گزارش برنامه - سماموس كوهي آسماني

سماموس كوهي آسماني

 

تاريخ اجرا: پنج‌شنبه و جمعه سوم و چهارم مهر ماه

تعداد حاضران: هفده نفر

سرپرست: مريم قرباني

كمك‌سرپرست: مريم اسدي

راهنما: آقاي حسيني (از منطقه)

ويژگي‌هاي قله سماموس: سُماموس یا قله سمام واژه‌ای گیلکی و نام قله‌ایست با ۳۶۸۹ متر ارتفاع، مرتفع‌ترین قلهٔ مشرف به دریای خزر و بلندترین قلهٔ گیلان است

سمام نام عمومی منطقه‌ای در سمت شمال غربی چکاد است که چند پارچه آبادی در آن قرار دارد و در صورت نسبت سمامی خوانده می‌شود.. منطقهٔ سمام جزو «پایین اشکور» و به اصطلاح محلی سمام یکی از آبادی‌های «جیر اشکور» رامسر است.

در نزدیکی‌های قله، امامزاده‌ای قرار دارد به نام آقا سماموس که در حقیقت به نقل برخی از تاریخ نگاران همان کارکیا یحیی کیایی از شاهزادگان کیایی لاهیجان است.[1]

 

 

 

سفري به سرزمين آسمان

جواهرده گوشه‌اي از زيبايي‌هاي وصف‌نشدني سرزمينمان را در دلش داشت، روستايي بود شهري، ميان مه و گله و ريسه‌هاي شال‌هاي كاموايي در كنار جاده‌هاي مشجر پيچ پيچ. زنان چارقد به سر و دامن گلي، مردان كلاه به سر فرتوت نشسته در حاشيه‌هاي جاده و ده.

بوي پاييز و درختان كم‌رنگ شده خوشمان مي‌كرد به تصوير گرفتن حتي از پنجره كوچك ماشين.

آن بيرون همه چيز در نهايت بود، اگر زباله‌هاي به جا مانده مسافران اجازه مي‌داد تا فرصت خاك و رويش پاك و بي‌گزند بماند، اما درون ماشين چپ و راست شدن‌هاي پس هم دل‌بهم‌خوردگي را براي چند نفري به ارمغان آورده بود. اولين فرصت پاييزگرديمان را با صعودي باراني به قله مرتفع سماموس شروع كرديم.

جايي كه قله تمام نشده آسمان آغاز مي‌شود.  سماموس در تمام طول راه با آسمان گره داشت.

حركتمان از مسير جاده چالوس با تاخير يك ربعي كليد خورد، توقف‌ كوتاهي براي خريد در بين راه داشتيم، ناهار را در حاشيه خزر و سواحل رامسر خورديم و به سمت جواهر ده به راه افتاديم.

راه كمي ترافيك داشت، نور چراغ‌ ماشين‌هاي عبوري در مسير جاده ييلاقي در مه از دور محو و گنگ و بزرگتر از حد معمول به چشم مي‌آمد و با سرعت از زير پنجره ماشين ما مي‌گذشت.

كوچه‌هاي روستا با آن خانه‌هاي ييلاقي خشتي دو يا سه طبقه، بافتي ناهمگون را به رخ مي‌كشيد كه يك پايش در گذشته و پايش ديگرش در زمان حال قرار داشت.

خانه‌هاي كاهگلي با شيرواني‌هاي نقره‌اي و پنجره‌هاي چوبي و ايوان‌هاي مسقف آدم را به صد سال قبل مي‌برد و پهلو به پهلوي آن خانه‌‌هاي مدرن با شيرواني‌هاي رنگا رنگ و پنجره‌هاي قاب فلزي و نما سنگ شده قرار داشتند كه بوي شهر و شهرنشيني مي‌داد.

خانه‌ي محل  استقرار ما اما قديمي بود، باغچه‌اي كوچك داشت، درختي بزرگ، حصاري چوبي و پله‌هايي تخته بند شده.

دو اتاق تو در تو و آشپزخانه‌اي به اندازه دو نفر.

آقاي حسيني به واسطه يكي از اعضاي تيم(تشکر ویژه از آقای خاکسار)، جمع هفده نفره ما را در خانه كوچك روستايي‌اش با خوش‌رويي پذيرا شدند.میزبانی تمام عیار با مهربانی های خاص خودش.

سلام و احوال‌پرسي كرديم و براي ديدن از بازارچه جواهر ده از خانه خارج شديم. هوا تاريك و روشن بود كه به مغازه نمدفروشي رسيديم. استاد نمدساز با آن دستان چروكيده‌اش هنوز درون چشمانش برق زندگي‌ و امید داشت مشغول كار بود و چوب حلاجي را بالاي تكه پشم‌هاي طوسي مي‌گرفت و بر ريسمان آن مي‌كوفت و پشم مي‌زد.

قدمي در محضرش مانديم، دمي گفت و گو كرديم، عكس گرفتيم، خداحافظي كرديم و راهي بازار شديم. بازاري مكاره سرشار از همه‌چيز.

يك ساعتي را در حوالي بازار به گشت و گذار و خريد گذرانديم.

 

 

 

جمع گسسته ما  سر سفره شامي كه به مدد آقايان گروه آماده شد، دوباره گرد هم آمدند، ساعت خواب باش را نه شب اعلام كردند، اما كوله‌چيني براي روز بعد و آماده شدن براي خواب، عملا تا ده شب به طول انجاميد و سرانجام پس از تذكرهاي چند باره سرپرست برنامه، دوستان بي‌خواب شده هم مجبور شدند بخوابند.

از ساعت سه و نيم صبح، زنگ ساعت‌ها شروع به نواختن كرد، بالاخره ساعت 4 همه بيدار شدند، حتي آنها كه قرار نبود به قله بيايند با اشتهاي كامل سر سفره صبحانه نشستند و چاشت تناول كردند.

ساعت 5 صبح كوله به پشت راه قله را در پيش گرفتيم. راهنماي برنامه به مدد حافظه دوران جواني مسير را به ما نشان مي‌داد، زير پايمان مه بود و بالاسرمان مه‌تر.

طلوع آفتاب را از پس ابرها حس مي‌كرديم، اما از نور زرد آن تنها دقايقي كوتاه بهره‌مند شديم كه الحق نمايشي خيره كننده داشت و با فروغ تمام سحرمان كرد. تماشاي چند دقيقه‌اي اين همه شكوه مي‌ارزيد به بيخوابي شبانه و تن خستگي.

ساعت 6 صبح بود و خورشيد درست پشت سرمان قرار داشت.

گاهي وزش باد همه ابرها را به عقب مي‌راند و ما مي‌توانستيم فراز و فرود منظره‌هاي پيرامون خود را ببينيم ولي خيلي زود مه تمام پيش رو و پشت سرمان را در خود فرو مي‌كشيد.

باقي راه تنها شيب بود و شيب، مه بود و رد عبور موتورهاي پرشي و نفر پيش رو.

كنار يك تابلوي راهنما توقف كرديم، استراحتي پنج دقيقه‌اي به صرف جرعه‌اي آب. كنار يك چشمه "سیکان" و همزمان آغاز باران.

باد مي‌وزيد خورشيد مي‌تابيد و هلال هفت‌رنگ رنگين كماني كوچك در مقابلمان براي دقايقي كوتاه پديدار شد.

باد مي‌وزيد لباس ها خیس شده بود، سرپرست برنامه با تذكري نسبتا جدي اجازه عكس گرفتن را لغو كرد.

باد مي‌وزيد، سرما همه جا را آرام آرام پر مي‌كرد.

اما صداي ماشين‌هاي غول‌پيكر در فرادست كوه و منظره معدن سنگ و ماسه در آن ارتفاع ۳۰۰۰ متری كمي تعجب آورد بود. باد گرد و غبارهاي معدن را به سمت ما مي‌آورد.كمي مانده به ساعت ده در ارتفاع سه هزار متري توقفي يك ربعي داشتيم، چاي و نسكافه گرم در آن هواي سرد، مزه ديگري داشت.

براي رفتن به سمت قله دو تا سه ساعت ديگر راه داشتيم، رو به رويمان جاده خاكي اما پهن به سمت قله مي‌رفت. پيرمردي خوش رو، به گروهمان پيوست. او (حبيب‌اله خاوند كار)  متولي امامزاده سماموس بود كه روي قله قرار داشت. لباس گل پلنگي و گالش پلاستيكي مشكي‌ با آن شلوار سياه گشادش آدم را به ياد مردان جنگي سريال ميرزا كوچك‌خان مي‌انداخت. چهره زحمت‌كش و مهرباني داشت و خوشحال شد كه همراه او تا قله خواهيم بود.  

روي جاده سرعت گرفتيم، باد هم سرعت گرفت. كولاك و تگرگ سرما را به مغز استخوانمان نشاند. صداي مهيب رعد و برق در دره‌هاي زيرپيمان  انعكاس زنگ‌آلودي داشت.

تغيير شرايط جوي خيره كننده بود، گاهي آفتاب،‌گاهي مه شديد، گاهي مه رقيق و گاهي وزش تكان دهنده باد. پيرمرد همراهمان سعي مي‌كرد چتر سياه چيني‌اش را سپر وزش وحشي باد كند كه صد البته فايده نداشت.

پس از بارش همه چيز رنگ تيره‌تري به خودش گرفته بود و بوي تازگي مي‌داد.

يك ساعتي راه پيموديم و آن سوي گردنه سرما به تنمان نشست. موتور سواري از هواي بد روي قله خبر داد. پنج نفر از دوستان از ادامه راه به دليل نامناسب بودن لباس‌هايشان براي ارتفاع بالاتر صرفنظر كردند.

تعدادي از دوستان با وجود وزش شديد، راه قله را پيش گرفتند و ساعت 13 بالاخره قله صعود شد.

بازگشت تيم با هماهنگي و تلاش زياد راهنماي برنامه با وسيله نقليه انجام شد كه البته گروه اول دوستان از نيمه‌هاي راه ماشين‌سواري كردند، اما تيم اعزامي به قله خوشبختانه توانستند به موقع از وسيله نقليه استفاده كنند.

ساعت 16 در روستاي جواهر ده بوديم و ساعت 17 از صاحب‌خانه خداحافظي كرديم و راهي شهر و ديار شديم و برنامه ساعت 24  شب پايان يافت.

اين برنامه عليرغم هواي ناپايدار جوي بسيار شاد و نشاط بخش بود.

به اميد پاييزي سرشار از بارش.

 

تهیه گزارش و عکس: خانم اویسی



[1] به نقل از ويكي‌پديا

 


مطالب مشابه :


مسیرهای راه جاده ییلاقی جواهرده رامسر

مسیرهای راه جاده ییلاقی جواهرده رامسر: منابع مورد استفا ده: نقشه جواهرده




مسیر راه ها و جاذبه های گردشگری ییلاق جواهرده

جواهرده نام خود را از زن حاکمی به نام جواهر در ده و راه دیگر آن به نقشه­برداری




نگاهي کوتاه به شهرستان رامسر

سابقه و پيشينه‌ي رامسر را در برخي منابع و متون تاريخي، حدود ده جواهر ده به نقشه راههاي




شهرستان رامسر

ایرانگردی-گردشگری-تور-سفر-توریسم،نقشه راههای و در مسير راه جواهر ده به




سماموس نگینی میان جنگل ودریا

نقشه راه ها. آپلودست ترین و زیباترین راه دسترسی به زیبای جواهر ده می رسد در ادامه در یک




سمـامـوس

از جواهر ده یک چشمه و از سیاه کند هم فقط یک چشمه جهت تامین آب هست. » نقشه جامع راه هاي




گزارش برنامه - سماموس كوهي آسماني

رامسر خورديم و به سمت جواهر ده به راه ديدن از بازارچه جواهر ده از نقشه ماهواره اي




قله سماموس

" براي اينكه معني زندگي رو بفهمي بايد خطر كني ، كوهنوردي يكي از اين راه جواهر ده نقشه




روستای باغدشت اخرین خبرهااز جاده ( قزوين – الموت – تنکابن )

نقشه جاده جواهر ده كه مرحله نخست این طرح به طول 62 كیلومتر از مسیر آزاد‌راه قزوین به كرج




دانلود نقشه زمین شناسی تمام مناطق ایران

مهندسی عمران راه و نقشه زمين شناسي 1/100000 جواهر ده. نقشه زمين شناسي نقشه زمين شناسي 1




برچسب :