قسمت چهارم رمان تانیا


فردا صبح ساعت 9استادیو بودم مثل همیشه من دیر تر از همه رسیده بودم .تا نزدیک های ساعت 8 شب تمرین داشتیم دیگه داشتم از حال می رفتم که شروین اعلام کرد برای امروز بسه.

یه کم ایستادم تا شروین بره ومن چند دقیقه بعد برم . رفتم سمت پارکینگ مثل این که نقشه ای که کشیده بودم گرفته بود سعی کردم جلوی خنده ام را بگیرم و خیلی عادی رفتار کنم.

رفتم سمت ماشینم و وقتی می خواستم در ماشینم و باز کنم طوری که انگار از موضوع خبر ندارم گفتم:اِ شما هنوز نرفتید ؟

شروین که معلوم بود اعصابش به هم ریخته با حالت عصبی گفت:معلوم نیست کدوم نفهمی چهارتا چرخ ماشینم را پنچر کرده باید از افراد همین ساختمان باشه چون کسی از بیرون نمی یاد توی پارکینگ.

خدا را شکر غیر از ما چند تا دیگه دفتر هم بود و معلوم نبود از افراد خودمون این کار و کرده یا از افراد بقیه ی ساختمان.

گفتم:شما هم امشب خونه فربد اینا دعوتید؟

شروین:بله .

-:حالا می خواید چی کار کنید اگه وایسید تا یکی بیاد تایراتون را عوض کنه کلی طول می کشه؟

شروین:نمی دونم .فوقش زنگ می زنم به فربد می گم نمی تونم بیام.

-:اونوقت فکر نمی کنید زشت باشه الان دیگه تدارک شام هم دیدند .

شروین:انتظار که ندارید با آژانس برم همین طوری تو ماشین خودممو مردم دست از سرم بر نمی دارن دیگه وای به حال اون موقع.

-:خب راه ما که باهم یکیه بیاید با ماشین من بریم.

شروین:نه مزاحم شما نمی شم.

-:نه مزاحمت چیه من که دارم این راه را می رم شما راهم می رسونم.

شروین:باشه پس اگه امکان داره در ساختمان منتظر بمونید تا من به احسان بگم یکی را بفرسه تایر های ماشین را عوض کنه که فردا به مشکل بر نخورم.

-:باشه پس من منتطرم.

روبروی ساختمان ایستادم بعد از 5دقیقه اومد سوار شد و رو به من گفت:معذرت می خوام یه کم معطل شدید.

-:خواهش می کنم.

گاز ماشین را گرفتم توی راه ساکت شده بود پشت چراغ خطر ایستاده بودیم که صدای بوق ماشین بغلی که طرف من ایستاده بود نظرم و جلب کرد بعد از یه کم دقت دیدم سه تا دختر توی ماشین نشستند و متوجه شروین شدند شروینم که انگار اصلاً توی این عالم نبود  .

-:آقا شروین.

شروین:بله چیزی گفتید؟

-:این ماشین بغلیه خودشون و برای شما کشتند نمی خوای جوابشون را بدید؟

شروین:ولشون کنید حوصله ندارم.

-:شما خواننده اید فکر نمی کنید با این کار سه تا از طرفدارهاتون را از دست می دید.

شروین:اینا طرفدار آهنگ های من نیستند اینا طرفدار خود من هستند.

-:چه فرقی می کنه؟

شروین:فرق میکنه. همچین کس هایی طرفدارت نباشند راحت تری .سبز شد نمی خواید برید؟

پامو روی گاز فشار دادم بعد از چند لحظه گوشیم زنگ خورد گوشیم را گذاشتم روی بلنگو و جواب دادم.

-:بله؟

نازگل:سلام کجایی؟
-:تو ماشینم باید کجا باشم.

نازگل:تو دوباره شروع کردی به زبون ریختن آقا شروینم هنوز نیومده.

-:چون پیش من هستند داریم میایم.

نازگل با حالت داد گفت:چییییییییییی؟با هم دارید می یاد؟

-:انگار حالا براش چی گفتم اینقدر تعجب کرد .

صدای فربد که انگار داشت می یومد سمت نازی به گوش می رسید.

فربد:بده ببینم چی می گه.

گوشی را ازنازی گرفت و گفت:کجایی ؟

-:این سوال را زنتم پرسید داریم می یایم.

فربد:دارید می یاید .مگه چند نفرید؟

-:وای شما زن و شوهر جفت یه تختتون کمه ها با آقا شروینم دیگه.

فربد:جدی می گی؟

-:نه دروغ گفتم باهم بخندیم.

فربد:من از دست تو زلزله چی کار کنم؟

-:شما لازم نکرده کاری بکنی.تا یه ربع دیگه دم خونه ام .

گوشی را قطع کردم شروین داشت نگاهم می کرد بدبخت حتماً پیش خودش میگه چرا این دوتا اینقدر چل بازی درمی یاوردند حقم داره والا.

شروین:شما اهل تهرانید؟

-:راستش مامان و بابام اهل تهران نیستند ولی من تهران به دنیا اومدم.

ببخشید میشه یه سوال بپرسم؟

شروین:بفرمایید.

-:چرا توی کارتون به غیر از من هیچ دختر دیگه ای مشغول به کار نیست؟

شروین:من زیاد دوست ندارم با دختر ها معاشرت کنم.

-:اونوقت چرا؟

شروین:راستش به نظر من همه ی دختر ها دوست دارن خودشون را به بقیه تحمیل کنند و من حوصله ی این رفتارها را توی کارم ندارم نه تنها توی کارم بلکه توی زندگیه شخصیمم ندارم.

-:اولاً همه ی دختر ها نه و بعضی از دختر ها.دوماً یه کم زود در مورد بقیه قضاوت نمی کنید ؟سوماً به همون اندازه که همچین دختر هایی هستند به همون اندازه همچین پسرهایی هم وجود دارن چرا شما یه طرف موضوع را می بینید.

رسیده بودیم دم خونه بهش اجازه ندادم جوابم و بده و سریع از ماشین پیاده شدم و رفتم زنگ آیفون را زدم .


مطالب مشابه :


بوسه ی خونین 8

♥♡ ~`:"رمان کده♥♡ ~`_'- - بوسه ی خونین 8 - ♥♡ رمااااااااااااااااان بوسه ی خونین♥♡




ایندفعه کارن گیلان

رمان کده - ایندفعه کارن گیلان – رمان روز های بارونی“>




یه عالمه عکس

رمان کده - یه عالمه عکس – رمان روز های بارونی“>




قسمت پنجم رمان تانیا

رمان کده - قسمت پنجم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




قسمت سوم رمان تانیا

رمان کده - قسمت سوم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




قسمت چهارم رمان تانیا

رمان کده - قسمت چهارم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان




بوسه ی خونین 10

♥♡ ~`:"رمان کده♥♡ ~`_'- - بوسه ی خونین 10 - ♥♡ رمااااااااااااااااان بوسه ی خونین




قسمت ششم رمان تانیا

رمان کده - قسمت ششم رمان تانیا - نوشتن رمان - رمان کده




برچسب :