بله برون آتی

دیشب بله برون آتی بود,از ابتدا قصد رفتن نداشتم,مراسم بزرگترهاس و رفتن  جایز نبود,اما عصر دیدم خودش زنگ زد و گففت باید بیای,هرچی گفتم بمونه واسه عقد قبول نکرد,گفت تو خواهرمی باید باشی

درنتیجه بنده نیز شب رو رفتم و کلا در آشپزخانه یا درحال پذیرایی و یا عکاسی بودم,نمیدونم جو گرفته بود منو همه کارا رو میکردم,ملت هم با گفتن دفعه دیگه برای توعه و ایشالا واسه خودت و از این حرفا که بنده یا بی جواب میزاشتم یا میگفتم ممنون,انگار نمیشنیدم حرفاشون رو

در وقت فراغت هم تا تونستم شیرینی خوردم و از خودم پذیرایی کردم و بعد طبق معمول عذاب وجدان گرفتم ,خب شیرینیهاش خیلی تازه و خوشممزه بودن

چند وقتی مرض خوردن گرفتم,دوست دارم فقط بخورم,یه چیز خوشمزه,الانم دلم میخاد اما هر چی میوه میخورم جوابگو نیست,دلم یه چیز خوشمزه میخاد که نمیدونم. چیه,هها دلم پیتزا میخواد ,فست فود خونم اومده پایین

دلم یکی رو خواست که باهم شام میرفتیم بیرون 

همه اینا رو اضافه کنید به اینکه از بعد ماه رمضان یک کیلو ناقابل چاق شدم,خدایا خداییش حقه,من اینقد کم میخورم چاق شم,اونم من که عاشق خورنم


مطالب مشابه :


بله برون آتی

دیشب بله برون آتی بود,از ابتدا قصد رفتن نداشتم,مراسم بزرگترهاس و رفتن جایز نبود,اما عصر دیدم خودش زنگ زد و گففت باید بیای,هرچی گفتم بمونه واسه عقد قبول نکرد,گفت تو خواهرمی باید باشی. درنتیجه بنده نیز شب رو رفتم و کلا در آشپزخانه ...




من و قوم شوشو و بله برون

جمعه بله برون برادرشوشوی عزیزم بود. مادربابک بهم زنگ زد و گفت اگه دوست دارین و مشکلی براتون نیست از صبح بیاین تا شب باهم بریم. طفلی خیلی مراقب بود تا ما که بچه دارشدیم و کارمون سخت شده تو سختی قرار نگیریم و مجبور نشیم تا برنامه ...




بله برون

رجوع دوباره من ب زندگي 3نفره مون - بله برون - از زندگيم مينويسم..از رجوع بعد طلاقم...از پسرم....از آقاي دكتر...از خودم..... - رجوع دوباره من ب زندگي 3نفره مون.




بله برون

عــروسِ زمستـــون - بله برون - :) ی دختر تو ی دنیای مجآزی.




بله برون

بزارید اول آخرشو بگم: "بله برون به خوبی و خوشی تموم شد." حالا اگر حوصله دارین قسمت‌های جالب رو بخونید. ساعت پنج و نیم بعدازظهر من آماده شده بودم. عموها و زن‌عموهام رسیده بودند. خاله و داییم با تاخیر اومدن. ساعت شش و نیم هم مهدی و مهموناشون اومدن. یک سری ...




بله برون

اولا عید قربان مبارک. دیروز مراسم بله برون دختر عمه گرامیمان بود که امیدوارم روزیه همه دخترای دم بخت بشه بنده رو به همراه مامان و بابا دعوت کرده بودن و از اونجایی که اینجور مجالسا خاص بزرگان فامیل می باشد از دعوت شدن خودمان در این مجلس بسیار دچار شور ...




برچسب :