پاراگراف کتاب (17) - اخبار ستاره ها ، اخبار چهره ها ، سلبریتی ها - پاراگرافهای زیبا از بهترین کتابها





برگزیده ها به نقل از برترین ها : وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل می کند، اما به هر حال یک جستجو­گر قوی و مهم است و می بایست مرا در یافتن 2 یا 3 تعریف در مورد کتاب کمک می کرد؛ اما این که بعد از مدتی جستجو راه به جایی نبردم، به این معنی است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
راستی چرا؟ چرا در لابه لای حوادث ، رخدادها و مناسبت های ایام مختلف سال، «کتاب و کتاب خوانی» به اندازه یک ستون از کل روزنامه های یک سال ارزش ندارد؟ شاید یکی از دلایلی که آمار کتاب خوانی مردم ما در مقایسه با میانگین جهانی بسیار پایین است، کوتاهی و کم کاری رسانه­ های ماست. رسانه هایی که در امر آموزش همگانی نقش مهم و مسئولیت بزرگی را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکی برایمان هدیه ای دوست داشتنی بود و یادمان داده اند که بهترین دوست است! اما این کلام تنها در حد یک شعار در ذهن هایمان باقی مانده تا اگر روزی کسی از ما درباره کتاب پرسید جمله ای هرچند کوتاه برای گفتن داشته باشیم. و واقعیت این است که همه ما در حق این «دوست» کوتاهی کرده ایم، و هرچه می گذرد به جای آنکه کوتاهی های گذشته ی خود را جبران کنیم، بیشتر و بیشتر او را می رنجانیم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****گفتم: اما از علوم دینی همین قدر سرم می شود که شما کاتولیک ها در برابر فردی بی اعتقاد مثل من همان قدر سر سخت هستید که جهود ها در برابر مسیحی ها و مسیحی ها در مقابل کسانی که کافر هستند. من مدام از شما فقط کلماتی چون قانوت و الهیات می شنوم- و تمام اینها را هم شما در واقع به خاطر یک تکه کاغذ احمقانه که باید از طرف مقامات دولتی صادر شود مطرح می کنید.گفتم: اسقف, لعنت بر شیطان, مسئله ای که منجر به تولید یک بچه می شود موضوعی نسبتاً بی پرده و صریح است. اما اگر دلتان بخواهد می توانیم درباره ی لک لک ها با هم حرف بزنیم, اما هر آنچه شما در موعظه هایتان در مورد این مسئله صریح زیر گوش مردم می خوانید, چیزی جز چاپلوسی و ریا نیست. شما تصور می کنید که این جریان یک کثافتکاری خلاف قانون و اخلاق است که بر خلاف طبیعت و تنها به منظور دفاع از خود در زندگی زناشویی به کار گرفته می شود و با این خیال واهی نیاز جسمی را از جنبه ی دیگر قضیه که با آن ارتباط تنگاتنگ و عمیقی دارد و پیچیده تر نیز هست, جدا می سازید. اما حتی زنی که به اجبار تن به تقاضای شوهرش می دهد و یا دائم الخمری که برای رفع نیاز نزد فاحشه ای می رود گوشت صرف نیستند, و در وجود آنها نیز چیزی وجود دارد که در ارتباط با جسم چیزی را تشکیل می دهد که شما قادر به درک چند و چون آن نیستید.گفت: من متحیر هستم که شما چقدر راجع به این مسئله فکر کرده اید.فریاد زدم: متعجب هستید, شما باید از سگ های بی خیالی تعجب کنید که به زنانشان به چشم مایملک قانونی خود نگاه می کنند.از این که می‌شنوم هنوز چیزی به نام "وظیفه‌ی زناشویی" وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با زور در مردم به وجود آوردبه اعتقاد من, عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است:«عصر فحشا» . مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند...!
عقاید یک دلقک / هاینریش بل / مترجم محمد اسماعیل زاده
پاراگرافهای زیبا از بهترین کتابها

پاراگرافهای زیبا از بهترین کتابها


مارگارت: می‌دانی احساس من شبیه به چیست، بریک؟ من تمام مدّت احساس می‌کنم مثل یک گربه روی یک شیروانی داغ ایستاده‌ام!بریک: پس از روی شیروانی بپر، بپر. گربه‌ها از روی شیروانی می‌پرند و با چهار دست و پای‌شان به زمین می‌افتند بدون اینکه زخمی شوند.مارگارت: اوه، بله.بریک: این کار را بکن! به خاطر خدا این کار را بکن…مارگارت: چه‌کار کنم؟بریک: یک عاشق پیدا کن! 
گربه روی شیروانی داغ / تنسی ویلیامز / مترجم: مرجان بخت‌مینو
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


آیا کتابی بی‌پدر، مجلدی یتیم در این دنیا وجود دارد؟ کتابی که زاده‌ی کتاب‌های دیگر نیست؟ ورقی از کتابی که شاخه‌ای از شجره‌ی پر‌شکوه تخیل ادبی آدمی نباشد؟ آیا خلاقیتی بدون سنت هست؟ و باز، آیا سنت بدون نو شدن، آفرینشی جدید، نو رستن قصه‌های دیرنده، دوام می‌یابد؟...! 
آئورا / کارلوس فوئنتس /مترجم: عبدالله کوثری
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


از تحلیل گری سهام تا شیشه شوری ، فاصله خیلی زیادی هست.راستشو بخواین شستن شیشه ها برام کمتر استرس داشت. اگه قرار باشه چیزی سقوط کنه خودم هستم نه قیمت سهام ...!... مرد یخی گفت: وقتی این‌طور نگات می‌کنم، درست مثل اینه که به عمق یخ‌ها نگاه می‌کنم. می‌تونم همه‌‍‌‌‌چیز رو در مورد تو ببینم.از او پرسیدم: می‌تونی آینده‌ام رو ببینی؟خیلی آرام گفت: من نمی‌تونم آینده رو ببینم.اصلاً علاقه‌ای به آینده ندارم. اگه بخوام دقیق‌تر بگم هیچ تصوری از آینده ندارم. برای این‌که یخ هیچ آینده‌ای نداره. تنها چیزی که یخ داره گذشته‌ایه که درون اون به دام افتاده. این‌طوریه که یخ می‌تونه همه‌چیزو حفظ کنه. اون‌قدر روشن و متمایز و واضح که انگار هنوز جریان داره. این ذات یخه...!
دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل (شامل 7 داستان کوتاه) / هاروکی موراکامی / مترجم: محمود مرادی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


از زخم های کوچک است که انسان می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شود آدم...!
چاه بابل/ رضا قاسمی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


... شهامت از آنِ آنان است که خودشان را یک روز صبح در آینه نگاه می کنند و روشن و صریح این عبارت را به خودشان می گویند، فقط به خودشان:"آیا من حق اشتباه کردن دارم؟"فقط همین چند واژه ...شهامت نگاه کردن به زندگی خود از رو به رو و هیچ هماهنگی و سازگاری در آن ندیدن.شهامت همه چیز را شکستن، همه چیز را زیر و رو کردن ...به خاطر خودخواهی؟ خودخواهی محض؟ البته که نه، نه به خاطر خودخواهی ...پس چه؟ غریزه بقا؟ میل به زنده ماندن؟ روشن بینی؟ ترس از مرگ؟شهامت با خود رو به رو شدن. دست کم یک بار در زندگی. رو به رو با خود. تنها خود. همین."حق اشتباه" ترکیب بسیار کوچکی از واژه ها، بخش کوچکی از یک جمله، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد؟چه کسی جز خودت؟
من او را دوست داشتم / آنا گاوالدا / مترجم: الهام دارچینیان
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


... وقتی می خوای بدونی تو محله ی پولدارا هستی یا وسط گداها، به زباله هاشون نگاه کن. اگه نه اثری از زباله دیدی نه از سطلش بدون که اهل محل خیلی پولدارن. اگه سطل دیدی اما اثری از زباله نبود مردم پولدارن ولی نه خیلی! اگر زباله ها کنار سطل ها ریخته بود معلومه که مردن نه پولدارن نه گدا. اگر فقط زباله دیدی و اثری از سطل نبود، مردم فقیرن و اگه مردم توی زباله ها می لولیدن خیلی گدان...!
گل های معرفت (مجموعه داستان)/ اریک امانوئل اشمیت / مترجم: سروش حبیبی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت. جیبهایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود.یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟»گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتادۀ بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیبهای خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم و تو به جای عشق باید دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی. هر دومان یخ می زنیم. بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم. نمی توانیم ببینیم. فرصت حرف زدن با هم را نداریم. در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یک دیگر کاری از دستمان ساخته نیست. عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد...!
عشق روی پیاده رو (مجموعه داستان)/ مصطفی مستور
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به "عادت آب دادن گل‌های باغچه" بدل شود!عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست. پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.جام بلور، تنها یک بار می‌شکند. می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت. اما شکسته‌های جام، آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست. احتیاط باید کرد.همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند...!
یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


... عشق همیشه تنها راه حل درست برای ادامه زندگی اجتماعی دلخواه نیست بلکه گاهی باعث نقطه مقابل آن میشود. عشق امروزه به معنی اشتیاق به تسلیم شدن در برابر معشوق جلوه میکند از همین رو کسی که خود را دراختیار دیگری قرار میدهد یا به تعبیری تسلیم میشود باید پیشاپیش منتظر ضربه های مداوم معشوق باشد.بنابراین میتوانم بگویم عشق را از زاویه ای میشود به انتظار تعبیر کرد انتظار ضربه ای که هر لحظه ممکن است به ما اصابت کند. ضربه ها هر چه سنگین تر باشند زندگی ما به دیگران نزدیکتر، معیشتمان واقعی تر و حیاتمان حقیقی تر است در عوض فقدان آن ضربه ها باعث می شود انسان همچون بالن از هوا پر شود سبک و سبکتر گردد به پرواز درآید و از انسانها و زمینیان دور شود به انسانی غیر واقعی تبدیل شده و آزادانه به حرکت می پردازد و از همه مهمتر این که زندگی انسان بی معنا و پوچ می شود این نوع زندگی بسیار تلخ و غیر قابل تحمل است...!
بار هستی/ میلان کوندرا / مترجم: پرویز همایون پور
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


وقتی که رفتم، فهمیدم هیچ چیز آزاردهنده تر از اجبار روبه رو شدن با وسایل یک انسان مرده نیست. همه چیز راکد است:این وسایل تنها در خدمت آن حیاتی معنا دارند که از آن ها استفاده می کند. وقتی آن حیات پایان یابد، چیزها تغییر می کنند، حتی اگر به همان شکل باقی مانده باشند حضور دارند و با این حال حاضر نیستند: ارواحی عینی، محکوم به بقا در جهانی که دیگر به آن تعلق ندارند. چه فکری می شود کرد مثلا درباره ی کمد مملو از لباس هایی که در سکوت انتظار می کشند تا دوباره پوشیده شوند توسط مردی که برنخواهد گشت تا در کمد را باز کند؟ یا ریش تراش برقی که توی حمام گذاشته شده و هنوز پر از خرده های آخرین اصلاح است؟یا یک دوجین تیوپ خالی رنگ مو که در یک چمدان سفری چرمی پنهان شده اند؟ناگهان آشکار شدن چیزهایی که آدم میلی به دیدن شان ندارد، میل به دانستن شان ندارد. غمناک است و در عین حال به نوعی ترسناک.چیزها به خودی خود معنایی ندارند، مثل ابزار پخت و پز تمدنی نابود شده. و با این وجود حرف هایی برای گفتن به ما دارند؛ حضورشان نه به صورت اشیا، بلکه به عنوان بقایای تفکر و خودآگاهی، و مظاهر انزوایی که انسانی به واسطه شان درباره ی خودش تصمیم می گیرد؛ که موهایش را رنگ کند، که این پیراهن را بپوشد یا آن یکی را، که زندگی کند، که بمیرد. و بیهودگی همه ی وقتی مرگ از راه می رسد...!
اختراع انزوا / پُل اُستر / مترجم: بابک تبرایی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


مهم نیست جزء کدام گروه باشی، همیشه توی آن یکی بیشتر خوش می گذرد.
عوارض جانبی ۱/ وودی آلن / مترجم: لادن نژاد حسینی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


... در حسرتِ زندگیِ دیگران. برای این است که از بیرون که نگاه می‌کنی، زندگیِ دیگران یک کل است که وحدت دارد، اما زندگیِ خودمان که از درون نگاهش می‌کنیم، همه‌اش تکه‌تکه و پاره‌پاره به نظر می‌آید. هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت می‌دویم...!
یادداشت‌ها (جلدِ دوم) / آلبر کامو / مترجم: خشایار دیهیمی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


... از اصول معتبر زندگی لنی این بود که هر وقت با چیزی مخالف بود بگوید موافقم. چون کسانی که عقاید احمقانه شان را ابراز میکنند اغلب بسیار حساسند. هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد. باگ میگفت حماقت بزرگ ترین نیروی روحانی تمامِ تاریخ بشر است. میگفت باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد، چون همه جور معجزه ای از آن ساخته ست...!
خدا حافظ گاری کوپر / رومن گاری / مترجم: سروش حبیبی
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


توی دنیا دو طبقه مردم هستند: بچاپ و چاپیده.اگر نمیخواهی جزو چاپیده ها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی. سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه می کنه و از زندگی عقب می اندازه. فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن. چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافیست، تا بتوانی حساب پول را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟حساب مهمه! باید هر چه زودتر وارد زندگی شد. همینقدر روزنامه را توانستی بخوانی بسه. باید کاسبی یاد بگیری. با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن. حق خودت را بگیر. از فحش و تحقیر و رده نترس، حرف توی هوا پخش میشه.هر وقت ازین در بیرونت انداختند، از در دیگر با لیخند وارد بشو.فهمیدی؟ پررو، وقیح و بی سواد. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه ........ نان را به نرخ روز باید خورد.سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هرکس و هر عقیده‌ای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی.من می خواهم که تو مرد زندگی بار بیایی و محتاج خلق نشی. کتاب و درس و اینها دوتا پول نمی ارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی می‌کنی: اگر غفلت کردی تو را می چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی و چندتا کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه. آسوده باش! من همه ی این وزرا و وکلا را درس میدم. چیزیکه مهمه باید نشان داد که دزد زبر دستی هستی که به آسانی مچت واز نمیشه و جزو جرگه ی آنهایی و سازش می کنی. باید اطمینان آنها را جلب کرد تا ترا از خودشان بدانند. ما توی سرگردنه داریم زندگی میکنیم...!
حاجی آقا / صادق هدایت / سال انتشار ۱۳۴۴
پاراگراف کتاب (17) کتاب,معرفی کتاب,معرفی کتاب های خوب,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها


گردآوری بیوگرافی برگزیده ها