دل فراز کمالوند خیلی پر است! - اخبار ستاره ها ، اخبار چهره ها ، سلبریتی ها - عکس فراز کمالوند و همسرش

     
هفته نامه همشهری تماشاگر: هنوز پشت لبش حسابی سبز نشده بود که به نیمکت، سلام داد. برنا بود و کم تجربه اما بال گشایی را از درناها استعاره گرفته بود انگار!

با نقشه های بکری که در سرش می چرخید، حجم خالی تجربه را زودتر از حد تصور پر کرد. وقتی غنچه ها را در چمنزار تیمار کرد و وقتی فریادرس تیم های مغموم شد بسیاری پی بردند که او زیر آوار تهمت ها به سادگی خرد نخواهد شد.

فراز آنقدر در قامت سکاندار، انبارهای باروت را آتش زد و آنقدر با پلن هایش تیر خلاص را بر جسم سکانداران نامدار نشاند که جماعت علیرغم میل باطنی به آغاز فصل یشمی پسر خونگرم ایمان آوردند.

او در این سال های طاعون زده بارها سیبل شد اما تاب آورد و در شوره زار پوچی نماند. نه بی محلی شورچشم ها و نه شمشیرهای تیز منتقدان، هیچ یک او را از میدان به در نکرد تا پستوی نسیان در حسرت دیدارش بماند.

فراز که در آستانه سی سالگی با شیرین فراز روح مشوش بیستون را سر به راه کرد، بعدها روی نیمکت تراکتور از طلوع خورشید تا حلول ماه، خون دل خورد و هر گاه که فرو چکید با صبوری دوباره پرید تا زوال زودرس آرزوهایش را به تماشا ننشیند.

فرمانده جوان که لابد سرنوشت اش با سهند گره خورده، حالا در قامت مرد اول نیمکت گسترش فولاد، مهمیز بر پای سرنوشت می کوبد و سواران مضطرب را به مقصد رهنمون می کند تا بار دیگر مسافت خانه اش تا سکوها را با تپش قلبش اندازه بگیرد.

شاگرد خلف فیروز که در جستجوی آرامش یک گنجه، کفش کهنه کرده حالا در عصرهای سرد تبریز خیابان ها را به همراه بانویش گز می کند و با عشق فوتبال ها عکس یادگاری می گیرد تا جماعت پرشور یک بار همنفس شدن را، یک عمر به خاطر بسپارند.

لبخند فراز کمالوند حوالی ساعت 10 شب را نشان می داد که گپ و گفت ما با او کلید خورد و با صدای پای سحر واژه بدرود هجی شد و با حاکم شدن سرما در دو سوی خط این جملات بودار سرمربی بود که گرممان کرد!

فراز کمالوند

فراز کمالوند



آدمی که در سی و هشت سالگی نامه اعمال قطوری داشته باشد لابد آدم جالبی است؟

- شما اینطور فکر می کنید؟

فلش بک بزنیم و به عقب برگردیم. یک جورهایی کبریت بزنیم به خاطرات. شما در سال هایی که گذشت روی کدام نیمکت حس و حال بهتری داشتید؟

- سوال سختی است اما خودم فکر می کنم مقطعی که در شیرین فراز حاضر بودم نقطه عطفی در زندگی ورزشی ام محسوب می شود. شما ببینید من در 29 سالگی تیمی را به لیگ برتر آوردم که فقط هشت ماه از تولدش گذشته بود. تیمی که اولش نه زمین تمرین داشت و نه باشگاه و نه هیچ چیز دیگر؛ اما با گذر زمان کم کم شکل گفت و از جهنم لیگ یک به لیگ برتر صعود کرد.

اما دوران تراکتور همب رای خودش نقطه عطفی بود. شما از دوزخ تیم هیا جان سخت به بهشت رسیده بودید.

- انصافا اتفاق بزرگی افتاد. تراکتور هشت سال پشت دیوار لیگ برتر مانده بود. حتی واسیلی که در تبریز اسطوره است نتوانسته بود این تیم را به جایی برساند. وقتی من آدم با همت یک مشت بازیکن جوان و یک شهر حادثه ای شبیه حادثه ملبورن را رقم زدم. شما بعد از صعود تراکتور اگر تبریز بودید به حرف من ایمان می آوردید.

و بعد حضور آبرومندانه در لیگ برتر. آن سال ها یادگار در غلغله آدم و کف و هورا منفجر می شد. یادتان هست که؟

- بله؛ برای یک بازی وسط هفته شصت هزار تماشاگر می آمد ورزشگاه. ما هم ثابت کردیم قدر هوادار را می دانیم. همه تیم هایی که از لیگ یک به لیگ برتر می رسند خیلی زود سوار آسانسور می شوند و برمی گردند اما من با تراکتور همیشه مدعی بودم. سال دوم ما فقط با یک امتیاز اختلاف نسبت به پرسپولیس از آسیا جا ماندیم. در حالی که 51 امتیاز به حساب تراکتور واریز شده بود.

قصه تراکتور یکجا تمام شد. دوری از تیمی که میلیون ها نفر را دنبال خود داشت، دست و بال فراز کمالوند را نبست؟ رک باشید لطفا!

- من با یک دنیا خاطره خوب از تراکتور جدا شدم. شاید اگر بعضی تنگ نظری ها و عداوت ها نبود تا همین الان روی نیمکت آن تیم بودم. خوشحالم که پس از این همه  سال هنوز وقتی می روم یادگار، یک ورزشگاه نامم را صدا می زند. ارتباط من با هواداران فراتر از حد تصور بود. آخرین بار که رفتم یادگار، آنقدر دور و برم شلوغ شد که فکر کردم هنوز سرمربی تراکتور هستم.

پس به بازگشت هم فکر می کنید؟

- محال است برگردم.

چرا خب؟

- آدم وقتی در جایی قهرمان می شود، بهتر است کنار برود و در حافظ ه تاریخی مردم بماند. واسیلی گوجا اگر دلش پر نمی کشید و در بخارست می ماند، اسطوره فوتبال تبریز می شد اما آمد و شکست خورد و از چشم ها افتاد. من دوست دارم در ذهن دوستداران تراکتور یک گوشه دنج برای خودم دست و پا کنم.

برسیم به محدوده گرگ و میش؛ آنجا که برخی، فراز کمالوند و فیروز و فرهاد کاظمی و چندتای دیگر را در بلک لیست نشاندند و شما رفتید جزو منشوری ها. چی شد که آن اتفاقات عجیب پیش آمد؟

- موضوع خیلی ساده بود. چون فراز کمالوند آویزان کسی نبود و منفعت طلب ها را راضی نمی کرد مغضوب شد. من یک دنیا راز در سینه ام دارم که اگر همه را بازگو کنم سنگ روی سنگ بند نخواهد شد اما به خاطر فوتبال ترجیح می دهم سکوت کنم. شاید سی سال بعد همه چیز را ریختم روی دایره اما حالا نه.

عکس فراز کمالوند و همسرش

عکس فراز کمالوند و همسرش



تراژدی زمانی تکرار شد که شما با ردای سکاندار شهرداری تبریز این تیم را به لیگ برتر رساندید اما ناگهان ورق برگشت و تیمی که با شما پریده بود در پلک به هم زدنی فرو چکید. دو سال محرومیت و جزای نقدی سنگین هم برای فراز. ما بعد از شنیدن آن خبر از فرط حیرت ناخن هایمان را جویدیم.

- شفاف می گویم؛ با آبروی من و آبروی تبریز بازی کردند. برچسب رشوه را به پیشانی تیم من چسباندند، در حالی که خودشان می دانستند دارند تقاص می گیرند.

تقاص چی؟

- تقاص شنا کردن برخلاف جریان آب. من خیلی حرف در تنگی سینه دارم.

تمام قد می شنویم.

- شهرداری تبریز در آستانه صعود بود. رقیب نزدیک ما استقلال خوزستان بود که سه هفته قبل از پایان لیگ با سایپای شمال بازی داشت. بازیکنان سایپا مدت ها بود از باشگاه حقوق نگرفته بودند و در تنگنا قرار داشتند. یکهو شایعه شد خوزستانی ها دنبال آن هستند تا بازی با سایپای شمال را هر طور شده به نفع خود دربیاورند. ما برای اینکه قافیه را نبازیم تصمیم گرفتیم در قالب تشویق یا پاداش با موافقت و تصمیم خود بچه ها حقوق یک ماه بازیکنان شهرداری تبریز را به شمالی ها بدهیم تا برابر جنوبی ها محکم بازی کنند. آنها هم رفتند و استقلال را بردند و معادلات جدول را به هم زدند. بعد از آنکه جشن صعود گرفتیم یک عده از سر دشمنی این اتفاق را جرم تلقی کردند. آخر، کجای دنهیا وقتی یک تیم به تیم دیگر پاداش می دهد تا با انگیزه ظاهر شود، آرزوهایش را دود می کنند؟ لاکرونیا در سال 2007 با پاداش مادریدی ها، بارسا را میخکوب کرد و مانع قهرمانی کاتالان ها شد. آیا دیپورتیوولاکرونیا را محکوم کردند؟ متاسفم که بگویم با نامردی شهرداری تبریز را زدند و مانع صعودش شدند. شما فکر می کنید نتیجه این ناعدالتی چه بوده؟

خودت پاسخ بده؟

- من می گویم نتیجه این بود که شهرداری تبریز 42 رشته ورزشی اش را تعطیل کرد. کاری کردند که شهرداری نسبت به ورزش دلزده شد. اینطوری کفش سرمایه گذاران فوتبال را جفت می کنند و برای رد گم کردن حرف از خصوصی سازی سرمایه گذاری غیردولتی ها می زنند.

خیلی ها فکر کردند بعد از آن حادثه، فراز سر از پستوی فراموشی درخواهد آورد اما ... شما دوباره برگشتید!

- شک نکنید آنها که مسبب این ماجرا بودند حتما روزی در پیشگاه عدل الهی باید پاسخگو باشند. کسانی که ناجوانمردانه از پشت به من و تیمم خنجر زدند همین دنیا پاسخ کارشان را می گیرند. دنیا دار مکافات است. من هم از این حق خوری تا قیام قیامت نمی گذرم و سر پل صراط یقه شان را می گیرم. خوشحالم که با ورود کمیسیون اصل 90 مجلس و تصمیم کمیته استیناف پس از یک سال و شش ماه برگشتم و به لطف آن بالایی هفتاد و دو ساعت بعد با گسترش فولاد قرارداد بستم. تردید نداشته باشید آن بالا یکی هست که هوای آنها که حق شان تضییع شده را دارد.

خیلی اذیت شدی، درسته؟

- بله؛ یک عده از ما در ذهن مخاطب آدم های خلافکار ساختند و با اعتبارمان بازی کردند. اگر گریه های بی وقفه مادرم در امامزاده صالح نبود، شرایط اینگونه پیش نمی رفت. همسرم خیلی سختی دید اما خب همیشه پایان یک شب سیاه یک روز آفتابی است.

به دست گرفتن نبض گسترش فولاد هم ریسک بزرگی بود.

- خیلی ها این حرف را زدند اما من دوست داشتم به شهر خاطراتم برگردم. شاید اگر گسترش فولاد متعلق به آذربایجان نبود قبول نمی کردم اما قلبم گواهی داد که باید برگردم و دین ام را به این مردم ادا کنم.

الان لشگر گسترش در نقطه صفر مرزی روی طناب قدم می زند. چقدر به ماندن امیدوارید؟

- احساسم این است اگر بدشانسی نیاوریم لبخند را بر لبان مردم تبریز می نشانیم. من اگر این تیم را نگه دارم دیگر هیچ آرزویی در این فوتبال نخواهم داشت. دلم روشن است که با گسترش فولاد روسفید می شوم.

از ته دل گفتید؟

- بله؛ هیزم خیال من با این مردم گرم است.

آدمی که در تبریز تا بدین اندازه جایگاه داشته باشد، لابد برای حفظ آرامش خودش با کلاه لبه دار و عینک آفتابی به خیابان برود!

- اصلا اینطور نیست. من در کف خیابان با مردم خوشم. اینجا در تبریز هر دری را بزنم به رویم گشوده می شود. میلیاردها تومان باید خرج کرد تا با سیل محبت مردم مواجه شد. من در کوچه و خیابان با این مردم زندگی می کنم.

یادگار مثل گذشته شور و شوق ندارد. شما فکر می کنید دیگ جوشان دامنه سهند چرا آن حرارت قبل را ندارد؟

- دلیلش واضح است. من با بازیکن دویست میلیونی تماشاگر را به ورزشگاه می کشاندم اما حالا بازیکن دو میلیاردی هم نمی تواند به اندازه گذشته جاذبه ایجاد کند. تراکتوری که دست من بود با مصطفی کریمی و فرهاد خیرخواه و مهدی کیانی و جوان های دیگر توفان به پا می کرد. یک تیم جوان و فاقد ستاره که بازیکنانش سرهایشان را می گذاشتند جلوی توپ. یادتان باشد تماشاگر آذری فوتبال را خوب می شناسد و اگر احساس کند یک تیم با قلبش بازی می کند محال است جا خالی بدهد. یک موضوع مهم هم هست که سال های سال است مغفول واقع شده!

چه موضوعی؟

- شما ببینید در کشورهای عربی برای کشاندن تماشاگر به ورزشگاه بنز جایزه می دهند اما اینجا یک اتوبوس لکنته نیست که تماشاگر را از سر جاده تا ورزشگاه ببرد. وقتی هوای تماشاگر را نداریم نباید توقع داشته باشیم صد هزار نفر به یادگار بیایند.

راجع به تیم ملی هم حرف بزنیم.

- من کی روش را دراز نمی کنم ها!

شما فقط دستپخت سینیور را از نگاه خودت آنالیز کن.

- کی روش نقاط مثبت و منفی زیادی دارد. من نه به به و چه چه می کنم و نه دنبال زدن کارلوس هستم. من می گویم برای تیم ملی عیب است که یک گل به امارات بزند و جشن بگیرد. امارات را خوزستان ما باید گلباران کند نه تیم ملی. شأن فوتبال ایران را پایین آورده اند متاسفانه.

شما هم رسما به صف منتقدان پیوستی؟

- اجازه دهید کلام منعقد شود. من می گویم کی روش یک جاهایی موفق بوده و یک جاهایی همه نه!

ریز به ریز اشاره کنید. کلی گویی آفت این فوتبال ترحم برانگیز شده!

- در اینکه کارلوس ریشه بازیکن سالاری را در تیم ملی قطع کرد شکی نیست. در اینکه نظم را به فوتبال ما آورد تردیدی نیست اما...

پس پاشنه آشیل کجاست؟

- پاشنه آشیل آنجاست که سرمربی تیم ملی می خواهد متکلم وحده باشد و حرف هیچ کس را گوش نکند. چرا پس از جام جهانی یا همین جام ملت ها، کی روش پاسخ مربیان حاضر در لیگ را نداد و هیچ انتقاد سازنده ای را برنتافت؟ چرا توضیح نداد بر چه اساسی تیم ملی را با همان پلن بازی با آرژانتین به مصاف قطر فرستاد؟ متاسفانه رفیق مان عادل هم کاری می کند که سرمربی تیم ملی از آسمان هفتم پایین تر نیاید. عادل را دوست دارم. ما با هم در ابرار ورزشی قلم زدیم اما بی پرده می گویم که آن کار عادل غلط بود.

,دل فراز کمالوند خیلی پر است! فراز کمالوند,اخبار بازیگران،اخبار چهره ها،دنیای ستاره ها



منظورتان پیامک هاست دیگر؟

- من یک سوال از شما بپرسم جواب می دهید؟

نکندمی خواهید به فضای ژورنالیسم برگردید!

- نه؛ سوالم این است، اگر یک نفر مریض شود و نیاز به جراحی داشته باشد، نظر نهایی را پزشک باید بدهد یا خانواده اش به جای جراح، کمیسیون پزشکی برگزار می کنند؟

خب مبرهن است، پزشک.

- من عاشق مردم ام هستم اما به نظر شما میزان موفقیت سرمربی تیم ملی در جام ملت ها باید توسط توده مردم و با پیامک سنجیده شود؟ یعنی فوتبال کارشناس ندارد؟ کاش نظرسنجی عادل این بود که مثلا کی روش در متن جامعه چقدر محبوب است، نه اینکه پرونده فنی او را جلوی مخاطبانی بگذارند که خیلی هایشان به خاطر تیپ کی روش او را از نظر فنی تایید می کنند. عجیب نیست؟

این حرف ها را می زنید که سگرمه های عادل فردوسی پور در هم می رود دیگر!

- عادل خودش می داند چقدر به او علاقه دارم. یک بار هم که در نود به پای هم پیچیدیم کلی ناراحت شدم. من به اصول رفاقت پایبندم اما حق دارم به عنوان یک مربی اظهارنظر کنم، کما اینکه عادل هم به عنوان یک مجری می تواند دیدگاهش را بیان کند. اصلا مرا با رفیق قدیمی ام درنینداز. بگذریم.

بالاخره فراز با ماندن مغز پرتغالی موافق هست یا نه؟

- اگر به قول شما این مغز، پاسخگو باشد و افاضات خودش را وحی منزل تلقی نکند حتما. معتقدم اگر یک روز قرار بر رفتن کار لوس شد، حتما باید یکی مثل کاس هیدینگ یا آنجلوتی روی صندلی اش بنشیند. بازگشت به عقب هیچ توجیهی ندارد.

دو ساعت گذشته؛ چند سوال فانتزی و تمام!

- تا صبح هم سوال کنید خسته نمی شوم، مصاحبه خوب پیش رفت.

اگر زمان به عقب برمی گشت فراز کمالوند همین مسیر را می آمد یا...؟

- قطعا تغییرات زیادی در خودم می دادم و بعد در این جاده حرکت می کردم. با عقبگرد زمان، من برابر دشمنانم صبوری بیشتری می کردم. با این همه دشمن، زنده ماندن من تا این لحظه معجزه است.

شما درونگرایی یا برونگرا؟

- به شدت درونگرا.

پس سفره دلتنگی هایت را کجا پهن می کنی؟

- توی سینه خودم. همین حالا که با شما مصاحبه می کنم در اتاق را بسته ام. طفلک همسرم چه تقصیری دارد که به خاطر دغدغه های فوتبالی من حرص و جوش بخورد.

فراز سی و هشت ساله می تواند تصور کند سی و هشت سال بعد کجاست؟

- اگر عمرم به دنیا باشد حتما جایی هستم که به مردم خدمت می کنم. دوست دارم تا لحظه رسیدن اجل اثرگذار باشم.

وقتی پشت چهارراه بخاری ماشین را روشن می کنی و بنان گوش می دهی و بچه ای پاپتی در سوز سرما اسپند برایت دود می کند، شیشه را پایین می دهی خداوکیلی؟

- بارها با این صحنه ها مواجه شدم. من معتقدم آدمی که دستش به دهانش می رسد حتما باید عصای دست بیچاره ها شود. از آنچه مختص خودم است فاکتور می گیرم، چرا که از ریا متنفرم. همین اندازه بگویم خبر دقیق دارم فرهاد کاظمی که با آبرویش بازی کردند ماهی هفت هشت میلیون تومان خرج مستمندان می کند. خیلی های دیگر هم اینطوری هستند.

راستی به مرگ هم فکر می کنی؟

- زیاد؛ تا به خودمان بیاییم مرگ با ما گودالی را پر می کند. شوخی هم با کشی ندارد.

اینجا باران گرفت، حرفی اگر نمانده تمام کنیم.

- ممنون. من تازه گرم شده بودم.

,