاي ختايي ، به ويژه در قالب انواع خط هاي مختلف ومتنوع تجلي يافت . درآثار گچ بري بجامانده از قرن 3 هجري نمونه ها درخشان در مسجد"صرنومير" سبزوار به نام" مينو تكاري" به واقع خلاقيت هنر بي مانند از سرپنجه هنرمندان ان روزگار براي ما به يادگار مانده است .  هنر گچبري دوره سلجوقي: هنر گچ بري در تنوع خط كوفي همراه با نقوش اسليمي خرطوم فيلي روند تحول اين هنر در دوره سلجوقي بوده است. به طور كلي هنر گچ بري در دوره سلجوقي مورد توجه در نماسازي هاي داخلي بوده است. ازميان آثار اين دوره ميتوان به مسجد اردستان با خط بسيار زيبا كوفي"مزهر" وبه  خصوص گنبد و مسجدعلويان در همدان كه به واقع دنيايي از هنر گچ بري بسيار گسترده اي در آن در اشكال گوناگون جمع شده است و بسياري ديگر اشاره داشت . هنر گچبري دوره ايلخاني : در اين دوره روند هنر گچبري به سرحد كمال مطلوب رسيده. به وجود آمدن محرابهاي گسترده با انواع خطهاي كوفي و خطهاي سلطاني و رقعي  وديواني و به كار گيري  انواع گره هندسي با نقوش اسليمي توماري و اسليمي ماري در لابلاي كتيبه و اسپرهاي خط با  گل و برگ هاي پهن گود و برجسته عظمت و شگرفي هاي فراوان در آثار ايران و هنر گچبري در آن بوجود آورده شد.از ميان آثار به جامانده از اين دوران ميتوان به كتيبه ها ، گچبري ، خط كم نظير مسجد حيدريه قزوين ، خانقاه و بقعه بايزيد بسطامي در بسطام در مقياس گسترده و وسيع ،محرا ب ارزشمند پير بكران در جنوب اصفهان و نوعي بي همتا از اين هنر ارزشمند را در محراب بسيار  جالب  و منحصر به فرد مسجد الجايتو در مسجد جامع اصفهان كه به جرات ميتوان آن پديده بزرگ و عظيم هنر گچ بري را شاخص ترين و با ارزش ترين نوع گچبري در معماري جهان به خصوص جهان اسلام دانست  و از آن ياد كرد  . هنر گچبري دوره تيموري :  اين دوره عصر بوجود آمدن رسمي بندي و كاربندهايي از قالب هاي گچي مقرنس و قطاربنديهاي گچي ارزشمند وبه تحول رسيدن هنر گچ بري از نقوش گوناگون به خصوص اسليمي و انواع خط هاي گوناگون مي باشد .به طور كلي در هنر گچ بري اين دوره از هنرهايي ديگر چون(7 قلم خط) ازانواع كوفي به نام هاي : كوفي پيرآموز ، كوفي شجري ، كوفي مزهر "گل . برگ دار " ، كوفي گره دار ، كوفي مشبك، كوفي تصويري و تعداد ديگر كوفي . در آثار ادوار اسلامي  نهايت استفاده شده است .  هم چنين( خط هاي : محقق، نسخ، ثلث،رقاع، تعليق،نستعليق) با هنر آفريني هاي فراوان و در مواردي از شاخه هاي اين خط ها و به ...



  • امیر هوشنگ زند

    •شما چه روزى بود كه كشف كرديد، صداى خوبى براى دوبله داريد؟من، خودم اين اتفاق را كشف نكردم. در هفت- هشت سالگى، همسايه اى داشتيم به اسم پورنگ بهارلو ، ايشان از مديران دوبلاژى بودند كه كارشان را در ايتاليا شروع كردند. ايشان مرا وارد اين كار كرد. در واقع گوينده شدن من خيلى تصادفى بود. با وجود اين كه پدرم بازيگر سينما بود. من از اين طريق بود كه وارد كار شدم.•كى بود؟حدود سال ۱۳۴۰، يعنى ۴۳ سال پيش. البته در سال ۵۰ براى ادامه تحصيل به انگلستان رفتم و حدوداً ۹ سالى ايران نبودم.•در طول سال هايى كه هنوز از ايران نرفته بوديد، دوبله را به طور مستمر ادامه مى داديد؟بله. اولين سريال كارتونى كه در ايران دوبله شد «پسر دريا» نام داشت. من فرصت اين را داشتم كه در اين سريال صحبت كنم. در آن دوره، تعداد بچه هايى كه جاى بچه ها حرف مى زدند خيلى بيشتر از امروز بود.•شما كارتان را با تلويزيون شروع كرديد يا سينما؟با سينما. چون تا جايى كه يادم مى آيد در آن دوره، هنوز تلويزيون ملى كارش را شروع نكرده بود. اولين سريالى كه دوبله شد به نظرم «پليس بين المللى» بود و بعد از آن «كارگاه خصوصى» و «تسخير ناپذيران». من در همين دوره بود كه به كار دوبله وارد شدم. اولين فيلمى كه من توى آن حرف زدم «نقاب آهنين» بود. توى آن فيلم من فقط يك جمله گفتم، هرگز يادم نمى رود. در صحنه اى از فيلم، بايد قهرمان فيلم توسط پسربچه از زندان فرارى داده مى شد، پسربچه هم مى گفت: «دنبال من بيا، راهو نشونت بدم»، اين اولين جمله اى بود كه من در دوبله گفتم. آن روزها، ضبط صوت «ريل» كوچكى داشتم (هنوز ضبط صوت نيامده بود) كه از اول تا آخر يك نوار را با همين جمله پر كردم. با لحن هاى مختلف اين جمله را گفتم و ضبط كردم.پورنگ بهارلو ، يكى از گوينده هاى خوب بود. اغلب هم جاى «مارچلو ماسترويانى» حرف مى زد.•شما كارتان را با دوبله سينما شروع كرديد اما با تلويزيون ادامه داديد، مخصوصاً بعد از انقلاب كه فيلم هاى كمى براى سينما دوبله شد. به نظر شما، چقدر دوبله سينما و تلويزيون با هم فرق دارد؟به نظرم نبايد قاعدتاً از لحاظ كيفى، چندان تفاوتى داشته باشند. من تفاوتى بين اين دو قايل نيستم. در تلويزيون، سرعت كار خيلى مهم است و اين خصوصيت آن است و گريزى از آن نيست. حجم كار زياد است و بايد با سرعت بيشترى كار كرد. اين سرعت، تبديل به خصوصيت كار تلويزيون شده، چيزى كه من به شدت از آن پرهيز مى كنم و سعى مى كنم به عنوان مدير دوبلاژ به همكارانم، انتقال بدهم، اين كه به اندازه كافى تمرين كنيم و...•يعنى به لحاظ تكنيكى فرقى با هم ندارند؟نه. به هيچ وجه. بازيگرى مثل «لارنس اوليوير»، هم كار تئاتر انجام داده، هم در فيلم سينمايى ...

  • انواع نماهای سبک نوین (رولسر - مینرال - کامپوزیت - شیشه فریم لس)

    منبع : شمیم آذر سهند , طرح آوا , آجر سفال گرگینانواع نماهای سبک نوین (رولسر - مینرال - کامپوزیت - شیشه فریم لس) نمای سبک نویننما جلوه ایست از منش صداقت در سمای شهر.یک شهر گالری اجباریست برای نمایش آثار معماران و نماسازان که لایه‌ی اجتماع و شهروندان مجبور به دیدن این آثار موزون و یا بدقواره هستند و طبعا در آنها هیجانات و تاثیراتی به جا می‌گذارد که در روند مطلوب و نامطلوی زندگی روزمره شان موثر است.آنچه که آدمی را در نمای اجمالی هویت می‌بخشد، لباس اوست و آنچه که بنایی را از دیگری جدا می‌کند، نمای اوست. بحث نماسازی در ساختمان و ساخت بدنه‌ی شهری نیز یک بحث هویتی و فرهنگی است. در نماهای شهری ما، معمولا بهم ریختگی هایی مشاهده می‌شود که بیشتر ناشی از تقلیدهای کورکورانه از سبک های معماری است. استفاده های بی رویه و نابجا از یکی از مصالح در یک دوره‌ی زمانی، باعث از بین رفتن و بی ارزش شدن آن مصالح می‌گردد که متاسفانه در بدنه های شهری خود بسیار با این پدیده روبه ‌رو هستیم.شهر جز خانه ای بزرگ نیست. از سوی دیگر خانه نیز به مثابه شهری کوچک است. پس هنگام ساختن شهرهای خود باید نیم نگاهی به آنچه در بنای خانه به کار می‌آید داشه باشیم. این بدان معناست که شهر باید تندرست و مجهز به تمامی لوازم زندگی باشد و نسبت به آنچه موجبات آرامش و سکون و گذراندن زندگی را فراهم می‌آورد، بی اعتنا نباشد (جیمز لئونی).هدفی که مشخصا در گرافیک شهری دنبال می‌شود عبارت است از بهبود بخشیدن به شرایط زندگی و رفع نیازهای ساکنان در آبادی های بزرگ ساخته‌ی دست بشر. در طراحی فضاهای عمومی (نماد منظره شهر)، باید اصول و مبانی فراوانی را مدنظر داشته باشیم. از جمله این که این منظره‌ی شهری کلیدی است برای شناخت فرهنگ. بهانه ایست برای ایجاد وحدت فرهنگی، نشان دهنده‌ی شخصیت بومی شهر، هماهنگی و همخوانی با طبیعت، زیستگاهی است برای ساکنین شهر و متعلقات آن، محصولیست مصنوعی و سیستماتیک، مسئله‌ایست فراروی مسئولان و شهروندان، ثروتی است برای اقشار مختلف جامعه و بیان‌گر هویت ایدئولوژیکی جریان ساکن در آن. نمودی است برای تاریخ، مکانی است برای رفاه عمومی و از همه مهمتر اینکه این شهر باید زیبایی بصری داشته باشد که دست یابی به این اصول میسر نخواهد بود مگر با یک طراحی همراه با تدبیر و پاسخگویانه (پیرس اوف لوئیس).از آنجاییکه اولین ارتباط افراد با یک پروژه‌ی ساختمانی از طریق نمای خارجی آن شکل می‌گیرد، نمای ساختمان تاثیرگذارترین عامل در تلقی و برداشت اشخاص از کیفیت و نوع ساخت پروژه‌ی موردنظر می‌باشد. یک طراحی و اجرای جذاب برای دید بیرونی ساختمان ...

  • بازیگری در قاب

    غرض از نگارش اين مطلب، تعريف، تمجيد، يا تعارف نيست. چرا كه معتقدم بخشي از آسيب هاي فعلي جامعه سينمايي ما در نتيجه همين تعارفات و تمجيدها، ريا و تخريب هاي بي جايي است كه واقعيت را در درون خودش هضم كرده، اما آنچه وادارم كرد بنگارم، نگاه ساده انگارانه اي است كه اين روزها به مقوله بازي و بازيگري مي شود و اين آفت، حتي دامان بازيگران حرفهاي ما را هم كما بيش آلوده كرده است.تصور اينكه بازيگري واگويه زندگي واقعي جامعه است حتي آحاد معمول جامعه را هم بر آن مي دارد تا خود را بازيگر دانسته و علاقه مند به حضور در جلوي دوربين باشند. مهم اين بخش است، «بازيگري در قاب». آنچه در قاب معمولاً از بازيگران مي بينيم، حالات و رفتار و احساساتي است كه كما بيش آينه آن را در زندگي شخصي خود تجربه مي كنند و تنها آن را در زمان ايفاي نقش به جلوي دوربين منتقل و با تجربه و احساسات خويش مخلوط مي كنند كه اين فقط شايد بخش كوچكي از مقوله بازيگري در قاب است.واقعيت اين است كه مرز بين شلختگي در بازي رئال و بازي كنترل شده مرزي بسيار دقيق و حساس است كه اگر از آن بازيگر به سلامت عبور نكند، نتيجه اي چندان عايد آن نخواهد شد و نهايتاً تصويري تخت و معمولي از كاراكتر به مخاطب ارائه خواهد شد. اما آنچه بازيگر را از مردم عادي متمايز مي كند، تحليل، رفتارشناسي، شخصيت شناسي، تكنيك و رئاليسم در قالب يك بازي قابل باور و پذيرش است؛ چيزي كه در مورد بازي مهدي سلطاني به خوبي مي توان آن را دريافت. سلطاني با بازي در سريال «ديوار» در نقش جميل خلافكار، بسيار خوب يك شخصيت سياه را به خاكستري بدل و كاري كرد كه اين شخصيت به دور از اغراق و يك رويه نمايي در ذهن تماشاگر ماندگار شود و حتي با آن همذات پنداري كند و اكنون با سريال «مادرانه» در واقع تعريفي جديد از بازيگري مدرن را در قالب «اردلان» به ما ارائه مي دهد. مي پرسيد چرا؟ و چگونه؟... خواهم گفت.در اغلب پلان ها عليرغم مونولوگ هاي طولاني كه مي تواند براي بيننده در ابتدا كسالت بار و خسته كننده باشد، بازي، نقطه گذاري صحيح، آكسان گذاري هوشمندانه، ري اكشن هاي متناسب با ديالوگ و بازي در سكوت كه بخش مهمي از بازي يك بازيگر است و همچنين ظرافت هاي بازي در نماهاي گوناگون، شکلي کاملاً متفاوت به مقوله بازي در اجراي ايشان مي دهد که نه تنها طولاني بودن پلان ها را قابل تعمل مي کند، که تماشاگر بعضاً دلش نمي خواهد آن پلان به پايان برسد. نکته ظريف و قابل توجه در بازي سلطاني، روانشناسي بسيار دقيق شخصيت و تحليل صحيح او از استفاده از «چشم ها، صدا و بدن» در هر پلان است که بي شک مي تواند درسي مفيد براي علاقه مندان به بازيگري باشد که صد البته پشتوانه ...

  • زیباسازی شهری، ضرورت توسعه همگون شهر .

    زیباسازی شهری، ضرورت توسعه همگون شهر .

    زیباسازی شهری، ضرورت توسعه همگون شهر --> نویسنده: جابر دانش [1] تغییرات جوامع شهری تا پیش از جریانات جهانی ناشی از انقلاب صنعتی، بسیار نامحسوس بوده و به تبع آن، کالبد شهرها نیز با دگرگونی قابل توجهی مواجه نبود. همگام با تغییرات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بافت‌های شهری نیز مواجه با تغییر شکل و شالوده گردید، چرا که شهر نیز همچون سایر پدیده‌های مصنوع و انسان‌ساخت در طول زمان دچار تغییر، تحول، رشد و توسعه می‌گردد. این توسعه فرآیندی پویا و مداوم است که در طی آن محدوده‌های فیزیکی شهر و فضاهای کالبدی آن در جهت‌های عمودی و افقی، از حیث کمی‌و کیفی افزایش می‌یابد و البته اگر‌این روند سریع و بی‌برنامه باشد، به ترکیب فیزیکی مناسبی از فضاهای شهری نخواهد انجامید و سیستم‌های شهری را با مشکلات عدیده‌ای مواجه خواهد ساخت. امروزه در اکثر شهرهای کشور می‌توان ردپایی از وقایع و دوره‌های تاریخی را مشاهده نمود. از آنجایی که محله‌ها و بافت‌های یک شهر از امکانات و عوامل رشد مساوی در طول زمان برخوردار نبوده‌اند، تفاوت‌های آشکاری در سیمای شهرهادیده می‌شود. در حالی که شهر سالم و توسعه‌یافته، شهری است که در حین رشد، توسعه و‌ایجاد فضاهای جدید، ارتباط منطقی و منسجمی بین آن فضاها برقرار نموده و یکپارچگی و هویت شهر را حفظ و تقویت نماید همچنین باید در نظر داشت که در طراحی و ساخت کالبد شهری و مجتمع‌های زیستی، توجه به مؤلفه‌هاي تأثيرگذار فرهنگي، جامعه‌شناختی و روان‌شناختي امري لازم و اجتناب‌ناپذير است، چرا كه با زندگي و نشاط جوامع انساني عجين شده‌اند. قواعد زيبايي‌شناختي نيز از اين مقوله‌اند. زيبايي در محيط‌هاي انسان ساخت، همواره خواست و آرمان همگان بوده و امروزه نيز ابعاد گوناگون آن توجه مديران شهري، متخصصان، صاحب‌نظران و شهروندان را به خود معطوف داشته است.  عنوان «زيباسازي شهري» (1) در مورد جرياني تاريخي، فكري و عملي در طراحي شهري به كار مي‌رود كه از اواخر قرن نوزدهم با «نمايشگاه بين‌المللي كلمبيا»در شيكاگو آغاز شد.در طراحي‌هاي نخستمبتني بر زيباسازي شهري، تلاش مي‌شد تا كيفيت بصري و هنري محيط شهر با استفاده از عناصر و فضاهاي يادماني ارتقاء يابد.  در كل نهضت زيباسازي شهري، اصول و روش‌هاي هنري را مبناي خلق محيط شهري قرار داده و از عناصر و فضاهايي يادماني، مانند محورها و خيابان‌هاي عريض، مستقيم و زيبا با نماهاي هماهنگ، نمادهاي متعدد در مياديني با پلان‌هاي هنري و همچنين ساختمان‌هاي عمومي كه همگي به صورت يادماني طراحي شده‌اند، استفاده مي‌كند (بحرینی، 1388).  امروزه زيباسازي فرآيند آفرينش ...

  • آلودگی منظر

    ساختمان ها كه قد مي كشند، پنجره ها يك به يك متولد مي شوند و از تركيب پنجره ها و ديوارهاست كه شكل و تركيب اوليه نماهاي شهري زاده مي شوند. اينجاست كه نماهاي ساختمان ها زينت انكارناپذير شهرهايمان مي شوند و در هر گذري قرار است چشم هايمان را بنوازند. اما آنچه چشم مي بيند و به خاطر مي سپارد، تركيبي ناهمگون از ضلع هاي سرد و بي روح و گاه زشت و نامطلوب است. بالكن ها اين حجم هاي بيروني نماها ديگر تداعي كننده ايوان هاي باصفاي ديروز نيستند.    شيشه ترشي ها در كنار خرت و پرت هاي اضافي، الحاقات غيراصولي دودكش ها، كانال هاي كولر و سيستم هاي تهويه، حصاركشي بالكن ها و تغيير شكل خودسرانه فضاهاي عمومي موجود در نماي ساختمان ها و تبديل آنها به انباري و بناهاي نيمه كاره و فضاهاي رها شده و متروكه، خانه هاي كوتاه و بلند با پنجره هاي بدقواره و شيشه هاي رنگ به رنگ كه بي هيچ تناسبي كنار هم چيده شده اند، پوسترها و برچسب هاي تبليغاتي كه تا بلندترين ارتفاع تيرهاي چراغ برق و درهاي فلزي خانه ها چشم را مي آزارد، ساختمان هاي ناهمگون با بافت هاي مجاور، افزايش حجم تبليغات محيطي و بي توجهي به شيوه هماهنگ آذين بندي و زيباسازي شهر در سال هاي گذشته، بافت شهرها را به چشم اندازهاي آشفته و ملال آور تبديل كرده است.