یک بیت شعر در مورد هنر

  • شعر درمانی

    مقدمه ای بر شعر درمانی  



  • شعر و شاعری

    بسم الله الرحمن الرحمن الرحیم سلام به وبلاگ من خوش آمدید من علی تشکریان جهرمی عضو انجمن ادبی شهرستان جهرم وانجمن ادبی نخل و نارنج شهرستان جهرم هستم.من در این وبلاگ می خواهم به شما بگویم که شعر به چه درد مملکت می خورد وچرا باید شعر باشدو چرا ما به شعر نیاز داریم.شعر غزل تمام عواطف و احساسات یک انسان است نسبت به معشوقش و یا یک انسان مجازی نسبت به معشوق مجازی و خیالیش که در چند بیت خلاصه شده است و ما با خواندن این شعرتمام عواطف و احساسات آن انسان را احساس می کنیم و حتی مثلا اگر شعر عاشورایی باشد تمام حوادث عاشورا در پیش چشم ما اتفاق می افتد و ما را به یاد صحرای کربلا می اندازد و ناخودآگاه اشک در چشمان ما حلقه می زند یعنی این شعرباعث زنده ماندن ابدی قیام عاشورا می شود و اگر این شعر نباشد هیچ مدیحه و مرثیه ای وجود ندارد وهیچ روضه ای خوانده نمی شود و نقش بسیار تاثیر گذاری در زنده ماندن قیام سرخ عاشورا و یاد شهداویاد بقیه ی ائمه ی اطهار دارد و هرچه شعر بهتر باشد ما را بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد وباعث هر چه بیشتر پر رنگ شدن یاد نهضت عاشوراو.........می شود از همین جهت است که ائمه ی اطهار به شاعران حتی از یاران نزدیک خود بیشتر احترام می گذاشتند وشاعران رابیشتر موردلطف وعنایت خود قرار می دادند.وحالا به غیر از شعر عاشقانه به انواع دیگر اشعار و کاربردهای دیگر شعر می پردازیم.کاربرد دیگر شعر آموزش اخلاق وآموزش علم و هنر است که در مورد هر یک بحث می کنیم .یک مثال خوب از کتاب آموزش دین اسلام دیوان مولانا و دیوان حافظ است که برای مثال دیوان مولانا بیشتر قرآن وزندگی انسان در جهان آخرت را توضیح داده است و دیوان حافظ یک دیوان عاشقانه وعارفانه است.شعر برای آموزش زبان نیز ماثر است وطلبه ها تمام دستور زبان عربی را در دیوانی که به نظم درآمده می خوانندکه نام این کتاب الفیه می باشد و اگرمثائل به صورت شعر در بیاید بیشتر ملکه ی ذهن انسان می شود حتی خودم که رشته ی ریاضی فیزیک بودم والان هم مهندسی عمران می خوانم فرمول های فیزیک را به صورت شعر در می آوردم وحفظ می کردم و همیشه ملکه ی ذهنم بود که در آخر یکی از شعر هایم در مورد فیزیک را برایتان می نویسم. به خاطر همین هم در گذشته رسم بوده که دانشمندان شاعر هم بوده اند مانند حکیم خیام که یکی از بزرگترین ریاضی دانان وشاعران ایرانی بوده است.و فایده ی دیگر شعر آموزش اخلاق است که شاعران از قدیم اخلاق و تربیت انسانی وفرهنگ اصیل ایرانی را در قالب شعر در آورده و به ما آموزش داده اند که در قالب های بیشتر شعر های اخلاقی در قالب قصیده ومثنوی می باشد.و یکی دیگر از فایده های شعر فارسی که مهمترین فایده ی ...

  • در ترجمه ناپذیری شعر... دکتر شفیعی کدکنی

    در تصویر از راست : نعمت آزرم ، احمد کمال ، محمد رضا شفیعی کدکنی ، محمد قهرمان و فرزین شکوهی...مشهد 1342 خورشیدی----------------در ترجمه ناپذیری شعر ……. محمد رضا شفیعی کدکنیدر فرهنگ خودمان،نخستین کسی که مدّعیست ترجمهء شعر محال است،جاحظ متوفای 255)) است.وی در کتاب الحیوان میگوید:و الشعر لا یسطاع ان یترجم و لا یجوز علیه النقل.و متی حوّل تقطّع نظمه و بطل وزنه و ذهب حسنه و سقط موضع التّعجّب منه و صار کالکلام المنثور.و الکلام المنثور المبتدأ علی ذلک احسن و اوقع من المنثور الّذی حوّل من موزون الشعر.یعنی«و شعر،تاب آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبانی دیگر روا نیست.و اگر چنین کنند،«نظم»شعر بریده میشود و وزن آن باطل خواهد شد و زیبایی آن از میان خواهد رفت و نقطهء شگفتی برانگیز آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد.نثری که خودبه خود نثر باشد زیباتر از نثریست که از تبدیل شعر موزون حاصل شده باشد.نمیدانم در دنیای قدیم،قبل از او،چه کسانی چنین نظریه ای را دنبال کرده اند.قدر مسلّم این است که در دورهء اسلامی هیچکس به صراحت او،و با توضیحات او،به امتناع ترجمهء شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده است.1امروز هم که نظریه های ترجمه در فرهنگهای مختلف بشری،شاخ و برگهای گوناگون به خود دیده است،باز هم در جوهر حرفها،چیزی آن سوی سخن جاحظ نمیتوان یافت. آخرین حرفی که در پایان قرن بیستم،در این باره زده شده است،سخن شیموس هینی (Seamun Heaney) ،برندهء جایزهء نوبل ادبیات چند سال قبل است که در مصاحبه ای در اکتبر سال 1995 گفت:Poets belong to the language not to the world (یعنی شاعران به زبان تعلق دارند نه به جهان).در فاصلهء جاحظ تا شیموس هینی بسیاری از اهل ادب منکر این بوده اند که شعر را بتوان ترجمه کرد و حتی بعضی شعر را به«چیزی که قابل ترجمه نیست»تعریف کرده اند و عبارت رابرت فراست :(Robert Frost 1874-1963) Poetry is what is lost in translation.Itis also what is lost in interpretation. (شعر همان چیزیست که در ترجمه از بین میرود و نیز همان است که در تفسیر از میان برمی خیزد).من آراء جاحظ را در باب ترجمه،جای دیگری با تفصیل بیشتر بررسی کرده ام.در اینجا میخواهم از یک نکتهء ساده یا از یک تمثیل در جهت تکمیل یا اصلاح نظریهء او سخن بگویم.اگر بپذیریم که شعر هنر زبان است و نوعی معماری کلام،وقتی به ترجمهء یک شعر میپردازیم مثل این است که یک اثر معماری از جایی که دارد،برمیداریم و به جایی دیگر انتقال میدهیم.اگر این بنا،با جرثّقیل و با تمام اجزای آن،یکجا،نقل مکان کند،مثل این است که برای مخاطب فرانسوی شعر خیام را در زبان اصلی قراءت کنیم؛چیزی به عنوان ترجمه اتفاق نیفتاده است.یک اثر معماری،یکجا از ...

  • پایان شعر

    پایان شعر

    در این بخش هدف من ارائه ی تعریفی ست از امری متداول در شعر؛ امری که تاکنون ناشناخته مانده است: پایان شعر. [در این مبحث، آگامبن به طرح مساله ی پایان شعر به مثابه ی امری صوری و مکان نگارانه می پردازد و تئوری خود با نام پایان شعر را از همین رویکرد فرمالیستی وام گرفته و آنرا می فلسفد، پایان شعر دقیقا مکانی ست که شعر در آن به پایان می رسد. م] بدین منظور، کار خود را بدون وارد شدن به جزئیات با یک دعوی شروع می کنم که به مثابه ی امری بدیهی به ذهنم خطور می کند. بدین معنا که شعر تنها در امتداد (tension) و تفاوت(difference)  ( و بنابراین در نوعی تداخل (interference) مجازی) مابین صدا و معنا، درمیان دو حوزه ی (sphere) نشانه ای و معنایی- سکنی می گزیند. در اینجا تلاش من بر این است تا از برخی سویه های فنی، تعریفی را که والری از شعر ارائه می دهد بسط دهم. [در نظرگاه پل والری شاعر فرانسوی (۱۸۷۱-۱۹۴۵) شعر عبارتست از زیباترین نوع تکنیک خلاقانه، او در اشعار خود تلاش می کرد تا ایده های انتزاعی را مبدل به اموری انضمامی (concrete) کند و این عمل را از طریق صنایع سمبولیک بسیار بدیع و ایجاد ریتم های ظریف انجام می داد. مترجم] یاکوبسن تعریف والری را در مقالاتش در باب پوئتیک یا به دیگر سخن بوطیقا به شکلی موشکافانه مورد بررسی قرار می دهد: «شعر : درنگی طولانی (prolonged hesitation) میان صدا و معنا». آن زمان که این درنگ و یا تردید تماما از بعد روانشناختی اش جدا شده باشد، چه ماهیتی خواهد گرفت؟وجود تضاد میان تقطیع وزنی (metrical segmentation) و تقطیع معنایی (semantic segmentation) برخی از صاحبنظران از جمله خود من را به بیان نظریه ای واداشته است که مطابق با آن تنها معیار برای تشخیص شعر از نثر، امکان توقیف معانی (the possibility of enjambment) [1] است. به چه منظور توقیف معانی – اگر نگوییم تضاد میان یک حد وزنی و یک حد نحوی – تقابلی ست میان وقفه ای عروضی و وقفه ای از نوع معناشناختی؟ آنگاه « شعر» نامی خواهد بود تخصیص داده شده به گفتمانی که در آن این تضاد تقریبا ممکن است؛ و «نثر» نامی برای گفتمانی که در آن این تضاد قادر به رخ دادن نیست.    [ از لحاظ تئوری نقد ادبی مرسوم، توقیف معانی یا به دیگر سخن «تواتر»، تنها در شعر به واسطه ی گریز از هنجار آن رخ می دهد. در اینجا آگامبن به این مساله اشاره دارد که وقفه و یا همان سنکوپ شعری در حقیقت معنا را ناتمام می گذارد و در مقام امری صوری یعنی قافیه، خود را به پایان می رساند، تضاد میان امتدادی که در آن صدا و معنا با یکدیگر در حال حرکتند در لحظه ی پایان یک بیت قابل افشاست، صدا به بن بست نمی رسد بلکه تمام می شود اما معنا ناتمام مانده و دچار وقفه میگردد،  این رخداد، یعنی تضاد میان صدا و معنا ...

  • چند خطی در باب شعر

      موسیقی، یکی از عناصر مهم درشعر است و تاثیرات فراوانی بر آن می گذارد؛ از جمله:   ·           به شعر، نظم می دهد؛ ·           حالات مختلف در مخاطب ایجاد می کند ( نشاط، شادی، اندوه، و...)؛ ·           میزان تاثیر شعر بر مخاطب را دوچندان می کند؛ ·           و...   موسیقی در شعر چند شاخه ی مهم دارد؛ از جمله: وزن، قافیه و ردیف، و... در این بخش می خواهیم با هم بحث قافیه و ردیف را مرور کنیم. پیش از آغاز بحث، خوب است این بیت ها را بطور دقیق بخوانید و به این سوال پاسخ دهید که در پایان هر بیت: -     کدام « کلمات » بطور کامل و عینا تکرار شده اند؛ -     « حروف »  کدام  کلمات با هم مشترکند؛ با پاسخ به این سوالات می توانید به جایگاه قافیه و ردیف و ارزش موسیقایی آن پی ببرید.   اما، شعر انتخابی امروز از کتاب « یک عالم پروانه » است ( چاپ 1373) اثر شاعر خوب و صمیمی کودک و نوجوان، آقای افشین علا: خنده ی بابا   بابا دارد می خندد                 دنیا دارد می خندد حتما خیلی خوشحال است،       زیرا دارد می خندد یک گل روی قالیچه              با ما دارد می خندد هرچیزی که غمگین بود،        حالا دارد می خندد   ردیف چیست؟ کلماتی که در پایان بیت، عینا تکرار می شود. پس می توانیم بگوییم: کلماتی که در پایان مصراع 1 و مصراع های 2 و 4 و 6 و 8  در این شعرآمده و کاملا تکرار شده، ردیف این شعر است. راهی ساده برای یافتن ردیف در شعر: از چپ به راست، کلمات پایانی شعر را بررسی می کنیم: «می خندد» و « دارد» در همه ی بیت ها عینا و پشت سرهم تکرار شده اند؛ پس ردیف شعر به شمار می روند البته به شرطی که پیش از آن ها « قافیه » آمده باشد. قافیه چیست؟ کلماتی که در پایان بیت می آید و بعضی از حروف پایانی آن ها با هم اشتراک دارد؛ این اشتراک باعث ایجاد موسیقی در شعر می شود. می بینید که بخش پایانی کلمات «بابا»، «دنیا»، «حالا» و « زیرا»، یعنی: " ا " با هم مشترک است؛ به همین دلیل این کلمات، قافیه ی این شعر به شمار می روند. با همین روش بسیار ساده می توانید قافیه هم بسازید؛ شاید شما هم مثل خیلی از بچه های دیگر، تمرین قافیه سازی کرده اید، بی این که از آن باخبر باشید! می پرسید چطور؟ بله عرض می کنم. بچه ها گاهی برای تفریح با هم سوال جواب هایی دارند، که درحقیقت تمرین قافیه سازی است! مثلا: بگو: تشت! -     تشت -     بشین برو رشت!  بگو: چیز! -     چیز -      بشین روی میز! و ... می بینید که در این بازی به اشتراک پایانی کلمات توجه شده است. شب شد و ... شب شد و مهتاب در آمد باز گریه ز طفلی بر آمد باز   حال، دگربار بها ر آمده غنچه ای از شاخه به بار آمده   کودکی از عرش خدا آمده شاه عرب، شیر خدا آمده   تابشی از نور ...

  • تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید

    تحلیل نظرات دوستان در مورد شعر قبلی ، یک اثر چلیپا نستعلیق ، یک غزل جدید

    من علمنی حرفا ً فقد سیرنی عبدا ً   اول از همه وظیفه دارم از تموم عزیزانی که دعوت من رو قبول کردند و غزل قبلی من رو خوندن تشکر کنم. ولی تشکر ویژه از بزرگانی که به این کوچک تازه راه لطف وصف ناپذیر داشتن و واقعا ً من رو با نقد شعرم و نکته سنجی خودشون شگفت زده کردن! وقتی که اون غزل رو توی وبلاگ میگذاشتم مطمئن بودم که از لحاظ فنی پر از ایراده ولی در عین حال چون اون رو فقط از روی مشاهدات و حسم و بدون هیچ گونه دانش تئوریک سروده بودم نمیتونستم خودم اشکالات اون رو برطرف کنم. منی که تا چند وقت پیش ، وقتی اولین بار کلمه ی عروض رو دیدم اون رو خوندم orooz ، حالا با گذاشتن این شعر دست و پا شکسته و البته به واسطه ی راهنمایی های بزرگواران ، که من رو به تحقیق و تا حدودی پیدا کردن راه واداشت ، تازه فهمیدم که : تن تنن تن تن تنن تن تن تنن تن تن تنن    و در نتیجه فهمیدم که بهتره بیت اول اینجوری تغییر کنه:   عرشیان با یک نگاهت نکته دانم کرده اند   سینه ام سوزانده اند و جاودانم کرده اند   این پیشرفت خیلی خوبیه برای منی که در دبیرستان ریاضی خوندم و تنها هنرم تمیز دادن بین غزل و مثنوی بوده. اما نکته ی بعدی قافیه های غزل بود که با آگاهی اون رو یک بیت در میان تغییر دادم.  این یک ایده ی آنی بود و وقتی اون رو تحلیل کردم به این نتیجه رسیدم که اگر زیبایی که پیدا کرده توی کفه ی راست ترازو ، و قاعده شکسته شده ی غزل رو توی کفه ی چپ ترازو بگذارم ، کفه ی راست سنگینی میکنه و به این ایده ی ناگهانی جواب مثبت دادم و غزل (شاید نباید بگم غزل. شاید...) رو به همون شکل داخل وبلاگ قرار دادم. در عین حال ابیات دیگه میتونه جایگزین بشه تا این قاعده شکسته شده هم ترمیم بشه : تیره شبها را به یادت تا سحر رقصیده امراز شب را در شبی چونان عیانم کرده اند از نگاهت تا سحـــر در تاب و تب افروختمزآتش دوزخ بدینسان در امــــــانم کرده اند و....   در هر حال از اینکه ذکر نکردم اون غزل اولین غزل منه خیلی خوشحالم ، چون احتمال دادم در این صورت دوستان به این شکلی که الان نکات ظریفی رو به من یاد دادند عمل نکنن و به دلایل مشخص ایرادات من رو اونجوری که باید و شاید عنوان نکنن. اما بازهم "دلم آرام نمیگرد" اگر از چند تا از دوستان بزرگوار تشکر مخصوص نداشته باشم! خانم "الهام میزبان" عزیز و جناب "م.آرمان" عزیز ، توضیحاتشون به قدری کافی و کامل بود که دیگر دوستان نکته سنج رو هم به این وامیداشت تا من رو برای دقت و پیشرفت ، به نکات ایراد شده توسط این دو عزیز ارجاع بدن. از این دو عزیز و دیگر عزیزان که دوست دارم احساسم رو نسبت به لطف همه ی اونها با تمام دقت ابراز کنم (ولی حیف که از حوصله خارجه) صمیمانه ...

  • آشنایی با اصطلاحات ادبی

    صدر صدر در علم عروض نخستین پایه از مصراع اول هر بیت را گویند، مانند واژه‌ی توانا بر وزن فعولن در این بیت:توانا بود هر که دانا بودز دانش دل پیر برنا بودضرب ضرب آخرین پایه‌ی از مصراع دوم هر بیت را گویند، مانند "بُوَد" بر وزن فَعَل در توانا بود هر که دانا بودز دانش دل پیر برنا بودضعف تالیف در علم معانی، نادرستی و سستی سخن به سبب تقدم و تأخری که بر خلاف قواعد دستور زبان در اجزای کلام واقع شود، یا حذفی ناروا که در آن‌ها پیش آید، یا استعمال نا به جای کلمه‌ای در ترکیب کلام را ضعف تألیف می‌گویند. مانند: "والاتر از آن‌چه بود مقامش شد" به جای "مقامش از آن‌چه بود والاتر شد".یا مانند: "دیروز هوا گرم و من مدتی در استخر شنا کردم" که حذف نا به جای فعل "بود" از جمله ‌ی اول باعث ضعف تألیف شده است.ضعف تألیف از عیب های فصاحت کلام است. عدالت ادبی عدالت ادبی از خصلت های اخلاقی ادبیات به شمار می رود. به موجب این خصلت، هر اثر ادبی در نهایت باید بازتابنده روحیه ای عدالت خواهانه باشد به طوری که خبث و بدطینتی به کیفر برسد و پاکی و نیکی پاداش نیکو ببیند. این نظریه نخستین بار توسط توماس رایمر، ادیب قرن هفدهم در کتاب "تراژدی های اعصار گذشته" (١٦۷٨م) پیش کشیده شد اما پیش از آن نیز همواره از آثار ادبی توقع عدالت جویی و عدالت خواهی رفته است.عدالت ادبی نزد دسته ای از نویسندگان مثل اسکار وایلد، نویسنده و شاعر ایرلندی و دیگر طرفداران نظریه "هنر برای هنر" چندان مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است. عصر ژاکوب در تاریخ اجتماعی انگلستان سالهای حکومت جیمز اول (١٦۵۳-١٦٢۵) را در بر می گیرد. این دوران مانند دوران الیزابت از حیث فعالیت های ادبی بسیار غنی بوده است. شخص پادشاه حداقل چهار کتاب نوشت که دو تای آن راجع به شعر و شاعری بود. از نمایش نامه نویسان برجسته ی این دوران می توان ویلیام شکسپیر، بن جونسون، و وبستر را نام برد. جان دان و درایتون نیز از مشهورترین شعرای غنایی در این عصر بوده اند. در زمینه نثر فرانسیس بیکن و روبرت برتون از نویسندگان برجسته ی عصر ژاکوب به شمار می آیند. غزل یکی از انواع مهم شعر فارسی غزل است که ۵ تا ١۶ بیت و در مواردی تا بیش  از۲۰ بیت دارد و همه ی ابیات آن  بر یک وزن و قافیه اند. ساختمان غزل همانند قصیده است . بدین معنی که مصراع اول بیت نخست با مصراع دوم همان بیت و مصراع های دوم سایر ابیات هم قافیه است . موضوع غزل برخلاف قصیده در خدمت آرزوها و خواست های خود شاعراست، از عشق و آرزو و شکایت از یار و امثال آن گرفته تا باورهای فلسفی، عرفانی، اخلاقی و اجتماعی .منظور از عشق در غزل، عشق صوری و  زمینی و در غزلیات عرفانی که عالی ترین تجلیات عاشقانه ...

  • هنر جواب آواز

    هنر جواب آواز

    جواب آواز یک هنر است ، هنری که همه ی نوازندگان موسیقی را ـ ولو اینکه در نوازندگی و گروه نوازی در مرتبه ای شاخص قرار داشته باشند ـ  یارای رسیدن به مراتب عالی این هر نمیباشد . قدرت و تکنیک بالا در نوازندگی مقوله ای جدا و درک و هنرنمایی در جواب آواز مبحثی دگر است . حافظه ی تاریخی مکتب آواز ایران همان سان که هنرنمایی  بزرگانی همچون سید احمد سارنگ ساوه ای و سید حسین طاهرزاده را شاهد بوده است ؛ در عرصه ی (( جواب آواز )) نیز کسانی آمدند و رفتند که همنوازیهایشان در زمره  ی بهترین آثار هنری این مرزو بوم ثبت شده است . جواب آواز یا همنوازی با آواز  به مانند خود اواز ایرانی در هم تنیده با شعر و غزل عارفانه و عاشقانه میباشد . تکنواز آواز نیز میبایست به مانند یک استاد آواز خوان ، درکی درست و شمه ای از رایحه ی غزل ایرانی را بر مشام  هنری خویش رسانیده باشد .  اهمیت جواب آواز تا بدان حد است که گاهی جبران کننده  ی کمبودهای کار آوازخوان بوده ، و حتی برخی اساتید جواب آواز در حین اجرا به مثابه ی دانشگاهی برای آوازخوانان کم تجربه تر اما تیزهوش ، ظرایف آواز ایرانی را به آنان انتقال داده اند .این هنر نیز به مانند دیگر مراتب موسیقی از اصول و قواعد خاص و دقیقی بهره مند میباشد که معمولا کمتر به آن پرداخته شده است .  به عنوان مثال  اگر ملاک کار در اجرای یک دستگاه آواز ایرانی برروی شعر شاعران غزل سرای این مرز و بوم را  ، " نغمه پردازی موزون "   و   "  تفهیم مقصود شاعر و  مفهوم شعر "   قرار دهیم ؛ بیشک لازم است که قرابت و تلفیق درست شعر و موسیقی را از نظر دور نگردانیم . اهمیت توجه به ظرایف شعر و انتقال درست مفهوم آن در اواز ایرانی  تا بدان حد است که برخی از مکاتب موسیقی حتی تحریرهای نابجا و طولانی را در وسط اجرای یک بیت شعر مطرود دانسته و آنرا در تعارض با مفهوم رسانی شعر و کلام عنوان نموده اند . در اغلب مکاتب ،  موسیقی و شعر دو بال پروازند برای هنر و هنر نمایی ، و هیچ گاه یکی بر دیگری ارجحیت نداشته است . با این دیدگاه جای سوال است که چرا برخی نزاع کودکانه ی نوازنده سالاری یا خواننده سالاری را دامن میزنند ؟ چنین طرز فکری حتی گاهی باعث میشود که به عنوان مثال یک نوازنده ( همنواز آواز ) در حین جواب به آواز خواننده ، مدت نواختن را طولانی نموده و حتی در فاصله ی یک مصرع از یک بیت شعر به نواختن چهار مضراب میپردازد . این عمل در صورتی که در یک دستگاه آواز به تناوب تکرار شود ، شالوده ی شعر و مفهوم رسانی را به مخاطره خواهد انداخت .  اگر قرار باشد که شنونده ی آواز ایرانی شاهد یکه تازی ( حال چه از سوی نوازنده و چه از سوی خواننده ) بوده و از تمرکزی که لازمه ی شنیدن ...

  • شعر رودکی‌ در ترازوی نقد

     چنانچه از همین میراث کمتر از هزار بیت او موادی‌ دربارهء نقد ادبی هم دریافت می‌شود.امروز بیش از شصت بیت از آثار این شاعر بزرگ در دسترس قرار دارد که جنبه‌های گوناگون دید سخن‌شناسی او را به‌ نمایش می‌گذارند.  این پاره‌ها را از نگاه انتساب می‌توان به دو بخش جدا کرد:1-دربارهء دیگران،2-دربارهء خود.  رودکی دربارهء دیگران.پاره‌هایی منسوب به این‌ گروه چندان زیاد نیستند.شاعر دو مرثیهء مشهور دارد که به مناسبت مرگ مرادی و شهید بلخی سروده است.  شعر«در مرثیهء عبدالحسن مرادی»در دروازه بیت‌ به ما رسیده و متنش این است: «مرد مرادی نه همانا که مرد مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد آن ملک با ملکی رفت باززنده کنون شد که تو گویی بمرد کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد شانه نبود او که به مویی شکست‌ دانه نبود او که زمینش فشرد گنج زری بود در این خاکدان‌ کود و جهان را به جوی می‌شمرد قالب خاکی سوی خاکی فگند جان و خرد سوی سماوات برد جان دوم را که ندانند خلق‌ مصقله‌ای کرد و به جانان سپرد صاف بد آمیخته با درد می‌ بر سر خم رفت و جدا شد ز درد در سفر افتند به هم ای عزیز مروزی و رازی و رومی و کرد خانهء خود باز رود هر یکی‌ اطلس کی باشد همتای برد... خامش کن چون فقط ایرا ملک‌ نام تو از دفتر گفتن سترد»  جالب این است که رودکی از هنر شاعری مرادی‌ هیچ سخن نگفته است.تنها از اشاره‌ای در بیت‌ دوازدهم معلوم می‌شود که وی از اهل سخن بوده‌ است.و اما بر شخصیت مرادی در مرثیه بارها تأکیدشده است.چنانچه رودکی در ابتدا(بیت یکم)او را محترمانه«خواجه»می‌نامد و در بیت ششم«گنج زر» می‌شمارد؛یعنی از طریق تأکید بر شخصیت مرادی‌ می‌توان پی برد که استاد رودکی بر توانا بودن وی در سخنوری اقرار دارد.  از«مرثیهء شهید بلخی»چهار بیت به ما رسیده و متن‌ آن این است: «کاروان شهید رفت از پیش‌ و آن ما رفته گیر و می‌اندیش‌ از شمار دو چشم یک تن کم‌ وز شمار خرد هزاران پیش‌ توشهء جان خویش از او بربای‌ پیش کاید مرگ پایاگیش‌ آنچه با رنج یافتیش و به ذل‌ تو به آسانی از گزافه مدیش».  اینجا نیز استاد رودکی از هنر شاعرانهء شهید دم‌ نزده،بلکه بزرگی شحصیت او را توسط دانشمندی‌اش‌ تأکید کرده است.شاعر مرگ شهید را ضایعه‌ای چنان‌ عظیم می‌داند که پیش آن زنده بودن خود وی چیزی‌ نیست.  شهید بلخی چنان که میراث باقی‌ماندهء وی نیز گواه‌ است،از همزمانان بزرگ استاد رودکی بوده.دریای‌ دانش وی از قطرهء آثارش نمودار است،و بی‌سبب‌ نیست که دربارهء شهید،استاد رودکی جای دیگر هم‌ سخن رانده است.در پاره‌ای ...