ازدواجمون 8 ( نامزدی)

اول توضیح بدم که ما تجربه نامزدی مفصل قبلی رو داشتیم و خیلی حوصله اش رو نداشتیم!

میرزا و مامانش روز موعود اومدن. و مامان براشون توضیح داد که میتونیم نامزدی نگیریم و اصلا دوتا مجلس مفصل دلیلی نداره و در عوض میتونیم مجلس عقد رو مشترک برگزار کنیم ( خرج هاش نصف بشه ) و زمانی که میخوایم بریم خونه خودمون یه عصرانه در تالار یا حتی ساده تر بگیریم.

این مطلب با مخالفت شدید میرزا و مامانش روبرو شد با این توضیح که معنی نداره عقد بگیریم اونم پیش از رفتن به خونه خودمون! ( اینو یادتون نگه دارید ) و اصلا دوبار لباس عروس پوشیدن کار بیمزه ای هست!

پیشنهاد مامان میرزا نامزدی مفصل بود : ما مهمون زیاد داریم! و زشته که مهمونامون از راه دور بیان و عصرانه باشه!

مامان هم که دیگه کلافه شده بود با همون لحن مودب و مهربانش گفت : عیبی نداره اگر شما اینطور میخواین ما حرفی نداریم. البته دختر خاله های عفیفه هم همگی نامزدی های خیلی مفصل داشتند و حتی عروس خاله جانم که خونه عروس کوچیک بود نامزدی بسیار مفصلش رو در تالار گرفت! ما میخواستیم کل قضیه رو ساده تر برگزار کنیم و خرج شما هم کمتر بشه (!)

چشمهای مامان میرزا گرد شد! او میخواست زرنگی کنه و نامزدی مفصل بگیره و به همه پز بده من چه عروسی گرفتم اونم به خرج ما , حالا مامان میگفت خرج شما کم بشه؟!!! جور در نمی آمد!

مامان ادامه داد: خوب نامزدی که حذف بشه شما فقط یک بار سرویس عروس می خرید اما اینجوری شما باید یکبار حلقه و سرویس نامزدی بخرید و یکبار برای عروسی! اونم با این قیمت طلا!!!!

خوب کاملا به هدف زد!

مامان میرزا گفت ما رسم خرید سرویس نامزدی نداریم. مامان گفت ما داریم! وقتی نامزدی مفصل و با شام باشه که نمیشه سرویس نگیرن! خاله جانم یک سرویس برلیان در اون نامزدی که در تالار برگزار شد هدیه داد ( خداییش دروغ نگفت ).

مامان میرزا من و منی کرد : نمیشه به رسم ما نامزدی بگیرید؟

مامان خودشو به کوچه علی چپ زد: یعنی چجوری؟

مامان میرزا : شام بدین ولی سرویس نباشه.

چشمهای خود میرزا هم از این پررویی بیرون زد. ولی حرف نزد. 

خلاصه بحث یک کم دیگر ( فقط یک کم چون مامان میرزا کم آورد ) ادامه پیدا کرد و در نهایت قرار نامزدی بدون شام گذاشته شد. و از آنجایی که منزل پدری من یک آپارتمان خیلی بزرگ است (300 متر) مامان میرزا اعلام فرمودند ما صدنفر مهمان داریم !!! و کسی هم اعتراض نکرد!!!

روز نامزدی هم نه حلقه دادند و نه طلا! فقط دو تا پارچه ( در موردش توضیح نمی دهم ) و یک چادر سفید!

من آنقدر از نامزدی قبلی با سرویس طلای میلیونی و حلقه برلیان درشتش خاطره بد داشتم که ککم هم نگزید. اما مامان ذهنش از این حسابگری هشیار شده بود.

من برای خودم رویاهایی برای عروسی در تابستان بعد و باغ و فضای باز و غیره داشتم. مثل هر دختر دیگری. اما روزگار شرایط دیگری را برایم رقم زده بود.

اوایل شهریور همان سال برادر بزرگتر میرزا که خارج کشور دوره مطالعاتی می گذراند و مجرد بود برگشت و مادوتا خوشحال (!) رفتیم دنبالش تا بیاریمش شهر خودمان. البته سه روز زودتر و این سه روز را در راه بودیم بسکه تهران دور بود bd2.gif ( مدیونید اگر فکر کنید ما کنار دریا بودیم!!!).

این اولین و بهترین سفر ما بود. کاش همانجا این سفر را به حساب ماه عسل میگذاشتم تا دردش هنوز هم آزارم ندهد! 

بعد از بازگشت دوران شیرین نامزدی ما شروع شد. من خیلی چیزها را آن موقع ندیده می گرفتم و حتی به حساب سبک زندگی مامان میرزا می گذاشتم. تقریبا هرگز برای من که به خانه شان می رفتم شام درست نکرد. طبق روتین خودشان هرچه از ظهر مانده بود می خوردند. مهمانی که داشتند کمک می کردم و حتی آخر مهمانی ظرفها را می شستم. به نظرم این کار عادی و نشانه راحتی و صمیمیت بود و از آن لذت می بردم.

آبانماه بود که عموجان که در سفر عید بسیار لاغر و تا حدی زرد و زار بود به علت بی اشتهایی مفرط و چندبار برگرداندن غذا رضایت داد به دکتر برود. همه چیز در عرض یک هفته اتفاق افتاد . عکس رنگی شکم , توصیه به جراحی و نمونه برداری , مشورت با بهترین جراح و عمل جراحی.

کابوس شروع شد! جراح شکم را باز کرد , مثل تلویزیون تماشا کرد, یک نمونه کوچک برداشت و بست! تمام شکم با توده سرطانی وسیعی از منشا معده به هم چسبیده بود. جراح می گفت حتی توی لگن هم پر بوده.

یک هفته بعد به پزشک انکولوژیست (سرطان) مراجعه کردیم . محرمانه به پسرعمویم گفته بود خیلی اذیتش نمی کنیم. شیمی درمانی سبک در حدی که موهایش نریزد و روحیه اش را خراب نکند و فقط کمی این 6 ماه باقیمانده را برایش آسانتر کند. 154fs82123.gif

ببخشید. بقیش باشه فردا.


مطالب مشابه :


اینو میگن سرویس طلای عروس !

آقایان اینو میگن سرویس طلای عروس. بنظر شما گردن این عروس خوشبخت سالمه!!؟ فیگورو داشته باش !!! اخه هر چی اون عکاس ابله گفت تو باید گوش کنی ؟؟؟ + نوشته شده در




عکس سرویس طلای خودم(دلسا)

جهیزیه عروس - عکس سرویس طلای خودم(دلسا) - ... جهیزیه عروس ( سه شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۲ ) » بیان درخواست ها و راهنمایی از دوستان ( یکشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۲ )




سمیرا( سرویس طلا)

یک ماه قبل از عروسی من و رضا بود... قرار بود من و رضا بریم واسه خرید سرویس طلا... خواهری بزرگم خونه تنها بود خود رضا دعوتش کرد باهامون بیاد...پسملیش رو داد به مامی و




سرویس طلای عروس

سرویس طلای عروس. آقایان اینو میگن سرویس طلای عروس. بنظر شما گردن این عروس خوشبخت سالمه!!؟ + نوشته شده در پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲ساعت 12:53 توسط حجت




آقايون به اين ميگن سرويس طلاي عروس …

فریادزیرآب - آقايون به اين ميگن سرويس طلاي عروس … -




خرید سرویس طلا

رسیدیم به خرید سرویس طلا که مثلا قرار بود ننه پارسا برام بخره و هدیه اونا باشه. قولش رو هم از قبل داده بود. ... یعنی به همه چی شبیه بودم جز عروس! تو هر مغازه ای هم که




عروسی من و همسری(6)

خواهر زاده کوچولوم که مثل پریای کوچولو جلوی ماشین عروس سبز شد. ... فقط بخش بد ماجرا این بود که انگشتری که همسری همراه سرویس طلا برام خریده بود تا سر عقد بهم




بعد از عروسی

همین کار رو خانواده عروس باید برا داماد میکرد ولی ما اهل اینجور مراسمات نبودیم و نکردیم.بعد سرویس طلای عروس رو داماد به عروس داد.عروس هم یه زنجیر طلا گردن داماد کرد .




ازدواجمون 8 ( نامزدی)

مامان ادامه داد: خوب نامزدی که حذف بشه شما فقط یک بار سرویس عروس می خرید اما ... من آنقدر از نامزدی قبلی با سرویس طلای میلیونی و حلقه برلیان درشتش خاطره بد داشتم




هزینه های ازدواج

اما دیشب جاتون خالی عروسی بودیم منم به سرم زد که مجدد این بحث رو مطرح کنم . ... جشن عروسی وتالار + پول پیش منزل + سرویس طلای عروس خانم + حلقه عروسی + چند




برچسب :