جلوه هایی از رئالیسم در نگارگری سده نهم ایران، شاهکارهاي محمد سياه قلم

ستوده

مارس 9, 2009

جلوه هایی از رئالیسم در نگارگری سده نهم ایران، شاهکارهاي محمد سياه قلم

دسته‌بندی شده در: نگارگری ایرانی — derang @ 12:45 ب.ظ.
Tags: محمد سیاه قلم, نگارگری, نگارگری ایرانی, رئالیسم

 

حدود سالهای 778 الی 863 ه. یک کارگاه نقاشی مغولی- ترکی در تبریز وجود داشته  که تنها چهره ی شناسایی شده این مدرسه استاد محمد سیاه قلم بوده است. تعدادی طراحی و نقاشی تک ورقی از این هنرمند در کتابخانه ی ساری استانبول نگهداری می شود. آثار این هنرمندان از یک واقع گرایی افراطی برخوردار است.

 روی تصاویر کلیک کنید، برای نمای بزرگ از منبع 

http://www.ee.bilkent.edu.tr/~history/Pictures1/im34.jpg

Hunters ridingSiyah Qalem school.
From the Sarai Albums.
Herat (?), end of 15th century.
Hazine 2160, folio 84a

سده نهم هجري از لحاظ بيان هنري دوران پربركتي در تاريخ فرهنگي ايران است كه در كمتر دوره اي شاهد تنوع و گستردگي اي هم سنگ آنيم. حمايتهاي شاهرخ و بايسنقر ميرزا و سلطان حسين بايقرا و وجود انديشمنداني چون اميرعلي شير نوايي، خواجه احرار، عبدالرحمان جامي و نيز رفاه اقتصادي و امنيت سياسي موجب شد ادب و هنر (به ويژه كتابت) به درجه اي از رشد و استعلا رسد كه براي چندين سده، حتي تاكنون، افق بي كراني براي شيفتگان فرهنگ باشد. حضور هنرمندان بسياري در زمينه نگارگري، خوشنويسي، آرايش كتاب و كيفيت آثاري كه اين نخبگان بنا نهادند و از خود به جا گذاشتند، تلالو ويژه اي در فرهنگ جهاني دارد. در اين دوره است كه با تنوع استثنايي و تكثري در آفرينش هنري مواجه مي شويم كه پژوهش در زمينه شناسايي و تحيلي آنها، ذهن بسياري از محققان را به خود مشغول داشته است. در اين دوره، از سويي با نمونه هاي فاخري در نگارگري، چون شاهنامه بايسنقري، كليله و دمنه بايسنقري، شاهنامه محمد جوكي، بوستان سعدي، رو به روييم و هم با نگاره هاي متفاوت و بي نظیر معراج نامه شاهرخي، از سويي با مديريت هنري و خوشنويسي جعفر بايسنقري مواجهيم و از سويي ديگر خط دل پذير سلطان علي مشهدي، ولي مورد استثنايي و منحصر به فردي كه مشغله ذهني بسياري از محققان در قرن اخير بوده است، شخصيت و موطن و آثار نگارگري استاد محمد سياه قلم است.

 http://www.ee.bilkent.edu.tr/~history/Pictures1/im38.jpg

Lion and Bull about to engage in CombatSiyah Qalem school.
From the Sarai Albums.
Persia, end of 15th century.
Hazine 2160, folio 90b

 

ريشه‌يابي اين ويژگي در آثار سلطان محمد ما را به سوي محمد سياه قلم ( حاج محمد هروي ) بزرگ آفريننده ديوان و جادوان در مكتب هرات رهنمون مي شود. اگر هم شاگردي سلطان محمد در مكتب و مدرسه محمد سياه قلم مسجل و قابل اثبات نباشد.، باز هم سياه قلم را بايد معلم ناديدة‌ سلطان محمد پنداشت البته اين گرايش به عجايب نگاري كه اصلي‌ترين شاخصة نقاشي هاي سياه قلم است توسط شاگردش سلطان محمد تلطيف و شاعرانه شده و به خدمت ادبيات و كتاب آرايي درآمده است . . .

پس از سلطان محمد كمتر هنرمند نامدار ايراني است كه رهرو اين مسير پر پيچ و خم شود. با مروري در مسير عجايب نگاري پس از سلطان محمد در مي‌يابيم كه اين راه چندان رهروي نمي يابد و فقط برخي خيالي‌نگاران و نقاشان مردمي هستند كه با اهدافي متفاوت در پرده‌هاي خويش جن و پري را با كاربردي ديگر معركه گردان پرده هاي بزرگ خود مي سازند.

سلطان محمد، پس از بهزاد ، سال هايي از عمر ثمر بارش را مدير مراكز هنري دربار صفوي در تبريز بوده است و لابد از امتيازات بديهي اين مديريت ، داشتن حق انتخاب موضوعاتي بوده كه در كتاب‌ها به تصوير در مي آمدند . با مروري در آثار رقم دار و بدون رقم سلطان محمد كه مجموعا حدود 50 نگاره را شامل مي شود مي توان دريافت كه او مضمون هايي را انتخاب كرده و به دست گرفته است كه دامنه ي تخيل در آن بسيار فراخ بوده و امكان به پرواز در آوردن شاهين خيال بيشتر . از اين روي بيش از نيمي از آثار او به نوعي باديو و غول و پري و موجودات خيالي نا شناخته ديگر مربوط است . . .

اما در نگاره هايي كه داستان تصوير امكان تخيل پردازي را به او نمي داده تا ديو و پري را به عنوان عناصر اصلي به تصوير بكشد ، آنگاه چموش سركش خيال و قلم سحرآساي و ريز پرداز خويش را در گوشه وكنار صخره‌ها و جويبار‌ها و ابرها به يكه تازي وا مي دارد تا راهي را كه محمد سياه قلم به او نشان داده بي رهرو نگذارد . . .

http://www.ee.bilkent.edu.tr/~history/Pictures1/im32.jpg

Conversation SceneSiyah Qalem drawing.
From the Sarai Albums.
Turkestan, beginning of 15th century.
Hazine 2153, folio 90a

محمد سیاه قلم و غیاث الدین محمد نقاش

فرضیة نگارنده در این مقاله مبتنی بر این است که استاد محمد سیاه¬قلم نقاش نام¬آور سدة نهم هجری همان غیاث¬الدین نقاش و یا غیاث¬الدین محمد نقاش دورة بایسنقر میرزا است که از طرف دربار شاهرخ مأمور می¬شود در کنار هیأت سیاسی شاهرخ، به چین سفر کند و دیده¬ها و شنیده¬های خود را از این سفر گزارش ¬نماید. به اعتقاد نگارنده وی دو سفرنامه، یکی مکتوب و دیگری مصوّر تهیه می¬کند. سفرنامة مکتوب او در بعضی از منابع تاریخی سدة نهم ¬هجری مثل زبدةالتواریخ ایرانیان حافظ آبرو درج می¬شود و سفرنامة مصوّر او همان است که امروزه در چهار مرقع موجود در توپقاپی¬سرای استانبول قرار دارد و به نقاشی¬های استاد محمد سیاه¬قلم مشهور است. در این مقاله سعی شده فرضیة بالا با مراجعه به منابع این دوره و مقایسة نقاشی¬ها با مطالب سفرنامة وی اثبات شود.

این¬ مقاله با بهره¬گیری از یک طرح تحقیقاتی در دانشگاه تهران با عنوان «استاد محمدسیاه¬قلم، از افسانه تا واقعیت» نوشته شده است.

 http://www.turks.org.uk/files/86a2f677f0c3c2f38a8f4c3a6dd0d39e.jpg

 

استاد  محمد سیاه قلم 

اثر فوق نخستین کتابی است که به زبان فارسی دربارۀ استاد محمد سیاه قلم منتشر شده است. این کتاب بیان می دارد که استاد محمد سیاه قلم از نقاشان ایرانی دربار شاهرخ یا کتابخانۀ سلطنتی بایسنقر میرزا بوده و با عنوان غیاث الدین نقاش کار می کرده است . نگارنده با اسناد و مدارک ثابت کرده که نام غیاث الدین نقاش، “محمد” بوده و از اهالی تبریز محسبوب می شده و ظاهراً از زنجیرۀ استاد – شاگردی استاد عبدالحی نقاش نام آور این دوره بهره یاب شده است و چون نقاشی هایی از نوع سیاه کار می کرده ، به سیاه قلم شهرت یافته و نام دیگرش که در رقم های طراحی های سیاه قلم آمده، محمد بن خیام و لقبش غیاث الدین بوده است.
اثر فوق نخستین کتابی است که به زبان فارسی دربارۀ استاد محمد سیاه قلم منتشر شده است. این کتاب بیان می دارد که استاد محمد سیاه قلم از نقاشان ایرانی دربار شاهرخ یا کتابخانۀ سلطنتی بایسنقر میرزا بوده و با عنوان غیاث الدین نقاش کار می کرده است . نگارنده با اسناد و مدارک ثابت کرده که نام غیاث الدین نقاش، “محمد” بوده و از اهالی تبریز محسبوب می شده و ظاهراً از زنجیرۀ استاد – شاگردی استاد عبدالحی نقاش نام آور این دوره بهره یاب شده است و چون نقاشی هایی از نوع سیاه کار می کرده ، به سیاه قلم شهرت یافته و نام دیگرش که در رقم های طراحی های سیاه قلم آمده، محمد بن خیام و لقبش غیاث الدین بوده است.

منابع:

Siyah Qalem

محمد سیاه قلم و غیاث الدین محمد نقاش

سير عجايب نگاري ( گروتسك ) از محمد سياه قلم تا سلطان محمد

معماي لاينحل استاد محمد سياه قلم ، مهدي حسيني

زندگی نامه هنرمندان مکتب مغولی

20050218162905blackpen.jpg

ديو، نقاشی منسوب به محمد سياه قلم، قرن چهاردهم ميلادی (منبع)

سده نهم هجري از لحاظ بيان هنري دوران پربركتي در تاريخ فرهنگي ايران است كه در كمتر دوره اي شاهد تنوع و گستردگي اي هم سنگ آنيم. حمايتهاي شاهرخ و بايسنقر ميرزا و سلطان حسين بايقرا و وجود انديشمنداني چون اميرعلي شير نوايي، خواجه احرار، عبدالرحمان جامي و نيز رفاه اقتصادي و امنيت سياسي موجب شد ادب و هنر (به ويژه كتابت) به درجه اي از رشد و استعلا رسد كه براي چندين سده، حتي تاكنون، افق بي كراني براي شيفتگان فرهنگ باشد. حضور هنرمندان بسياري در زمينه نگارگري، خوشنويسي، آرايش كتاب و كيفيت آثاري كه اين نخبگان بنا نهادند و از خود به جا گذاشتند، تلالو ويژه اي در فرهنگ جهاني دارد. در اين دوره است كه با تنوع استثنايي و تكثري در آفرينش هنري مواجه مي شويم كه پژوهش در زمينه شناسايي و تحيلي آنها، ذهن بسياري از محققان را به خود مشغول داشته است. در اين دوره، از سويي با نمونه هاي فاخري در نگارگري، چون شاهنامه بايسنقري، كليله و دمنه بايسنقري، شاهنامه محمد جوكي، بوستان سعدي، رو به روييم و هم با نگاره هاي متفاوت و بي نظیر معراج نامه شاهرخي، از سويي با مديريت هنري و خوشنويسي جعفر بايسنقري مواجهيم و از سويي ديگر خط دل پذير سلطان علي مشهدي، ولي مورد استثنايي و منحصر به فردي كه مشغله ذهني بسياري از محققان در قرن اخير بوده است، شخصيت و موطن و آثار نگارگري استاد محمد سياه قلم است. اين نوشتار مروري است بر آثار و شخصيت اين هنرمند برجسته در اين دوره متكثر فرهنگي در تاريخ نگارگري ايران.
سير عجايب نگاري ( گروتسك ) از محمد سياه قلم تا سلطان محمد
علي اصغر ميرزايي مهر
 زندگی نامه هنرمندان مکتب مغولی
محمد سیاه قلم و غیاث الدین محمد نقاش

دکتر یعقوب آژند
   

 

اشاره:


چکیــده :

فرضیة نگارنده در این مقاله مبتنی بر این است که استاد محمد سیاه¬قلم نقاش نام¬آور سدة نهم هجری همان غیاث¬الدین نقاش و یا غیاث¬الدین محمد نقاش دورة بایسنقر میرزا است که از طرف دربار شاهرخ مأمور می¬شود در کنار هیأت سیاسی شاهرخ، به چین سفر کند و دیده¬ها و شنیده¬های خود را از این سفر گزارش ¬نماید. به اعتقاد نگارنده وی دو سفرنامه، یکی مکتوب و دیگری مصوّر تهیه می¬کند. سفرنامة مکتوب او در بعضی از منابع تاریخی سدة نهم ¬هجری مثل زبدةالتواریخ ایرانیان حافظ آبرو درج می¬شود و سفرنامة مصوّر او همان است که امروزه در چهار مرقع موجود در توپقاپی¬سرای استانبول قرار دارد و به نقاشی¬های استاد محمد سیاه¬قلم مشهور است. در این مقاله سعی شده فرضیة بالا با مراجعه به منابع این دوره و مقایسة نقاشی¬ها با مطالب سفرنامة وی اثبات شود.

این¬ مقاله با بهره¬گیری از یک طرح تحقیقاتی در دانشگاه تهران با عنوان «استاد محمدسیاه¬قلم، از افسانه تا واقعیت» نوشته شده است. بدین¬وسیله امتنان خود را از معاونت محترم پژوهشی دانشگاه تهران ابراز می¬دارم.


1 - درآمد

استاد محمد سیاه¬قلم و تشخیص هویت او و آثارش از موضوعات دیرینة عرصة هنرپژوهی ایران بین هنـرپـژوهان جهان است. نزدیک به یک قرن است که هنرپژوهان دربارة هویت و آثار نقاشی استاد محمد سیاه¬قلم بحث و فحص می¬کنند و هنوز به جواب قطعی دست نیافته¬اند. محققان ترک بیش از سایر هنرپژوهان در این حیطه قلم زده¬اند و تمامی هم¬وغم خود را مصروف این داشته¬اند که اثبات کنند محمد سیاه¬قلم وابسته به فرهنگ ترک سدة نهم هجری و ترک¬نژاد است. زکی ولیدی طغان او را همان حاجی محمد بخشی اویغوری می¬داند که در نگارگـری معراج¬نامة ترکی در روزگار شاهرخ دست داشته ¬است ولی چون نمی¬تواند دلیل قانع¬کننده¬ای برای فرضیه خود ارایه ¬دهد، بعدها جهت عوض می¬کند و او را با مولانا محمد نقاش(1)، هنرمند غرایبة نگار دربار سلطان¬ حسین بایقرا یکی می¬داند و نقاشی¬های او را به سنت هنری دشت قبچاق نسبت می¬دهد. اوکتای اصلاناپا نیز راهی مشابه در پیش می¬گیرد و استاد محمد سیاه¬قلم را وابسته به سنت¬های اویغوری ترکان و آثار او را ترکانه می¬داند.
مظهر ایپشیر اوغلو با همکاری ایوب اوغلو هر چهار مرقع توپقاپی¬سرای را که آثار محمد سیاه¬قلم هم جزو آن¬هاست در سال 1955 منتشر می¬کند و آن¬ها را به یک نقاش دربار سلطان محمد فاتح در استانبول نسبت می¬دهد، ولی در پژوهش¬های بعدی خود در سال1965راجع به فرهنگ و هنر مغولان(2)، نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم را با زندگی ایلیاتی مغولان در ماوراءالنهر مرتبط می¬داند. پژوهشگران دیگر ترک مثل بیهان قاراماقارالی، چاغمن، امل¬ اسین، زرن تنیندی رویة مشابهی را در پیش می¬گیرند و بر ترک¬نژاد بودن محمد سیاه¬قلم و نقاشی¬های او تأکید می¬ورزند.
در اروپا نخست ساکیسیان (3)، این نقاشی¬ها را به چین نسبت می¬دهد و کومارا سوامی(4) به ترکستان، بنییون، ویلکینسن و گری در سال 1933 چینی بودن نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم را مورد تأکید قرار می¬دهند و آن¬ها را مربوط به دورة شاهـرخ می¬دانند.(5) ایـــوان سچـوکین سه دوره را در نقاشــی¬های سیاه¬قلم تشخیص می¬دهد. بخشی را به دورة تیموری، پاره¬ای را به مکتب ماوراءالنهر و نقاشی چینی در ترکستان و سیزده اثر را به سنت¬ نقاشی دشت قبچاق(6) نسبت می¬دهد. اتینگهاوزن هم نظر او را تاییــد می¬کند. ارنست گروبه در سال1962 بعضی ¬از نقاشی¬های محمدسیاه¬قلم را به¬دورة تیموری نسبت می¬دهد و بعدها در سال 1968 آن¬ها را وابسته به دورة نخست مکتب هرات و سمرقند اعلام می¬کند.
ارنست¬ کـوئل در سال1970 آن¬ها را بـه تــرکیـه و یا ترکستان غربی در سدة نهم هجری نسبت می¬دهد و دیوید تالبوت رایس در سال1970 این نقاشی¬ها را مربوط به ترکیه، سدة نهم هجری می¬داند که برای یک نفر حامی مغولی کار شده است.(7) استوارت کری ولش در سال1972 انتساب این نقاشــی¬هـا را به دربار تــرکمانان بی¬مناسبت نمی¬داند و مرقع2153.H توپقاپی¬سرای را از آثار دربار سلطان یعقوب آق¬قویونلو معرفی می¬کند.(8) مایکل راجرز هم بر آن است که این تصاویر ارتباط مستقیم با بازرگانان روس و استپ¬های جنوب روسیه دارد.(9) تمامــــی این فـــرضیــات در کنگره¬ای ¬که در اوایــل دهة هشتاد(1980) دربارة محمد سیاه¬قلم درآمریکا برگــزار شد، تکرارگشته و نتیجة قطعی از پژوهش¬ها در¬بارة استاد محمد سیاه¬قلم و کارستان او عاید نشد.(10) در ایران متأسفانه تاکنون مقاله¬ای که این موضوع را به ¬گونه¬ای عمیق دنبال کند و از لابه¬لای منابع و نقاشـی¬هـــای محمد سیاه¬قلم راه تازه¬ای بگشایـد، منتشـــــر نشده و آنچه انتشار یافته، تکرار فرضیات هنرپژوهان جهان و بازگویی نوشته¬های آن¬ها، آن¬هم به¬گونة توصیفی است .
فرضیة نگارنده در این مقاله این است که این آثار و نقاشی¬ها از آن غیاث¬الدین نقاش در دربار شاهرخ تیموری است که در سال822 هـ¬ .ق همراه یک هیأت سیاسی عازم چین شد و طبق دستور، کل دیده¬ها و شنیده¬های خود را در سفرنامه¬ای گزارش کرد که تقریباً دست نخورده و در چند منبع تاریخی این دوره از جمله زبدة¬ التواریخ حافظ آبرو تکرار شده است. این فرضیه تا این¬جا، مطلب جدیدی ندارد چون هنرپژوهانی چون پوپ و گری نیز پیش¬تر بدان اشاره کرده¬اند ولی نوشتة آن¬ها فراتر از این اشاره نرفته است. نگارنده با مراجعه به منابع مکتوب این دوره که بعضی از آنها اصلاً مورد توجه هنرپژوهان قرار نگرفته، سعی کرده است هویت استاد محمد سیاه¬قلم را روشن سازد و سپس با تطبیق مطالب و اطلاعات سفرنامة غیاث¬الدین نقاش با پاره¬ای از آثار و نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم به مرز اثبات فرضیه¬اش نزدیک شود. گفتنی است که نگارنده هیچ مطلبی را با قطعیت نقل نکرده گرچه قطعی بودن آن¬ها برایش محرز بوده است. یافته¬ها را با تردید و پرسش پیش برده و پذیرش و یا عدم پذیرش آن¬ها را برعهدة خوانندگان گذاشته است.


2- غیاث الدین نقاش

نام غیاث¬الدین نقاش در چند منبع تاریخی و هنری ذکر شده است. گفتنی است که نام او در منابع تیموری تنهـا با لقب او یعنـی «غیاث¬الدین» آمده و این عنـــوان دربردارندة نام دیگری نیست. بعضی از هنرپژوهان معتقدند که غیاث¬الدین نقاش همان غیاث¬الدین پیر احمد زرکوب تبریزی است که دوست¬محمد هروی در دیباچة مرقع بهرام میرزا از او یاد می¬کند. علاءالدوله میرزا فرزند بایسنقر میرزا پس از فوت پدرش در سال837 هـ .ق به¬منظور اتمام جُنگی که پدرش شروع کرده بود تمامی نقاشان را در کتابخانة خود گردآورد و « از عقب خواجه غیاث¬الدین پیراحمد زرکوب کسی به مملکت تبریز فرستاد... » (Thackston,2001,14) خواجه غیاث¬الدین پس از ورود به هرات چنـــد نگاره در جُنگ یاد شده قلم¬گیری کرد طوری¬ که امیر خلیل، نقاش نام¬آور این دوره، در آن تصاویر حیران بماند و با وجود چنین استادی تصمیم به ترک تصـویـر گرفت.(Ibid) آیا این غیاث¬الدین همان غیاث¬الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا، به دربار خاقان چین بود که پس از بازگشت به هرات در تبریز اقامت گزیده بود و پس از مرگ بایسنقر میرزا، فرزند او، از وی می¬خواهد تا با بازگشت به هرات، جُنگ ناتمام پدرش را به اتمام برساند؟
در مورد یکی بودن این دو غیاث¬الدین باید تردید روا داشت، چون نام غیاث¬الدین در سال 830 هـ .ق در عرضه داشت جعفر بایسنقری، رئیس کتابخانة بایسنقر میرزا، آمده است. در این عرضه¬داشت علاوه بر نام او، اسامی هنرمندان دیگر از جمله امیرخلیل هم ذکر شده که همراه هنرمندان دیگر از جمله خواجه غیاث¬الدین در کتابخانة سلطنتی مشغول کار بوده است. (Ibid,43) پس امیرخلیل با غیاث¬الدین نقاش و مهارت او در نقاشی از نزدیک آشنا بوده، در حالی¬که نوشتة دوست¬محمد هروی در باب خواجه غیاث¬الدین پیراحمد زرکوب طوری است که گویی امیرخلیل برای نخستین بار، کارمایة هنری او را دیده و دچار حیرت شده است. از این¬ها گذشته از عبارات دوست¬محمد پیداست که غیاث¬الدین پیراحمد زرکوب در زمان علاءالدوله میرزا یعنی در اوایل دهة84 هـ .ق برای نخستین بار وارد هــرات شده است. عبارات او را بخوانیم: «و چون خواجه حسب¬الحکم کتابخانه را به یمن قدم و اوراق¬ نقاشی را در هـرات به لطف قلم معزز و مکرم گردانیدند...»(Ibid,14) پس به¬نظر می¬رسد نمی¬توان این دو نقاش هم¬نام را یکی برشمرد.
به¬نظر نگارنده غیاث¬الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا به چین، همان غیاث¬الدین محمد نقاش تبریزی است که پیش از پیر احمد زرکوب تبریزی، همراه سیدی احمد نقاش و خواجه علی مصور و قوام¬الدین مجلد تبریزی، حدود اواخر دهة810 هـ .ق وارد کتابخانة هرات شده و در زمرة نقاشان کارگاه هنری بایسنقر میرزا درآمده است. نگارنده در کتاب روضات¬الجنان حافظ¬حسین کربلایی به نامی برخورد که قابل ملاحظـــه بود یعنی غیـاث¬الدین محمد نقاش. حافظ¬حسین کربلایی در صحبت از مرقد مولانا تاج¬الدین علی منشاری که در علــم قـرائت سـرآمد روزگار و از عرفای صاحب¬نام تبریز در سدة نهم¬هجری محسوب ¬می¬شد، می¬نویسد که وی «استاد مولانا غیاث¬الدین محمد نقاش است رحمه¬الله» (1383،1/159). با اندکی تفحص در احوال مولانا تاج¬الدین منشاری دریافتیم که در سدة نهم هجری یعنی روزگار تیمــور و شاهرخ زندگی می¬کرده و از نظر زمانی معـاصــر با غیاث¬الدین نقاش بـوده و می¬توانسته استاد غیاث¬الدین نقاش دورة بایسنقـر باشد . اگر این غیاث¬الدین¬محمد نقاش را همان غیاث¬الدین نقاش دورة بایسنقر بدانیم به شناسایی هویت استاد محمد سیاه¬قلم بیشتر نزدیک می¬شویم، چـون نـام غیاث¬الدین نقاش، محمد بوده و می¬تواند با نام استاد محمد سیاه¬قلم هم¬خوانی بیشتری داشته باشد.
آیا غیاث¬الدین¬محمد نقاش تبریزی نمی¬تواند همان محمدبن محمودشاه خیام باشد که آثاری از او به¬گونه و اسلوب سیاه¬قلم در مــرقعـات استانبـول و برلیـن (مجموعة دی¬یتس) محفوظ است؟ محمدبن محمودشاه بعضی¬از آثارخود را از روی آثار استاد عبدالحی مثنی¬برداری کرده که از جملة آن¬ها تصویر درگیری دو نفر لوهان (بخشی یا کاهن) چینی است و رقم آن به قرار زیر است: «نقل از قلم استاد عبدالحی نقاش، کمترین بندگان محمدبن محمودشاه خیام» (تصویر1). از کمترین بندگان پیداست که وی در درباری کار می¬کرده است.

می¬دانیم که استــــاد عبـــدالحی پیش از این¬که تیمور او را از بغداد به سمرقنـد بفرستد در نزد آل ¬جلایر در تبریز و بغداد می¬زیسته است. آیا این محمدبن محمودشاه خیام (یا غیاث¬الدین¬محمد نقاش- غیاث¬الدین نقاش) شاگرد استاد عبدالحی در تبریز نبوده که بعدها بعضی از آثار استاد خود را تقلید کرده یعنی سنتی که بارها بین استاد و شاگرد اتفاق می¬افتاده و شاگرد از برای ممارست بیشتر آثار استاد خود را تقلیـد می¬کرده است. اگر فرضیات بالا را بپذیریم می¬توانیم نتیجه بگیریم که
استاد محمد سیاه¬قلم همان غیاث¬الدین محمد نقـاش و یا محمدبن محمودشاه خیام شاگرد استاد عبدالحی بوده که طی سفر چین، طبق دستور بایسنقر میرزا گزارشی مصور و مکتوب از دیده¬ها و شنیده¬ها تهیه کرده ¬است. گزارش مکتوب او در تواریخ این دوره به¬خصوص زبدة¬¬التواریخ حافظ¬آبرو و مطلع سعدین عبدالرزاق سمرقندی ثبت شده و گزارش مصور او هم به¬صورت یک مرقع تنظیم و در کتابخانة سلطنتی نگهداری شده و بر اثر تحـولات زمانــه به دربار آق¬قویونلوها در تبریز راه یافته و سپس به دست شاه¬اسماعیل افتاده و در کتابخانه¬ سلطنتی صفویان در تبریز محفوظ بوده تا این¬که سلطان¬سلیم در سال920هـ .ق پس از جنگ چالدران، موجودی کتابخانة سلطنتی صفویان درتبریز را به تاراج برده است.


3 - سفر به چین

شاید مهم¬ترین گزارش و اطلاعات دربارة غیاث¬الدین نقاش سفـــرنامـة وی از سفـــر چیــن باشد . شاهرخ تیموری در سال822 هـ¬ .ق برای بار سوم و به¬منظــور گشایش باب مودّت و رونق تجارت با چین هیأتی را بدان¬جا اعزام کرد. خاقان چین دایمنگ¬خان از سلسلة مینگ بود. این سلسله از سال1367تا1644 در چین سلطنت کردند. دایمنگ¬خان در سال 815 هـ .ق یک هیأت¬ سیاسی رسمی به هرات گسیــل داشت. شاهــرخ هم شمـاری از افــراد خــود را به سرپرستی شیخ¬محمد بخشــی پیش خاقان فـــرستاد. بار دوم ایلچیان خاقان چین در سال820 هـ .ق به هرات رسیدند و مــراد از آن باز «فتـح ¬باب موافقت و یگانگی» به¬منظور رفت¬وآمد رعایا و تجار و ایجاد امنیت راه¬ها بود (عبدالرزق،1360هـ.ق،2/454). در این سفر ایلچیان ختایی تصویر اسبی را که یکی از امرای شاهرخ (امیر سید احمد ترخان) برای خاقان چین فرستاده بود، با خود آوردند که «نقاشان آن¬جا کشیده با دو اختاجی (مهتر اسب) که عنان اسب را از دو طرف گرفته بودند، چنان¬که نقاشان چابکدست از مثل تصویر آن¬ عاجز بودند» (حافظ¬آبرو، 1372،2/666). شاهرخ این¬بار اردشیر تواجی را در رأس هیأتی به چین فرستاد. در سفر سوم هیأت چین به هرات، شاهرخ فرزندان و حاکمان مناطق مختلف امپراتوری را در این امر مهم مشارکت داد و آن¬ها هر کدام نماینده¬ای را در هیأت¬ سیاسی تعیین کردند. سرپرستی هیأت با شادی خواجه و کوکجــه بود که شــاهرخ آن¬ها را تعییــن کرد. از طرف الغ¬بیک سلطان شــاه و محمد بخشی، از طرف سیو رغتمش، ارغداق و ازطرف بایسنقر میرزا، سلطان احمد (به احتمال زیاد سیدی احمد نقاش) و غیاث¬الدین نقاش که «خالی از زیور هنر نبودند»، انتخاب شدند. علاوه بر این¬ها در جمع هیأت شماری از بازرگانان نیز داخل بودند و هر نماینده¬ای شمار زیادی از نوکران را در اختیار داشت طوری¬که تعداد افراد هیأت بالغ بر پانصد تن می¬شد.
اما چرا غیاث¬الدین نقاش که نه در زمرة سیاستمداران بود و نه در کسوت بازرگانان، بدین¬کار گمارده شد؟ یک دلیل این انتخاب را ظاهراً باید در هدایای خاقان چین به دربار شاهرخ جست¬وجو کرد یعنی صورت اسبی که نقاشان چین کشیده بودند. خاقان با این کار خود هنر نقاشان چین را به رخ شاهرخ کشیده بود. از این¬رو فرزند هنرپرور شاهرخ، بایسنقر میرزا، برای پاسخگویی به او هنرمندی چون غیاث¬الدین نقاش را برگزید. ازطرف دیگر، غیاث¬الدین مأمور شد «که از آن روزی که از دارالسلطنة هرات بیرون رود تا به روزی که بازآید در هر شهر و ولایت آن¬چه بیند از چگونگی راه و صنعت ولایت و عمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان و طریقة ضبط و سیاست ایشان و عجایب آن بلاد و دیار و اطوار ملوک نامدار روزبه¬روز به¬طریق روزنامه ثبت ¬نماید» (حافظ¬آبرو1372،2/19-818، عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/478).
عامل ¬دیگر انتخاب ¬او، بی¬طرفی و بی¬غرضی او در امور سیاسی بود که از معتمدان بایسنقر میرزا به¬شمار می¬رفت. عامل مهم دیگر، نقاش بودن غیاث¬الدین بود که می¬توانست در کنار یک گزارش مکتوب، یک گزارش مصور هم از این سفر پرماجرا تهیه بکند و بایسنقر بدین¬وسیله خواسته به خاقان چین نشان دهد که دیار و دربار او هم خالی از نقاشان زبردست نیست. در این¬جاست که این فرضیه قوت می¬گیرد که غیاث¬الدین نقاش همان کسی است که در خلال سفر خود به چین تصاویری از دیده¬ها و شنیده¬های خود را کشیده و پرداخته که امروزه به نقاشی¬های استاد محمد سیاه¬قلم شهرت دارد. با مقایسة مطالب و اطلاعات سفرنامة مکتوب او با تصاویر و نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم این فرضیه به مرز اثبات می¬رسد.


4- تطبیق مطالب سفرنامه با نقاشی های محمد سیاه قلم

هیأت سیاسی شاهرخ در6 ذیقعدة سال822 هـ .ق عازم چین شد و در 11رمضان سال825 به هرات بازگشت و مـــدت دو سال و ده¬ ماه و پنج¬ روز در سفــــر بود (حافظ¬آبرو1372،2/818). گفتنی است که غیاث¬الدین در گزارش این سفر از ضمیر سوم¬شخص جمع استفاده می¬کند. او می¬نویســد که هیــأت در21 ماه¬رجب822 هـ .ق به شهر قامل رسیدند. در این شهر امیر فخرالدین مسجد عالی ساخته بود و کافران (منظور بوداییان) هم «نزدیک مسجد بت¬خانه داشتند که بر اطراف آن بتان خرد و بزرگ به صور بدیع نگاشته بودند و بر در بت¬خانه صورت دو دیو بر یکدیگر حمله کرده، نمودند» (حافظ¬آبرو ،1372،2/822 عبدالرزاق،360هـ.ق2/481). در میان نقاشی¬های سیاه¬قلم بارها صورت دیوان تکرار می¬شود و آن¬ها را در اشکال مختلف می¬نمایاند. از جملة آن¬ها دو دیو است که به یکدیگر حمله¬ور شده¬اند. یکی دُم آن دیگری را گرفته و او نیز با خنجری در حال حمله بدان است (تصویر2). آیا این تصویر نمی¬تواند تصویر همان دو دیوی باشد که غیاث¬الدین بر در معبد بوداییان در شهر قامل دیده است؟ این دیوان در حالات مختلف از جمله الوار بریدن، دزدیدن مردی در بغل، راندن خر به چوب در حالی¬که یکی از آن¬ها دُم خر را گرفته است، دیوی ایستاده و تکیه داده به یک عصا در حالی¬که دُمش مثل اژدهایی به پایش پیچیده، دیوی که کمانچه می¬نوازد و دیوی دیگر در پیاله چیزی به او تعارف می¬کند و دیوی دیگر در گوشة سمت راست بدان¬ها می¬نگرد، دیوی که اسبی را در بغل می¬رباید، دیوی در حال کشتی با دیو دیگر و... تصویر شده¬اند. این تصاویر هر کدام دارای مفهوم مذهبی و یا اجتماعی خاص خود بوده است و غیاث¬الدین آن¬ها را از روی تصاویر معابد گرته¬برداری کرده است.
غیاث¬الدین می¬نویسد که هیأت اعزامی در 12ماه شعبان زمانی که در بیابان راه می¬پیمودند به موضعی رسیدند که آن¬جا شیران بیابانی بسیار بودند و «گاو قطاس و آن¬جا گاوان قطاس بسیار بودند و بزرگ می¬شوند . مردم آن¬جا تقریر کردند که یک¬بار از آن گاوان بر سواری حمله کرد و سوار را از پشت¬ زین ربود و بر سر شاخ¬ کرد و آن شخص بمرد و مدتی همچنان بر سر شاخ او بود تا روغنش بر چشم گاو فرود آمد و کور شد. باشد سخنی غریب اگر راست¬بود». (حافظ آبرو،1372،2/832، عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/482) در میان نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم تصویر شیر و گاوی دیده ¬می¬شود که در حالت غریبی، در حال حمله به هم، تصویر شده¬اند.(تصویر3) ناگفته نماند که یکی از هدایای بایسنقر میرزا به خاقان چین یک زنجیر شیر بود که به خاقان هدیه شد و این شیر را شیربانی خاص نگهداری مـی¬کرد (عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/494).
غیاث¬الدین می¬نویسد که در بیابان ده منزلی شهر سکجو، حاکم سرحدات که نامش دانـگ جـــی بود، جشنی برپا کرد و ایلچیــان را میهمانی داد. در این جشن «از کاغذ مقوی صورت¬ها ساخته¬اند از هر جانوری که در عالم باشد و بر رو می¬بندند که هیچ رخنه از کنار گوش و روی پیدا نیست که گوییا وصله از آن حیوان است و به¬میان آن صورت در می¬روند و بر اصول ختاییان رقص می¬کنند. چنان¬که عقـــــل در آن خیره و مدهـوش می¬گشت» (حافظ آبرو،1372،2/826). از این نوع تصاویر می¬توان به فراوانی در بین نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم پیدا کرد که شاید بارزتـرین آن¬ها چهـــره¬های دیوانـی باشد که گاه می¬رقصند و گاه کمانچــه می¬کشند و حرکاتی غــریب می¬کنند که عقل در آن خیره می¬ماند. غیاث¬الدین سپس از یک لک¬لک دست¬ساخت صحبت می¬کند که «از کرباس و ترقو و پرها بر وی زده و منقار و پای او سرخ کرده، چنانچه مطلق به لک¬لک می¬ماند اما بزرگتر است. چنان¬که پسری به میان صورت در می¬رود و همه جای خود را می¬پوشد، چنان¬که همین صورت لک¬لک می¬نماید و بر اصول غنایی که ختاییان می¬زنند پای می¬کوبد و سر از این طرف و آن طرف جنباند که حاضران حیران مانده بودند» (همان،2/827).
غیاث¬الدین از یام¬ها و چاپارخانه¬های سر راه نیز سخن می¬راند که نوعی از آن¬را کی دوفو می¬نامند که «عبارت از خانواری چند است که در محله ساکن گردانیده¬اند» و وظیفة آن¬ها رساندن پیام به کی دوفوی دیگر در اسرع وقت است (همان،2/829). یکی از نقاشی¬های محمدسیاه¬قلم چنین فضایی را نشان می¬دهد.(تصویر4) غیاث¬الدین در صحبت از معبد شهر قمجو و نقـاشی¬ها و پیکــــره¬های بخشی¬ها، به خانه¬ای اشاره می¬کند که مسلمانان آن را چرخ فلک مـی¬گویند. «مثل کوشکی مثمن و از زیر تا بالا پانزده طبقه و در هر طبقه منظرها ساخته، در هر منظری مقرنس ختایی بسته و غرفه¬ها و ایوان¬ها و گرد منظرها در افزین¬ها، انواع صورت ساخته مثل تختی زده و پادشاهی نشسته و از چپ و راست خادمان و غلامان و دختران ایستاده و هر یک به خدمتی مشغول. علیهذا این پانزده طبقه که در و منظرها ساخته¬اند از خرد و بزرگ مقدار یک وجب و خردتر و بزرگ¬تر به مقدار یک گز در یک گز و در زیر همه صورت دیوان ساخته اند که کوشک را بر دوش گرفته¬اند و دور آن کوشک بیست گز بود و بلندی آن دوازده گز و این مجموع از چوب تراشیده . اما چنان مطلا کرده¬اند که کسی تصــورکند که آن تمام از طلا ساخته¬اند.» (همان،2/832) در این مورد، بی هیچ شرح و تفصیلی، به تصویر5 از نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم نگاه کنید که دقیقاً توصیف غیاث¬الدین را با تصویر نمایانده است. غیاث¬الدین در آخر عبارت خود می¬نویسد که «مجموع درودگران و آهنگران و نقاشان عالم می¬باید تفرج آن کنند و از آن¬جا تعلیم صنعت گیرند» (همان،2/833).

از نقاشی¬های دیگر محمد سیاه¬قلم انواع حیوانات از گرگ، قوچ، ببر، پلنگ و تکه (بز کوهی بزرگ) است که در حالات گوناگون نمایانده شده¬اند.(تصویر6) غیاث¬الدین در بحث از دیوارنگاری¬های معبد بوداییان در شهر صدین¬فور علاوه بر صورت بخشیان و رهبانان و جوکیان در حال ریاضت، از تصاویر«قچقارها (قوچ¬ها) و تکه¬های کوهی و ببر و پلنگ و اژدرها و درختستان¬ها» صحبت می¬کند که بر دیوارها تصویر شده¬اند و نیز چرخ¬فلکی همچون چرخ¬فلک یادشده در بالا (همان،2/836).
درمیان نقـــاشی¬های محمدسیاه¬قلم، طرحی وجود دارد از دو اژدهای پیچیده در لابه¬لای ¬درختان و سیمرغی درحال پرواز بر بالای آن¬ها(تصویر7). غیاث¬الدین شبیـــه آن ¬را روی تخت ¬مثلثی¬شکل خاقان چیـن دیده که «مجموع زرافشان¬ ختایی کرده و نقوش¬ ختایی سیمرغ و اژدر نموده، بر بالای تخت ¬کرسی¬ از زر بنهادند» (همان،2/838). افزون بر این، بر روی سایه¬بان¬های چهارده¬گزی از اطلس ¬زر تصویر چهار اژدر را دیده «که با هم در حمله¬اند و برروی سایه¬بان باسمه زده¬اند (یعنی نقش خورده¬اند)» (همان،2/845). شبیه چنین تصـــویری را می¬توان در تصویر شمارة 8 آثار محمد سیاه¬قلم مشاهده کرد که اژدهایانی به هم پیچیده¬اند و با فرشتگان آسمانی در جدال هستند.
دو نقاشی در میان نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم وجود دارد که موضوع آن¬ها می¬تواند آتش¬بازی در ایام جشن و سرور باشد (تصاویر9و10). در یکی از این تصاویر (تصویر9) دو نفر چرخکی را می¬چرخانند در حالی¬که از شمعک¬های دور چرخک جرقه به اطراف پخش می¬شود و چرخک حالت خـورشیدگـونــه یافته است. در تصـویر دوم (تصویر10) هم یکی از پیکره¬ها جرقه¬های آتش را به طرف پیکرة دیگر می¬افشاند. غیاث¬الدین از رسم شب¬چراغ یاد می¬کند که هفت شبانه¬روز در چین برپا می¬شده است. درخلال اجرای این رسم «موشک¬ها از نفط ساخته که چون یک چراغ برافـــروختند مـوشک بر آن ریسمان دوید و به هر چـراغ که رسید روشن شد چنان¬که به یک نفس تمام چراغ¬ها از بالای کوه تا پاییـن روشن می¬شود.» (همان ،2/853) چنین فضایی را می¬توان در تصاویر دیگری از نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم نیز مشاهده کرد.

به نوشتة غیاث¬الدین در ایام جشن و سرور ، پسران و دختران پایکوبی می¬کردند و «پسران چون ¬ماه به¬سان دختران سرخی و سفیدی کرده و مروارید درگوش و جامه¬های زربفت پوشیده و نخل¬ها وگل¬ها و لاله¬های ملـون که از کاغذ رنگین و ابریشم بسته بودند بر دست گرفته و بر سر خلانیده، بر اصول ختاییان در رقص درآمدند» (همان،2/854).این سخنان غیاث¬الدین را با تصویر شمارة11 مقایسه کنید که تا چه پایه می¬تواند مصداق گفتة بالا باشد.
در میان نقاشی¬های محمد سیاه¬قلم دو تصویر وجود دارد، یکی متعلق به یک سوار چینی که قوشی(شانقار) را بالای دست گرفته و انگار در حال رهاکردن قوش به¬منظور شکار است(تصویر12)؛ و تصویر دیگری که عده¬ای را در کوهستان به¬دنبال شکار نشان می¬دهد و پیکرة جلویی شانقار یا قوشی را بالای دست گرفته و مترصد پرواز آن برای صید شکار است.(تصویر13) غیاث¬الدین از شانقار یا قــوش شکاری یـاد می¬کند که خاقان چین به ایلچیان می¬بخشد تا در شکار از آن استفاده کنند. (عبدالرزاق،1360هـ .ق،2/516) و یک¬بار هم خـــاقان همراه ایلچیان به¬شکار مـی¬رود و «پادشاه فرمود که من به شکار می¬روم شانقاران خود را بگیرید که اگر دیر آیم معطل نشوید ...» (همان،2/518، حافظ آبرو،1372،2/855) غیــاث¬الدین در چندین جا از شانقار و شکار با آن یـــاد می¬کند.
محمد سیاه¬قلم تصویر زیبایی دارد از یک اسب فرو افتاده و مهتر سیاهی که با شلاق به¬جان اسب افتاده است. (تصویر14) از جمله هدایایی که شاهرخ برای خاقان چین فرستاد، چند اسب بود. خاقان هنگامی که اسب شاهرخ را سوار می¬شود، اسب رم می¬کند و او را می¬اندازد و خاقان مکدر می¬شود و حتی احتمال گوشمالی ایلچیان می¬رود (حافظ آبرو1372،2/857). آیا این تصویر، تصویر همان اسبی نیست که خاقان را فرو انداخته و حال مهتر در حال رام و ادب¬کردن آن است؟
هنگامی که هیأت سیاسی به دروازة شهر خانبالیغ پایتخت چیــن می¬رسند «دور شهــر را به سبب آن¬که هنوز عمـــارت می¬کردند، صدهـزار چــوب مجـوزه (چـوب به¬درازای50 گز) حوازه بسته بودند» (همان،2/836). این عبارت غیاث¬الدین را با تصاویر16و17 مقایسه کنید که شماری از پیکره¬ها در حال بریدن و بردن الوار هستند و صحنه¬ای از کار مجسم شده است.
غیاث¬الدین در اثنای سفرنامة خود بارها از کاهنان و یا بخشیان بودایی چین صحبت می¬کند، به¬خصوص در شهرهای مختلف چین که به سراغ معابد بوداییان می¬رود. تصویرشمارة15 دو نفر از این کاهنان را در هیأت و هیبت غریبشان نشان می¬دهد.

گفتیم که تعداد هیأت اعـزامی شاهرخ به چین بالغ بر پانصد تن بود که بیشتر آن¬ها را کارکنان و یا به ¬تعبیر غیاث¬الدین«نوکران» تشکیل می¬دادند و گاهی بازرگانان نیز به¬سبب اینکه از امتیازات نوکران در نزد میزبانان بهره¬مند شوند در کســوت نوکران درمی¬آمدند. خود غیـاث¬الدین بـه¬همراهی سلطان¬احمد (احتمالاً سیـدی احمد نقـاش) 150نفر از این نوکران را در اختیار داشت (عبدالرزاق،1360هـ.ق،2/483). این نوکران از هر صنف آدمیان بودند از سیاه¬پوست تا زرد پوست، از زن تا مرد و جملگی آن¬ها برای خدمت به ایلچیان گمارده شده بودند. محمد سیاه¬قلم ده¬ها تصویر از این مردان سیاه و یا زن و مرد که به کاری مشغولند و یا با هم صحبت می¬کنند، دارد. بعضی از آن¬ها دور آتش نشسته¬اند و چماقی به¬دست دارند و یا افسار اسب و عصایی در دست گرفته¬اند. گاهی این پیکره¬ها در کسوتی نمایانده شده¬اند که گویی به طبقة بازرگانان و یا تاجران متعلق هستند. در تصاویر18و19و20 شماری از این افراد تاجر با لباس¬های فاخر و کلاه¬های خزدار و ی


مطالب مشابه :


سیاه قلم منظره - پرواز کلاغ ها

سیاه قلم (قبول سفارشات آنلاین) - پازانی - سیاه قلم منظره - پرواز کلاغ ها - طراحی چهره . قبول




گالری1 : نقاشی از چهره ( نمونه کارهای بیشتر در ادامه مطلب )

سیاه قلم (قبول سفارشات آنلاین) - پازانی - گالری1 : نقاشی از چهره ( نمونه کارهای بیشتر در ادامه




طراحی

دقيق طراحي مي كرد ؛طرحهايش به دليل مهارتي كه در به كار بردن گچ و قلم سياه و قرمز منظره




جلوه هایی از رئالیسم در نگارگری سده نهم ایران، شاهکارهاي محمد سياه قلم

زندگی نامه هنرمندان مکتب مغولی. ديو، نقاشی منسوب به محمد سياه قلم، قرن چهاردهم ميلادی . سده




نگاهي به چند نمايشگاه برگزارشده در گالري هاي تهران

سهند بهروزي مثلاً با يک عکس منظره يي درخشان از و به قول خودش سياه قلم مي کشيد؛ از مدل




درباره ي اصفهان

بیننده ایجاد می‌کند و طنین رنگها و سطوح مکرر کاشیهای درخشان به منظره‌ای (سياه قلم




برچسب :