«خَر» هم ، خرهای دزفول (نطنز)


زمان بچگی ما ، این همه وانت مزدا و نیسان  و ماشین های باری برای جابجایی بار و مصالح نبود توی دزفول.
خود مردم عادی هم به عنوان وسیله نقلیه ، این همه خودرو نداشتن .
خر و اسب و قاطر بود تو دست و بال مردم. نه که ماشین نبود ها......آخه من خیلی قدیمی نیستم که.
ولی سنم به رواج حیوانات به عنوان وسائط نقلیه قد میده.
این وسط ، وجود نازنین «خَر» خیلی بیشتر از قاطر و اسب به چشم می خورد.
هم قیمت خریدش ارزون تر بود ، هم عین پیکان ، لوازمش همه جا گیر میومد .
مثل اسب نبود که کلی قیمت زینش باشه؟
یه پالون ساده داشت .
مثل اسب دهنه ی فلزی نداشت که .
 یه خورده طناب توی دهنش میزدن و یا فوق فوقش یه میله ساده فلزی توی دهنش میذاشتن ، با طناب پشمی دستبافت به افسار وصل می شد.
خوبشو بخواین ، یکی از حُسنای خر این بود که خیلی نیاز به گرفتن افسار نبود و با یه چوب باریک و نیم متری قابل هدایت بود.
این چوب چنتا کار میکرد :
اولا حکم فرمونِ خر رو داشت و باهاش ضربه آروم میزدی به سمت چپ گردن خر ، تا اون زبون بسته بفهمه که باید به راست بپیچه .
ثانیا حکم اشاره های ماشین رو داشت ( خرسوار وقتی می خواست به سمتی بپیچه ، با گرفتن نوک چوب به سمت مورد نظر ، به پشت سریاش می فهموند که دارم می پیچم.
ثالثا حکم گاز رو داشت و خر سوار غیراز اینکه با پاشنه های هر دوپاش می تونست به شکم حیوون ضربه بزنه و اَزَش بخواد از جا کنده بشه ، با چوب هم می تونست به منتهی الیه خر  یه سیخونک بزنه و بهش بفهمونه :   « هیییین یَمان زِیَه!» ( هیچوقت نفهمیدم یَمان چه جور مرضی هست که ممکنه خر بگیره؟)

و این برای وقتایی بود که خر نمی خواست حرکت کنه و خرسوار اونو وادار به حرکت میکرد .

حمل و نقل بار در بازار روزمره ی دزفول و جابجایی مصالح ، از دیر باز یکی از شغلهای پر رونق بوده و هست.

اما، عمدتا به شکلهای زیر بود :
دسته ی اول کسایی بودند که با داشتن «یک خر» ، در سطح بازار ،خریدهای عمده ی خلق الله رو ، مثل بار بزرگ هندونه و بار خرید گندم و خلاصه خریدهای شخصی مردم رو ، با گرفتن کرایه یی ناچیز به منزل طرف منتقل میکردن.
یه چیزی تو مایه های وانت مزداهای کنونی ( با کمال احترام به تمام مزدا دارهای دزفول).

یادمه یه «خرداری» بود که خدا رحمتش کنه ، بنام «مش رحمانِ فیروز».

پدرم برای تمام خریدهای سنگینی که داشتیم و یا حمل مصالح تعمیرات منزل خبرش میکرد ، قدی کوتاه داشت ، چشمای ریز و هیکلی لاغر اندام ، موهای پر پشت و صاف ، ولی عین برف سفید بود موهاش.

 یه جورایی تیپش منو یاد رضا بیک ایمانوردی مینداخت.
من بین تمام خرهای دزفول ، خری به درشتیِ «خر» مش رحمان ندیدم ، هنوز که هنوزه.اونقدر به خرش عشق میوریزید و دوستش داشت که وقتی میخواست بهش بگه «هین» ، میگفت : «هین بووَم هین».
دسته ی دوم خردارهایی بودن که تخصص و روال کارشون در زمینه حمل مصالح ساختمانی بود وعموما تعداد خرهاشون از «یکی» بیشتر بود.
هرچند ، تک و توک هم بودند بینشون که یه خر بیشتر نداشتن ولی کارشون انتقال خرده مصالح به منازل مردم بود و مردمی که تعمیرات جزئی داشتن توی خونه ، به این جور افراد مراجعه میکردند.
 کسانی هم بودن که دو نفری شریک میشدن و یه قطار خر ( 6 تا 7 راس ) میخریدن و باهم کار میکردن.
مصالحی که جابجا میشد عمدتا گچ ، گِل ، آهک و ماسه ی کنار رودخونه بود.
دسته ی سوم کسانی بودن که برای مصارف خونگی ( سواری و جابجایی افراد خونه و باربری خونگی) زیر دالون خونه شون ، دوسه تا آخور داشتن و بسته به نیاز خونه و وُسع صاحب خونه ، بین یک تا سه خر داشتن. مثل الان که توی خونه ها ، بعضیا هم پراید دارن هم ماکسیماو موسو . البته ماکسیماو موسو رو معادل اسب اونزمان بگیرید.
دسته ی چهارم کشاورزایی بودن که برای امور کشت و زرع و طی طریق فاصله ی خونه تا سرِ زمین کشاورزیشون و حمل محصول و ... خر داشتند و یا قاطر.
بهر جهت ، اظهر من الشمسه که دزفول هم مثل تمام کره زمین ، قبل از ظهور ماشین های امروزی ، نیاز جابجایی و باربری شو  با چارپا حل میکرد.
پس دلیل نوشتن این مطلب چیه؟
عجله نکنید.
من تا سن یازده سالگی ، غیراز سفرای کوتاه به مشهد و اصفهان ، از خوزستان خارج نشده بودم و اهواز هم که زیاد تردد داشتم از بچگی ، ولی اونجا خر نمی دیدم و به همین خاطر هم ، غیر از خرای دزفول خری ندیده بودم.
یازده ساله بودم که اولین بار وقتی خرای کوتوله ی اراک رو مشاهده کردم متعجب شدم و تازه پی بردم به میزان درشت هیکلی خرای دزفول.
و این پایان داستان نبود ، چرا که تا همین حالا که نزدیک به هیجده شهر ایران رو زندگی کردم و خرهای مختلف ایرونی رو رصد کردم ، هنوز که هنوزه ، خر به قوی هیکلی خرای دزفول ندیدم.
اینم بگم : متاسفانه درسالهای اخیر که گذرم به دزفول میفته ازون خرای گنده  قدیمی خیلی کمتر می بینم.
نمیدونم نژادشون داره ور میفته یا از فضای شهر دارن خارجشون میکنن؟
گذشت..... تااااا همین دوسال پیش :
یه شب نشسته بودم پای تلویزیون و یکی از فیلم و سریالهای مثلا «های کلاس» صداوسیما رو تماشا میکردم که یهو یکی از هنرپیشه های فیلم تشر زد به اون یکی و گفت : (( .. باباجان ، طرف اونقده گیجه که خر دزفولی رو از اسب عربی تشخیص نمیده...))
خشکم زد پای تلویزیون و ازونجایی که روی گویش دزفولی و ریشه یابی واژه ها و اصطلاحاتش حساسم ، گوشی رو برداشتم و به اخوی کوچیک ترم که مقیم مشهده و محققی توانا در ریشه یابی اصطلاحات و واژه های دزفولی هستش ، زنگ زدم.
گوشی رو برداشت :
-    سلام داداش
-    سلام ، خوبی؟
( اومدم بهش بگم که فلان شبکه ، فلان فیلم ، همین الان ، همچین چیزی گفته ) ، خودش پیشدستی کرد و گفت :
-    ضرب المثل رو شنیدی؟؟
-    آره ..واسه همین بهت زنگ زدم
-    حال کردی؟
-    آره ، ولی هم متعجب شدم و هم حس میکنم معنی خوبی نداره و یه جورایی بوی توهین به دزفول رو میده.
-    اتفاقا اینطوری نیست داداش ، این ضرب المثل در زبان پارسی یه افتخاره برای دزفول.
-    چطور؟
-    «مش اَلا» یادته؟

-    آره

( مرحوم «مشهدی اَلا عبدی» ، یکی از پیرمردای نسبتا متمول فامیل بود که حاج رحیم عبدی یکی از پسراشه و الان یه رستوران داره نرسیده به استادیوم مجدیان. خونه ی مرحوم عبدی از معدود خونه هایی هستش که بچه های باغیرتش به کسی نفروختنش و نگه اش داشتن و سالی چند بار ، همه ی بچه های مرحوم مشهدی اَلا ، توی این خونه دور هم جمع میشن و یاد قدیم رو زنده میکنن ، خونه ی بزرگ و قدیمی و قشنگیه در محله ی کتکتان)

-    یادته یه خری داشت که خیلی باهوش بود؟

-    آره

( مش الای خدابیامرز ، نابینا بود بنده ی خدا ، ولی به جرات میگم که از خیلی آدمای چشمدار  اونزمون در زندگیش موفق تر بود ، یه خری هم داشت که عین پرشیای الان واسش کار میکرد و کلاس داشت ، این آدم می نشست روی خره و فقط یه کلمه بهش میگفت : «رو خونه خاله ریبخیر» (برو خونه ی خاله روبخیر) و خره راه میفتاد و کوچه به کوچه و مسیر به مسیر ، مشهدی الا رو می یووُردش خونه ی مادربزرگ بنده. خلاصه عین گوشی های نوکیا یا بهتر بگک عین دستگاه جی پی اس ، این خره آدرس ، اسم و مسیر خونه ی تمام فامیل ، توی حافظه اش بود و کافی بود مش اَلا ی نابینا ، بهش بگه برو خونه ی فلانی و یا برو بازار جلوی مغاز ی کی؟)

-    یادت نیست که بابا میگفت : خر «مش اَلا» وقتی از دست صاحب نابیناش ناراحته ، در حال حرکت ، هِی خودشو به دیوار کوچه میچسبونه تا پای «مش اَلا» رو به دیوار بکوبونه؟ و اینجوری انتقام بگیره؟
-    چرا..چرا..یادمه.
-    و میدونی که شهرت اسب عربی هم در جهان ، بخاطر هوش این اسبه.
-    درسته.

-    حالا این ضرب المثل که معلوم نیست چندصدسال و یا بیشتر قدمت داره ، مسماش اینه که بخاطر هوش زیاد خرای دزفول ، آدمای یول ( آی کیو پایین) نمیتونن بین خر دزفول و اسب عربی فرق بذارن.

و خلاصه تلفن ادامه پیدا کرد و خود منم ، یادم اومد صحنه های هوشمندی خرای شهرمون.
دقت کنید:
کسایی که با خراشون مصالح به منازل مردم منتقل میکردن و مثلا از کنار رودخونه ماسه بار میکردن ، مبنای محاسبه پول مصالح هم ، همون تعداد «بارِ خر» بود ، به عنوان نمونه : طرف  به توصیه معمار ، سفارش 20 بار خر ، ماسه میداد.
فرض کنیم خردار مربوطه ، 4 تا خرداشت ، بنابراین باید 5 مرتبه خرها رو کنار رودخونه می برد و بارگیری می کردو برمی گشت و بارها رو در مقصد تخلیه می کرد.
ولی در عمل اینجوری نبود و فقط بار اول خر ها همراهی میکردن.
همون اول صبح ، اولین مرتبه همراه خرهای بار شده ، از مبدا بارگیری حرکت می کرد و دهنه ی خر اولی رو میگرفت دستش تا مقصد .
 پس از تخلیه بار ، باهاشون میومد تا کنار رودخونه و برای بار دوم که خرها بار گیری میشدن دیگه هیشکی باهاشون نبود و قطار خرای زبون بسته ، خیلی راحت و آروم تمام اون کوچه پس کوچه ها رو طی کرده و دقیقا به همون منزل مربوطه می رسیدن و اونجا ، کارگر بنایی خورجیناشونو خالی کرده و همه رو هِی میکرد که برگردن پیش صاحبشون و خرای نازنین بی هیچ توفقی دوباره برمیگشتن کنار رودخونه برای بارگیری های بعدی.
مَخلَص کَلوم ، خرای دزفول در انجام وظیفه ، هر راه و مسیری رو ، یه بار بهشون می گفتن و انجام میدادن .
اینارو ، بنده به چشم خودم دیدم.
بارها شده بود به سمت بازار می رفتم و خری رو در راه میدیم که از بازار داره به سمت کوچه های محل قدیمی حرکت میکنه و باری هم پشتش نداره و این یعنی اینکه : آخر وقته و برای صاحبش کاری پیش اومده و سرظهری ، خر رو فعلا فرستاده خونه.
اما ، اونی رو که من ندیدم ولی شنیدم :
یکی از پیشکسوتان کشاورزی دزفول ( حاج سلطانعلی ذات محمد علی) ، جلوی دوربینم نشسته بود و میگفت :« اُمون می سیبیلی کار کوردیم و پیش اومه که خرونَه ناتَر خمون بفرسنیدم خونه» ( ما توی زمینهای منطقه سبیری کارمیکردیم و گاهی پیش میومد که قبل از خودمون خرها رو به شهر و خونه میفرستادیم)
اینو بخاطر این میگفت که ، من متعجبانه از هوش و فراست خرای دزفول و آدرس شناسیشون براش میگفتم و اون خیلی آروم و طبیعی به عنوان یه نکته ی معمولی موضوع رو تایید و تجربه خودشو در این خصوص برام تعریف کرد.
اونجوری که شنیدم ، بین خود خرای دزفول ، نژادهای متفاوتی بوده که دو مدل خاص و گرونش :
خر زُبیری و خر چَرمَه بودن. که هم درشت بودن و هم باهوش.
بد نیست به مزیت های نسبی«خر» به «خودرو» اشاره کنم ، شما هم نظر بدین اگر چیزی یادتون اومد :
1-    در جاهای تنگ و باریک ، خر خیلی راحت تر از خودرو  سرو ته میشه و اصولا محل پارک کمتری میگیره.
2-    خودرو حداکثر دوگانه سوزه ( عین خودروی ناقابل خودم) ولی خر ، چند گانه سوزه و از کاه و جو گرفته تا پوست هندونه و پوست خربزه و نون خشک و قند و ... سوختش تامین میشه.
3-    یادمه گاهی اوقات خرسوار در حال روندن خر ، باهاش درد ودل میکرد ، ولی نمیشه الان با خودرو به عنوان سنگ صبور برخورد کرد.
4-    هنوز که هنوزه خودرویی به بازار نیومده که با کلام عمل کنه ، ولی خر کلا با سه عبارت مدیریت میشد : «هین» ، « هُش» ، « یه صدایی که قابل نوشتن نیست و از گوشه ی لُپ بیرون می یومد و معنیش این بود : خوبه همینطوری برو جلو»
5-    خر کارت سوخت نداشت و سهمیه و مهمیه یی در کارش نبود ، ولی خودرو.....
6-    خر مشکل پلاک شدن و سند زدن نداشت و مالیاتی هم پرداخت نمیکرد و دزدگیر هم نیاز نداشت.
7-    خودرو درنهایت فروخته نشه ، اسقاط میشه در قبرستان ماشینهای فرسوده ، ولی خر ممکن بود بچه هم به دنیا بیاره و خیلی که پیر و از کار افتاده میشد ، خوراک حیوونای بیابون میشد و شیکم آفریده های خدارو سیر میکرد.
8-     خر ، مثل پژو 405 های امروز خطر آتش سوزی نداشت.
9-    غیر ممکن بود کسی بخاطر تصادف و برخورد با خری ضربه مغزی شده باشه ، ولی آمار تصادفات با خودرو 27هزار نفر در سال هست الان.

10-    شما الان میخواین بنزین بزنین توی پمپ بنزین ، یاباید یه دستخوش بدین به مامور که براتون بنزین بزنه و یا خودتون پیاده بشین و زحمتش رو بکشین ، ولی یادمه خردارهای دزفولی کنار رودخونه ، آروم سوت میزدن تا خراشون با نوای زیبای سوت صاحب ، آب  دز رو بنوشن.

11- بحث عدم وجود ترافیک رو هم اضافه کنین بهش.

12-    بسه دیگه چقدر بگم؟ بقیه شو شما بگین.


khar.jpg


نتیجه گیری :

1-    امنیت رو ببین چقدر بوده که کسی واهمه از سرقت خرش یا بار روی خرش رو نداشت اونموقع.
2-    فرهنگ همزیستی مسالمت آمیز انسان و حیوان.
3-    ما دزفولیا از شیر دزفول گرفته تا خرش ، مراقب نسل گونه های حیوانی خودمون نیستیم ، تصور کنید نسل خرهای عظیم الجثه ی دزفولی رو احیاء و پرورش بدیم و به اقصی نقاط ایران صادر کنیم.

4-    اگه نمیدونین بدونین ، اسب عربی..اسب عربی که میگن....نسلش از جنوب غربی ایرانه در حقیقت و بنام «عربی» تموم شده توی دنیا. و جنوب غربی ایران هم یعنی همون خوزستان. قبول کنید که ما در داشته هامون خیل کم کاری کردیم و میکنیم.

5- ما دزفولیا ، حتی قدر خرامون رو هم نمیدونیم.


نکته ی مهم : مشکلی ندارم با خندیدن تون ، وقتی این مطلب رو میخونین ، ولی راضی نیستم اگر کسی به چشم حقارت این مطلب رو نگاه کنه. و اگر اینطور شد ، روی پل صلات (صراط) جلوشو میگیرم و مجبوره از تمام خرای دزفول عذرخواهی کنه. (شوخی)
ولی جدی ، اگر مهمه که آخرین شیر ایرانی ، 75 سال پیش در بیشه ی دزفول دیده شده ، مهمه که خرهای اصیل و قوی و باهوش دزفول هم نژادشون حفظ بشه.
نکته ی آخر :
میخوام در حاشیه فرهنگ خرداری ، به کلمه ی «خر» در ادبیات دزفول بپردازم :
«خر» در ادبیات ایران زمین به معنای دُرُشت و بزرگ است. واژگانی همچون : «خرپشته»،«خرمگس»،«خرمهره»،«خرسنگ»،«خرگوش» و ظاهرا خود واژه ی «خر» به تنهایی به الاغ تخصیص داده شده ، آنهم به این دلیل که همه ی اعضا و جوارج این حیوان ، از چشم گرفته تا گوش و دهان و ... درشت و زمخت است.
برخلاف ایران کنونی که واژه ی «خر» به تنهایی ، متضمن کودنی و نفهمی و در نهایت تحقیر است ، در کشورهایی پارسی زبان همسایه که پاره های تن ایران زمین بوده اند ، هنوز هم پیشوند «خر» به معنای «بزرگ» جای خود رادارد ، کما اینکه معادل «بزرگ زاده» یا «خان زاده» را در افغانستان «خرزای» گویند و چه بسا حامد کرزای فرزند یکی از بزرگان و خوانین افغانستان بوده باشد که تلفظ غربی حرف «خ» ، «کkh  » شده باشد.
جدی نگیرید هاااا. ... این فقط یه فرضیه بود.
اما اونی که مسلمه اینه که :
تمام ایران میگن : خربزه
دزفول میگه : خربیضَه.
بیضه در زبان سترگ پارسی به معنای تخم مرغه.
حالا ، تخم مرغ بزرگ ، برگردانش چی میشه؟...خر بیضه.
و این میوه ی خوشخوراک پاییزی ، دقیقا مثل یه تخم مرغ بزرگ هست یا نه؟
پس افتخار کنین همشهریا ، که تمام ایران غلط میگن و شما درست.
پارسی را در فرهنگستان زبان پارسی پاس بدارید آقای حداد عادل :
ننویسید : خربزه
بنوسید خربیضه.  
این نکته ی «خربیضه» رو مدیون برادرم هستم.


مطالب مشابه :


رصد پدیده خسوف در پژوهشسرای فرهیختگان دزفول

پایگاه خبری هنرمندان دزفول - رصد پدیده خسوف در پژوهشسرای فرهیختگان دزفول - مجله خبری هنر دز




موفقیت دزفول در مسابقات کشوری نانو و رباتیک

پایگاه خبری هنرمندان دزفول - موفقیت دزفول در مسابقات کشوری نانو و رباتیک - مجله خبری هنر دز




فراخوان ششمین جشنواره موسیقی محلی کشور

پایگاه خبری هنرمندان دزفول - فراخوان ششمین جشنواره موسیقی محلی کشور فرهنگ سرای بروجن




سبک های معماری

"فرهنگ سرای دزفول" گواه این مدعا ست. ایشان با تغییراتی رو به شیوه ی مدرن اوردند و روح معماری




نتایج طرح های برتر استان در پانزدهمین جشنواره جوان خوارزمی

پژوهش سرای دانش آموزی فارابی داراب . پژوهش سرای فرهنگ پژوهش سرای دزفول.




جشنواره خوارزمی چیست؟

پژوهش سرای دانش آموزی پژوهش سرای دزفول. همزيستي مسالمت آميز ايراني و فرهنگ اسلام با




چهارچوب مقاله و قواعد مقاله نویسی

پژوهش سرای دانش پژوهش سرای دزفول. ي تحصيل کردگان، ارباب فرهنگ و رسانه­هاي گروهي با آن




«خَر» هم ، خرهای دزفول (نطنز)

من بین تمام خرهای دزفول ، خری به 2- فرهنگ «همه ی ایران سرای من است» و همه




فراخوان مقاله همایش استانی علوم و فناوری نانو

پژوهش سرای فرهنگ پژوهش سرای دزفول. پژوهش سرای دکتر حسابی ناحیه 4 با همکاری گروه نانو




فراخوان اولین همایش استانی انرژی هسته ای

پژوهش سرای دانش آموزی فارابی داراب پژوهش سرای فرهنگ پژوهش سرای دزفول.




برچسب :