پرسش‌هایی صریح از آقای علم‌الهدی


اخبارسیاسی ,خبرهای  سیاسی ,موسوی

 

موسوی، سیدعبدالجواد - این یادداشت را سال ۹۱ نوشتم. به مناسبت زلزله‌ای که در آذربایجان آمد و گروهی از روحانیون درست مثل حالا این اتفاق طبیعی را زاییده گناهان مردم برشمردند. چند روز پیش که در اطراف مشهد زلزله ای رخ داد و خسارت چندانی به مشهد وارد نشد و آقای علم‌الهدی از عنایات خاصه امام رضا به مردم مشهد سخن گفتند یاد این یادداشت افتادم.

 

برای من که کودکی و نوجوانی ام در مشهد گذشته است عنایت آن امام عزیز کاملا قابل درک و ملموس است اما اگر زلزله کل مشهد را با خاک یکسان می کرد بازهم در کرامت و بزرگی آن امام ذره ای به خود تردید راه نمی دادم. پیوند زدن اموری از این دست با مفاهیم قدسی جز آن که جاده سکولاریزم را هموارتر کند و پای اعتقادات دینی و معنوی مردم را سست کند حاصل دیگری در بر نخواهد داشت. می خواستم در پاسخ به آقای علم الهدی و نظایر او به تفصیل چیزی بنویسم که دیدم پیشتر نوشته ام و حرف تازه ای برای گفتن ندارم. و اصلا یکی از مصیبت های تاریخی ما این است که مسائلمان هیچ گاه کهنه نمی شوند. از زمان فردوسی بزرگ که فرموده بود: هنر خوار شد جادویی ارجمند، ظاهرا نه خانی اومده نه خانی رفته. پس اگر سخنان آقای علم الهدی را شنیده اید شنیدن این حرف ها شاید خالی از لطف نباشد.

 

دوستی پای یکی از یادداشت‌هایی که در خبرآنلاین منتشر می‌کنم، نوشته بود: موسوی هنری ندارد جز اینکه حرف‌هایی را که مردم در تاکسی و مترو و بی‌آر‌تی و صف گوشت و مرغ و نان می‌زنند تکرار می‌کند و در روزنامه و سایت و مجله منتشر می‌کند..

 

دیدم حرف بی‌ربطی نیست. منتها احتمالاً دوست عزیز بنده این حرف را به قصد تحقیر و تخفیف صاحب این قلم گفته بود، ولی من در این کار عیب و ایرادی نمی‌بینم. اگر آن بندگان خدا می‌توانستند این حرف‌ها را منتشر کنند حتماً این کار را می‌کردند، اما چون این کار برایشان میسر نیست مجبورند به همان پرسش‌ها و نک و نال‌ها و غرزدن‌های شفاهی بسنده کنند. بگذار به بنده بگویند عوام. به هر حال عوام‌الناس هم جزء همین مردمند دیگر، نیستند؟ چطور تا پای رای‌دادن و حماسه‌آفرینی‌های مکرر پیش می‌آید همین عوام‌الناس می‌شوند هوشیارترین و فهمیده‌ترین خلق خدا که دانستن جزء حقوق اولیه آنهاست، اما همین که خرمان از پل گذشت ما می‌شویم خواص و آنهایی که از گرده‌شان رفته‌ایم بالا و بر مسند قدرت تکیه زده‌ایم می‌شوند عوام؟ نه اینکه من به تقسیم‌بندی عام و خاص قائل نیستم. اتفاقاً در این باره حرف هم زیاد دارم اما نحوه تقسیم‌بندی رایج را از بیخ و بن قبول ندارم و حتی معتقدم بسیاری از اینها که ادای خواص را درمی‌آورند خود در زمره «عوام کاالانعام بل‌هم اضل» قرار دارند.

 

این بحث را بگذاریم برای یک وقت دیگر که حسابی جای کار دارد. و اما موضوعی که می‌خواهم طرح کنم از همان دست موضوعاتی است که مردم کوچه و خیابان بسیار درباره آن سخن می‌گویند لکن در رسانه‌های ما -رسانه‌های نیمه‌خصوصی را عرض می‌کنم، چرا که ما اصلاً چیزی به نام رسانه خصوصی نداریم، رسانه‌های رسمی هم که تکلیف‌شان مشخص است- هیچ بازتابی ندارد. علت عدم بازتاب موضوعی که می‌خواهم از آن سخن بگویم کاملاً مشخص است. موضوع، موضوعی ظریف و حساس است و به باورها و اعتقادات دینی ما مربوط می‌شود، هم از این رو رسانه‌های نیمه‌مستقل از ترس آنکه سخنانشان با سوءتفاهم همراه نشود، ترجیح می‌دهند به آن نپردازند. حق هم با رسانه‌هاست. فضای پر از سوءتفاهم و بیمار و سیاست‌زده اطراف ما اجازه نمی‌دهد دغدغه‌ها و پرسش‌های اصیل طرح شوند. وقتی شخصیتی در مقام و مرتبه آقای علی‌اکبر ناطق‌نوری با آن سابقه و با این جایگاهی که امروز دارد متهم به ضدیت با ارزش‌ها و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس می‌شود، آدم‌های لاابالی و زندیقی مثل من که جای خود داریم. چه باید کرد؟ عقل داشته باشیم باید به تاسی از بابای اهل معرفت در چنین روزگاری عزلت پیشه کنیم و بگوییم: نشینم تا دگر دوران بگردد. اما ما کجا و اهل معرفت کجا، اصلاً... اَه. حالم از خودم به هم خورد. این همه مقدمه‌چینی و صغرا و کبرا چیدن برای چه؟ مگر می‌خواهم چه بگویم؟ خودم هم کم‌کم دارد باورم می‌شود جدی‌جدی حرفی که می‌خواهم بزنم چیزی است در حد کفر و زندقه. نخیر آقاجان! مساله خیلی ساده‌تر از این حرف‌هاست. طبق معمول مواقعی که این مرز پرگهر دچار بلایای طبیعی می‌شود عده‌ای از روحانیت محترم در محافل رسمی و غیررسمی به صراحت دلیل وقوع این حوادث را ارتکاب گناهان صغیره و کبیره خوانده‌اند. همین! آری، همین! من کارشناس امور دینی نیستم که بخواهم درباره آنچه برخی از روحانیون محترم اظهار می‌کنند اظهار لحیه کنم. منتها درباره آنچه می‌شنوم پرسش‌های بسیاری دارم. با این توضیح که این پرسش‌ها فقط پرسش‌های من نیست. بسیاری از مردم کوچه و بازار نیز همین‌ها را می‌گویند. البته اگر بگویند مگر تو وکیل و وصی مردمی یا آنها که این سوال‌ها را طرح می‌کنند مشتی مزدور و وابسته به استکبار جهانی‌اند که قصد شبهه‌افکنی در اعتقادات بنیادین مردم را دارند،

 

من هیچ چیزی برای دفاع ندارم و کاملاً حق را به دوستان می‌دهم. با این حال پرسش‌های من، همچنان به قوت خود باقی است. من از اعتباری که نزد دوستان خود دارم استفاده می‌کنم و این پرسش‌ها را که کاملاً شخصی است و هیچ دردی از دین و دنیای مردم دوا نخواهد کرد، طرح می‌کنم. امیدوارم یکی از بزرگان التفات بفرمایند و با پاسخ‌های عالمانه خود این حقیر گم‌کرده‌‌راه را، از ضلالت و گمراهی نجات دهند و به راه راست هدایت فرمایند. بزرگواران! اول آنکه اگر حقیقتاً زلزله بر اثر گناهان بسیار -فی‌المثل بی‌حجابی- رخ می‌دهد، چرا در دیگر نقاط دنیا این بلای آسمانی نازل نمی‌شود؟ آیا مردم ایران اسلامی نسبت به بسیاری از دیگر نقاط دنیا گناهکارترند؟ اگر این طور باشد و فی‌المثل بر اثر بی‌حجابی یا فسق و فجوری که مراد آقایان است زلزله می‌آید چرا در «لاس‌وگاس» که بام تا شام قمار می‌کنند و شراب می‌نوشند و به قول عبیدزاکانی به امر خیر مشغولند زلزله نمی‌آید؟ اگر معیار حجاب باشد که هر نیم‌ساعت یک بار باید در جزیره لختی‌ها زلزله و سیل و توفان و صاعقه بر سر مردم آوار شود، پس چرا نمی‌شود؟! اصلاً حالا که مردم آذربایجان آنقدر فاسق‌اند که خداوند تبارک و تعالی آنها را مستحق چنین کیفری دیده، چرا باید به آنها کمک کنیم؟ چرا باید به آنها خون بدهیم؟ اصلاً چرا رهبر انقلاب به مناطق زلزله‌زده رفتند؟ کسی که مورد قهر خداوند واقع شده چرا باید مورد لطف و مهربانی بنده خدا قرار بگیرد؟ شما چطور توقع دارید خانواده داغدیده بندگان خدایی که زیر آوار مانده‌اند با شنیدن چنین سخنانی به شما و آنچه شما مبلغ آنید میل و رغبت پیدا کنند؟ مگر همین زلزله و البته به مراتب شدیدتر از آنچه در ایران رخ می‌دهد بارها و بارها در ژاپن اتفاق نمی‌افتد، پس چرا در آنجا خداوند موفق به کیفر بندگان گناهکارش نمی‌شود؟ آیا ژاپنی‌ها توانسته‌اند با عقلشان بر قهر و غضب خدا غلبه کنند؟ اگر این طور باشد آیا خدا همان خدایی است که ما او را قادر متعال می‌خوانیم؟ اصلاً چرا مانور زلزله برگزار می‌کنیم؟ چرا به نوسازی و مقاوم‌سازی خانه‌هایمان می‌پردازیم؟ اگر ما آنقدر گناهکاریم که خداوند عذابی همانند زلزله را برایمان تدارک دیده، چرا باید از عذابش گریزان باشیم؟ آیا این خود نوعی گناه کبیره نیست؟ هم گناه کنی و هم بخواهی کاری کنی که خدا زورش به تو نرسد؟ مقاوم‌سازی در برابر خطر احتمالی زلزله معنایی جز این دارد؟

 

آیا هیچ‌کدام از بزرگانی که خیلی راحت در تلویزیون حاضر می‌شوند و خطاب به مردم داغدیده‌ای که عزیزانشان را در حادثه زلزله از دست داده‌اند، می‌گویند اینها عذاب الهی است، حاضرند دیگران هنگامی که آنها سوگوار و داغدار عزیزان‌شان‌اند با آنها این گونه سخن بگویند؟ اگر زلزله «حق» است آیا این عزیزان حاضرند در خانه‌هایی که مقاوم نیستند و در مقابل زلزله آسیب‌پذیرند، حتی یک شب را به صبح برسانند؟ اگر هر بلایی را قرار باشد به حضرت حق نسبت بدهیم چرا حمله دیکتاتور دیوانه بعثی را به ایران به عذاب الهی تعبیر نکردیم؟ اتفاقاً توجیه هم داشت. می‌‌گفتیم جنوب ایران که قبل از انقلاب بندر آزاد بوده و محل رفت و آمد خارجی‌ها، و بساط عیش و طرب هم در آن برپا بوده، حالا دارد کفاره گناهانش را پس می‌دهد. مگر همین خزعبلات را چنگیز بر سر منبر نیشابوریان نگفت؟ او وقتی بر مردم نیشابور غلبه کرد خطاب به مردمی که شانس آورده بودند و از حمله مغول جان به در برده بودند، گفت: ببینید چه گناهی کرده‌اید که خداوند همچو منی را بر شما غالب کرد. چنگیز آدم باهوشی بود و می‌دانست با که می‌گوید و چه می‌گوید. و این فقط سخن او نبود. بسیاری از بزرگان آن روزگار با همین استدلال اشعری‌پسند ظلم و جوری را که از سوی دار و دسته خونریز چنگیز بر آنان می‌رفت توجیه می‌کردند. البته ما زیادی زرنگیم. یعنی به همین استدلال هم پایبند نیستیم، آنجا که به نفعمان نیست اصلاً نامی از خدا و پیغمبر به میان نمی‌آرویم اما همین که قرار است مورد پرسش و مواخذه قرار بگیریم از کیسه خدا و رسولش خرج می‌کنیم. با طرح این سوالات و این حرف‌ها نمی‌خواهم خدای ناکرده بگویم زلزله اتفاقی است که خارج از دایره اراده حضرت حق صورت می‌گیرد. اتفاقاً من در مقام پیروی از شاعران و حکیمان دل‌آگاه این سرزمین معتقدم: اگر تیغ عالم بجنبد ز جای/ نبرد رگی تا نخواهد خدای

 

از جنبش برگ یک درخت تا انفجار بمب اتمی، همه و همه در ید اراده آن یگانه بی‌چند و چون است. اما آنکه خداوندگار زلزله و سیل و توفان و صاعقه است خداوندگار عقل هم هست. والله از اینکه بخواهم به آیه‌ای یا روایتی استناد کنم خجالت می‌کشم. من سیاه‌نامه و این حرف‌ها؟! اما چه کنم؟ وقتی به نام خدا و رسول خدا ترویج بی‌عقلی می‌شود من دیوانه که خود مظهر بی‌خردی‌ام چه کنم؟ یا رسول‌الله مرا ببخش! از ابن عباس روایت شده که پیامبر صل‌الله علیه و آله و سلم فرموده است: «هرچیزی را وسیله و ساز و برگی است، وسیله و ساز و برگ مومن خرد اوست. و هر چیزی را مرکوبی است و مرکوب آدمی عقل اوست. و هرچیزی را ستون و پایه‌ای است و ستون و پایه دین عقل است. و هر قومی را مقصدی است و مقصد عابدان عقل است. و هر قومی را سرپرستی است و سرپرست عابدان عقل است. و هر بازرگانی را سرمایه‌ای است و سرمایه مجتهدان عقل است. و هر خانواده‌ای را نگهبانی است و نگهبان خانواده صدیقان عقل است. و هر ویرانی را آبادانی است و آبادانی آخرت عقل است. و هرکسی را بازمانده صدیقان که آنان بدان نسبت دارند و به وسیله آن از آنها یاد می‌شود عقل است. و لازمه مسافران خیمه است و خیمه مومنان عقل است. (کنزالفوائد، کرابکی، بحار، ج1، ص159)

 

حالا که جسارت کردم بگذارید گستاخی‌ام را کامل کنم. از آقا اباعبدالله نقل شده است که فرموده‌اند: «میان ایمان و کفر تنها کم‌عقلی فاصله است.»

 

عقل را به هر معنایی که مراد کنید از آن بی‌عملی و کم‌کاری و ناتوانی و نادانی خود را به حضرت حق نسبت دادن درنمی‌آید. همه آنها که خردک عقلی دارند، می‌دانند که این سرزمین زلزله‌خیز است. امروز در آذربایجان رخ داده، دیروز در بم و ممکن است فردا در محل سکونت همان آقایی رخ دهد که می‌گوید زلزله عذابی است برای گناهکاران. به جای این حرف‌ها که فقط و فقط حاصلش بردن رونق مسلمانی است و نسل قدیم و جدید را به تمامی از خدا و پیغمبر بیزار می‌کند، کمی فکر کنیم. به خدا هیچ ضرری ندارد. مگر نه آن پیامبری که ما دعوی پیروی از او را داریم فرموده است: یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است؟! ما که همیشه دنبال راه‌های راحت و میانبر برای اندوختن ذخیره آخرت‌مان می‌گردیم، چرا از این کار استقبال نمی‌کنیم؟ آیا یک ساعت تفکر برای بعضی‌ها از هفتاد سال عبادت دشوارتر است؟ شاید باشد، چه می‌دانیم؟ خداوند آخر و عاقبت همه ما را ختم به خیر کناد. بگو آمین!

 

 اخبار سیاسی  -  خبر انلاین