معمای جنایت در بزرگراه پیچیده‌تر شد


نظریه پزشکی قانونی در ارتباط با زمان جنایت بزرگراه باکری، معمای قتل زن جوان را پیچیده‌تر کرد.

 به گزارش جام‌جم، مرد 26 ساله که مهدی نام دارد متهم است زنی جوان را که همکار همسرش بود، با ضربه‌های مرگبار چاقو در یکی از روزهای اسفند سال گذشته به قتل رسانده و جسد او را میان شمشادهای بزرگراه باکری پایتخت انداخته است.

 

دیروز متهم به قتل و شوهر سابق مقتول برای ادامه تحقیقات به شعبه ششم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شدند.

 

شوهر سابق مقتول همچنان مدعی بود در جنایت نقشی نداشته است. این در حالی است که عامل جنایت در تحقیقات به قتل زن جوان اعتراف کرد و گفت از مقتول پول گرفته بوده تا او را نزد رمال برده و برایش نسخه خوشبختی بگیرد که این کار را نکرده و بعد او را کشته است. وی شب حادثه شیشه مصرف کرده بود.

 

با توجه به این که مهدی مدعی بود شامگاه 15 اسفند سال گذشته مرتکب قتل شده، نظریه اولیه پزشکی قانونی نشان می‌داد زن جوان 22 یا 23 اسفند به قتل رسیده است.

 

بنابراین احتمال این که مقتول ابتدا ربوده شده و بعد به قتل رسیده باشد قوت گرفت و تحقیقات ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران وارد مرحله جدیدی شد .

 

زندگی‌ام با جنایت سوخت

فقط 26 بهار از زندگی‌اش گذشته است . بشدت وحشت‌زده است. باورش نمی‌شود یک ماه بعد از شروع زندگی مشترک با همسرش، دستش به خون زنی جوان آلوده شود.

 

چطور با مقتول آشنا شدی؟

من سال‌ها شیشه مصرف می‌کردم تا این که اعتیادم را کنار گذاشتم. با دختر یکی از اقوام‌مان که در یک آزمایشگاه کار می‌کرد، یک ماه پیش ازدواج کردم. چند بار در جریان رفت و آمد به محل کار همسرم با مقتول آشنا شدم و پی بردم با شوهرش اختلاف دارد. می‌خواستم مشکل آنها حل شود که نشد. از او پول گرفتم تا نسخه خوشبختی برایش بیاورم که نشد. پولش را می‌خواست و مرا تهدید می‌کرد ماجرا را به همسرم می‌گوید.

 

از شب جنایت بگو؟

آن شب دوباره شیشه مصرف کرده بودم. چون خانه پدرم حوالی بزرگراه باکری بود ازاو خواستم بیاید همان طرف. قبول کرد و ساعت 23 با آژانس آمد. جر و بحثمان شد. به همسرم فحش می‌داد. عصبانی شدم، هلش دادم که زمین افتاد. چاقو را از جیبم بیرون آوردم وفقط ضربه زدم، جسد را همانجا میان شمشادها انداختم. چند شب متوالی باران آمد و جسد همان جا بود. در آن یک هفته جسد پیدا نشد. ربایشی در کار نبود. من فقط او را در اوج عصبانیت کشتم.

 

پشیمانی؟

خیلی. زندگی‌ام را از روی عصبانیت سوزاندم. من زنی را کشتم و جز اعدام و طناب دار چیزی دیگر در انتظارم نیست.