نظریه پنج عاملی شخصیت - تعریف شخصیت از نظر کاستا و مک کری

نظریه پنج عاملی شخصیت  
 
●پایه های تجربی ومفهومی نظریه پنج عاملی
مدل پنج عاملی(FFM) شخصیت یک نتیجه گیری تجربی درباره متغیرهای صفات شخصیت می باشد. بر اساس این مدل ، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیل شده است که عبارتند از نورزگرایی ( N ) ، برون گرایی (E ) ، گشودگی (O) ، همسازی (A) ، و وظیفه شناسی (C ) . این پنج عامل نه تنها در مقیاسهای رتبه ای همسالان (تیوبس و کریستال ۱۹۹۲/۱۹۶۱) وجود دارند... 

تعریف شخصیت از نظر کاستا و مک کری

تعریف شخصیت از نظر کاستا و مک کری

در ویژگیهای توصیفی (سوسیر ،۱۹۹۷) ، در پرسشنامه اندازه گیری نیازها و انگیزشها (کاستا و مک کری ،۱۹۹۸)، در مقیاسهای تخصصی Q-set کالیفرنیا (لینیگ ۱۹۹۴) و در مجموعه علایم اختلالات شخصیت (کلارک و لیوسلی ،۱۹۹۴ ) بیشتر روانشناسان واژه شخصیت را آن چیزی معنی کردند که توسط مدل پنج عاملی خلاصه شده است . این مدل سودمندی زیادی در زمینه وحدت بخشی وانسجام بخشیدن به مفاهیم و اندازه گیریهای گوناگون داشته است .
تحقیقاتی که با مدل پنج عاملی (FFM) مرتبط میشوند، جمعیتهای گوناگون را در بر میگیرد، (مک کری ،کوستا ، وهمکاران ۱۹۹۸ ) و غالباً دوره های متعدد زندگی را تحت پوشش قرار می دهند (کاستا ومک کری ،۱۹۹۲). همچنانکه کارلسون (۱۹۸۴ ) پیش بینی کرده بود. از این راهبردهای تحقیقی گوناگون، نتیجه های مهمی بدست آمده است. بنا بر این یافته ها مدل پنج عاملی (FFM) همانند " درخت کریسمسی می باشد که پایایی ، اعتبار ، تغییرناپذیری در بین فرهنگ ها و سودمندی در پیش بینی، تزئینات زیبای آن هستند.(کاستا و مک کری ، ۱۹۹۳، ص ۳۰۲)

●نظریه صفات و مدل پنج عاملی (FFM)

اگر چه مدل پنج عاملی(FFM) یک نظریه شخصیت نیست ، مک کری و جان (۱۹۹۲) اصول اساسی نظریه صفات را تایید کردند، که افراد میتوانند با الگوهای نسبتاً بادوام از افکار ، احساسات و اعمال مشخص شوند. و صفات می توانند به طور کمی ارزیابی شوند . هزاران مطالعه شخصیت اندازه گیریهای FFM و وجود صفات شخصیت راتایید می کنند.
ابعاد پنج گانه ای که به کمک تحلیل عاملی بدست آمده اند ، هیچ چشم انداز نظری خاصی را نشان نمی دهند و در واقع بیش از آنکه جایگزینی برای نظریات پیشین باشند، چهارچوبی برای تلفیق و یکپارچه سازی نظامهای مختلف توصیف شخصیت فراهم می کنند . بدین شکل این طبقه بندی صفات می تواند نقطهٔ آغازی برای جمع آوری داده ها و نظریه پردازی در باب شخصیت باشد. یک نظریه، با سازمان دادن به داده ها و یافته ها داستانی منسجم بیان می کند و از این راه به تبیین برخی پدیده ها می پردازد .
روانشناسان مختلف رویکردهای متعددی در رابطه با پنج عامل بزرگ و مولفه های آنها اتخاذ کرده اند. برای مثال طرفداران نظریهٔ تحلیلی- اجتماعی مانند هوگان ( ۱۹۹۶ ) معتقدند که صفات شخصیت ساختارهایی عصب- روانشناختی در انسان ها نیستند، بلکه " مقولاتی هستند که افراد برای ارزیابی یکدیگر بکار می برند و میزان منزلت و مقبولیت فرد نزد دیگران را آشکار می سازند " . به نظر هوگان پاسخ های اشخاص به پرسشنامه های شخصیت ، نه توصیفاتی حقیقی از خود که نوعی استراتژی معرفی خود هستند. یا طرفداران نظریات بین شخصی بویژه ویگینز و ترپنل به تبعیت از سالیوان معتقدند که جایگاه شخصیت نه در افراد، بلکه در الگوهای روابط بین شخصی قرار دارد. این نظریات در حقیقت واکنشی بودند به افراط کاری هایی که در نظریات صفات در دههٔ ۱۹۷۰ بوجود آمد. در مقابل، به اعتقاد مک کرا و جان ( ۱۹۹۲ )، اگرچه مدل پنج عاملی نظریه ای درباب شخصیت نیست اما بطور تلویحی بر نظریهٔ صفات مبتنی ست . بنا بر نظریهٔ صفات، افراد را می توان در قالب الگوهای نسبتاً پایدار تفکر، احساس، و اعمال توصیف نمود و آنها را در قالب برخی صفات که نوعی ثبات بین موقعیتی دارند، اندازه گیری نمود. در نتیجه آنها این ادعای کلدبرگ و ساوسیر (۱۹۹۶) که: " رویکرد لغوی ما شکلی از نظریه ی صفات نیست." و کم ارزش دانستن دیدگاه صفات از سوی نزدیکترین روانشناسان به مدل پنج عاملی را عجیب می دانند. این روانشناسان تنها به سطح فنوتیپ شخصیت توجه می کنند و حتی این فرض را نمی پذیرند که صفات شخصیت به ویژگی های پایدار در طول زمان اشاره دارند( مک کرا و کاستا ، ۱۹۹۹ ).
به نظر کاستا و مک کرا نظریه های فوق تا حدی تنگ نظرانه اند زیرا با توجه به شواهد مربوط به ارثی بودن صفات شخصیت می توانیم نوعی ثبات و ساختار زیستی و در نتیجه نقشی علی برای آنها قائل شویم. همین امر اساس تفاوت رویکرد آنها با سایر رویکرد ها به پنج عامل است. نظریهٔ آنها با تکیه بر یافته هایی که ارثی بودن عامل ها را نشان می دهند و از وجود زیربنای زیستی برای آنها حکایت دارند، نتیجه می گیرد که این عوامل باید از ساختارها و فرایند هایی زیستی مانند موقعیت خاص ژنها، برخی مناطق مغزی ( مثلاً بادام ه )، برخی انتقال دهنده های عصبی، هورمون ها و غیره سرچشمه گرفته باشند. از این لحاظ است که دیگر عبارتی مانند " پل دوست دارد به مهمانی برود زیرا فردی برون گراست "، صرفاً توصیفی از رفتار او نمی باشد، بلکه حاکی از ساختارها و فرایند هایی زیستی است که رفتار او را جهت داده اند و باید کشف شوند (جان و سریواستاوا، ۱۹۹۹). 
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:برگزیده ها


,