گزارش مختصر جشن تولد

سلام به همگی24.gif

خوبین ؟ خوشین ؟ نی نی هاتون هی کارهای جدید میکنن و سورپرایزتون میکنن30.gif؟

ممنون از تبریکاتتون بابت تولد نی نی قندی ما .

                           

جشن تولد مانی هم روز پنجشنبه ۲۵ مهر ، خونه مامانم برگزار شد . طفلکی مامانم ، همه زندگیش رو بهم ریختم . سالن پذیرایی و آشپزخونه هیچ شباهتی به روز قبل از جشن نداشت : فرش هاش رو جمع کردم و پشت و رو انداختم که داغون نشن ، جای میز ناهارخوری رو عوض کردم ، یسری پرده ضخیم قهوه ای رنگ از زیر پرده های پذیرایی آویزون کردم که یه کم جلوی نور و صدا بگیره ، مبل هاش رو جابجا کردم ، صندلی کرایه کردم و چیدم ... خلاصه که بساطی پیاده کردم .

۵۰ نفر مهمون دعوت کرده بودم . ۲۴ نفر دوستان مشترک من و رضا بودند و همه همسن ما ، بقیه هم خانواده من و رضا و دایی اینای رضا و خانواده شوهر خواهرم بودند. که از این تعداد هم ۱۰-۱۲ نفر جوون بودند. در نتیجه به دلیل حضور جوانان ، به من که خیلی خوش گذشت ، به بقیه هم فکر کنم خوش گذشته باشه ...

برای شام از هانی حلیم بادمجان و لازانیا و سالاد فصل گرفته بودم ، مرغ بریان از گیشا ، سالاد الویه و اردور با ژامبون خودم درست کرده بودم ، ماکارونی و سالاد ماکارونی و ۳ مدل دسر هم مامانم درست کرده بود . از اونجایی هم که صندلی کرایه کرده بودم یه آقایی رو برای پذیرایی آورده بودم که واقعا دستش درد نکنه ، فوق العاده زبر و زرنگ بود و همه کارها رو کرد . واقعا من نفهمیدم میز شام رو چجوری چید ، چه وقت پذیرایی کرد و چه موقع کیک رو تعارف کرد ؟ جدا که دستمزدش حلالش باشه ...

همه چی خوب بود ، ولی متاسفانه من خیلی حواسم به فیلمبرداری و دوربین نبود. دوربین رو به هرکس میدادم که عکس و فیلم بگیره ، ۵ دقیقه بعد از یه گوشه ای دوربین رو پیدا میکردم و میدیدم اونی که دوربین رو بهش داده بودم ،وسط داره نانای میکنه ...خوب شد قبل از جشن از کیک مانی عکس گرفتم ، وگرنه مثل میز شام از نصف شده اش باید عکس میگرفتم !!

                  

کیک مانی رو شبیه عروسک مورد علاقه اش بنام "نی نی " سفارش دادیم .خیلی خیلی این عروسک رو دوست داره . میدونم بعدها که عکسهای تولد یکسالگیش رو ببینه ، از این انتخاب ما خوشحال میشه .کیک  قشنگ درست شده بود ، خیلی هم خوشمزه بود ،ولی نمیدونم رنگ آبیش چی بود ؟ خیلی وحشتناک بود ! فکر کنم با جوهر استامپ رنگ آبیش رو درست کرده بودن ! لب و زبون بدجوری رنگ میگرفت...

        

برای مانی یه ماشین خریدیم . روزی که خریدیم ، خیلی خوشش اومده بود و ازش پایین نمیومد ، ولی الان اصلا حاضر نیست توش بنشینه . نمیدونم یهویی چی شد ؟ . ضمنا یه مبلغی هم کنار گذاشتیم که بریم براش از این بیمه های عمر و سرمایه باز کنیم . البته اطلاعات درستی نداریم ، اصلا نمیدونیم چی هست وچجوریه ، فقط میدونیم خوبه ! باید تحقیق کنیم .

                         

کلی کادوهای خوب گرفت . دست همه درد نکنه . مونده بودم این لباسها و اسباب بازیهای جدید رو کجا جا بدم ؟ هنوز هم جا ندادم ...

از مانی بگم توی جشن . من که توی خونه برای خوابیدنش سکوت مطلق برقرار میکنم و اگه خدای نکرده یه مورچه ای از کوچه بغلی رد بشه ، صدای پاش مانی رو بیدار میکنه ، خیلی قشنگ توی اون سر و صدای دوستان و صدای بلند موزیک ۲ ساعت خوابید !!و حسابی سرحالتر شد . وقتی هم که بیدار بود فقط یک کار میکرد : نانای !!!!! جدا نانای کردنش دیدینیه . سرو گردنش رو عقب جلو میبره ،کمر رو میچرخونه ، باس*ن رو تاب میده ، دستش رو میگیره بالا و میچرخونه ، تازه خودش هم میخونه : نای نای ... نای نای ... پسر خوش اخلاق من ، بغل همه ۲۴ تا خاله و عموهاش رفت ، براشون نانای کرد و خندید ... با وجود تاریکی و رقص نور اصلا هم کلافه و بد اخلاق نشد . جشن تا ساعت ۱.۵ نیمه شب ادامه داشت و مانی هم پا به پای همه به بهترین نحو در مجلس حضور داشت !!

 سه شنبه که روز تولدش بود بردمش آتلیه برای عکس . فرداش که برای انتخاب عکس رفتم ، دیدم همشون خیلی قشنگ شدن . خیلی طبیعی بودن . نمیتونستم هیچکدوم رو حذف کنم . آخرش هم ۸ تا رو انتخاب کردم . مثلا ۲ تا میخواستم !! آخر آذر حاضر میشن . اینم یه عکس همزمان با خانوم عکاس در آتلیه ،البته مال خانومه فوق العاده بود . ما که عکاس نیستیم !!

                      

 

 

پ ن ۱: چند رو پیش داشتم آرشیو وبلاگم رو میخوندم ، یهویی چیز عجیبی دیدم و جا خوردم07.gif !!! توی یکی از پستهای بهمن ماه ۸۶ ، به جای عکس مانی ، عکس یه مردی رو دیدم  !! نمیدونم چجوری این اتفاق افتاده بود ؟ کلی ترس برم داشت که نکنه هک شدم ؟؟؟ خلاصه که سریع عکس رو حذف کردم .دوباره چک کردم ، دیگه همچین چیزی نبود ، ولی جدا که شوکه شدم 07.gif!!

پ ن ۲ :دوباره این هم بگم که یادتون نره 14.gif: مانی هنوز دندون نداره ها ؟! فکر کنم انقدر من انتظار دندونش رو کشیدم ، اولین باری که صدای تق تق قاشق و فنجون رو بشنوم ، قلبم از حرکت بایسته !!

پ ن ۳ : حالا دیگه هی تند تند قرار وبلاگی فوری میزارین ؟ بابا من نمیتونم زودی بیام06.gif . تو رو خدا زودتر خبر بدین . منم دلم برای همه مامانها و نی نی ها تنگ شده02.gif .

پ ن ۴ : ایییییییییییییییییییییییییی 06.gif06.gifبی بی تی وی چی شد ؟ کجا رفت 06.gif؟ مانی سر  tully و sound machine یه کم بهتر غذا میخورد . خیلی کانال خوبی بود ، خیلی سرگرم میکرد ، خیلی چیزهای یاد میداد ، خیلی خوشرنگ بود ، خیلی شاد بود ........... تلویزیون خودمون هیچی نداره . اگرهم داره مانی هیچ علاقه ای نشون نمیده .آخ اگه بدونین خودم چقدر دلم برای tully تنگ شده !!

                                           


مطالب مشابه :


گزارش مختصر جشن تولد

جشن تولد مانی هم روز پنجشنبه ۲۵ مهر ، خونه سالن پذیرایی و آشپزخونه هیچ شباهتی به روز




تزئینات کیک های عروسی و جشن تولد

تزئینات کیک های عروسی و جشن تولد دکوراسیون و تزیینات حال و پذیرایی و اتاق خواب Room decorations




چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد

خواندنیها ودیدنیها - چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد - 1. قالي ها را جمع کنيد تا آخر جشن با




جشن تولد فرزنتان را فراموش نکنید به انها عشق بورزید

روانشناسی - جشن تولد فرزنتان را فراموش نکنید به انها عشق بورزید ۷- برای ست پذیرایی




سینی کالباس و پنیر ( جشن تولد و مهمانی های بزرگ)1

سینی کالباس و پنیر ( جشن تولد و مهمانی های بزرگ)1. کالباس, تزیین, تولد, ظرف پذیرایی




7نکته درباره جشن تولد در خانه

7نکته درباره جشن تولد در خانهاین نکات به شما کمک می بچینید تا هر کس از خودش پذیرایی




گزارش مختصر جشن تولد

جشن تولد مانی هم روز پنجشنبه ۲۵ مهر ، خونه سالن پذیرایی و آشپزخونه هیچ شباهتی به روز




تزئینات کیک های عروسی و جشن تولد

تزئینات کیک های عروسی و جشن تولد دکوراسیون و تزیینات حال و پذیرایی و اتاق خواب Room decorations




چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد

خواندنیها ودیدنیها - چگونگی برگزاری مراسم جشن تولد - 1. قالي ها را جمع کنيد تا آخر جشن با




جشن تولد فرزنتان را فراموش نکنید به انها عشق بورزید

روانشناسی - جشن تولد فرزنتان را فراموش نکنید به انها عشق بورزید ۷- برای ست پذیرایی




برچسب :