امام خمینی (ره) چگونه خانه خرید؟

171140_564.jpg     برگی از تاریخ:   امام خمینی (ره) چگونه خانه خرید؟  

 شهریور هر سال فصل نقل و انتقالات برای مستاجران است که تقاضا برای اجاره نسبت به ماه‌های دیگر بیشتر است برای همین با توجه به مصائب و مشکلات اجاره نشینی سوژه‌ای شد تا ببینم بزرگان چگونه با پدیده اجاره نشینی روبه رو می‌شوند. و چگونه بعد از اجاره نشینی خانه دار می‌شوند.

th?&id=HN.608001519217610721&w=300&h=300

خانه‌های استیجاری امام خمینی(ره) به روایت همسر امام    در کتاب «اقلیم خاطرات» فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی آمده است:‌

 پس از شنیدن توصیف اولین خانه از خانم مشتاق شدم درباره خانه‌های دیگری که در آن‌ها سکونت داشتند، بپرسم و خوشبختانه خانم‌ آن‌ها را با جزئیاتش به خوبی در حافظه داشتند و گفتند: در سال 1310 ش خانه‌ای را در کوچه ارک اجاره کردیم. در واقع این سومین خانه ما بود. آن خانه از سطح کوچه قدری بالاتر بود و دارای سه اتاق در یک ردیف بود که به حیاط اشراف داشت. اجاره این خانه - ماهانه شش تومان - برای ما قدری گران بود. آقا تمایل به ماندن در آن خانه نداشت. از این رو سه ماه بیشتر در آنجا نماندیم.

خانه دیگری در همان محله، با اجاره ماهانه پنج تومان، کرایه کردیم.

پنجمین خانه در تکیه ملامحمود قرار داشت و مساحت آن نزدیک دویست متر بود. صاحب خانه از دوستان آقای سید احمد لواسانی بود. آقا بابت اجاره آن خانه ماهی سه تومان می‌پرداخت.

هشت سال در آنجا بودیم و علی در آن خانه به دنیا آمد. در همان سال آقا که از درآمد املاک موروثیش حج بر او واجب شده و عازم عربستان بود به سبب وضع حمل من چند روز سفرش را به تأخیر انداخت.

خانه استیجاری امام

در ماه شوال راهی حج شد و از راه اهواز و آبادان به عراق، سوریه و لبنان رفت. از آنجا توسط مسافری نامه‌ای برای من فرستاد و از زیبایی لبنان تعریف کرد. سپس از آنجا با کشتی به جده رفت. سرانجام پس از 5 ماه، در ماه صفر نیز به قم بازگشت. در همان روز ورود ایشان، قم دچار سیل مهیب و ویرانگری شده بود. به طوری که بیشتر مردم از ترس سراسیمه به جاهای بلند پناه برده بودند.

آقا هنگام ورود به قم با چنین وضعی روبرو شده بود و به سرعت و با نگرانی خود را به خانه رساند. من در خانه نشسته بودم. سایه مردی را دیدم که وارد حیاط شد. از جا پریدم پرسیدم: کیه؟‌گفت: منم روح‌الله و با نگرانی پرسید:‌شما از خطر سیل نترسیدید؟ گفتم:‌نه و با اشتیاق به پیشواز حاجی رفتم، همه لباس‌هایش خیس شده بود. در همان حیاط آن‌ها را از تنش در آورد و من لباسی را که خانم جانم به رسم هدیه و خلعتی برای ایشان خریده بود به ایشان دادم. آن‌ها را پوشید و وارد اتاق شد و گفت: همگامی که وارد قم شدم با دیدن اوضاع شهر برای شما بسیار نگران شدم.مدتی در این خانه بودیم تا آنکه به درخواست صاحب‌خانه آنجا را تخلیه کردیم.

خانه ششم، در گذر جدا واقع بود و 4 اتاق در دو طبقه داشت. اجاره ماهانه‌اش 5 تومان و مدت سکونتمان در آن خانه 3 سال بود.

هفتمین خانه، خیلی بزرگ بود و به پارک معروف شده بود و در خیابان حجتیه قرار داشت. مالکش آن را با اجاره ناچیزی در اختیار ما قرار داده بود. احمد در آن خانه به دنیا آمد. 6 اتاق و حیاط بسیار بزرگی داشت و پس از چندی همان خانه به مدرسه علمیه تبدیل شد.

خانه هشتم، در محله یخچال قاضی بود. پس از شروع مبارزات در سال‌های 42-41 ش رفت و آمد به خانه ما زیاد شد. ما مجبور شدیم خانه کوچک همسایه‌مان، نصرت‌ خانم را اجاره کنیم. به آنجا رفتیم و حیاط و ساختمان بزرگ‌تر در اختیار آقایان قرار گرفت. پس از تبعید امام آن خانه را پس دادیم.

139212281210078742379244.jpg

منبع:  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930526000996


مطلب تکمیلی:

در کتاب «اقلیم خاطرات» فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی آمده است:‌

یکی از شب‌ها صحبت به این مسئله کشیده شد که گاهی اموری غیر منتظره رخ می‌دهد و انسان امدادهایی را می‌بیند و شگفت‌زده می‌شود و هرچه می‌اندیشد جز لطف الهی چیزی نمی‌بیند.

امام با تأکید بر این مطلب، ماجرای خرید خانه را در قم تعریف کردند و گفتند:

 خانه‌ای در محله یخچال قاضی اجاره کرده بودیم. این خانه چندمین خانه اجاره‌ای بود که تعویض می‌کردیم؛ زیرا صاحب‌خانه یا قصد فروش خانه‌اش را می‌کرد یا به دلایل دیگر، مجبور به اجاره خانه دیگری می‌شدیم. یک روز صاحب‌‌خانه آمد و گفت: مشکلی دارم و باید این خانه را بفروشم و شما برای تخلیه چند روز فرصت دارید. من در حال خروج از خانه با خون‌سردی به خانم گفتم: الان صاحب‌خانه آمد و گفت که خانه را تخلیه کنید. خانم از شنیدن این سخن برخلاف بارهای پیشین ناگهان با ناراحتی نشستند و گفتند که من دیگر نمی‌توانم. از این همه جابه‌جایی و خانه عوض کردن خسته شدم.

امام افزودند: حقیقت این بود که گمان نمی‌کردم، جابه‌جایی خانه برای خانم کار دشواری باشد؛ زیرا خانم هرگز اظهار ناراحتی نکرده بود. چیزی نگفتم و با اندوه بیرون رفتم.

ظهر که برگشتم خانم به آرامی از من پرسید: چرا صاحب‌خانه می‌گوید تخلیه کنیم؟ گفتم: صاحب‌خانه به پول احتیاج دارد و می‌خواهد اینجا را بفروشد. خانم چیزی نگفتند، اما من از ناراحتی خانم به شدت اندوهگین شدم. عصر همان روز، پس از پایان درس در صحن حضرت معصومه (س) نشسته بودم. دو نفر نزد من آمدند و پرسیدند: ببخشید، آقا سید روح‌الله خمینی شما هستید؟ گفتم: بله. گفتند: ما از اصفهان آمده‌ایم و می‌خواهیم به زیارت عتبات مشرف شویم. مقداری پول داریم و می‌خواهیم آن را نزد شما امانت بگذاریم. اگر مقدر شد از عتبات هم به مکه می‌رویم که نزدیک یک سال طول می‌کشد، اگر هم نرفتیم شش ماه دیگر برمی‌گردیم. پرسیدم چرا مرا انتخاب کرده‌اید؟ گفتند: از هر کس که پرسیدیم: پول را نزد چه کسی امانت بگذاریم؟ شما را معرفی کردند.

من گفتم: نمی‌پذیرم. آن‌ها اصرار کردند که ما مسافریم و به همین منظور از اصفهان به قم آمده‌ایم. باپذیرش این امانت مشکل ما برطرف می‌شود. من پذیرفتم. بلافاصله چهره خانم در نظرم مسجم شد و تعویض خانه و... به فکر رسید که ممکن است این پول بتواند مشکل خانه را حل کند.

از این‌رو به آ‌ن‌ها گفتم: آیا مجاز هستم در پول تصرف کنم؟ گفتم:  یعنی آن را خارج کنم و هنگام بازگشت شما همان مقدار را به شما برگردانم. آن‌ها هم گفتند: بله، اختیار آن را دارید. پول را گرفتم و نه یک ریال کمتر و نه یک ریال بیشتر. آن‌ها رفتند و من نزد صاحب‌خانه رفتم و اولین قسطی را که لازم داشت، به او دادم.

پس از آن با خود گفتم: باید به فکر این پول باشم تا هنگام بازگشت آن‌ها آماده باشد. فردای آن روز، توسط مسافری که از مشهد آمده و راهی خمین بود به آقای پسندیده پیغام دادم که ملک مرا بفروشد و پولش را برایم بفرستد. اما به طور معمول، چند ماه طول می‌کشید تا ملک فروش رود. مسافر به خمین رفته و پیغام را رسانده بود آقای پسندیده که تا آن لحظه چنین درخواستی را از من نشنیده بود، فهمید که در وضع دشواری قرار گرفته‌ام؛ بنابراین همسر ایشان (همدم خانم) متقاضی خرید خانه می‌شود. اتفاقاً فردای همان روز، یکی از اهالی خمین که قصد زیارت مشهد را داشت، برای خداحافظی نزد آقای پسندیده می‌رود. ایشان هم مقداری پول به او می‌دهد و می‌گوید: در قم به دست حاج‌آقا روح‌الله برسان و بگو همسر من خریدار ملک شماست.

این مقدار موجود بود و در فرصتی دیگر باقی را خواهم فرستاد. وجه ارسالی درست به اندازه همان مبلغ امانت داده شده بود. پول را گرفتم و زیر تشک گذاشتم. طولی نکشید، آن دو اصفهانی که رفته بودند تا دست کم شش ماه دیگر برگردند، وارد شدند و سلام کردند و گفتند: مقدمات سفرمان آماده نشد و نتوانستیم برویم. آمده‌ایم تا امانت خود را پس بگیریم. من هم دست کردم زیر تشک و پول را به آن‌ها دادم. آن‌ها هم تشکر و خداحافظی کردند و رفتند. مبهوت در فکر فرو رفتم که اگر این پول از خمین به دست من نرسیده بود، نزد آن‌‌ها شرمنده می‌شدم و همین‌طور اگر امانت آنها نبود من تصمیم به خرید خانه نمی‌گرفتم و خانه را تخلیه می‌کردم.

منبع :http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930526000987


مطالب مشابه :


نام، آدرس و تلفن زائرسراهای مشهد مقدس

*اينجا بهشت شهر خدا، شهر مشهد است* زائرسرای منطقه 17 تهران (خانه معلم + نوشته شده در سه




بارش برف، دانش آموزان اصفهانی را سردرگم کرد

بارش برف، دانش آموزان اصفهانی مرکزرفاهی و آموزشی فرهنگیان مشهد. لیست خانه معلم




آدرس درمانگاههای فرهنگیان سراسر کشور

آدرس درمانگاههای فرهنگیان خیابان اشرفی اصفهانی تلفن خانه معلم های




احداث 10 پردیس جدید فرهنگیان در سراسر کشور

احداث 10 پردیس جدید فرهنگیان در شهید بهشتی مشهد برگزار شد در جمع معلم در پاسخ گفت




آخرین اخبار از مرخصی زایمان فرهنگیان و طرح رتبه بندی معلمان

دختران در مشهد مقدس در حال زایمان فرهنگیان در‌ آموزش و معلم در پاسخ گفت




امام خمینی (ره) چگونه خانه خرید؟

( یک معلم ) - امام چگونه خانه خرید؟ - - ( یک معلم ) مورد نظر خود را -با درج آدرس آن در قسمت




جشن نیمه تابستان در سوئد

معلم مدرسه ج.ا.ایران در ها خانه­ها، ماشین های ضمن خدمت فرهنگیان و سرگروه




اعلام آمادگی معلمان مشهدی برای تحصن

اعضاء پارلمان فرهنگیان مشهد و سازمان معلمان اصفهانی معلم در پاسخ گفت




برچسب :