انشا درباره خانه

  • موضوع انشا:در مورد خانه

    موضوع انشا:در مورد خانه



  • گزارشي درباره ي كتابخانه ي مدرسه ي خود بنويسيد.

    خانم چقد از اين انشائه خوشش اومد!منو كرد مسئول كتابخونه.تازه يك رونقي گرفته.بايه انشا.اگه بدونين چه كيفي داره معلمت انشاتو به دومادش نشون بده! مدرسه ي ما كتابخانه ندارد.امادرهر كلاس كتابخانه ي كوچكي قرار دارد.كتابخانه بالاي ديوار نصب شده وبرداشتن كتاب از آن خيلي سخت است.اميدوارم فكري به حال آن بكنند. دركتابخانه ي كلاس ماكتاب درست وحسابي نگذاشته اندفقط كاردستي هاي بچه هاي سال قبل كه شبيه نقاشي هاي بچه هاي آمادگي است نصب شده.به آن كتابخانه مي توان به عنوان بوفه نگاه كرد!چون واقعا هيچ استفاده اي از آن نمي شود.تازه زيرش هم صندلي گذاشته اند وهرلحظه ممكن است بيفتد روي سر نگين ومطهره كه زير آن مي نشينند. من كه حاضر نيستم كتاب هاي خود را به اين كتابخانه بدهم چون خودم لازمشان دارم.معلم ما مثل بقيه ي معلم ها نيست.اوفقط براي چند نفر مسئوليت انتخاب كرده واگر مسئول كتابخانه را يك آدم خوب انتخاب مي كردشايداوبراي اين مسئله فكري مي كرد.به هرحال من اصلا ازوضع اين كتابخانه راضي نيستم واميدوارم بتوانم فكري براي آن بكنم.                                                                                   

  • موضوع انشا پیشنهادی برای استفاده همکاران دوره راهنمایی

    سال دوم و سوم 1 یک روز در روستا  2  گفت وگوی خود با دوستانتان را ضبط کنید سپس آن را به زبان گفتار و نوشتار بنویسید 3  یک شب مهتابی را توصیف کنید   4  مسافرت در یک روز بارانی 5  تشریح یک میدان بازی فوتبال یا والیبال 6  توصیف یک کارگاه نجاری، آهنگری 7  اتاق من 8  توصیف درخت 9  توصیف آنچه که از پشت پنجره اتاق می بینید 10  توصیف باغ در فصل خزان 11  توصیف باغ در فصل خزان 12  توصیف یک مغازه گل فروشی 13  آشپزخانه ی خانه ی ما 14  در صف نانوایی ، اتوبوس ، یا ... 15  در پیاده رو محله ی ما 16  باران در شهر ما 17  در پارک ... 18  اولین برف  امسال 19  در مطب پزشک ... 20  توصیف خود یا یکی از دوستان و همبستگان 21  آنچه که در راه مدرسه می بی بینیم ( از خانه تا مدرسه ) 22  یکی از یاد بود های من 23  منظره ی حریق یا تصادف 24  تصور کنید در یک قایق شیشه ای سربسته در زیر دریا سفر می کنید ، چه احساسی دارید ، چه می بینید ؟ 25 شهر یاروستای محل سکونت خودرا با رعایت اصول توصیف کردن توصیف کنید 26  زندگی عشایر را در سه بند توصیف کنید  27  به ورزش گرای و سرافراز باش ***که فرجام سستی سرافکندگی است 28  کتاب است آیینه یروردگار*** که بینی در آن رازها آشکار 29 توصیف کلاس درس یا آموزشگاه محل تحصیل . ...

  • یک نمونه انشا نوشته شده توسط فرزاد محمدی پنجم 3 دبستان آزادگان ( طنز )

    یک نمونه انشا نوشته شده توسط فرزاد محمدی پنجم 3 دبستان آزادگان ( طنز )

    گزارشی درباره ی کتاب خانه ی خود بنویسید بچه ها می گویند در مدرسه ی ما کتابخانه ای با کتابهای جور با جور وجود دارد . کتابها را در قفسه های خوش رنگی گذاشته اند . دانش آموزان کتاب ها را به امانت می گیرند ، استفاده می کنند و به کتاب خانه باز می گردانند . من چند سال است در این مدرسه لباس پاره می کنم ، ولی هنوز موفق به زیارت کتابخانه نشده ام . هرچه قدر در مدرسه این طرف و آن طرف را می گردم به جز کلاس های درس و دفتر مدره و انباری چیزی نمی بینم . یک روز یکی از معلمان مدرسه را دیدم که جلوی درب یکی از اتاق ها که اصلا شبیه کلاس درس نبود ایستاده بود . با خودم گفتم : « بدو که کتابخانه ی مدرسه را بالاخره کشف کردی » به سمت معلم دویدم و نفس زنان گفتم : « سلام آقا اجازه ست برم تو کتاب بگیرم » . گوشم را گرفت و گفت : « عطیقه این جا کتاب خانه نیست . کجا میری ؟ » مثل اینکه تیرم به سنگ خورده بود . کتابخانه ی مدرسه را پیدا نکردم هیچ ! یه جور تنبیه دیگه از نوع گوش چرخش را تجربه کردم . فرزاد محمدی دانش آموز کلاس پنجم ۳ از دبستان آزادگان شهرستان پیرانشهر

  • انشا

    زنگ انشاکلاس درس، آرام است و سنگین است و من با گام هایم سینه اش را  رنجه می دادم همه آرام و خاموشند و بر عکس همیشه، چهرها در رنج می بینمنفس ها مرده در سینه نگاه مات شاگردان برایم تازگی دارد« کلاس درس انشا، درس سختی نیست!»چرا پس بچّه ها آرام و خاموشند؟ صدای من سکوت خسته را در خویش می کوبد:« بیا هرمز،  بخوان انشای مادر را »و یکباره کلاس از  نرمش خود دست می دارد و هرمز با صدای خسته اش آرام می خواند:                            «برای مادرم من هدیه ای دارم»                                                          دلی بی تاب، امّا گرم                            برای مادر بیچاره ام کز خانه  ی ما رفت »          و ناگه بغض در راه گلویش بغمه می گرددو شاگرد ان همه در خویش می لولند یکی آرام می نالد که:                       «هرمز مادرش مرده... .»    و آن گه سیل اشک از دیدگانش راه می گیرد و بر چشمان این امیدهای دور سرشکی گرم می غلتد و هرمز هم چنان با لرزشی محسوس می خواند                         « برای مادرم من هدیه ای دارم                                       دلی بی تاب، امّا گرم» و من هم در درون خویش، بی آرام می گریم   «کلاس درس انشا، درس سختی نیست؟»            مسعود محمودی (شباهنگ)         ***مقدّمه       درس انشا، از درس هاي سه گانه ي ادبيّـــات فارسي است و اصلي ترين دوره ي آمــوزش آن، دوره ی راهنماييست. جستارگشتي زده ايم بر خود و حاشيه هاي آن كه به اميد خدا سودمندباشد.                                                                        تعريف انشا        انشا در لغت به معناي« ايجاد، پرورش، ابداع، خلق كردن و از خود چيزي گفتن» است. آن چـه هم كه امروزه فنّ انشا گفته مي شود، از نخستين معناي آن - ايجاد - گرفته شده است.       در اصطلاح ادبيّات، انشا عبارتست از: «نوشتن جملات و عباراتي كه افكار نويسنده را به صورتي روشن و زيبا بيان مي كند، به طوري كه خواننده آن را- به آساني–  بفهـمد و برايش زيبا و مطـلوب باشد.( فرهنگ لغت دهخدا)       اين واژه با واژه هاي املا، خواندن، نوشتن و ... مراعات نظير دارد. سابقه ي درس انشا از گذشته تا كنون        با نگاهي به برنامه ي درسي آموزشگاه هاي جهان، از گذشته هاي بســيار دور تا امروز، درمي-يابيم تنها درسي كه هميشه در برنامه هاي درسي وجود داشته است و به عنوان اصـلي ترين درس ها  به شمار مي رفته است، همانا درس سرنوشت ساز «زبان و ادبيّات» بوده است.         تدريس درس انشا در آغاز به صورت شفاهي بود، به خصوص در يونان باستان، روم، اروپاي قرون وسطي و نيز در هند و چين، كه بعدها ...

  • انشا درباره حیــــــــــوانات.......

        این متن زیاد با فضای وب من همخونی نداره و شاید کاملا” با پست های قبلی در تضاد هم باشه ؛ اما چون بنظرم جالب اومد گفتم بذارم شما هم بخونید.البته شما هم به اونوسبک انشاء خوندن بچه های دبستانی بخونید. متن انشای یک دانش آموز کلاس دوم دبستان در مورد حیوانات ما حیوانات را خیلی دوست داریم ؛ بابایمان هم همینطور . ما هر روز در مورد حیوانات در خانه با هم حرف میزنیم ؛ بابایمان هم همینطور . بابایمان همیشه وقتی با ما حرف میزند از حیوانات هم یاد میکند ؛ مثلا” امروز بابایمان دوبار به ما گفت : -توله سگ , مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلویزیون ؟ و یا هر وقت ما پول میخواهیم میگوید: - کره خر , مگه من نشستم سر گنج؟ چند روز پیش وقتی ما با مامانمان و بابایمان میرفتیم خونه ی عمه زهرا اینا , یک تاکسی داشت میزد یه پیکان بابایمان . بابایمان هم که آن روی سگش بالا آمده بود به آقاهه گفت : - مگه کوری گوساله ؟ آقاهه هم گفت : کور باباته , یابو ؛ پیاده میشم همچین میزنمت که به خر بگی زن دایی بابایمان هم گفت : برو ببینم جوجه و عین قرقی پرید پایین . ولی آقاهه خیلی از بابایمان گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد.بعدش مامانمان به بابایمان گفت : - مگه کرم داری آخه خرس گنده ؟ مجبوری مثل خروس جنگی بپری به مردم ؟ فامیل های ما هم خیلی حیوانات را دوست دارند . پارسال در عروسی منوچهر , پسر خاله مان , که رفت قاطی مرغ ها , شوهر خاله مان دوتا گوسفند آورد , که ما خیلی با آنها بازی کردیم ؛ ولی بعد شوهر خاله مان همان وسط حیاط سرشان را برید . ما اولش خیلی ترسیدیم ؛ ولی بابایمان گفت : - مجبور بودی نگاه کنی , بوزینه . چندتا عروسی دیگه بریم عادت میکنی. البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خاله مان سرشان را ببرد. حتما” دردشان نیامد. ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامد ؛ چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقاهه , سر یک آقای دیگه رو که خیلی ساکت نشسته بود , بریدند. و اون آقاهه خیلی دردش آمد و مثل خوک شروع به خس خس کردن کرد ؛ و ما تصمیم گرفتیم که هیچ وقت ساکت ننشینیم و همیشه صدای یک حیوان را از خودمان بیرون بیاوریم , که یک وقت  کسی سر ما را مثل گوسفند نبرد. ما نتیجه میگیریم که ما با حیوانات یک رابطه ی خویشاوندی نزدیک داریم ؛ و حیوانات خیلی مفید هستند و اگر نبودند ما نمیدانیم که باید چه غلطی میکردیم    

  • انشا درباره خدا:

    انشا درباره خدا: کودکی این انشا را برای معلم کلاس سومش که از آنها خواسته بود خدا را توصیف کنند نوشته: من خدا را خیلی دوست دارم. یکی از کار های مهم خدا ساختن آدمها است. او آنها را می سازد تا به جای آنهایی که می میرند بگذارد تا به اندازه کافی آدم باشد تا از پس کارهای روی زمین بر بیایند. او آدم بزرگ نمی سازد، فقط بچه می سازد. فکر کنم چون بچه ها کوچکترند و ساختنشان آسانتر است. و این طوری او مجبور نیست وقت با ارزشش را تلف کند تا به آنها راه رفتن و حرف زدن یاد بدهد. و می تواند این کار را به عهده پدر و مادرها بگذارد. و فکر کنم تا حالا که خوب جواب داده. دومین کار مهم خدا گوش دادن به دعاهاست و این یکی خیلی کار زیادی میبره چون بعضی از مردم حتی غیر از وقت گرفتاری و مشکل هم دعا می کنند. حتی پدربزرگ و مادربزرگ بعد از خوردن غذا  دعا می کنند. البته غیر از عصرانه ها. خدا اصلا وقت ندارد که به رادیو گوش دهد یا تلویزیون تماشا کند. چون خدا همه چیز را می شنود باید خیلی صدا توی گوشش باشد مگر اینکه یه فکری برای کم کردن صداشون کرده باشه. چون كه خدا همه چیز را می شنود و می بیند و همه جا هست، باعث میشه خیلی مشغول باشه. پس شما نباید برید و وقتش رو با خواستن چیزهایی که اصلا مهم نیستند بگیرید یا برید سراغ پدر و مادر ها ازشون چیزهایی بخواید که گفتن نمی تونید داشته باشید.