نمايشنامه طنز براي مدرسه

  • يك نمايشنامه ي كوچولو براي اجرا درمدرسه

    يك نمايشنامه ي كوچولو براي اجرا درمدرسه

    نمایشنامه ی صابون شنبه شانزدهم دی 1385 7:41 يك نمايشنامه ي كوچولو براي اجرا درمدرسه (اين مي تواند، يك نمايش بسيار ساده براي اجرا در مدارس ابتدايي باشد. مربي بهداشت براي تأثيرگذاري بيشترمي تواند ابتدا نمايشي ترتيب بدهد و بعد مطالبش را ارائه دهد. همچنين ، مربي بهداشت مدرسه مي تواند بچه ها را براي اجراي آن آموزش بدهد. نياز چنداني هم به دكوراسيون و لوازم ديگر نيست .) نام نمايش:صابون، دوست خوب آدمها بازيگران:1- صابون 2- گوينده(كودك مهربون) 3- چند كودك در كنار كودك مهربون(3 يا 4 نفر كافيست ، البته تعداد بچه ها بسته به انتخاب مربي مي باشد)4- ميكروب صحنه: دكور ساده و با رنگي ملايم به سليقه مربيان آراسته مي شود. يكي از بچه ها بايد لباسي بپوشد كه اورا شبيه يك صابون  نشان دهد تا نقش صابون را بازي كند. چند كودك ( 3 يا 4 نفر) با لباسهاي تميز و متحد الشكل روي صحنه ظاهر مي شوند. بهتر است لباس آنها سفيد و بسيار  تميز باشد. ميكروب ( لباس كثيف و تيره رنگ و چهره ي سياه دارد.) اجراي نمايش: ابتدا صابون روي صحنه ظاهر مي شود و به تماشاچيان تعظيم مي كند و با صداي بلند و رسا خطاب به بچه ها ، مي گويد: « سلام من برشما              اي بچه ها نوگلا  من صابونم من صابونم      براي جنگ  با ميكروبا      هميشه  توي ميدونم» كمي عقب مي ايستد.گوينده( كودك مهربون) مي آيد و با او دست ميدهد و ميخواند: « من كودك مهربونم             قدر تو را  خوب مي دونم وقتي دستام كثيف ميشن       اونها را باتو مي شورم » بقيه بچه ها هم مي آيند و كنار آنها مي ايستند و با هم مي خوانند: اي صابون اي صابون                اي قهرمان ميدون تويي يه دوست باوفا                  دوست تمام آدما با ميكروبا مي جنگي                راستي كه توزرنگي در همين هنگام، ميكروب از گوشه اي جلوي بچه ها مي پرد و داد مي زند: آهاي آهاي بچه ها              داريد چي مي گيد شما ميكروب منم ببينيد             خيلي خوبم، مي بينيد؟ صابون چيه مي سوزونه چشاتون        ليز مي كنه انگشتا و دستاتون بچه ها و صابون به طرف ميكروب مي روند و كودك مهربون مي گويد: بچه ها باور نكنيد حرفهاشو          صابون برو بشور تو دست و پاشو(به ميكروب اشاره مي كند.) بچه ها باهم مي خوانند: اي صابون اي صابون                زودتر بيا به ميدون      ميكروب نابكارو                   بيرون بكن از ميدون صابون به سوي ميكروب مي رود و با او درگير مي شود و در همان حال مي خواند: من صابونم زرنگم        با ميكروبا مي جنگم و در حال درگيري لباس كثيف ميكروب را از تنش درمي آورد و به زير پا مي اندازد. ميكروب به گريه مي افتد و فرار مي كند. بچه ها ...



  • نمایشنامه ی صابون

    يك نمايشنامه ي كوچولو براي اجرا درمدرسه<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /> (اين مي تواند، يك نمايش بسيار ساده براي اجرا در مدارس ابتدايي باشد. مربي بهداشت براي تأثيرگذاري بيشترمي تواند ابتدا نمايشي ترتيب بدهد و بعد مطالبش را ارائه دهد. همچنين ، مربي بهداشت مدرسه مي تواند بچه ها را براي اجراي آن آموزش بدهد. نياز چنداني هم به دكوراسيون و لوازم ديگر نيست .) نام نمايش:صابون، دوست خوب آدمها بازيگران:1- صابون 2- گوينده(كودك مهربون) 3- چند كودك در كنار كودك مهربون(3 يا 4 نفر كافيست ، البته تعداد بچه ها بسته به انتخاب مربي مي باشد)4- ميكروب صحنه: دكور ساده و با رنگي ملايم به سليقه مربيان آراسته مي شود. يكي از بچه ها بايد لباسي بپوشد كه اورا شبيه يك صابون  نشان دهد تا نقش صابون را بازي كند. چند كودك ( 3 يا 4 نفر) با لباسهاي تميز و متحد الشكل روي صحنه ظاهر مي شوند. بهتر است لباس آنها سفيد و بسيار  تميز باشد. ميكروب ( لباس كثيف و تيره رنگ و چهره ي سياه دارد.) اجراي نمايش: ابتدا صابون روي صحنه ظاهر مي شود و به تماشاچيان تعظيم مي كند و با صداي بلند و رسا خطاب به بچه ها ، مي گويد: « سلام من برشما              اي بچه ها نوگلا  من صابونم من صابونم      براي جنگ  با ميكروبا      هميشه  توي ميدونم» كمي عقب مي ايستد.گوينده( كودك مهربون) مي آيد و با او دست ميدهد و ميخواند: « من كودك مهربونم             قدر تو را  خوب مي دونم وقتي دستام كثيف ميشن       اونها را باتو مي شورم » بقيه بچه ها هم مي آيند و كنار آنها مي ايستند و با هم مي خوانند: اي صابون اي صابون                اي قهرمان ميدون تويي يه دوست باوفا                  دوست تمام آدما با ميكروبا مي جنگي                راستي كه توزرنگي در همين هنگام، ميكروب از گوشه اي جلوي بچه ها مي پرد و داد مي زند: آهاي آهاي بچه ها              داريد چي مي گيد شما ميكروب منم ببينيد             خيلي خوبم، مي بينيد؟ صابون چيه مي سوزونه چشاتون        ليز مي كنه انگشتا و دستاتون بچه ها و صابون به طرف ميكروب مي روند و كودك مهربون مي گويد: بچه ها باور نكنيد حرفهاشو          صابون برو بشور تو دست و پاشو(به ميكروب اشاره مي كند.) بچه ها باهم مي خوانند: اي صابون اي صابون                زودتر بيا به ميدون      ميكروب نابكارو                   بيرون بكن از ميدون صابون به سوي ميكروب مي رود و با او درگير مي شود و در همان حال مي خواند: من صابونم زرنگم        با ميكروبا مي جنگم و در حال درگيري لباس كثيف ميكروب را از تنش درمي آورد و به زير پا مي اندازد. ميكروب به گريه مي افتد و فرار مي كند. بچه ها ...

  • نمایش و نمایشنامه کودک و نوجوان

    خلق نمايش و نمايشنامه كارگاهي براي كودكان و نوجوانان, شناخت اصول کارکردن بدون متن, روند خلق نمايشنامه‌ي جديد, چگونگي كسب آمادگي لازم براي شروع کار, چگونگي هدايت بازيگران در جريان بداهه‌سازي توضيح: مطلب پيش رو، ترجمه‌ي بخشي است از فصل پنجم كتاب «كارگرداني تئاتر كودك و نوجوان» نوشته‌ي محقق و نظريه‌پرداز تئاتر كودكان و نوجوانان، «هلنا روزنبرگ» (Helane Rosenberg). كتاب مذكور در نه فصل، به تشريح دقيق و جامع پيرامون وظايف و مسئوليت‌هاي کارگردان تئاتر کودک و نوجوان مي‌پردازد. از آن‌جا كه مخاطب اين كتاب بيشتر كارگردانان و گروه‌هاي تئاتر جوان و نيمه‌حرفه‌اي هستند، نويسنده سعي نموده است تا گام‌به‌گام به تشريح جوانب مختلف تهيه و توليد يك اثر نمايشي شامل انتخاب متن، انتخاب بازيگران و تمرينات مختلف با آنان براي ايجاد آمادگي جهت ايفاي نقش، هدايت بازيگر در راستاي نقش و خط سير نمايش، تهيه نمایشنامه كارگاهي، طراحي فني و هنري نمايش و در نهايت مديريت توليد نمايش كودك و نوجوان بپردازد. شايد بزرگ‌ترين مشکل براي يک کارگردان، توليد نمایش بدون نمایشنامه باشد. گاهي به دلايل مختلف، کارگردان تصميم مي‌گيرد به ‌صورت کارگاهي و بدون متن کاري را آغاز کند. به‌طور مثال، متني که متناسب با توانايي بازيگران گروه باشد موجود نيست، يا متن‌هاي موجود، کارگردان را ارضا نمي‌کند. گاهي هم ممکن است متون موجود با اهداف گروه هم‌خواني نداشته باشد و يا اين‌که کارگردان بخواهد نمايشي را براساس طرح يا ائده‌اي خاص توليد کند. حتّي ممکن است کارگردان و نويسنده نمايشنامه به دلايلي با هم به توافق نرسند. اين دلايل ممکن است مربوط به اعضاي گروه نمايش يا خود نمایشنامه و يا حتّي مسائل و مشکلات مالي باشد. در هر صورت، تصميم براي توليد نمايشي بدون نمايشنامه، تغييرات بزرگي در وظايف کارگرداني شما ايجاد مي‌کند. شما هيچ متني در دست نداريد. گاهي حتّي هيچ نقشه کلّي يا هيچ داستاني نيست که به آن تکيه کنيد. هيچ منبعي نداريد تا با مراجعه و استناد به آن، به بازيگران خط دهيد. در چنين شرايطي، واقعاً بايد از صفر شروع کنيد. براي اين منظور، مي‌توانيد با يک ايده آغاز کنيد و طي روند توليد نمايش، آن ايده را به يک نمايش کامل تبديل نماييد.   شناخت اصول کارکردن بدون متن براي خلق يک نمايش يا نمايشنامه جديد وقتي تصميم به توليد نمايشي بدون متن مي‌گيريد- به هر دليل و منظوري كه باشد- بايست بدانيد در نهايت، كارتان به خلق يك نمايشنامه منتهي مي‌گردد. اين نمايشنامه اگرچه ممكن است طي روندي متفاوت با نوشتن يك متن توسط يك نمايشنامه‌نويس، خلق شود اما بايد ويژگي‌هاي ...

  • نمایشنامه

    نمایشنامه

    نمایشنامه چیست؟ چگونه نمايشنامه بنويسيم؟ انتخاب موضوع، پرورش موضوع، تقویت طرح نمایشنامه، شخصیت ها و قهرمانان با رشد تئاتر و به موازات آن جشنواره ها و قوانین مربوط به متن نمایشنامه ها خصوصا اورژینال بودن متنها که امروزه یکی از قوانین دست و پا گیر می باشد. اولین دغدغه ی تئاتریهای جوان ،داشتن متن نو و دست اول می باشد. این دوستداران نمایش ،اغلب خود دارای ایده های نو و خوبی می باشند که مترصد نوشتن آن هستند. اما ممکن است از نظر تکنیکی ایده هایشان به ثمر ننشیند. در اینجا سعی شده متودی ساده برای نمایشنامه نویسی عرضه شود تا نویسندگان جوان و تازه پا به عرصه گذاشته ی نمایشنامه نویسی نیز مجالی برای نوشتن داشته باشند. این متد با توجه به ساده ترین روشهای نمایشنامه نویسی ارائه می گردد که امید است مورد استفاده ی نویسندگان نو پای نمایش قرار گیرد. نمایشنامه چیست؟ سوالی که اگر پاسخی برایش یافت شود ،مسئله ی اصلی نمایشنامه نویسی حل خواهد شد .ما باید به چه نوشته ای نمایشنامه بگوییم؟ تفاوتهای اساسی نمایشنامه با سایر انواع ادبی در چه فاکتورهایی خلاصه می گردد؟ نمایشنامه متن نگارش یافته ادبی – نمایشی است که برای اجرای روی صحنه تئاتر یا خواندن نوشته می شود. « نمایشنامه » ژانر یا نوع ادبی خاصی است که با «داستان » تفاوت دارد، عناصر و ابزارهای نمایشنامه نویسی فراتر از داستان به کار گرفته می شوند.آنچه در داستان «بیان » و « توصیف» می شود، در نمایشنامه باید «دیده» و « تصویر» گردد. حتماً این ضرب المثل عامیانه را شنیده اید که می گوید: شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ زلیخا گفتن و یوسف شنیدن ! آری نمایشنامه نویس، متنی را برای دیده شدن، اجرا و تصویر نمودن عینی وعملی روی صحنه می نویسد . در حقیقت « نمایشنامه » نقشه و طرح کامل و جامع مهندسی برای ایجاد ساختمان نمایش روی صحنه است که همه ی جزییات و جوانب آن در نظر گرفته می شود. علاوه بر جنبه ذاتی و جوهری، شکل ظاهری نگارش نمایشنامه نیز با نگارش داستان فرق دارد. « نمایشنامه نویسی » به شکل امروزی در ادبیات کشور ما جوان است و سابقه طولانی ندارد و در مقایسه با سایر انواع ادبی مثل، داستان نویسی ، شعر ، مقاله نویسی ، قطعه نویسی و .. گسترش نیافته است! هر چند ما در شکل سنتی دارای نمایشهای با شکوه همچون نمایش تعزیه ایرانی ( شبیه خوانی)، پرده خوانی، نقالی، خیمه شب بازی ، سیاه بازی و سایر انواع نمایشهای آیینی و عامیانه هستیم ، اما متن اینگونه رفتارهای نمایشی اغلب « فی البداهه » ، شفاهی و یا شکلی از نسخه های شعرگونه نمایشی بوده است و با نمایشنامه نویسی امروزی متفاوت است. در ادبیات ملی و مذهبی ما نظیر شاهنامه ...

  • نمایشنامه چیست؟ چگونه نمايشنامه بنويسيم؟

    نمایشنامه چیست؟سوالی که اگر پاسخی برایش یافت شود ،مسئله ی اصلی نمایشنامه نویسی حل خواهد شد .ما باید به چه نوشته ای نمایشنامه بگوییم؟ تفاوتهای اساسی نمایشنامه با سایر انواع ادبی در چه فاکتورهایی خلاصه می گردد؟نمایشنامه متن نگارش یافته ادبی – نمایشی است که برای اجرای روی صحنه تئاتر یا خواندن نوشته می شود.« نمایشنامه » ژانر یا نوع ادبی خاصی است که با «داستان » تفاوت دارد، عناصر و ابزارهای نمایشنامه نویسی فراتر از داستان به کار گرفته می شوند.آنچه در داستان «بیان » و « توصیف» می شود، در نمایشنامه باید «دیده» و « تصویر» گردد.حتماً این ضرب المثل عامیانه را شنیده اید که می گوید:شنیدن کی بود مانند دیدن ؟ زلیخا گفتن و یوسف شنیدن !آری نمایشنامه نویس، متنی را برای دیده شدن، اجرا و تصویر نمودن عینی وعملی روی صحنه می نویسد . در حقیقت « نمایشنامه » نقشه و طرح کامل و جامع مهندسی برای ایجاد ساختمان نمایش روی صحنه است که همه ی جزییات و جوانب آن در نظر گرفته می شود.علاوه بر جنبه ذاتی و جوهری، شکل ظاهری نگارش نمایشنامه نیز با نگارش داستان فرق دارد.« نمایشنامه نویسی » به شکل امروزی در ادبیات کشور ما جوان است و سابقه طولانی ندارد و در مقایسه با سایر انواع ادبی مثل، داستان نویسی ، شعر ، مقاله نویسی ، قطعه نویسی و .. گسترش نیافته است!هر چند ما در شکل سنتی دارای نمایشهای با شکوه همچون نمایش تعزیه ایرانی ( شبیه خوانی)، پرده خوانی، نقالی، خیمه شب بازی ، سیاه بازی و سایر انواع نمایشهای آیینی و عامیانه هستیم ، اما متن اینگونه رفتارهای نمایشی اغلب « فی البداهه » ، شفاهی و یا شکلی از نسخه های شعرگونه نمایشی بوده است و با نمایشنامه نویسی امروزی متفاوت است. در ادبیات ملی و مذهبی ما نظیر شاهنامه فردوسی، مثنوی معنوی مولوی، بوستان و گلستان ، سعدی ، منطق الطیر عطار نیشابوری، قصص الانبیا و قصه های قرآن کریم و ... قابلیت های نمایشی با شکوه وجود دارد که در قالب « نمایشنامه » ، نگاشته شوند، نوع جدید ادبی یعنی « نمایشنامه ایرانی » بوجود می آید که از جهت ارزشهای محتوایی و موضوعی سرآمد ادبیات جهانی است.امروزه همگام با توسعه هنر و ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران شاهد شکل گیری فعالیتهای خلاق و جدیدی چون « تئاتر مدرسه »، « تئاتر عروسکی » ،« نمایش برای کودکان درصحنه» ،«مهد کودک ها»، « نمایش در تلویزیون» و ... هستیم . اینها همه قبل از هر چیز به ادبیات نمایشی ( نمایشنامه ) و متون نمایشی محتاج هستند، که دستور کار و نقشه عملی و اجرایی ساختمان نمایشی آنها را مشخص کند.به همین دلیل « نمایشنامه نویسی » به عنوان « هنر و فن» در حوزه ی فعالیتهای فرهنگی ...

  • گروه نمايش كانون در دهه فجر در مدارس نمايش اجرا مي كند.

    نمايش طنز در دهه فجر به منظور اجراي برنامه هاي شاد و جذاب در ايام الله فجر و به درخواست معاون پرورشي مدرسه عندليب ،گروه نمايش كانون ،نمايشنامه طنز با عنوان "صبحونه بخور،غصه نخور " را جهت اجرا آماده كردند. اين نمايشنامه به نويسندگي و كارگرداني  آقاي عبادي زاده و با حضور اعضا كانون برگزار مي گردد.  

  • جشن شكوفه ها

          جشن شكوفه ها     چهارده روز از تعطيلي عيد نوروز مي گذشت،كه خانم معلم وارد كلاس شد و گفت:دخترهاي خوبم، سه روز ديگر،جشن تكليف شما برگزار مي شود،از شما مي خواهم تا همراه خانواده خود در اين جشن شركت نمائيد. قاصدك دست خود را بالا برد و گفت:خانم معلم،اجازه،مربي پرورشي گروه سرود و نمايشنامه مدرسه را براي جشن آماده كرده است.فريبا هم از معلم خود اجازه خواست و گفت:خانم معلم مادر من و راضيه هم وسايل تزئين جشن را تهيه مي كنند،در اين موقع فاطمه و زهرا هم كه با هم آهسته حرف مي زدند،با هم دست خود را بالا بردند و گفتند:خانم اجازه.خانم معلم گفت:يكي از شما اجازه صحبت دارد.فاطمه گفت:مادر من و زهرا مي خواهند كيك جشن را درست كنند.خانم معلم گفت:دختران خوبم هنوز كارهاي ديگري هست كه بايد با مادران شما براي هماهنگي آنها جلسه اي داشته باشم.به مادرهايتان بگوييد،تا فردا ساعت سه بعد از ظهر در سالن مدرسه حضور داشته باشند.در ضمن هر كدام از شما انشاء يا شعر يا نمايشنامه خوبي داشته باشيد مي توانيد،با حضور مربي پرورشي آن را اجرا كنيد تا در صورت انتخاب،در برنامه جشن تكليف آن را برگزار نماييد.حالا دفترهايتان را باز كنيد و درباره جشن تكليف انشاء بنويسيد.بعد از چند دقيقه راضيه دستش را بالا برد و گفت:خانم معلم من مي خواهم انشاء بخوانم،خانم معلم گفت:بيا بخوان و رو به داشن آموزان كرد و گفت:دخترهاي خوبم ساكت باشيد و به انشاي راضيه گوش دهيد.راضيه كنار تخته ايستاد و شروع به خواندن انشاء كرد و گفت: جشن تكليف،جشن بزرگ شدنِ انسان،براي شروع كارهاي خوب است،اين جشن حتماً خيلي زيباست ،مثل بارش آرام برف يا به زيبايي صداي قناريها و پرندگان يا مانند يك روز باراني،هر كدام كه باشد، حتماً فرشته ها هم در اين روز با ما خوشحالي مي كنند و روز بزرگ شدن انسان و روزِ خوبِ پيمان با خدا را جشن مي گيرند.وقتي انشاي راضيه تمام شد،بچه ها براي راضيه دست محكمي زدند و به او آفرين گفتند.مدرسه كه تعطيل شد زهرا و قاصدك به طرف خانه حركت كردند،زهرا گفت قاصدك تو فكر مي كني كسي كه بزرگ مي شود مي تواند عروسك بازي كند،قاصدك گفت:مادرم مي گويد:عروسك بازي كار بچه هاست.زهرا گفت:مادر من هم،همين را مي گويد.قاصدك گفت: زهرا،تو براي جشن چه برنامه اي مي خواهي اجرا كني.زهرا گفت:من يك انشاء درباره جشن تكليف دارم كه فكر مي كنم براي روز جشن انتخاب شود،شما مي خواهي چه برنامه اي اجرا كني؟قاصدك گفت:من هنوز نمي دانم بايد با مادر و خواهرم مشورت كنم.آنها دو كوچه كه از مدرسه گذشتند،به خانه هايشان رسيدند.هر دو با هم زنگ خانه را به صدا در آوردند.هر دو درِ خانه ها با هم باز شد و هر دو با خداحافظي ...

  • درباره نمايشنامه «ويتسک»: سرباز کابوس ها

        «کارل گئورگ بوشنر» در اکتبر 1813 در آلمان به دنيا آمد. تحصيلات خود را در رشته طب و فلسفه گذراند. از او تنها چهار اثر )سه نمايشنامه و يک داستان کوتاه( باقي مانده است. هر چند به احتمال زياد آثار ديگري نيز نوشته است. براي مثال گفته مي شود که او نمايشنامه «پيتر و آريتنو» را ساعتي پيش از فرارسيدن مرگ در بستر بيماري به نامزدش سپرد و از او خواست تا اين نمايشنامه به دست کس ديگري نيفتد. عمر او بسيار کوتاه بود و در سال 1837 هنگامي که 24 سال بيشتر نداشت در شهر زوريخ در اثر ابتلابه بيماري تيفوس درگذشت. عقايد سياسي و پيوند خوردن زندگي او با مبارزات سياسي باعث شد که در همين عمر کوتاه فراز و نشيب هاي بسياري را تحمل کند. در سال 1835 متهم به اخلالگري و حکم بازداشت او صادر شد. از همين رو نمايشنامه «مرگ دانتون» را در روزگار فرار و هنگامي که در زيرزمين خانه پدرش مخفي شده بود در مدت پنج هفته به نگارش درآورد و شاهکاري به گنجينه تاريخ ادبيات نمايشي افزود. بوشنر در نخستين شماره «پيک هسن» و در صفحه اول آن نوشت «صلح و آرامش براي کوخ ها و جنگ و مبارزه براي کاخ ها». مهم اينکه اين مطلب سيزده سال قبل از مانيفست کمونيسم کارل مارکس به نگارش درآمده است.        معروف ترين اثر او نمايشنامه «ويتسک» )1836( است که يکي از نخستين نمايشنامه هايي است که شخصيت هاي اصلي آن را طبقات پايين اجتماع تشکيل مي دهند. «ويتسک» تراژدي عميق و دردناکي است درباره زندگي، عشق و حسادت هاي سرباز ناچيز و بي چاره يي که بازيچه اجتماع و انسان ها شده است. بوشنر اين اثر را بر مبناي زندگي واقعي مردي به همين نام نوشت که پس از يک محاکمه جنجالي اعدام شد.        در جايي از نمايشنامه شخصيت مادربزرگ، قصه يي را تعريف مي کند به اين شکل:«يکي بود، يکي نبود، پسر کوچيک فقيري بود که پدر و مادر نداشت. اونا مرده بودن و هيچ کس تو دنيا براش نمونده بود. همه مرده بودن و پسر کوچيکه رفت و روزها و شب ها جست وجو کرد، اما هيچ کس تو دنيا نمونده بود. دلش مي خواست بره آسمون، ماه، پايين بهش نيگا کرد. خيلي دوستانه: اما آخر سر وقتي رسيد به ماه ديد يه تيکه چوب کثيف بيشتر نيس.» منتقدان اين داستان را به عنوان چکيده يي از شرايط ويتسک تفسير کرده اند: انزواي اگزيستانسياليستي فرد در جهاني بي معني.        بنا به اين آيه از انجيل که ويتسک در نمايشنامه بيان مي کند:«کودکان، جور بکشيد تا به من تقرب پيدا کنيد.»        کودک تنها و گريان در ادامه کابوس ها و اضطراب هاي ويتسک قرار مي گيرد و بيشتر جنبه نمادين دارد تا يک توصيف ساده.        ويتسک به اندازه يک کودک بي گناه عاجز است. بوشنر با اين داستان جانبداري دلسوزانه خود را ...

  • براي آموزگارم(به بهانه ي روز معلم)

    <?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />    آموزگارم ، تو باغباني مي پروراني بذروجودم ، با مهرباني با درسهايت ديو جهالت از من گريزد اندرزهايت ، بهر وجودم ، شد پاسباني من غرقه بودم در بحر غفلت دستم گرفتي  اي ناجي من، من همچو قايق ، تو بادباني  بر خوان ِ دانش من ميهمانم  تو اي معلم ، خود ميزباني كار تو باشد، ارشاد انسان همكار ِ  خوب ِ  پيغمبراني   *******************************************************************     هر سال  روز دوازدهم ارديبهشت  ، مارا به ياد معلماني مي اندازد كه در طول دوران تحصيلمان با آنان سرو كار داشته ايم . 12 ارديبهشت سالگرد شهادت معلمي والا مقام است،يعني استاد شهيد مرتضي مطهري . نام و يادش گرامي باد.  به بهانه ي روز معلم ،مي خواهم يادي داشته باشم از چند معلم بسيار عزيز كه از آنها چيزهاي زيادي آموختم.  ياد معلم كلاس اول ابتدايي ، سركار خانم كوهي به خير كه اولين حروف الفبا را از او آموختم . هميشه در بين معلمان  چندتن از آنها بيشتر در يادها مي مانند. آقاي يدالله منزوي يكي از اين معلمانست. ايشان در دوران دبيرستان دبير ادبيات ما بودند. آنقدر با علاقه و با دلسوزي تدريس مي كردند كه من به ادبيات علاقه مند شدم. هنوز هم پس از سالها اشعاري را كه سر كلاس مي خواندند و معني مي كردند و از لحاظ دستوري تجزيه و تحليل مي نمودند، به خاطر مي آورم و بايد اعتراف كنم كه وقتي بعد از ده سال كاردر آموزش و پرورش، تصميم گرفتم كه در كنكور سراسري شركت كنم ، و توانستم رتبه ي نسبتاً خوبي كسب كنم ، به خاطر درسهايي بود كه در كلاسهاي ايشان آموخته بودم. اين معلم هرگز دانش آموزان را سرزنش نمي كرد ، كم كاري و وقت گذراني در برنامه اش نبود، مطالعه و افزايش معلومات از خصوصيات بارز او بود. هر وقت به كتابخانه ي عمومي شهرمان مي رفتيم ، او را سرگرم مطالعه مي ديديم  او هميشه براي سؤالات ما جواب صحيح داشت. اميدوارم هر كجا كه هستند، سالم و سرزنده باشند و خداي مهربان هم از ايشان راضي باشد. معلم ديگري كه مي خواهم يادي از او بكنم، استاد ارجمندم سركار خانم ربابه  تقوي هستند. ايشان در دانشگاه اصفهان و در دانشكده ي علوم تربيتي، تدريس مي كردند. رفتار ، گفتارو حتي نگاه ايشان برايم درس بود.فروتني، ادب و نزاكت ايشان هرگز از يادم نمي رود. معلومات فراواني داشتند و با دلسوزي و تعهد كار مي كردند. وقتي به مدارس كودكان استثنايي منتقل شدم ، بيشتر به خاطر درسهايي كه از ايشان آموخته بودم توانستم با اين گروه از بچه ها كنار بيايم. يادش به خير و خداوند حافظ و نگهدار او و خانواده اش باشد. در مركز تربيت معلم  دختران شيرازهم استادان خوبي داشتم. خانمها  ميثميان، امتياز، بذرافشان ...

  • بیوگرافی (از وبلاگ موغانیمیز)

    بیوگرافی (از وبلاگ موغانیمیز)

    رضا افشارپور (افشار)   - هنرمند؛ شاعر،نويسنده و كارگردان - گوينده راديو - سرپرست گروه‌هاي نمايشي وموسيقي - بنيانگذار ومسئول  كتابخانه،انجمن ادبی و   گروه هنري فضولي و...       رضا افشارپور متخلص به افشار در سال  در محله پل‌سنگي (چاي قيراغي) تبريز ، خيابان فارابي فعلي به دنيا آمد. دوران تحصيلي ابتدايي را در دبستان‌هاي شاه‌حسين‌ولي، اميركبير و نمونه‌ي دكترمحسني به پايان رساند. در حين گذراندن دوره راهنمايي تحصيلي در مدرسه شاه‌حسين‌ولي در سن ۱۳ سالگي در اثر يك حادثه‌ي دوچرخه‌سواري، از ناحيه ران چپ دچار شكستگي شده و به دنبال تشخيص اشتباهی  دکتر                                        كه اينك مقيم خارج از كشور مي‌باشد، تحت چندين عمل جراحي بي‌مورد قرار گرفته و براي هميشه ويلچرنشين گشته است پشتكار، اراده و همت شگفت‌انگيز اين هنرمند بزرگ به قدري زياد است كه گويي هيچ مشكلي نمي‌تواند مانع فعاليت‌هاي توانفرسا اما بسيار مفيد و باارزش او شود، به طوري كه خود وي مي‌گويد: درين باخيش‌لارلا، گئنيش اورك‌له بودار دونيا ايچره نئجه دوستاغام!!! يوخ؛ يورولماق بيلمم، يورولماق بيلم حيـــات يوللارينـــدا اگيلمـــز داغـــام.       پس از سپري نمودن دوره نقاهت، دوران تحصيلي متوسطه را در دبيرستان‌هاي دهقان (آيه اللـه مدني فعلي)، و بني‌صدر (ثقه‌الاسلام فعلي) به پايان رسانده و همزمان با اخذ ديپلم تجربي با داير نمودن يك واحد فني در محله پل سنگي به نام الكتريكي آذرخش به تعمير و فروش وسايل الكتريكي و الكترونيكي پرداخت. در سال ۱۳۷۰ از سوي ستاد ناحيه يك بسيج ادارات سپاه پاسداران ناحيه آذربايجان براي نوشتن يك نمايشنامه طنز دعوت به همكاري شد و بعد از چند ماه تلاش اولين درام موزيكال آذربايجان ايران به نام گجيل قاپيسي از سوي وي نوشته و در  همان سال در هفته بسيج در دانشگاه تبريز به نمايش درآمد كه با استقبال بي‌نظير مردم روبرو شد.       در سال ۱۳۷۱ به همكاري با باشگاه كارگردان اداره كل كار و امور اجتماعي استان دعوت شد و به سمت مسئول امور فرهنگي ـ هنري كارگران استان به ابتكاراتي دست زد كه بنيانگذاري و مسئوليت كتابخانه ملي ـ مردمي، انجمن ادبي و بزرگ‌ترين گروه هنري كشور به نام نامي محمد فضولي از جمله آنهاست. در همين خصوص شعراي استان چكامه‌هايي سروده‌اند كه به چند نمونه اكتفا مي‌نماييم:   شاعر يالقيز در نغمه‌هاي انجمن:  حرمت نام فضولي را فزون خواهد نمود هر كــه بــاشد در حقيقت آشناي انجمن جان مــن باشد فداي همت مــردانه‌ي آن كــه شد بنيــانگذار و رهنماي انجمنشاعر اوياق در فضولي اوجاغي: چاليشير ...

  • مروري بر‌ ادبيات نمايشي ياسمينا رضا در ايران

    برداشتن نقاب از چهره انسان امروز     0 نظر نسخه‌ی چاپ رضا آشفته:"ياسمينا رضا" از اوايل دهه 80 شمسي در ايران مطرح شده است، در اين سال دو ترجمه از نمايشنامه"هنر" يکي با برگردان داريوش مودبيان و ديگري با برگردان بهمن کيارستمي روانه بازار کتاب شد و هر دو نيز به صحنه آمد. ترجمه اول توسط داود رشيدي و ترجمه دوم توسط پارسا پيروزفر انجام شد. نمايشنامه"هنر" تا امروز مشهورترين اثر ياسمينا رضا بوده که به بيش از 40 زبان زنده دنيا ترجمه و در کشورهاي مختلف اجراي عمومي شده است. اين روزها در تالار سايه نمايشنامه ديگري از رضا به نام"خداي کشتار" و به کارگرداني عليرضا کوشک‌جلالي اجرا مي‌شود. نمايشنامه‌اي که در يکي دو سال اخير در اکثر نقاط دنيا به صحنه آمده است و در ايران ‌نيز در يک زمان محدود، سه ترجمه از آن آماده عرضه در صحنه شده است. علاوه بر کوشک‌جلالي، مائده طهماسبي و ايرج زهري نيز اين متن را با هدف اجراي‌ عمومي ترجمه کرده‌اند. طهماسبي از اجراي اين ترجمه انصراف داد، اما زهري همچنان در صدد است تا نگاه خود به اين متن را در صحنه آشکار کند. ياسمينا رضا در يک نگاهاز نوع اسم مشخص است که اين شخصيت بايد يک ريشه شرقي داشته باشد. ياسمينا رضا متولد سال 1959 در پاريس است اما مادرش نوازنده ويولون و مجاري و پدرش يک ايراني و بازرگان است. پدر رضا تبار ايراني و يهودي دارد که پس از مهاجرت پدربزرگش، در روسيه به دنيا آمده و از آن جا در زمان جنگ جهاني به پاريس مهاجرت کرده‌اند. در هشت سالگي شعري با مضمون مرگ مي‌نويسد که برنده جايزه‌اي هم مي‌شود تا اين که در جواني به دانشگاه نانتر فرانسه مي‌رود تا در رشته جامعه‌شناسي و مطالعات تئاتر تحصيل کند. سپس براي آن که به طور عملي با مقوله تئاتر آشنا شود در مدرسه هنرهاي نمايشي ژاک دو‌کک تحصيلات خود را ادامه مي‌دهد. او پس از آن در نمايشنامه‌هاي زيادي از نويسندگان کلاسيک و مدرن بازي کرد. ‌وي در سال 1987 اولين نمايشنامه‌اش را منتشر کرد و در کنار آن به نوشتن رمان و فيلمنامه هم پرداخت. گفت‌وگوهاي پس از يک خاکسپارينمايشنامه"گفت‌وگوهاي پس از يک خاکسپاري" اولين نمايشنامه رضا است که برنده جايزه مولير نيز شد. در اين نمايشنامه ارتباط آدم‌ها پس از خاکسپاري پدر‌ خانواده در کنار مهيا شدن يک غذاي جمعي به نمايش درمي‌آيد. افراد اين خانواده با آن که سوگوار پدر از دست رفته خود هستند، در کنار يک قابلمه گرد آمده‌اند تا با تميز کردن سبزيجات و شستن گوشت، ‌آبگوشتي لذيذ را براي خوردن آماده کنند. در اين فضاي پر از تنش و عصبي،‌ آدم‌ها به مجادله و دفاع از خود مي‌پردازند. به طور مختصر مي‌توان گفت که در اين متن روابط ...