سعید و وحید شیخ زاده، بچه معروف های سابق - اخبار ستاره ها ، اخبار چهره ها ، سلبریتی ها - عکس برادرسعیدشیخ زاده


آکایران :مجله زندگی ایده آل - محمد حسین زاده، مصطفی رفعت: روابط خانوادگی بین هنرمندان همیشه جاذبه خودش را داشته و حتی در سینمای جهان هم وجود این رشته های عاطفی و خونی باعث شده مخاطبان عمومی مدام در پی کشف این رابطه ها باشند. شناسایی برادرهای متعدد در این عرصه هم لذت خودش را دارد. در سینمای جهان برادران هنرمند بسیاری به قله های شهرت رسیده اند که نمونه هایی از این دست را در هنر ایران هم می توان دید.
بنا به گزارش برگزیده ها : سعید و وحید شیخ زاده از جمله این برادرهای هنرمند هستند که از کودکی طعم شیرین شهرت را چشیده و بارها در کارهای مختلفی حضور موفق شان را به رخ کشیده اند. هنوز هم خیلی ها معتقدند فیلم سفر جادویی از بهترین فیلم های کودک است که در سینمای ایران ساخته شده و بازی برادران شیخ زاده با اینکه خیلی کوچک بودند به چشم آمد و آنها بعد از آن فیلم کلی مشهور شدند.  گرچه با ورود به دوره نوجوانی و جوانی آنها را مدتی کمتر در مسیر بازیگری دیده ایم اما هر یک از آنها در مسیر جدید و جداگانه شان توانسته اند روزهای خوبی را با موفقیت پشت سر بگذارند. آنها البته به جز بازیگری هنرهای دیگری هم دارند و در آن کارها نیز به مدارج بالایی دست پیدا کرده اند. با این دو برادر در یک عصر زیبای بهاری به گفت وگو نشستیم تا از ایده آل های آنها در این رابطه برادرانه باخبر شویم.
وحید شیخ زاده , عکس برادرسعیدشیخ زاده

وحید شیخ زاده

برگزیده ها: ، بچه معروف های سابق



برادران مثال زدنی
سعید: من چهار سال از وحید بزرگ تر هستم. به نوعی ما هم برادر و هم رفیق هستیم. کار هیچ وقت رابطه برادری ما را کمرنگ نکرده است. برادری ما اتفاقا شکلی است که رفاقت بسیار بالایی در آن است چون اکثر مواقع تمام اتفاقات زندگی مان با هم است و فکر می کنیم جزو آن دسته از برادرهایی هستیم که همه مثال می زنند و می گویند چقدر برادرهای هماهنگ و جوری هستید. برادر کوچک مان، شایان هم کار عکاسی انجام می دهد. یعنی ما سه نفر فعالیت هنری داریم.
وحید: سعید هم برادر بزرگ من است و هم اینکه در هنر دنباله رو او بودم. همیشه از او کمک می گیرم و صددرصد رویش حساب باز می کنم. در واقع یک جورهایی او را الگوی خودم می دانم.
به جوش آمدن خون هنر
وحید: در آن سال ها کارهای زیادی بازی کردیم و حتی به عنوان یک کودک، بازیگری شغل اصلی ما شده بود. بعد می رسیم به دوره نوجوانی که چهره آدم برمی گردد و عوض می شود. این در حالی است که چنین فردی به جز هنر کاری بلد نیست. حالا سینما شما را پس می زند، تلویزیون شما را نمی خواهد و... . شما باید بروید دنبال کار جدیدی که اصلا شاید نتوانید با آن ارتباط برقرار کنید. داستان ها تازه از اینجا می تواند شروع شود. این موضوع می تواند فوق العاده به زندگی آینده آن کودک لطمه بزند. این فراموشی این تلنگر را به شما می زند که شاید تنها برای راه افتادن کار خودشان سراغ شما می آمدند و حمایتی در کار نیست.
سعید: به هر حال وقتی شما از کودکی وارد دنیای جدید نوجوانی می شوید، این دوره گذار می تواند در تداوم کارتان فاصله بیندازد. هرچند من و وحید خیلی زود دوباره برگشتیم و با چهره جدیدمان در دوره نوجوانی در سریال «بازی پنهان» بازی کردیم.
وحید: عشق به بازیگری یک علاقه ذاتی است و خون ما به شکلی با هنر عجین شده و در جریان است. بعد از بازی پنهان حدود هفت یا هشت سال در تلویزیون کار نمی کردم. شرایطی هم ایجاد شد که دیگر چندان رغبتی به حضور جلوی دوربین نداشتم اما بعد از آن مدت دوری، انگار چیزی خون مرا به جوش می آورد که حتما باید بروم و کار کنم. حس می کردم اگر کار نکنم حالم بد است.
نقطه سر خط
سعید: من و وحید در این سال ها خیلی کارها انجام دادیم. هر دوی ما مدتی بیزینس کردیم. حتی من شخصا مدتی در یک شرکت حمل و نقل بین المللی بودم اما در هر حال باز برگشته ایم به همین فضا. ماجرای همان نقطه سر خط است. اینکه وحید یک آتلیه عکاسی دارد یا من در دوبله هستم یعنی عشق مان را به شکل دیگری دنبال می کنیم چون عشق ما این است که از صبح به نوعی با هنر درگیر باشیم.
وحید: زمانی که مدتی دور از فضای بازیگری بودم، به شدت دلتنگ این کار بودم چون ما با این هنر بار آمدیم. از سن خیلی پایین شروع کردیم و هنگامی که کاری نبود، حس می کردیم چقدر همه چیز بی فایده است.
بچه معروف های خجالتی
وحید: سعید برای من تکمیل کننده چیزهایی بوده که من در زندگی یاد گرفتم. همیشه رفتار سعید را با افراد جامعه می دیدم و این برایم درس بود. همچنین پدرم با تربیت و بینشی که داشت، بسیار در رشد شخصیتی ما تاثیرگذار بود. اتفاقا من و سعید بچه که بودیم، به خاطر آنکه شناخته شده بودیم خیلی خجالت می کشیدیم. مثلا وقتی با اتومبیل پدرم جایی می رفتیم و مردم داخل ماشین را با علاقه نگاه می کردند، احساس شرم داشتیم چون به هر حال آن فضا را به خاطر سن و سال کمی که داشتیم، درست درک نمی کردیم. پدرم حتی گاهی دلخور می شد و به ما توضیح می داد که باید با مردم مراوده درستی داشت و مردم دار باشید و همیشه می گفت شما هرچه دارید از مردم است. از طرفی رفتار سعید را هم در این سال ها دیدم و قطعا چون دنباله رو کارهای او بودم، مانند او شدم. ما واقعا مردم را از خودمان می دانیم و همیشه تشویق شان باعث پیشرفت ما شده است.
سعید: به نظرم چیزی به اسم غرور وجود ندارد. اصلا مگر همه ما در این وادی چه کاری انجام می دهیم؟ من همیشه با دیدن کارهای اسپیلبرگ به خودم می گویم اگر چیزی به نام غرور وجود دارد این آدم باید به خاطر آن شهرت و کارهای عظیمی که ساخته، بترکد. شما اگر مغرور باشید هیچ اتفاق خوبی در زندگی تان رخ نمی دهد. حقیقت ماجرا این است که در هر رشته و کاری همیشه یکسری آدم جلوی ما هستند.
وحید: به خصوص در هنر که انتها ندارد و هرچه جلوتر می روید، می بینید به هیچ چیزی نرسیده اید.
دلخوری با چاشنی توقع
سعید: من بعد از انجام فیلم سفر جادویی و دیدنش در سینما برای اولین بار حس کردم چقدر خوب است آدم فیلمی به این خوبی بازی کند. آن فیلم باعث شد به کاری که می کنم، علاقه مند شوم. گرچه به نظرم کار هنر این طوری است که گاهی هم پیش می آید از آن دلخور می شوی همان طور که گاهی برایت شیرین است.
وحید: به نوعی شاید من بیشتر از سعید این دلخوری ها را داشته باشم چون در برهه ای اصلا فاصله هم گرفتم. البته شاید توقع خودم زیاد بود.
استعدادهای حامی نگاتیو
سعید: سال گذشته تعدادی از کارهایی را در جشنواره اصفهان دیدم که بچه های مختلفی بازی کرده و چقدر هم بااستعداد بودند. احساس می کردم چقدر خوب سینما را می شناختند. اصولا در سینما بچه ها را بسیار دست کم می گیرند. در حالی که نباید این گونه باشد. بچه هایی که بازی می کنند خیلی باشعور هستند. نورپردازی، پلان، حرکت دوربین و. . . را به خوبی می فهمند.
وحید: این تعریف نیست؛ یک واقعیت است. الان همه چیز دیجیتالی شده و شما اگر صد برداشت هم اشتباه کنید، اشکالی ندارد اما آن زمان یک اشتباه یعنی سوزاندن نگاتیو و این موضوع یعنی با تمام وجود دل به کار دادن. یعنی اگر آن زمان دنبال ما می آمدند برای این بود که می دانستند کار را بلدیم و نگاتیو نمی سوزانیم. این خودش یک گزینه قابل توجه برای انتخاب ما بود.
سعید: راستش ما آنقدر آن زمان پیشنهاد کار داشتیم و در پروژه های مختلف بودیم که نمی رسیدیم برویم بعضی کارها را بازی کنیم.
وحید ترمیناتور و سعید کامرون
سعید: سلیقه فیلم دیدن من و وحید با هم کمی فرق دارد. تنها فیلم مشترکی که هر دو دوستش داشتیم ترمیناتور2 بود. یک نسخه «وی اچ اس» آن را داشتیم که آنقدر آن را دیدیم کلا دیگر برفک نشان می داد. این علاقه به حدی بود که با هم یک فیلم کوتاه به نام ترمیناتور داشتیم که وحید نقش ترمیناتور را داشت. فیلم جالبی بود و حتی یک بخش هایی از ماجرا شبیه داستان فیلم اصلی بود.
وحید: ترمیناتور جزء معدود کارهای تخیلی بود که دوست دارم چون واقعا استثناست اما کارهای پرخرج و اکشن را خیلی دوست دارم.
سعید: وحید همچنان بخشی از آن حال و هوای عشق به فیلم های پرهزینه را دارد اما من یک مقدار رو آورده ام به سبک های آرام تر. برای مثال فیلمی مثل کاپیتان آمریکا را نمی توانم تحمل کنم.
همراهی ضرب و گیتار
وحید: من هم گیتار می زنم. کمی پیانو بلدم. البته یک ساز ملودیکا از سعید به من رسیده که آن را می نوازم. ضرب هم می زنم.
سعید: گاهی من گیتار می زنم و وحید با ضرب من را همراهی می کند. البته بگویم وحید در حرفه ای نگاه کردن به موسیقی از من جلوتر رفت. او حتی با یکی از دوستان آهنگسازش آلبومی را آماده کرد که نمی دانم چرا آن را منتشر نکردند.
سنسور فعال هنر
سعید: یک سنسوری در وجود بعضی آدم ها هست که هر زمان آلارم می دهد و به او می گوید که این کار را بکن چون می توانی. این سنسور در من و وحید فعال است. به همین خاطر از تجربه های مختلف استقبال   می کنیم.
وحید: بخشی هم برمی گردد به پدرمان چون پدرمان از نوجوانی به هنر و سینما علاقه داشت. اتفاقا پدرمان هم صدای خوبی دارد و دوست داشت این چیزها را در سعید ارتقا دهد. سعید هم ناخودآگاه از سن کم به این مسیر علاقه نشان داد و بعد هم من طبیعتا پیرو پدر و سعید شدم. این علاقه همیشگی است. کما اینکه فکر می کنم سعید جزو معدود آدم هایی است که در همه زمینه های هنری دستی بر آتش دارد و جزو خوب های آن است.
شیک و تمیز مانند دوبله
سعید: در ابتدا ما صدای خوبی نداشتیم و بعدها آن را پرورش دادیم. من آن سال ها بچه بودم که بازی می کردم و باید جای خودم حرف می زدم. توانایی سینک کردن و درآوردن آن حس و حال را داشتم؛ همین کمک کرد اما جلو که رفتیم هم من و هم وحید جای بچه بازیگرهای دیگر صحبت کردیم. همان مساله مرا خیلی علاقه مند کرد. ضمن آنکه معتقدم دوبله کار تمیزتری نسبت به بازیگری است. شما شیک می روید سر استودیو و مشکلی نیست اما فرض کنید کارهای تاریخی را مثلا در شهرک سینمایی بازی می کردیم حتی جای مناسبی برای نشستن و استراحت ندارد.
وحید: آن زمان صدا سر صحنه نبود و من همیشه جای خودم صحبت می کردم. بعد از آن بزرگانی چون جلال مقامی، خسرو خسروشاهی و سعید مظفری خیلی تشویقم کردند. در کارهای مختلف صحبت کردم اما بعد مصادف شد با زمان اتمام درسم که فاصله گرفتم. بعد هم تصمیم گرفتم کار تصویر را ادامه بدهم.
طعم شهرت در کودکی
سعید: صددرصد فضای شهرت در دوبله کمتر از بازیگری است. خیلی سال طول می کشد صدای شما تبدیل به صدایی شود که عموم مردم آن را بشناسند. صدای مرا بعد از این همه سال می شناسند. راستش برایم خیلی جذاب تر است که مرا از روی صدایم شناسایی کنند. خب چهره من برای مردم آشناست اما وقتی مثلا در سوپرمارکت می گویم آقا نوشابه دارید و بعد طرف برمی گردد و می گوید اِ این صدا!! این خیلی لذتبخش است. من با خودم کنار آمده ام. مگر قرار است همه سوپراستار شوند. یکی علاقه دارد سازی را بنوازد خیلی هم خوب می نوازد اما خیلی ها او را نمی شناسند. بخشی از لذت کار درونی است. قرار نیست که همه کار را برای شهرت انجام بدهیم.
وحید: اینکه شما را بشناسند و دوست دارند مهم است اما صرف شناخته شدن از سوی مردم جاذبه ای برای من ندارد. من و سعید این مسایل را در کودکی تجربه کردیم؛ مثلا خیلی ها سعید را با تیپ کارتونی «تابالوگا» می شناسند. این یعنی مخاطب عام هم به دوبله اهمیت می دهد.
سعید: البته جاذبه شهرت سر جای خودش هست چون دوست دارید که شما و کارتان را بشناسند اما نه اینکه یک اصل باشد. شاید حضورمان از کودکی و شناخته شدن در آن برهه آن تجربه عطش و میل به دیده شدن را در ما کاهش داد.
وحید: اما تشنه کار خوب هستیم. من دوست دارم فیلمی را بازی کنم که واقعا مورد علاقه ام است.
بیوگرافی وحید شیخ زاده , وحید شیخ زاده وهمسرش

عکس برادرسعیدشیخ زاده



آخرین فیلم مشترک
سعید: سریال شیخ مفید آخرین کار مشترکی بود که با هم بازی داشتیم. بعد از آن وحید کار کرد اما من در آن برهه نوجوانی دیگر کاری انجام ندادم. بعد از آن بازی پنهان را با هم کار کردیم. کلا من و وحید سه کار مشترک داریم؛ شیخ مفید، بازی پنهان و آبادانی ها که اولین فیلمی بود که وحید بازی کرد و بسیار هم فیلم تحسین شده ای بود.
وحید: نقش من آنجا خیلی کم بود اما برای شروع کار افتخار بزرگی بود. کار با کیانوش عیاری خیلی خوب بود.
سعید: این خیلی اتفاق مهمی بود که وحید بعد از آن در فیلم بعدی آقای عیاری به نام شاخ گاو که بسیار قابل توجه بود، نقش اصلی کار را داشت.
اشتباه برای درج در پرونده
وحید: دلم می خواهد به زودی سینما را تجربه کنم و از آن لذت ببرم چون واقعا برایم مقدس است و آن حس را در تله فیلم ندارم. به نظرم تله فیلم ها به نوعی به سینما ضربه زدند و حتی باعث ریزش مخاطب تلویزیون شدند.
سعید: من خیلی برایم مهم است که چه نقشی در چه کاری به من پیشنهاد شود. در سال هایی که تله فیلم ها رواج داشت، تنها دو کار انجام دادم که نه تنها نقش اصلی داشتم بلکه سازندگانش دوستانم بودند.
وحید: من هم اگر مجبور نبودم خیلی از آن کارها را بازی نمی کردم چون مورد علاقه ام نیست. کارهایی مانند «لباسی برای خدمتکار» ساخته هادی شریعتی یا «آخرین اخطار» ساخته پوریا جاویدپور را خیلی دوست داشتم اما با کلیت تله فیلم موافق نیستم. بهتر است تمام هزینه های آنها صرف یک سریال خوب و درجه یک شود.
سعید: به نظرم پرونده کاری آدم مهم است و برای پرکردنش نباید عجله کرد. من معتقدم باید رزومه ای داشت که به آن افتخار کرد هرچند حتی خود من هم کارهایی دارم که بعدها متوجه شدم ای کاش آنها را انجام نمی دادم.
سلسله مراتبی به نام احترام
وحید: ارتباط سعید با پدرم بسیار نزدیک تر از ماهاست و به همین خاطر حتی خواسته های پدرمان را او به ما منتقل می کند تا ما مجری خوبی باشیم که آن مسایل را انجام بدهیم. شاید آنقدری که با سعید راحت هستیم، با پدرمان نیستیم که از او کمک بخواهیم.
سعید: رابطه همه ما با هم در خانه به شکل بسیار دوستانه ای است. البته فاصله سنی که بین ما وجود دارد، فاصله تعارفی و احترام لازم را می گذارد چون به هر حال یک فرد 36 ساله نمی تواند آنقدر با یک فرد 20 ساله مراوده یکسان داشته باشد.
وحید: شایان، برادر کوچک و آخر ماست که عکاسی می کند. او ارتباط صمیمانه تری با نوید دارد که کمی از او بزرگ تر است و راحت تر می تواند احساسش را به او انتقال بدهد؛ مثلا اگر قرار است چیز خاصی گفته شود او به نوید می گوید، من از نوید می شنوم و به سعید انتقال می دهم. به نوعی سلسله مراتب حفظ شده است. کاملا همه ما معتقدیم که پرده هایی در رابطه حتی برادرها وجود دارد که نباید دریده شود و احترام به یکدیگر از واجب ترین مسایلی است که در زندگی سرمشق خودمان قرار دادیم. خدا را شکر در این رفاقت و شوخی، احترام همه ما سر جای خود محفوظ است.
اول سعید، بعد وحید
سعید: من اولین عضو خانواده بودم که وارد عرصه هنر شدم.
وحید: ورود من زمانی شکل گرفت که سن بسیار کمی داشتم و اصلا درک درستی از مقوله هنر نداشتم اما از یک جایی به بعد تشویق های پدرم و سعید باعث شد به این مسیر کشیده شوم اما بعد از اولین کار حرفه ای بسیار علاقه مند شدم و آن را جدی دنبال کردم.
سعید: برادر بودن ما و حضور دونفری در عرصه بازیگری در آن سال ها خودش یک حسن بود. شما یک بچه تک را در نظر بگیرید که وقتی بازی می کند، مدام عکسش این طرف و آن طرف هست، مصاحبه می کند، همه او را می شناسند، مدام پیشنهاد کار دارد و. . . بعد یک دفعه دیگر کار به او نمی دهند. در آن شرایط بد حتی همدلی ندارد که ناراحتی خود را با او در میان بگذارد اما من و وحید همدیگر را داشتیم. کاری هم که نبود، خودمان با هم فیلم می ساختیم. من می ساختم و وحید بازی می کرد. ما همیشه مشغول این کارهای هنری بودیم.
تغییر در مسیر درست تر
سعید: من معتقدم همه ما باید روش زندگی مان را درست انتخاب کنیم. فکر می کنم یکی از اشکالات اساسی بین هنرمندان این بود که بعضی های شان گاهی خیلی اصرار به دنبال کردن آن مسیری دارند که در آن قرار گرفته اند در حالی که شاید در زمانی یا برهه ای متعلق به آن حیطه باشید اما بعد حصارها و چارچوب هایی هست که اجازه نمی دهد شما حتما در آن مسیر ادامه بدهید. در حالی که انتخاب ها و مسیرهای دیگری هم هست که می تواند به شما کمک کند تا حتی در آن حیطه های دیگر خیلی هم پیشرفت کنید؛ مثلا کلینت ایستوود برای خودش سلطانی در بازیگری بود که شاید در تانزانیا هم برای دیدنش بلیت می خریدند و به سینما می رفتند اما این آدم بعد از مدتی سراغ کارگردانی رفت. درست است که گاهی کارهایی را بازی می کند اما حالا کارگردانی اش فراتر از بازیگری اوست.

بیوگرافی وحید شیخ زاده , وحید شیخ زاده وهمسرش